سرگشته سیاست
محسن شریعتینیا از زمینههای تمایل و نزدیکی ایران به چین و روسیه میگوید
جایگاه ایران در سیاست بینالملل به ویژه در قرن اخیر همواره مورد توجه مردم و حکومتهای مستقر در این سرزمین بوده است به شکلی که از دل وقوع رخدادی مانند انقلاب اسلامی در ایران، شعاری زایش یافت که همزمان از دخالت شرق و غرب تبری میجست. این حساسیت ملی نسبت به استقلال کشور، رفتهرفته با تحولات داخلی و بینالمللی رنگ باخت و وضعیت به نقطهای رسید که عرصه حکمرانی کشور، به سوی شرق متمایل شد؛ تمایلی شاید نه از سر میل و رضا بلکه مبتنی بر تنش فزاینده با غرب که تعادل سیاسی، اقتصادی و حتی اجتماعی کشور را نیز بر هم زده است. محسن شریعتینیا، استادیار دانشگاه شهید بهشتی در این گفتوگو با تجارت فردا به این نکته اشاره میکند که سادهسازیهایی از جنس «نگاه به شرق» یا «نگاه به غرب»، نمیتواند در تحلیل سیاست خارجی ایران و موقعیت منطقهای و بینالمللی این کشور کمک چندانی ارائه کند و تاکید دارد که چین و روسیه، هر دو برخی شباهتها در سیاستهای خود در قبال ایران دارند اما نمیتوان مدعی یکسان بودن سیاستهای آنها شد. او معتقد است که ایران خواستار حمایت چین و روسیه در مسیر قدرتیابی در حوزه پیرامونی خود است، اما تنظیم مسیر قدرتیابی با اتکا به چین و روسیه را بعید میانگارد و تاکید دارد که روابط ایران با چین و روسیه در این منطقه نیز گرچه همچنان همکاریجویانه است اما به سوی پیچیدگی بیشتر در حرکت است.
♦♦♦
آیا چین و روسیه به عنوان دو قدرت اصلی در شرق، سیاست مشابهی را در قبال ایران دنبال میکنند و یک هدف یکسان را پی میگیرند؟
چین و روسیه، هردو برخی شباهتها در سیاستهای خود در قبال ایران دارند اما نمیتوان مدعی یکسان بودن سیاستهای آنها شد. هر دو، قدرت «تجدیدنظرطلب» در نظر گرفته میشوند، مشکلاتی فزاینده با ایالات متحده دارند و روابط تنگاتنگی با ایران به عنوان یک قدرت منطقهای و تجدیدنظرطلب برقرار کردهاند. هر دو کشور در مورد برجام، اشاعه سلاحهای هستهای و تا حدی در مورد نظم امنیتی در خاورمیانه اشتراک نظر دارند اما در عین حال رویکرد این کشورها تفاوتهای مهمی نیز با یکدیگر دارد. روسیه یک «قدرت ژئوپولیتیک» است که وزن و نقشآفرینی خود را از حضور در صحنههای ژئوپولیتیک دریافت میکند و در برداشت کلان، قدرتی «ثانویه» در کنار چین و آمریکا محسوب میشود اما چین، «قدرت اقتصادی» است که به تدریج در حال «ترجمه» توان اقتصادی و فناورانه خود به توان نظامی است. چین به ثبات بیشتری در پهنه جهانی برای پیشبرد «اهداف ژئواکونومیک» خود نیازمند است به همین دلیل بیش از روسیه به ثبات در روابط ایران و جامعه بینالمللی و ثبات در خاورمیانه اهمیت میدهد. روسیه همسایه ایران است و ما روابط بسیار تاریخیتر و پیچیدهتری با روسیه در قیاس با چین داشتهایم. در وضعیت کنونی نیز در محیط همسایگی روابط پیچیده میان ایران و روسیه وجود دارد. همکاریهای نظامی ایران و روسیه و همکاری راهبردی دو کشور در سوریه بسیار پیشرفتهتر و گستردهتر از همکاری با چین است. در مورد چین، روابط به سرعت در حال تحول است. روابط ما با چین بسیار جدید است و به سرعت هم متحول میشود. این میزان از تحول در روابط ما با روسیه قابل مشاهده نیست. در برداشتی کلان، چین بیشتر به ایران ژئواکونومیک توجه میکند و روسیه به ایران، توجه ژئوپولیتیک دارد.
