بوی ابرتورم
گفتوگو با حسین عباسی درباره چشمانداز تورم در اقتصاد ایران
نزدیک به ۵۰ سال همراهی تورم، شادابی و انرژی را از اقتصاد ایران دور کرده است. تورم مزمن که از اواخر دهه ۴۰ شمسی آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد. در این مدت ما تنها دو سال تورم تکرقمی داشتیم و در سه مقطع، تورم برای بیش از یک سال بالای ۳۰ درصد ماند. اکنون و در سال ۱۴۰۰، طولانیترین بازهای را تجربه میکنیم که تورم بالای ۳۰ درصد است. همزمان با تورم مزمن، رشد اقتصادی کشور نیز با مشکل مواجه شده است و برای رفع آن در مقاطع مختلف از محرکهایی استفاده شده ولی همچنان اثر بلندمدتی مشاهده نشده است. سیاستمدارها در این زمینه تصمیماتی میگیرند و در بسیاری از موارد این تصمیمات در راستای اولویت اقتصاددانان نیست؛ برای مثال رشد اقتصادی را نسبت به تورم اولویت میدهند و برای رفع آن تلاش میکنند. اما آیا این اولویت درست است؟ آیا اقتصاددانان نسخه واحدی برای این تعارض پیشنهاد میکنند؟ تبعات این تصمیمگیری چیست؟ تورم امروز، در ادامه به چه شکل درخواهد آمد؟ برای پاسخ به این سوالها، با حسین عباسی، استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه مریلند آمریکا، گفتوگو کردهایم.
♦♦♦
تورم مدت بسیار زیادی است که به عنوان دغدغه روزمره ایرانیان شناخته میشود؛ دلیل و منشأ این تورم بلندمدت چیست؟
زمانی که شما بازه زمانی حدود نیمقرن را برای متغیرهای اقتصادی مثل تورم، رشد اقتصادی، سرمایهگذاری و... درنظر میگیرید، ریشه اتفاقات و علت ارقام حاصلشده را باید در اقتصاد سیاسی جستوجو کنید. یعنی ما در اقتصاد میدانیم که ارتباطهایی میان یکسری متغیرهای اقتصادی شکل گرفته است، مثل رابطهای که میان تورم و نرخ رشد نقدینگی وجود دارد. از نظر اقتصادی ما میگوییم نرخ رشد نقدینگی را کاهش دهید تا بتوانید تورم را کنترل کنید اما زمانی که شما ۵۰ سال درگیر این اتفاق هستید و پیوسته آن را مشاهده میکنید باید جستوجو کنید که چرا در این مدت زمان طولانی نتوانستهاید نرخ رشد نقدینگی را کاهش دهید، چرا سیاستمدار یا تصمیمگیرندهها در ایران، چه قبل و چه بعد از انقلاب، این رفتار سازگار با ایجاد پول و ایجاد تورم، و به آن بیفزاییم، مالیات تورمی را در پیش گرفته است. این تصمیمگیری به دسته یا حزب خاصی در سیاستمدارها نیز محدود نمیشود و همه رفتار مشابهی را دنبال کردند. به جز سالهای معدودی تورم ما همیشه دورقمی بوده و متوسطی نزدیک ۲۰ درصد دارد. این اتفاق را من حاصل اقتصاد سیاسی در ایران میبینم؛ راهحل تکنیکی حل این مساله که بحث رشد نقدینگی است، کاملاً روشن است اما اینکه راهحلی به کار گرفته نمیشود یا راهحلهای به کار گرفتهشده موثر نبوده است را باید در اقتصاد سیاسی جستوجو کرد.
