سقوط به دره ایدئولوژی
تحلیل هادی اعلمیفریمان از چرایی و چگونگی عقد قرارداد 20ساله بین ایران و ونزوئلا
ونزوئلا اگر دورترین کشور در فاصله با ایران نباشد، احتمالاً یکی از دورترین آنها با فاصلهای 12 هزارکیلومتری است. کشور سرسبز، غنی و ساحلی در کنار دریای کارائیب اما گرفتار نفرین منابع. این کشور که مقام اول بزرگترین دارنده منابع نفتی جهان را به دوش میکشد، چندسالی است که با سیاستهای چپگرایانه مقاماتش، به ورطه بحرانی عمیق با تورم چندمیلیوندرصدی افتاده است. با این حال، در روزهای اخیر، مقامات ایرانی در رجعت به دوره طلایی روابط ایران و ونزوئلا در دوره محمود احمدینژاد که دستاوردهای آن هیچگاه مشخص نشد، این بار در قالب قراردادی بلندمدت، تمایل خود را به همکاری با این کشور ورشکسته اقتصادی-سیاسی اعلام کردهاند. هادی اعلمیفریمان، کارشناس مسائل آمریکای لاتین در مرکز بینالمللی مطالعات صلح باور دارد که تمایل ایران به برقراری ارتباط با ونزوئلا سیاستی مبتنی بر ایدئولوژی تقابل با ایالات متحده است و ابعاد اقتصادی ماجرا، در درجه دوم اهمیت قرار دارد. او تاکید دارد اگر طی این دو دهه، پشتیبانی چین و روسیه از ونزوئلا مثمر ثمر بود، این کشور به ورطه فروپاشی اقتصادی-سیاسی کشیده نمیشد.
♦♦♦
ابراهیم رئیسی در ملاقات با سفیر ونزوئلا، آمریکای لاتین را جزو اولویتهای دیپلماسی اقتصادی ایران خوانده است. چطور کشوری با فاصله 12 هزارکیلومتری میتواند به یک اولویت تبدیل شود حال آنکه کشورهای همسایه نادیده گرفته میشوند؟ آیا تمایل ایران به همکاری با کشور ورشکستهای مانند ونزوئلا با تورم دو میلیوندرصدی، دلایل اقتصادی دارد یا چربش ایدئولوژیک در این قضیه نقشآفرین بوده است؟
روشن است که سیاست خارجی دولت کنونی و حتی دولتهای پیشین، در واقع سیاست مبتنی بر ایدئولوژی تقابل با ایالات متحده بوده است و من تصور میکنم ابعاد اقتصادی ماجرا، در درجه دوم اهمیت قرار دارد. اینکه ایران و کشورهایی که مساله باشگاه تحریمیها را مطرح کردند، تا حدی ادامه همان سیاست است تا کشورهای تحت تحریم آمریکا دور هم جمع شوند و این سیاستهای تحریمی را خنثی کنند. این ارتباطات در سالهای متمادی در دولتهای گوناگون ایران نیز پیگیری شده است اما مایه تعجب آن است که هیچ تجدیدنظری در این سیاستها صورت نمیگیرد و تلاشی برای آسیبشناسی و بررسی مزایا و معایب این رویکردها در سیاست خارجی ایران صورت نمیگیرد. کماکان سیاستهایی که همواره در دستور کار قرار داشته ادامه پیدا میکند و خط مشیای که سیستم سیاسی ایران در پیش گرفته در ادامه تقابل با آمریکا قرار دارد. حتی در بحثهای اقتصادی نیز منطقی است که ارتباط اقتصادی با همسایگان منطقهای، قطعاً دستاوردهای بیشتری به دنبال خواهد داشت اما به نظر میرسد مثلاً ارتباط با ونزوئلا با این بُعد فاصله، تصمیم کلان اقتصادی-سیاسی نظام سیاسی ایران است و هر دولتی که بر سر کار میآید، نمیتواند در این سیاستها تجدید نظر کند؛ حالا چه دولت رئیسی باشد و چه دولت روحانی، همگی همان خطوط را سیر میکنند.