این دو ابرقدرت اقتصادی و نظامی مشخصاً از ایران در چه حوزههایی، چه چیزی را طلب میکنند؟
این پرسش، پرسشی پیچیده است و کسانی که در وزارت امور خارجه و نهادهای دیگر با این کشورها مشغول مذاکرهاند باید به آن پاسخ دهند اما آنچه تا حدی روشن است این است که در وضعیت فعلی، هر دو کشور، خواستار احیای برجام هستند. هر دو کشور نگرانیهایی از چرخش یکباره ایران به سوی غرب دارند، هر دو کشور از بیثباتی شدید در خاورمیانه نگراناند و از ایران میخواهند تا نقش کلیدیتری در صلح و ثبات در خاورمیانه ایفا کند. روابط ایران و چین قدری بیش از روابط ایران و روسیه ساختاریافته و قوامیافته است بدان معنا که توافقی راهبردی میان دو کشور صورت گرفته و نگرش طرفین را تا حدی مشخص کرده است. این توافق عمدتاً ابعاد اقتصادی دارد. ایران عمدتاً نیازهای اقتصادی را مطرح کرده است و چین نیز بر روابط اقتصادی با ایران متمرکز شده است.
از طرف دیگر، روابط ایران با روسیه عمدتاً در حوزههای پیچیده امنیتی و نظامی جریان مییابد. روسیه عمدتاً ایران را در موازنههای قدرت منطقهای و جهانی تعریف میکند تا در موازنههای قدرت اقتصادی و فناورانه. روابط تسلیحاتی و همکاری راهبردی کشور در سوریه به عینه این را نشان میدهد. حتی کنش روسیه در مذاکرات احیای برجام نیز عمدتاً ژئوپولیتیک و از منظر چانهزنی با ایالات متحده قابل تفسیر است اما چین بیشتر بر گشایشهای اقتصادی، امنیت انرژی و ورود گستردهتر به بازار ایران متمرکز است.
اولویتهای چین در ارتباط با ایران چیست و تا چه حد، اهداف استراتژیک خود را با اتکا به ایران و توان بالقوه این کشور دنبال میکند؟
در وضعیت فعلی مهمترین اولویتی که چین در قبال ایران دنبال میکند، احیای توافق هستهای و بازگرداندن حداقلی از ثبات به منطقهای است که این کشور منافع روبه افزایشی در آن دارد. افزون بر این، چین به دنبال آن است تا موقعیت خود را در بازار و اقتصاد ایران به عنوان شریک اول تجاری اقتصادی و فناوری حفظ کند، روابط خود را در حوزههای سیاسی و امنیتی با ایران گسترش دهد و ایران را به عنوان یک دوست در کنار خود حفظ کند. افزون بر این، چینیها احتمالاً بهتدریج در پی اجرایی کردن توافق همکاری راهبردی با ایران بر خواهند آمد. در وضعیت کنونی به نظر میرسد که چین بسیار محتاطانه و گامبهگام در حال اجرایی کردن این سند است. با وجود محدودیتهای کنونی، چینیها در گامهای نخست بر تعاملات فرهنگی میان دو کشور متمرکز شدهاند. در چند ماه اخیر، عمده تحولات در روابط ایران و چین در حوزه فرهنگ و نیز واکسن بوده است. در صورتی که برجام احیا شود احتمالاً چینیها سریعتر و گستردهتر از دیگران وارد ایران خواهند شد و میکوشند موقعیت خود را در اقتصاد ایران ارتقا بخشند. افزون بر این چین به تدریج در حال «گذار» به یک «سیاست فعال» در خاورمیانه است و پیشنهادهایی برای ایجاد صلح و ثبات در منطقه خلیجفارس ارائه کرده است. احتمالاً در ماههای آینده، چین بهطور جدیتر این پیشنهادها را با ایران مطرح خواهد کرد. چین بهطور فزاینده نگران بیثباتی در افغانستان میشود و میکوشد تا از مسیرهای چندجانبه مانع فروپاشی دولت در کابل شود. با توجه به حضور و نقشآفرینی ایران در افغانستان و همسایگی دو کشور با افغانستان و نیز برداشتهای کمابیش مشترکی که دو کشور از این بحران دارند احتمالاً همکاری در بحران افغانستان نیز در آینده میانمدت یکی از حوزههای روابط ایران و چین باشد.