رشد اقتصادی در این بازه طولانیمدت همانند تورم وضعیت مناسبی نداشت، برای درمان این وضعیت اولویت با کدام است؛ تورم یا رشد؟
داستان رشد و تورم در اقتصادی که مساله اصلی آن در سمت عرضه است با اقتصادی که طرف تقاضا برای آن مطرح است، دو مساله متفاوت است. در بحثهایی که مثلاً در کشورهای اروپایی و آمریکا برای رشد بلندمدت مطرح میشود، به سراغ عرضه میروند؛ برای مثال میگویند نیروی کار در اروپا به اندازه آمریکا منعطف نیست یا نرخهای مالیات در کانادا و برخی کشورهای اروپایی بالاتر است و باعث رخ دادن اتفاقهای موجود شده است. با بررسی کشور خودمان هم متوجه میشویم که مشکلات و معضلات بزرگی را در سمت عرضه داریم، در نتیجه در مساله تورم و رشد اقتصادی، شاهد بدهبستان میان این دو متغیر نیستیم و رابطه مورد نظر ما میان این دو برقرار نمیشود. بیشتر مطالعات اقتصاد کلان در ایران، نشان داده که تورم رشد اقتصادی را کاهش میدهد و شرایط تورمی باعث مشکلات زیادی در کشور شده است؛ شما نمیتوانید پول چاپ کنید، تورم ایجاد کنید و با پول حاصل رشد اقتصادی ایجاد کنید. در واقع در سطوحی از تورم قرار گرفتهایم که رابطه میان این دو متغیر همانند سطوح پایینتر تورم برقرار نیست. شاید بتوان در تورمهای پایین، با چاپ پول و اندکی افزایش در تورم، سطح رشد اقتصادی را به کمک تقویت سمت تقاضا افزایش داد اما در نقطهای که ما قرار داریم و در سمت عرضه مشکل وجود دارد، این راهحل تصمیم مناسبی نیست، چراکه تورم باعث تشدید مشکلات سمت عرضه میشود. نمیتوان تصور کرد که با چاپ پول و با خرج آن در تجربه تورمهای بالای ۲۰ درصد بتوانید رشد اقتصادی پایدار ایجاد کنید. این اتفاق در ایران رخ نمیدهد؛ بلکه عکس آن رخ میدهد، اگر تورم به این سطوح بالا برسد، رشد اقتصادی متوقف خواهد شد.
تورم مدت زیادی است که وجود دارد، اما وضعیتی که الان در تورم داریم در نسبت با این بازه طولانیمدت چه ویژگیها و تفاوتهایی دارد؟
امروز تقریباً این اجماع در میان اقتصادخواندهها وجود دارد که شرایط الان ما شرایط متفاوتی است و جهتگیریهای ذهنی و فکری که غالباً به شرایط موجود، وضعیت نامناسب را نسبت میداد، اندکی تغییر کرده است. شواهدی وجود دارد که شرایط سالهای پایانی جنگ که با توقف تولید همراه بود، وضعیت سختتری از این دوره بود اما به هر حال نمیتوان از شرایط سخت و نسبتاً بد امروز گذشت. علت این امر هم این است که در طول این سالها به خصوص بعد از سالهای وفور درآمدهای ارزی دهه ۸۰ ما با مشکلی مواجه شدیم که با ارز ارزان خو کردیم. سبک تولید و الگوی مصرف ما با ارز ارزان تغییر کرد و بر انرژی ارزان که از سالها قبل جامعه به آن عادت داده شده بود، اضافه شد. این مساله به طور کلی، قیمتهای نسبی منابع طبیعی را تحت تاثیر قرار داد. برای اصلاح این موارد باید در نظر داشت، مصرف چسبنده است و تولید هم برای تغییر نیازمند تغییر در قیمتهای نسبی در بلندمدت است ولی ما حاضر نیستیم این کارها و تغییرات لازم را انجام دهیم. علاوه بر این مساله، در این مدت هر مقطعی که دچار مشکل شدیم، با روشهای غیراقتصادی و سرکوبهای قیمتی