سرنوشت دستکاریشده
چرا خاورمیانه به این روز افتاد؟
«سرنوشت مختلشده» عنوان کتابی است بسیار خواندنی از «تمیم انصاری» نویسنده افغانستانی مقیم آمریکا، درباره تاریخی از خاورمیانه یا به عبارت بهتر «تاریخی از جهان از نگاه مسلمانان». تمیم نویسنده و سخنران عمومی افغانی-آمریکایی است که پیش از این ستوننویس وبسایت دانشنامه Encarta بوده است.
تمیم انصاری پیش از این کتابهایی مثل «تاریخ جهان از دیدگاه اسلام»، «غرب کابل»، «شرق نیویورک» و سایر کتابهای مربوط به تاریخ افغانستان و مسلمانان را نوشته است.
تاریخنویسان غربی تلاش کردهاند به هر شکل ممکن تمدن اسلام را حذف کنند. کتاب «سرنوشت مختلشده» تاریخ جهان را از دیدگاه اسلام بازگو میکند و مرکزیت دیدگاه مسلمانان را که هزاران سال نادیده گرفته شده بود احیا میکند. تمیم انصاری در «سرنوشت مختلشده» داستان غنی تاریخ جهان را از منظری جدید روایت میکند.
نویسنده انگار که رو به مخاطب غربی نشسته باشد از اینجا آغاز میکند؛ خیال کنید در یک کافیشاپ نشستهایم و از من میپرسید چه از سر مسلمانها گذشته و حالا کجا ایستادهاند؟ کتاب پاسخ به همه چیزهایی است که انصاری در جواب به این پرسش با لحنی شخصی و غیررسمی، بدون در نظر گرفتن بسیاری از جزئیات برای مخاطب عادی و اصلاً بدون دقت لازم برای کتابهای تاریخی، اما در عوض در قالب یک روایت بسیار گیرا و تاملبرانگیز خواهد گفت.
نخستین چالش در کار این روایت این است که خاورمیانه کجاست. انصاری میگوید اصلاً لغت خاورمیانه چیزی است که بقیه به این منطقه نسبت دادهاند. برای سالهای طولانی از نظر مردم این منطقه، جغرافیای پهناوری که بین چین تا شرق اروپا کشیده شده و شمال آفریقا را نیز دربر میگیرد برای خودش یک جهان به نسبت مستقل بوده است. در شرق این منطقه چین قرار داشته که به علت کوهستانهای بلند صعبالعبور، رفتوآمد کمی به آن صورت میگرفته و در غرب، روم قرار داشته که از طریق جنگهای گاهبهگاه و شبکه تجارت با آن تعاملات بیشتری صورت میگرفته است. در نتیجه این جهان را، که امروز خاورمیانه نامیده میشود، میتوانیم «جهان میانی» بنامیم. جهانی که سالهای بسیار زیاد در کنار تعاملاتش با دو جهان شرق و غرب، در چارچوب جغرافیای خودش و ارزشهای خودش تحول پیدا کرده و حداقل در دورهای به درازای بیش از یک هزاره به نظر در پی سرنوشتی مشخص بوده تا اینکه دچار اختلال میشود.
علاوه بر این، قبل از اینکه روایت جهان میانی شروع شود باید سنجید که تا کجا به عقب برگشت و از چه تاریخی این روایت را شروع کرد. انصاری یادآوری میکند که خود مردم این جهان تاریخشان را از هجرت محمد(ص) از مکه به مدینه شروع میکنند. او به طور مفصل بحث میکند که چرا هجرت به مدینه هنوز مبدأ تاریخ در بیشتر کشورهای این منطقه است. خلاصه کلامش این است که اسلام پیش و بیش از اینکه یک پروژه معنوی باشد یک پروژه اجتماعی است. برای مثال، اگر بعد معنوی اسلام مهمترین عنصر آن بود قاعدتاً باید چیزی مثل تاریخ بعثت پیامبر شروع مبدأ تاریخ میبود. در هر حال، این پروژه موفق میشود برای چند قرن پس از هجرت محمد(ص) به مدینه بر تمام جهان میانی سیطره پیدا کند. به عقیده تمیم انصاری، این سیطره سیاسی و اجتماعی اسلام است که ارزشهای آن را توجیه میکند (به خصوص وقتی در نظر بگیرید که این دستاورد عظیم صرفاً از جمع کوچکی از حجاز شروع شده است). این سخن نقش مهمی در روایت انصاری دارد چون روی دیگر آن این است که با از دست رفتن سیطره اجتماعی و سیاسی پروژه اسلام، ارزشهای معنوی آن هم نیاز به بازتعریف خواهند داشت. این دو روی یک سکه است که روایت کتاب بارها حول آن تنیده میشود. در هر حال، بعد از اینکه انصاری چارچوب مکانی و زمانیاش را روشن میکند با حرارت و شورمندی به روایتش میپردازد. روایت تاریخ جهان میانی از هجرت پیامبر تا به امروز در سراسر جوامع از هند و افغانستان گرفته تا سرزمینهای آسیای مرکزی تا ایران و منطقه حجاز و در غربتر تا عراق و سوریه و ترکیه تا مصر و دیگر مناطق شمال آفریقا.