بهطور کلی، ایرانِ مورد علاقه چین و روسیه، چگونه ایرانی است؟ منافع مشترک چین و روسیه در ایران چیست و حوزه اثرگذاری آنها در ایران شامل چه حوزههایی است؟ این دو کشور چه تضاد منافعی در ایران دارند؟
پاسخ به این پرسش نیازمند تحقیقات مفصل با بهرهگیری از منابع چینی و روسی است که من تاکنون کمتر چنین تحقیقاتی دیدهام. در مورد روسیه، متخصصان این حوزه باید پاسخ دهند. اما در مورد چین برداشت من این است که ایران در «لایه چهارم» سیاست خارجی چین قرار دارد. برای چین در لایه نخست، «مدیریت رقابت با قدرتهای بزرگ» اهمیت و اولویت دارد. برای چین در این لایه، مدیریت تنش با ایالات متحده و گسترش روابط راهبردی با روسیه بسیار اهمیت دارد. در لایه دوم، مدیریت روابط با اتحادیه اروپا و قدرتهای درجه دوم همچون ژاپن اهمیت پیدا میکند و در لایه سوم، روابط با همسایگان در سیاست خارجی چین اهمیت دارد و این کشور بر شکلدهی به روابط گستردهتر با همسایگان و مدیریت نظم منطقهای تمرکز پیدا کرده است. در لایه چهارم، «جهانِ در حال توسعه» قرار میگیرد که ایران، بخشی از آن است. در جهان در حال توسعه، آفریقا، خاورمیانه و آمریکای جنوبی به ترتیب در سیاست خارجی چین اهمیت دارد. ایران در سیاست خارجی چین به عنوان یک کشور خاورمیانهای دارای منابع گسترده انرژی، دارای تعارضات شدید با ایالات متحده، دارای توانمندی نقشآفرینی در پهنه خاورمیانه و افغانستان و کشوری بسیار پیچیده تصویر میشود. مهمترین اولویت اقتصادی چین در روابط با ایران همچنان انرژی است؛ البته انرژی موقعیت گذشته را در روابط ایران و چین ندارد. به عبارت دیگر، انرژی مانند گذشته اهرمی در دست ایران در رابطه با چین نیست اما هنوز هم در کانون روابط دو کشور به لحاظ اقتصادی حفظ شده است. در حوزه سیاسی، ایرانِ تجدیدنظرطلب، برای چین اهمیت دارد و این کشور میکوشد ایران را به عنوان یک بازیگر تجدیدنظرطلب در کنار خود حفظ کند. تنش فزاینده چین با ایالات متحده و تغییر ساختاری در روابط دو کشور احتمالاً در برداشتهای سنتی چین از ایران در سالهای آینده تاثیر خواهد گذاشت. اگرچه این موضوع بستگی به سیر روابط ایران و ایالات متحده نیز خواهد داشت.