شرایط بد را بدتر کردیم. ارز ۴۲۰۰ یک نمونه واضح و روشن است و لازم است تا سالها به آن پرداخته و تکرار شود تا فراموش نکنیم که بهرغم هشدارهای متعدد، دولت تصمیم غیرعلمی خود را مصرانه اجرا کرد. در هر صورت ما به این وضعیت خو کردیم و این تصمیمات هم در هر مرحله ما را تحت فشار بیشتری قرار داد. این مجموعه عملاً تولید را مختل کرد و حتی تولیدهایی هم که در حال انجام هست، وضعیت مناسبی ندارد؛ مثلاً این روزها زیاد میشنویم که «کارخانهها نباید بسته شوند»! این دست صحبتها و کارها شرایط را سختتر میکند، چرا کارخانهای که زیانده است و باید بسته شود را با زور سر پا نگه میدارند؟ ادامه حیات کارخانه زیانده یعنی اتلاف منابع، یعنی فقیرتر شدن جامعه از حالت فعلی. این اتفاق همانند همان ارز ۴۲۰۰ است که دولت میخواست با زور جلوی افزایش قیمتها بایستد، منتها این بار با ضرب و زور قوه قضائیه میخواهد کارخانههایی را که زیانده هستند به هر قیمتی حفظ کند. همه این موارد سمت عرضه ما را تحت تاثیر قرار داده و دولت که تا همین اواخر میتوانست با کمک پول نفت ناکارآمدیهای بزرگ خودش را در زمینههای مختلفی مثل بانکها، پتروشیمیها، کارخانهها و… پوشش دهد، به نقطهای رسیده است که توان ادامه مسیر سابق را ندارد. برای همین ناکارآمدیهایی که سالهای طولانی پوشیده شده در حال سر باز کردن است و دولت راهی جز مواجهه با آن ندارد. اما نکته مهم این مقطع زمانی این است که دولت هنوز هم نمیخواهد این کمبود منابع را بپذیرد و خود را اصلاح کند و سعی دارد همان مسیر سابق را تکرار کند. شاهد اصطلاح مناسبی که بتوان شرایط فعلی ما را توصیف کند این است که: «ما پسر لوس پدر سابقاً پولدار هستیم». پدر ما در گذشته پول داشته و عاداتی را برای ما ایجاد کرده، مثلاً برای لباس حتماً باید از فلان برند خرید کنیم و امروز که دستش خالی است، ما ماندهایم و این عادتهای پرخرج. اصرار دولت به ادامه مسیر گذشته به چاپ پول منجر میشود و راهحلی به جز هزینهکردن برای خروج از بحران انتخاب نمیکند؛ این همان چیزی است که نسبت به آن هشدار میدهند، هزینه کردن راه حل نیست و اگر رخ دهد وارد چرخهای میشویم که برای مثال دکتر نیلی بدون اینکه اسم آن را بیاورند، هشدار میدهند. در واقع تورمهای بالا بسیار محتمل هستند، البته شاید طبق تعریفهای کلاسیک نتوان آن را «ابرتورم» نامید اما در صورت تداوم این رفتار، تورمهای بالاتر از سطوح فعلی و بیسابقه آنقدرها از نقطهای که ما هستیم، دور نیست. دولت حاضر نیست بپذیرد در حال حاضر هیچ راهحل معقولی به جز کاهش هزینهها از یک طرف و افزایش درآمد برای هزینههای خیلی ضروری ندارد. بهنظر میرسد برای اصلاح اقتصاد سیاسی دولت طرح اضطراری و بحرانی بودجه را اعلام کند و هزینههای خود را بهشدت کاهش دهد؛ برای مثال کاهش حقوق که البته از وزرا، نمایندگان مجلس و مدیران ارشد دولتی باید آغاز شود، نه معلمها و کارگرها. شاید رقم زیادی نباشد اما به لحاظ نمادین اثر بسیار مطلوبی دارد. در طرف مقابل هزینه تمام خدمات و کالاهایی مثل انرژی را که ارائه میدهد باید به صورت کامل دریافت کند.