گرچه این کتاب دقیقاً یک کتاب تاریخی نیست اما تمیم انصاری در آن تلاش میکند داستان غنی تاریخ جهان را از منظری جدید روایت کند. روایت وی از زمان حیات پیامبر اکرم را دربر میگیرد و تا حوادث ۱۱ سپتامبر ادامه پیدا میکند. او افراد کلیدی، رویدادها، ایدهها، افسانهها، اختلافات مذهبی و نقاط عطف تاریخ جهان را معرفی میکند و نه تنها آنچه اتفاق افتاده بلکه نحوه درک آن از دیدگاه مسلمانان را نیز به رشته کلام میکشد. نویسنده توضیح میدهد که چرا دو تمدن بزرگ -غربی و مسلمان- از یکدیگر غافل شدهاند، هنگام تلاقی آنها چه اتفاقی افتاده است و چگونه جهان اسلام تحت تاثیر خطای تشخیص غرب قرار گرفته است.
هرچند نویسنده بسیاری از جزئیات را از قلم میاندازد یا گاهی همراه با ادعاهای مناقشهبرانگیزی است اما خواندنش برای من بسیار آموزنده بود. میتوانم حدس بزنم که متخصصان تاریخ به این کتاب ایرادهای زیادی میگیرند ولی خود نویسنده هم این را میداند و این موضوع برایش چندان مهم نیست و اصلاً از ابتدا میگوید این یک گفتوگویی در کافیشاپ است. من هم قصد ندارم خلاصهای از کتاب را بنویسم چون اولاً نمیدانم چطور میتوانم خلاصهاش کنم و مهمتر اینکه قصدم از این نوشته اشاره به دریچه راهگشایی است که این کتاب (و امثال آن) باز میکند که برای من با نقد بسیاری از نوشتههای تاریخی که از نویسندههای ایرانی خواندهام، همراه است. به نظرم دستاورد اصلی این کتاب همین مثالی است که از طریق این دریچه فراهم میکند. دریچهای کهن که قدمت آن مربوط به امروز و دیروز نیست ولی بهنظر تا حد زیادی فراموش شده. رویکردی که با درآمدن از چارچوب تنگ مرزهای سیاسی و ملی و نژادی ممکن میشود و لازمهاش نگریستن به تاریخ این منطقه با رویکردی کاملاً فرا-ایرانی یا فرا-عرب یا فرا-ترک است.
یادم میآید وقتی در ایران دانشجو بودم کتابهای زیادی مرتبط با تاریخ ایران میخواندم با این صورت مساله مشترک که چرا ایران در مقابل غرب عقب مانده است؟ همه این کتابها اساس تحلیلشان را به مرزهای ایران و حکومتها و مصلحان آن محدود میکردند. این نوع نگاه از طرف بسیاری از روشنفکران ایرانی (یا حداقل آنهایی که من ازشان چیزی خواندهام) متاسفانه دچار دو نوع بدفهمی است؛ یکی اینکه جدا کردن ایران از بهقولی جهان میانی و گذاشتن این تکه بهصورت مجزا جلوی غرب مقایسه کج و معوجی است. دوم اینکه ایران را مرکز جهان میانی فرض کردن یا تحولات جهان میانی را به آنچه در مرزهای ایران گذشته فروکاستن با شواهد تاریخی درباره اهمیت جوامع همسایه ایران امروزی مثل تمدنهای آسیای مرکزی، عثمانی، مصر و... کاملاً در تعارض است. فکر میکنم مشکل من با بسیاری از نوشتههایی که قبلاً از نویسندگان ایرانی خواندهام تاکید بیجا و گاهی کاریکاتورگونه بر حوادث ایران است برای فهم مسائلی که نیاز به چارچوب بسیار فراختری دارند. به همین دلیل (و البته امیدوارم این یک ادعای گزاف محسوب نشود) به نظرم بیشتر روشنفکران ایرانی یا حداقل آنهایی که من ازشان چیزی خواندهام در روایتشان از تاریخ ایران راه را به خطا رفتهاند.