روشن است که بسیاری از کشورها با یکدیگر، روابط دوجانبه معمول دارند اما دلیل تمایل ایران به عقد قراردادهای بلندمدت با کشورهایی همچون چین و روسیه و در مورد اخیر، با ونزوئلا چیست؟ وضعیت سیاسی-اقتصادی شکننده ونزوئلا و همچنین اقتصاد ورشکسته این کشور چگونه میتواند برای ایران منافع ایجاد کند؟
این قراردادهای بلندمدت در جهان، غیرمعمول نیست اما در مورد ایران، بحث بر سر این است که ما در واقع، این قراردادها را در حالی تدوین میکنیم که در موضع ضعف قرار داریم و با شتابزدگی و در حالت محاصرهشدگی به سوی عقد آنها حرکت کردهایم؛ اگرچه هریک از این قراردادها یا موافقتنامهها از زاویه خاصی در حال تدوین است و فرآیند اجرایی متفاوتی با هم دارند. از آنجا که ایران و ونزوئلا تحت تحریمهای گسترده و شدید آمریکا قرار دارند، از این نظر اشتراکات خاصی با هم دارند. در واقع، وزارت خزانهداری آمریکا، گلوگاههای نفتی دو کشور را مسدود کرده است و ایران و ونزوئلا در مسیر دور زدن تحریمها در این حوزه، به مبادله با طلا روی آوردهاند چراکه ونزوئلا دارای ذخایر گسترده طلاست. در مورد روابط دوجانبه ایران و ونزوئلا نیز مبادله پایاپای و تهاتری مطرح است تا دو کشور بتوانند به مساله فرار از تحریمها قدرت ببخشند و از تحریمها فرار کنند. در مورد چین اما مساله این است که ایران به دنبال تغییر موازنه قوا به نفع خودش است تا به شکلی به بازیِ بازیگران بزرگتر ورود کند. اما به نظرم بازی ایران، بیشتر، از موضع ضعف صورت میگیرد و ما مجبوریم در مورد این مواضع تجدید نظر کنیم و به طور جدی به آنها بیندیشیم. در حوزه ونزوئلا نیز ما بسیاری از مولفهها را نادیده گرفتهایم؛ به عنوان مثال، ونزوئلا به خودی خود، درگیر یک بحران چندجانبه است و دولت این کشور دچار بحران شدید مشروعیت داخلی است. همزمان، این کشور تحت فشار تحریمهای شدید آمریکا قرار دارد و ساختارهای نفتی آن نیز مستهلک شده است. همچنین در مورد تورم نیز دچار یک ابرتورم شده و مردم این کشور با مشکلات گسترده مجبور به مهاجرت چندمیلیوننفری از این کشور شدهاند. از این بدتر، مساله اپوزیسیون ونزوئلاست که این کشور را دچار شکاف و پدید آمدن فضای دوقطبی کرده است. همزمان، بحران دیگری در مورد دستگیری و استرداد «الکس ساب» بین آمریکا، ونزوئلا، اتحادیه اروپا و کلمبیا (که بیشترین نقش را در این میان ایفا میکند) به وجود آمده است. بر همین اساس، میتوان گفت ونزوئلا دست بهگریبان بحرانهای متعدد است و جای تعجب اینکه کارشناسان ما اقدام به شمارش و ارزیابی این بحرانها در ونزوئلا نمیکنند. علاوه بر این، ساختار دموکراسی در ونزوئلا به شکلی است که ممکن است به سرعت، چرخشی در این کشور به نفع جناح راست آنها به وجود بیاید. اگر تاریخ آمریکای لاتین را بررسی کنیم، در مییابیم که هر لحظه در این منطقه احتمال کودتا، جنگ و... وجود دارد و امروزه نیز احتمال اینکه از صندوق رای ونزوئلا نتیجه متفاوتی بیرون بیاید، وجود دارد. باید بررسی کرد که قراردادهای بلندمدت به این شکل، چه معنا و مفهومی دارد در حالی که ما با روابط دوجانبه عادی هم میتوانیم اهداف خود را محقق کنیم.