اخیراً شاهد تحولات سیاسی و تغییر در انتظارات مردم بودیم، این موارد در این وضعیت چه تغییری را رقم میزنند؟
بهنظر میرسد انتظارات روی تورم اثرات کوتاهمدت دارد و در مقابل متغیرهای اقتصادی مثل چاپ پول اثر غالب و بلندمدت دارد. منکر نقش تورم انتظاری نمیتوان شد اما نقش آن غالب نیست. از طرفی تحولات سیاسی ما همراه با تغییر ساختار نبوده است و رفتن و آمدن رئیسجمهورها تغییر رویه نیست؛ با دقت در صحبتهای آنها میتوان به این نکته رسید که تفاوت عمدهای در نگاه آنها به اقتصاد وجود ندارد. شاید بتوان گفت در دورههای آقای هاشمی و خاتمی چرخشهایی به سمت بازسازیها و بهرهگیری از عقلانیت اقتصادی وجود داشت و ثمره آن هم در سرمایهگذاریها و تجربه رشد ثابت تولید در سالهای ۷۷ تا ۸۷ مشخص شد و ایران در این یک دهه رشد غیرمنفی داشت؛ این اولین دهه بعد از دهه ۴۰ بود که رشد ثابت و مثبتی در ایران ثبت شد، اما حتی در همان مدت هم در سیاستگذاریها بسیاری از تصمیمهای اشتباه اتخاد شده بود. این موارد به این معناست که نوساناتی وجود دارد و همچنین در میان آنها احتمال حصول تغییرات مثبتی نیز وجود دارد که میتواند کورسوی امید مردم باشد. به طور کلی انتظارات در کوتاهمدت موثر است ولی تعادل بلندمدت سیاسی ما از اواسط دهه ۸۰ تغییر نکرده و این به این معنی است که رفتار دولتها تغییر مشهودی نمیکند. امروز هم به نظر نمیرسد کسی در دولت نگران این مساله و به فکر اصلاح آن باشد.
بهنظر شما به چه شکل میتوان این نگاه را در سیاستمدار ایجاد کرد؟ راه اصلاح سیاستمدار چیست؟ نیازمند اقناع علمی است یا اقناع عمومی و سرمایه اجتماعی؟
جزئیات اقناع عمومی و سرمایه اجتماعی مشخص نیست و نمیتوان حرف دقیقی در این زمینه زد، به همین دلیل از این بحث عبور میکنیم و به جنبههای دیگر میپردازیم. به نظر میرسد، سیاستمدار از افزایش قیمت کالاهایی مثل برق، بنزین و گاز به دلیل تبعات سیاسی آن پرهیز میکند. این کار عملاً یک راهحل مناسب برای تامین هزینههای دولت به جز چاپ پول است. با بررسی سایر منابع دولت متوجه میشویم که شاید این راه، تنها راهحل زودبازده برای تامین مالی دولت باشد. برای همین دولت باید از افرادی که اقتصاد سیاسی و روانشناسی اجتماعی را به خوبی درک کردهاند، کمک بگیرد و این معضل را حل کند. اصلاح قیمتها و ایجاد درک عمومی آن باید به صورتی در جامعه شکل بگیرد. اگر این اصلاح بهرغم حواشی بسیار زیاد صورت نگیرد، ما شاهد مشکلات عمدهای که در صنعت برق پیش آمد، در زمینههای دیگر خواهیم بود. اگر مصرف این کالاها کاهش پیدا نکند، قیمت آن نیز ثابت بماند و هزینههای دولت را به جای این روش، از روشهای دیگر جبران کند، حاصل آن چاپ پول و افزایش تورم و قطعیهای گسترده در چرخههای صنعت خواهد بود. دولت راه دیگری برای حل این مساله ندارد و باید یکی از این دو حالت را انتخاب کند، روشن است که هر انتخاب تبعات و نیازمندیهای خود را دارد.