چندین ویژگی دیگر هم هستند که این کتاب را برای من خواندنی کرده است:
۱- در وهله اول اینکه این کتاب یک تاریخ سکولار از جهان میانی است. در چنین رویکردی قرار نیست ما تاریخ را به نفع حب و بغض ملی خودمان یا خوشایند یا بدایندمان از اسلام خم کنیم.
۲- دوم اینکه یک روایت از تاریخ است نه حتماً و دقیقاً آنطور که اتفاق افتاده بلکه در برخی موارد آنطور که مردم این منطقه فکر میکنند اتفاق افتاده. خود نویسنده بر این مطلب تاکید میکند و همین هم روایتش را شخصی میکند. گرچه این رویکرد میتواند گاهی مشکلساز باشد اما دیدگاه مکملی ارائه میدهد نسبت به نوعی از تاریخنگاری آکادمیک که خواندنش نیاز به حوصله خیلی زیادی دارد و به خاطر سازوکار تولید دانش معمولاً در یک مجموعه منسجم نوشته نمیشود بلکه به صورت مقالههای پراکنده منتشر میشود.
۳- سوم اینکه به نظرم چیزی که جایش در این میان خالی است بهخصوص در دنیایی که از همیشه جهانیتر شده است درآمدن از نگاههای ملی و در نظر گرفتن رویکردهایی است که فراتر از مرزهای ملی و نژادی و حوادث محلی است.
در تجربه شخصی خود من، مهاجرت از جهان میانی به جهان غرب و نگاه کردن به جهان میانی از فاصله دور باعث تقویت این نظر شده است که شباهتها بین مردمان ایران و افغانستان و بخشهای زیادی از هند در شرق و عراق و عربستان و سوریه و ترکیه و مصر و... خیلی بیشتر از تفاوتهایشان است، و تاکید بر چارچوبها و ارزشهای ملی و نژادی مانع بزرگی برای شناخت و فهمیدن این است که هر کدام از مردمان این منطقه چه بر سرشان گذشته و امروز کجا ایستادهاند.
همیشه این ما هستیم که تاریخ را از مواد خامش میسازیم. این مواد خام رویدادهایی در مکانها و زمانهای مجزا هستند و فقط وقتی مجموعهای از آنها معنایی بزرگتر از جمع عددیشان پیدا میکند که در قالب یک روایت منسجم درآیند. از این مساله گریزی نیست. گرچه آگاهی به آن هم مهم است تا بدانیم که بخشی از آنچه ما فکر میکنیم تاریخ است، در واقع ساخته و پرداخته خود ما از مواد خام است. در نتیجه پرسشی که روبهروی هر جامعهای قرار دارد این است که کدام این روایتها به مواد خامشان وفادارتر هستند و آنهایی که این وفاداری را به حقایق تاریخی دارند چه کارکردی دارند.
روایت تاریخ که در کتابهای درسی ما میآمد و چیزی که روشنفکران ایرانی ترسیم میکنند به نظر من راویتی است که اثربخشی مثبتش را از دست داده (اگر روزی اثر مثبتی داشته) و اتفاقاً در دوره کنونی منبع مشکلات زیادی است. علاوه بر این، روایتی است که خیلی از حقایق تاریخی را به نفع ایدئولوژیهای شیعی یا ملیگرایانه یا هر دو دور میریزد.
رویکرد دیگر و بهنظر من درستتر این است که تاریخ ایران را در مجموعه بزرگتر جهان میانی قرار دهیم. رویکرد تمیم انصاری از این دست است، در آن راوی تاریخ به دنبال این نیست که هر جور شده سلسلههای گوناگون را به هم وصل کند تا یک تاریخ ایران از درون آن دربیاورد. در این روایت، ایران در زمینه جهان میانی فهمیده میشود و جهان میانی در زمینه همه جهانها. به نوبه خود، جهان میانی با ورود اسلام دچار تحولات بسیار بزرگی میشود و با سیطره اسلام به اشکال گوناگون از مرزهای چین تا اروپا توسعه پیدا میکند تا اینکه برای نخستین بار در مواجهه با خارج از مرزهایش با حمله مغول ضربه سهمگینی میخورد و در دوران جنگهای صلیبی نیز درگیر جنگهایی میشود با جهانی خارج از خود بدون اینکه پیروزی حاصل شود. اما این رویدادهای مهم در نهایت دستاندازهایی هستند در تحولات جهان میانی و بهرغم آنها این جهان آنها را هضم میکند و به مسیر خود ادامه میدهد و به سوی سرنوشتی میرود که ادامه تحولش در پروژه اجتماعی است که از هجرت محمد(ص) به مدینه شروع شده است. تا اینکه اختلالی بیبازگشت رخ میدهد که در مقایسه با حمله مغول یا جنگهای صلیبی جنگ مستقیم و خونریزی ندارد ولی بسیار سهمگینتر است: مواجهه ناگزیر و دیرهنگام با اروپای مدرن.