با توجه به تغییر دولت در ایران و تغییر احتمالی رویکرد سیاست خارجی در دولت ابراهیم رئیسی که گرایش کمتری به غرب داشته و طبیعتاً توازن سیاست خارجی ایران دچار دگرگونی خواهد شد، در قبال چین و روسیه چه رویهای از سوی دولت آینده در پیش گرفته خواهد شد؟ نوع تعامل ایران با چین و روسیه در دولت جدید به چه سویی خواهد رفت؟
پیشبینی در علوم اجتماعی و به ویژه در روابط بینالملل که پیچیدهترین حوزه علوم اجتماعی نیز در نظر گرفته میشود، بسیار دشوار است. عادتی که به تدریج در فضای رسانهای ایران و طیف وسیعی از کشورها در حال نهادینه شدن است و دائماً در مورد آینده پیشبینی صورت میگیرد، چندان ریشهای در علوم اجتماعی ندارد. رویکرد دولت فعلی به سیاست خارجی هنوز چندان شناختهشده نیست. رئیسجمهور جدید، سابقهای در سیاست خارجی ندارد در مناظرههای انتخاباتی و برنامههایی که ارائه کردند عمدتاً مسائل داخلی برجسته شد و جز در موارد بسیار محدودی به سیاست خارجی پرداخته نشد. افزون بر این، تیم سیاست خارجی ایشان هنوز مشخص نشده است. بنابراین، برای قضاوت در مورد سیاست خارجی دولت جدید و چشمانداز آن نباید عجله کرد. اگر روند تحول در سیاست خارجی ایران در دوره دولت روحانی را نگاه کنید به روشنی پیچیدگی این حوزه عیان میشود. دولت روحانی کار را به اروپا با شکلدهی به یک توافق هستهای آغاز کرد اما در حالی دولت را واگذار میکند که توافق هستهای در وضعیت ابهامآمیزی قرار دارد و نهایتاً توافق با چین که در ابتدای دولت چندان مورد توجه نبود، شکل گرفت و تثبیت شد. بدبینترین تحلیلگران در ابتدای دولت روحانی احتمالاً تصور نمیکردند که نهایتاً وضعیت به این صورت شکل بگیرد. این مساله، ناشی از پیچیدگی سیاست خارجی است که متاسفانه در کشور ما بسیار سادهسازی میشود و منافع ملی به دلیل این سادهسازیها ضربات جبرانناپذیری دریافت میکند. احتمال اینکه دولت جدید گرایش بیشتری به چین و روسیه داشته باشد تا حدی روشن است اما سیر تحول در روابط ایران با چین و روسیه تنها تابع خواست ایران نخواهد بود بلکه تحول در نظم منطقهای، سرنوشت برجام و تحول در روابط این دو قدرت با ایالات متحده و البته شگفتیهای راهبردی مانند کرونا یا مسائل دیگر بسیار بر سیر روابط ایران با این کشورها تاثیرگذار خواهند بود.
تغییر گرایشهای ژئوپولیتیک برخی کشورهای شاخص در حوزه خلیجفارس و حتی خاورمیانه، به سوی چین و روسیه و همچنین جدیتر شدن حرکت ایالات متحده به سوی مهار چین، چگونه میتواند بر معادلات منطقه تاثیرگذار باشد؟ آیا در حال حاضر، ایران متناسب با این تحولات حرکت میکند؟ آرایش سیاسی مطلوب برای ایران در چنین وضعیتی را چگونه میتوان ترسیم کرد؟
هنوز نمیتوان از تغییر گرایشهای کشورهای منطقه خلیجفارس سخن گفت. کشورهای منطقه خلیجفارس عمدتاً متحدان ایالات متحده یا دارای روابط بسیار نزدیک با این کشور هستند. کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس و نیز عراق جملگی مصرفکننده امنیتاند و ایالات متحده مهمترین تولیدکننده امنیت برای این کشورها محسوب میشود. بنابراین، سخن گفتن از تغییر گرایشهای ژئوپولیتیک این کشورها بحثی است که مبنای درستی ندارد. این کشورها تا حدی آزادی عمل گسترش روابط با چین و روسیه را دارند اما اینکه به متحد چین و روسیه بدل شوند و این دو قدرت را جایگزین ایالات متحده کنند در آینده کوتاهمدت بعید است رخ بدهد. چین و روسیه هنوز تولیدکننده امنیت در منطقه خلیجفارس نیستند و به ویژه چین تمایلی به تولید امنیت در این منطقه ندارد.