به لحاظ اقتصادی و با توجه به اعلام قرارداد همکاری دوجانبه، ایران مشخصاً در چه زمینههایی میتواند به ونزوئلا خدمات ارائه کند و آنان در چه حوزههایی؟
من تصور میکنم ایران در یک وضعیت عادی و نرمال، میتواند تمامی اهداف و نیازهای خود را بدون ورود به یک قرارداد بلندمدت و استراتژیک نیز محقق کند. کشورهایی شبیه به ونزوئلا مانند کوبا، آرژانتین، بولیوی و... کشورهایی هستند که میتوان به آنها به عنوان یک مُسکّن موقت نگاه کرد. مثلاً بولیوی را در نظر بگیرید که در یک وضعیت خاص که در آنجا یک شِبهکودتا نیز رخ داد و «اوو مورالس» رئیسجمهور این کشور به مکزیک پناهنده و دوباره جناح راست در آنجا حاکم شد نشان میدهد که چرخشها در این کشورها با سرعت بالایی رخ میدهد. حال باید در نظر داشت که قراردادهای اقتصادی با این کشورها را میتوان حتی به صورت کوتاهمدت و مقطعی نیز انجام داد و ورود به عقد قراردادهای بلندمدت با این کشورها خالی از هرگونه تضمین قطعی است. ممکن است در همین انتخابات 21 نوامبر 2021 منطقهای-محلی ونزوئلا که اخیراً اتحادیه اروپا نیز برای ارسال ناظر به آن، اظهار تمایل کرده و حتی توافق بر سر مذاکرات بین اپوزیسیون و دولت «نیکلاس مادورو» در حال انجام است اما بهخاطر دستگیری «الکس ساب» دستیار نزدیک رئیسجمهور ونزوئلا به اتهام پولشویی موقتاً متوقف شده است مجموعاً میتواند ونزوئلا را وارد یک فاز جدید بکند. حتی ساختار ضدآمریکاییای که از طرف مادورو و دولت فعلی ونزوئلا مطرح میشود، ساختار مستحکم و قدرتمندی نیست.
ما مرتب تصور میکنیم که مثلاً با ونزوئلا در یک جبهه قرار داریم و در یک ساختار ضدآمریکایی باقی ماندهایم و همکاری میکنیم در حالی که ساختار ضدآمریکایی ما با ساختار ضدآمریکایی مادورو بسیار متفاوت است. دولت ونزوئلا بسیار تمایل دارد که با آمریکا ارتباط برقرار کند؛ تنها در صورتی که آمریکاییها مادورو را به رسمیت بشناسند. مادورو همچنین دوست دارد با کلمبیا هم ارتباط برقرار کند اما رئیسجمهور کلمبیا مرتب مادورو را دیکتاتور خطاب میکند. بنابراین، مادورو به این شکل تمایل به برقراری ارتباط با کشورهای دیگر از جمله آمریکا دارد اما آمریکا، کلمبیا، شیلی و دیگر کشورهای اقماری ایالات متحده بهخاطر اینکه مادورو و انتخابات ونزوئلا را نامشروع میدانند، تمایلی به همکاری با این کشور ندارند. بر همین اساس میتوان گفت ساختار ضدآمریکایی ونزوئلا ساختار قدرتمندی نیست و تنها با راندن مادورو به گوشه رینگ، ونزوئلا ناچار به اتخاذ این موضع ضدآمریکایی شده است. کوباییها نیز به همین شکل رفتار کردهاند و اساساً ساختار ضدآمریکایی خاص خود را داشتهاند. به دلیل اینکه آمریکا مرتب علیه «فیدل کاسترو» موضعگیری میکرد، دولت کاسترو نیز به ناچار، به کشورهای سوسیالیستی پناه برد. به نظر من تنها راهکاری که برای ایران باقی مانده، پیگیری و تقویت مباحث منطقهگرایی بهجای ارتباط با چنین کشورهای دوری است. مثلاً اگر مساله عربستان به نتیجه برسد، تحولی مهم و استراتژیک رخ خواهد داد و دیگر ضرورتی برای ایران وجود ندارد که مجبور شود با کشورهای دور مانند ونزوئلا ارتباطات اینچنینی داشته باشد اگرچه ارتباط با این کشورها میتواند به عنوان مُسکن برای ما عمل کند و ما میتوانیم به آنها مثلاً خدمات فنی ارائه دهیم و در قبال آن، نفت سنگین آنها را دریافت و پالایش کنیم (چرا که زیرساختهای پالایشی آنها بسیار ضعیف است). با این همه، مشخص نیست که طرح این قراردادهای بلندمدت باتوجه به امکان تغییر وضعیت سیاسی در این کشور، چه مبنا و منطقی داشته است.