نزدیک به دوسوم کتاب درباره تاریخ جهان میانی قبل از این مواجهه و بقیه کتاب مخاطرات مردمان این سرزمین پس از این مواجهه است؛ مخاطراتی که تا به امروز ادامه دارد و در همبافته زندگی هر ایرانی و افغانستانی و عراقی و... است، وضع حال هر کسی است که ریشه در این میانه بین شرق و غرب دارد، مخاطراتی که همچون یک ویژگی ژنتیکی غیرقابل برگشت در ذهن و ضمیر هر متولد این سرزمین حک شدهاند و با او میمانند حتی اگر از این جهان میانی موقتاً یا حتی برای همیشه مهاجرت کند.
تا جاییکه متوجه شدم کتاب هنوز به فارسی ترجمه نشده ولی متن انگلیسی آن نسبتاً ساده و روان است.
♦♦♦
از غرب کابل تا شرق نیویورک
سال ۱۹۴۸، تمیم انصاری در کابل افغانستان چشم به جهان گشود. او تا پایان دوره دبیرستان خود را در افغانستان گذراند و سپس به آمریکا مهاجرت کرد. پدر او در دانشگاه کابل ادبیات تدریس میکرد و مادر آمریکاییاش در اولین مدرسه دخترانه افغانستان زبان انگلیسی درس میداد. نام او برگرفته از نام تمیم انصار است؛ یکی از دو برادری که ۱۲۰۰ سال پیش افغانستان را برای مسلمانان فتح کردند. بستگان او در اطراف ده یحیی زندگی میکردند. در ادامه خانواده او به لشکرگاه نقلمکان کردند؛ لشکرگاه شهر صحرایی کوچکی در جنوب غرب افغانستان بود که آمریکاییها برای استفاده از ظرفیتهای آن سرمایهگذاریهای زیادی کرده بودند.
تمیم در ۱۶سالگی موفق به کسب بورسیه تحصیلی دبیرستان کوهستان راکی کلرادوی آمریکا شد و مهاجرت خود را آغاز کرد. شش سال بعد و در ۲۲سالگی با درجه ممتاز از کالج رید فارغالتحصیل شد. زندگی او در دهه 60 میلادی با شرایط نابسامان فرهنگی جامعه پیوند خورده بود. او برای هفتهنامهیس به نام پورتلند اسکرایب مطلب مینوشت، در پروراندن داستانهای مبهم و تجربی تبحر داشت. در رستوران به صورت پارهوقت کار میکرد اما اغلب کارهای خود را رها میکرد و به دنبال ماجراجوییهای پا به جادهها میگذاشت.
انصاری با دغدغه شناخت اسلام، در سال ۱۹۸۰ سفری را به شمال آفریقا و ترکیه آغاز کرد. درگیرودار شناخت اسلام، به سمت آموزههای دینی کشیده شد و حدود ۱۴ سال در این فضا سیر میکرد تا اینکه به عنوان ویراستار کتاب درسی هارکورت بریس جووانویچ کار کرد و توانست از فضای اسلامگرایی فاصله بگیرد. البته پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، سفرهای خود را از سر گرفت و این بار برای بازدید از کمپ پناهندگان افغان به پاکستان و کابل رفت.
او تجربههای نویسندگی و تحلیلگری فراوانی دارد؛ مجموعه خاطرات ادبی، رمانهایی برای خوانندگان بیمیل، کتابهای غیرداستانی برای کودکان و مطالب آموزشی در کارنامه نویسندگی او دیده میشود. اما شاید مهمترین کتاب او «غرب کابل، شرق نیویورک» باشد که دیدگاههای دو فرهنگی او درباره درگیریهای جهان معاصر را تصویر میکند. این کتاب منتخب برنامه «یک کتاب، یک سانفرانسیسکو» در سال ۲۰۰۸ شد. او همچنین تعدادی از مقالات جوانان افغانستانی را تحت عنوان «عکسهای فوری: این زندگی آمریکایی افغان» با کمک مالی صندوق کریستینسون ویرایش و منتشر کرد. تفسیرهای او نیز در برنامههای ساعت خبری با جیم لهرر، نمایش اپرای وینفری و ایستگاههای رادیوی عمومی شنیده شده است.