بحثی هم که در مورد مهار چین مطرح میشود بحث دقیقی نیست. ایالات متحده در حال «توازنسازی» در برابر چین است که با «مهار» تفاوتهای مهمی دارد. چین چنان در اقتصاد جهانی تنیده شده است و چنان بازیگر بزرگی است که به راحتی قابل مهار نیست. مفهوم مهار که از رقابت شوروی و ایالات متحده در جنگ سرد گرفته شده به راحتی در قبال چین و روابط چین با ایالات متحده نمیتوان آن را به کار برد. بنابراین تغییر راهبردی در گرایشهای کشورهای خلیجفارس رخ نداده و ایالات متحده در حال مهار چین نیست.
ایران از سالها پیش، نقطه تمرکز قدرتیابی خود را در منطقه «شامات» تعریف کرده است. البته جنگ ایران و عراق نیز بر این تصمیم ایران نقش داشته است. مدتها پیش از نقشآفرینی جدی روسیه و چین در این منطقه، ایران شامات را انتخاب کرده بود. احتمالاً در میانمدت، ایران همچنان بر شامات متمرکز خواهد بود. ایران میخواهد که چین و روسیه در مسیر قدرتیابی در این منطقه، آن را حمایت کنند اما اینکه مسیر قدرتیابی خود را با توجه به چین و روسیه تنظیم کند بعید میدانم چنین اتفاقی رخ دهد. بهطور تاریخی، روابط ایران و قدرتهای بزرگ در محیط پیرامونی ایران بسیار پیچیده بوده است. روابط ایران با چین و روسیه در این منطقه نیز گرچه همچنان همکاریجویانه است اما به سوی پیچیدگی بیشتر نیز در حرکت است.
نکته نهایی آنکه محیط امنیتی ایران بهطور فزاینده پیچیده میشود و پرسشهای پیشروی سیاست خارجی این کشور نیز بیش از گذشته دشوار میشود. سادهسازیهایی از جنس «نگاه به شرق» یا «نگاه به غرب»، نمیتواند در تحلیل سیاست خارجی ایران و موقعیت منطقهای و بینالمللی این کشور کمک چندانی ارائه کند. در دوره جدید نیز این پیچیدگی، تداوم خواهد یافت. سیاست خارجی در دولت جدید، حتی در صورتی که برجام احیا شود نیز مسیر دشواری را پیشرو خواهد داشت. این دشواری عمدتاً ناشی از تنیدگی بسیار شدید ایران در سیاست بینالملل است که البته این امکان وجود داشت که تا حدی از آن جلوگیری کرد. ایران بسیار بیش از حدی که لازم است در سیاست بینالملل تنیده شده است و عمدتاً از آثار منفی سیاست بینالملل تاثیر میپذیرد.
در سطح کلان، سیاست بینالملل اغلب کشورها با شرایط مبهم پیچیده و دشوارشونده مواجهاند که ناشی از تغییر در توزیع قدرت بینالمللی و بازنویسی تدریجی قواعد است. این روند، سالها به طول خواهد انجامید. رقابت چین و ایالات متحده که در کانون این روند قرار دارد بهطور پیوسته فشارهای سیستمی بر کشورهای مختلف وارد میکند و اغلب کشورها ناگزیر به تطبیق با این تغییرات میشوند. ایران از آنجا که بسیار بیش از حدِ یک کشور متوسط در سیاست بینالملل تنیده شده است از این روندها به صورت مضاعف متاثر میشود. بنابراین، صورتبندیهای ساده در تحلیل سیاست خارجی ایران جواب نمیدهد؛ همانگونه که در تحلیل سیاست خارجی ایران در هشت سال اخیر جواب نداد.