در صورت عملی شدن این توافق 20ساله در وضعیتی که شرح آن رفت، این قرارداد بیشتر به نفع کدام کشور است؛ ایران یا ونزوئلا؟
به نظر من، بحثهای ضدآمریکایی که مطرح کردیم احتمالاً هیچگاه به نتیجه نخواهد رسید اما برای مسائل اقتصادی باید تاریخچه روابط دو کشور را مرور و توافقات صورتگرفته در دوره آقای احمدینژاد را دوباره نگاه کنیم که از آنها چه نتیجهای حاصل شده است. مثلاً باید دید که توافق برای برقراری پروازهای هفتگی بین تهران-کاراکاس به کجا رسید؟ یا تاسیس بانک ایران-ونزوئلا چه نتیجهای دربر داشت؟ توافقات بین دو کشور در حوزه خودروسازی یا ساخت مسکن به کجا رسید؟ اخیراً هم آقای امیرعبداللهیان از تجار بخش خصوصی خواسته است که فعالیتهای خود را در ونزوئلا گسترش دهند که اگرچه امر مثبتی است اما اقتصاد را باید به اهل آن سپرد. با فشار سیاسی و دستورات دولتی نمیتوان تجارت کرد بلکه این فعالیتها باید به اتاقهای بازرگانی و فعالان اقتصادی سپرده شود. اگر برای این روابط بخواهیم از سیستم سیاسی خرج کنیم، عملاً به بیتالمال خدشه وارد کردهایم.
آیا کشورهای دیگری مانند چین و روسیه که قرابتهای ایدئولوژیک با ونزوئلا دارند نیز چنین همکاریها یا سرمایهگذاریهای کلانی در این کشور کردهاند؟
پای چینیها از دوره «هوگو چاوس» به ونزوئلا باز شد. در واقع، پیشتر بزرگترین مقصد صادراتی (فرآوردههای نفتی) این کشور، ایالات متحده بود و روابط استراتژیک بین این دو کشور وجود داشت. زمانیکه چاوس روی کار آمد و سوسیالیسم را مطرح کرد، کاهش وابستگی به آمریکا اساس استراتژی چاوس را تشکیل داد. متعاقب آن، ملاقات چاوس و رئیسجمهور وقت چین، موجب باز شدن پای چین به ونزوئلا شد و این کشور، کاهش وابستگی از آمریکا را جدیتر دنبال کرد و کماکان نیز این رویه را دنبال میکند. چین پس از آن، در حوزههای دیگر آمریکای جنوبی نیز فعال شد. همانطور که میدانید، چین بازیگری است که به دنبال منافع اقتصادی خود است و با آرامی، اهداف مدنظرش را پیگیری میکند. اما روسیه علاوه بر اینکه در ونزوئلا منافع اقتصادی داشته است اما بیشتر جنبههای ایدئولوژیک و نظامی خود را پیگیری میکند و کمکهایی را در سطوح مختلف نظامی مثل تاسیس پایگاه و... داشته که بحث جداگانهای است اما در کل، چینیها نفوذ پررنگتری در ونزوئلا داشتهاند. با تمام این اوصاف به نظر نمیرسد که نزدیکی ونزوئلا به چین و روسیه، به رفع بحران در این کشور کمکی کرده باشد. به عبارت دیگر، اگر این ارتباطات و استراتژی مفید و سودمند بود، حداقل از سال 1999 یعنی تقریباً طی این 20 سال باید اقتصاد ونزوئلا سرپا و قدرتمند میبود در حالی که این کشور در تمامی امور دچار بحران شده است. پس میتوان نتیجه گرفت که سیاست چین و روسیه نیز در این کشور موفق نبوده چراکه تحریمهای گسترده آمریکا حتی به چین و روسیه و هیچ کشور دیگری اجازه نداده است که در ونزوئلا سرمایهگذاری مفید و ثمربخشی انجام دهند. در این دو دهه، ونزوئلا از ارتباط با چین و روسیه شکست خورده است و کماکان نیز همین وضعیت را ادامه میدهد. علاوه بر بحران داخلی، بحران منطقهای نیز برای این کشور و ارتباط آن با کلمبیا در حال تبدیل به چالشی بزرگ و حتی اقدامات نظامی خواهد شد.