برای بخش اقتصاد سیاسی و پیش بردن مسائل اجتماعی و حمایتی این تصمیم، راهحلهایی مثل تشکیل یک طرح از سوی مجلس شورای اسلامی وجود دارد که طی آن یک بانک اطلاعاتی در مورد رفاه خانوارها تشکیل شود و از منابع حاصلشده برای دولت به صورت هدفمند به اقشاری که در این شرایط و ذیل این افزایش قیمتها آسیب وارد شده کمک کنند. این کمک میتواند به صورت پرداخت نقدی انجام شود.
تورم اثرگذاری متفاوتی روی افراد دارد، این افزایش قیمتهای کالاهایی مثل بنزین، برق و گاز به کدام گروه آسیب بیشتری میزند؟ راهی برای جلوگیری و جبران آن وجود دارد؟
در این زمینه همه چیز با آمار و اعداد مشخص است. بانک مرکزی و مرکز آمار گزارشهای متعددی را نیز در این رابطه منتشر میکند. به طور خلاصه خانوارهایی که سبد مصرفی آنها از اجناس مصرفی کوتاهمدت تشکیل شده باشد، سهم بیشتری از تورم دریافت میکنند. به همین دلیل نیز اقشار ضعیف، بیشتر از بقیه افراد متضرر میشوند. به این ترتیب تمام شعارهای دولتها در حمایت از اقشار ضعیف با این سیاستهای اتخاذشده زیر سوال میرود؛ نمیشود شما کاری کنید که تورم شکل بگیرد و مکانیسم آن پول را از جیب اقشار پایین بیرون بکشد و صرف رانت به اقشاری که به قدرت نزدیک هستند، شود و در حمایت از طبقه ضعیف شعار دهید. دولت در تمامی کشورها مجموعهای از افراد ذینفوذ است که به قدرت و ثروت دسترسی دارند؛ به خصوص در کشورهایی که دموکراسی به طور کامل وجود ندارد و چسبندگی قدرت بر مبنای غیررای مردم وجود دارد، اتفاقی که رخ میدهد این است که ساختار سیاسی بر مبنای «انحصار» شکل میگیرد. این انحصار امتیاز خلق میکند و امتیاز ثروت را، ثروت نیز قدرت را تحکیم میکند و این چرخه در بسیاری از کشورهای در حال توسعه مثل ایران وجود دارد. این چرخه پول را از جیب اقشار پایینتر خارج میکند و طی این چرخه به تحکیم قدرتهای موجود میانجامد. این قدرتها لزوماً افراد نزدیک به حکومت نیستند و برای مثال خانوار شهری که نسبت به خانوار روستایی امتیاز مصرفکنندگی (مثل خودرو، حملونقل و…) دارند، نسبت به آنها قدرت دارند و به دنبال ارز ارزان و کالاهایی مثل بنزین، فشار میآورند تا این رانتها پابرجا بمانند. به عنوان صحبت پایانی باید بگویم ما در بلندمدت همچنان مشکل رشد اقتصادی خواهیم داشت، نباید مشکل تورم را که مثل یک خونریزی حین عمل جراحی است تمام اتفاق ببینیم. درست است که نباید از آن گذر کنیم اما این همه اولویتها نیست. رشد اقتصادی با پول خرج کردن متفاوت است، بسیاری از رشدهایی که ما در اقتصاد میبینیم، اتلاف منابع است و کارآمدی در این تصمیمات وجود ندارد. برای مثال میتوان با استناد به آمار و ارقام نشان داد، ما بیشترین مصرف سرانه گاز را نداریم اما مسرفترین مصرفکننده آن هستیم؛ از گاز استفاده میکنیم اما از آن ارزش نمیآفرینیم. زمانی که از رشد صحبت میکنیم، خرج کردن پول منظور نیست و درباره استفاده بهینهتر از منابع برای ایجاد ارزش صحبت میکنیم و این باید سرلوحه تصمیمات ما باشد.