این استدلال که برخی تحلیلگران، ونزوئلا را حیاط خلوت ایران در آمریکای لاتین میدانند و حضور ایران در این منطقه را دارای اهمیت تلقی میکنند، ناشی از چیست؟ حضور مستقیم ایران در ونزوئلا و دریای کارائیب، چه منافعی برای ایران در پی خواهد داشت؟
به نظر من مساله حضور ایران در ونزوئلا و تلاش برای نزدیکی جغرافیایی به ایالاتمتحده در واقع تلاشی است برای تقابل و ایجاد موازنه در برابر حضور آمریکا در خلیج فارس؛ همزمان آمریکا هم تمایل دارد در آمریکای جنوبی حضور داشته باشد. اما ایران در این مساله، دچار یک اشتباه استراتژیک شده است. مثلاً اگر به زودی نتایج انتخابات در ونزوئلا به نفع اپوزیسیون این کشور تمام شود یا در دوره بعدی ریاستجمهوری این کشور، نام آقای «خوان گوایدو» از صندوق رای بیرون بیاید و چرخشی اساسی در سیاست این کشور به وجود بیاید، مساله حیاط خلوت به کجا خواهد رسید؟ تفاهم بین مخالفان و دولت ونزوئلا که در فرآیند تدوین آن، نمایندگانی از روسیه، بولیوی، نروژ، هلند و... حضور داشتند و بر روی یک نقشه راه مشترک کار میکنند بسیار استراتژیک است و چندین حوزه در مورد تضمین حقوق سیاسی تمام شهروندان، تعیین جدول زمانی برای برگزاری انتخابات، لغو تحریمهای بینالمللی، احیای حقوق گروههای سیاسی، کمکهای بشردوستانه و... را شامل میشود که به نظرم اینکه در گام اول، آقای مادورو با مخالفان بر سر این تفاهمنامه موافقت کند، مساله مهمی رخ خواهد داد و من احتمال میدهم اگر مادورو موفق نشود مشکلات خود را در مسائل داخلی و منطقهای حل کند، ناچار است به میز مذاکره بازگردد. به هر حال، آقای مادورو مقاومتر از گروه «فارک» نیست. فارک به عنوان یکی از سرسختترین گروههای مسلحانه نظامی، سیاسی و امنیتی، در نهایت به توافق با دولت کلمبیا تن داد. بر همین اساس میتوان پیشبینی کرد که مادورو نیز چارهای جز بازگشت به میز مذاکره ندارد. اگرچه ایشان تضمینهایی برای پابرجایی حزب سوسیالیستی ونزوئلا و ادامه فعالیتهای آن درخواست کرده است. در واقع ما در چنین صورتی، با یک باخت مطلق روبهرو خواهیم شد. اگر تحول سیاسی در ونزوئلا ایجاد شود، چه سرنوشتی در روابط میان دو کشور در پیش خواهد بود؟ دولت جدید این کشور ممکن است تمام قراردادهای میان ایران و ونزوئلا را باطل کند. در این صورت، استدلال افرادی که معتقدند ایران میتواند در آن منطقه حضور داشته باشد چیست؟ این یک پرسش استراتژیک است و من تصور میکنم ما اشتباه استراتژیک خود را در آمریکای لاتین باید اصلاح کنیم و در تحلیلهای خود، مباحث دموکراتیک را در این کشور لحاظ کنیم. کشورهای این حوزه، سابقه دموکراسی پرباری دارند و اگرچه در برخی برههها با چالشهایی روبهرو شدهاند اما اگر تاریخ این کشورها در قرن بیستم و میزان پارلمانتاریسم را در آنها بررسی کنیم در خواهیم یافت که این کشورها غالباً در چرخشی بین «اقتدارگرایی»، «نیمهدموکراسی» و «دموکراسی» در حرکت بودهاند. یعنی هر زمانی ممکن است یکی از دولتهای دموکراتیک این کشورها به دام اقتدارگرایی بیفتد یا نیمهدموکراتیک شود. احزاب این کشورها بسیار ریشهدار هستند و رفتار سیاسی آنها نسبت به ایران یا کشورهای منطقه ما بسیار متفاوت است. اینکه تصور کنیم ونزوئلا حیاط خلوت ایران است، منطقی به نظر نمیرسد. تصور کنید اگر ظرف 48 ساعت آینده، کلمبیا به ونزوئلا حمله نظامی کند، ایران در فاصله 12 هزارکیلومتری با این کشور، چه اقدامی میتواند انجام دهد و این دو کشور چه پیمان استراتژیکی میتوانند با یکدیگر داشته باشند؟ این تصورات ناشی از ضعف در کارشناسی و شناخت در این حوزههاست. ایجاد یک پارادایم صلح و منطقهگرایی و بهبود روابط با همسایگان میتواند تنها راه ما برای گریز از وضعیت فعلی باشد و سایر راهها احتمالاً مسکنی بیش برای تسکین وضعیت ما نخواهند بود.