آرامش ظاهری
چگونه سندرم اردک شناور بر عملکرد افراد تاثیر میگذارد؟
به اردکی که در حال حرکت بر روی آب است دقت کنید. از بالا اینطور به نظر میرسد که اردک با کمترین تلاش ممکن در حال شنا کردن است و حرکت رو به جلوی او احساسی از آرامش و وقار را به اطرافیان منتقل میکند. ولی در زیر این ظاهر آرام و پنهان از دید همه، پاهای اردک درگیر انبوهی از حرکتهای بیوقفه است تا او را روی سطح آب نگه دارد. این تقابل بین آرامش ظاهری و دستوپا زدنهای پنهانی الهامبخش نامگذاری یک پدیده روانشناختی جذاب به نام «سندرم اردک شناور» شد.
به اردکی که در حال حرکت بر روی آب است دقت کنید. از بالا اینطور به نظر میرسد که اردک با کمترین تلاش ممکن در حال شنا کردن است و حرکت رو به جلوی او احساسی از آرامش و وقار را به اطرافیان منتقل میکند. ولی در زیر این ظاهر آرام و پنهان از دید همه، پاهای اردک درگیر انبوهی از حرکتهای بیوقفه است تا او را روی سطح آب نگه دارد. این تقابل بین آرامش ظاهری و دستوپا زدنهای پنهانی الهامبخش نامگذاری یک پدیده روانشناختی جذاب به نام «سندرم اردک شناور» شد.
«سندرم اردک شناور»، نوعی استعاره بصری است که به تقابل آرامش بیرونی و کشمکش درونی افراد اشاره دارد. این تضاد را میتوان تجربه نوعی فشار دوگانه دانست؛ زمانی که فرد از یک سو در تلاش است تا دستاوردهای بیشتری کسب کند و از سوی دیگر میکوشد این دستاوردها را آسان جلوه دهد. در واقع در این شرایط فرد برای مخفی کردن اضطرابها و استرسهای ویرانگری که تجربه میکند، در پشت ظاهری خونسرد و ماسکی از موفقیت و رضایت پنهان میشود. یعنی درست همان زمانی که این تصور را برای دیگران ایجاد میکند که زندگیاش بینقص است، در تلاشی جانفرساست که همان زندگی را سر پا نگه دارد.
این پدیده ذهنی که برای اولینبار از سوی دانشگاه استنفورد و با عنوان «سندرم اردک استنفورد» نامگذاری شد، در ابتدا فقط برای اشاره به استرس دانشجویان و سبک زندگی تنشزای آنها مورد استفاده قرار میگرفت. ولی بعدها در معنی گستردهتر و در توصیف جامعه مدرن به کار گرفته شد. جوامعی که در آن مردم فشار زیادی را تحمل میکنند تا تصویری از موفقیت بیدردسر ارائه دهند.
همانطور که گفته شد «اردک شناور» در ابتدا برای توصیف وضعیت دانشجویان بهخصوص آنهایی که در حال تحصیل در دانشگاههای بزرگ و ردهبالا مانند استنفورد بودند، به کار برده میشد. واقعیت زندگی این دانشجویان با آنچه از بیرون مشاهده میشود بسیار متفاوت است. آنها زندگی پرفشاری را تجربه میکنند که در آن از یک طرف با چالشهای نفسگیر درس و زندگی دانشگاهی و دوری از خانواده سروکله میزنند و از سوی دیگر طوری وانمود میکنند که گویی همه دستاوردهایشان بهآسانی به دست آمده است.
در واقع سندرم اردک شناور به ما یادآوری میکند که ظاهر آرام و راضی افراد نمیتواند دلیلی بر آرامش درونی آنها باشد؛ پشت آن ظاهر بدون استرس انبوهی از نگرانی، تردید نسبت به تواناییها و تقلاهای بیپایان برای دستیابی به موفقیت وجود دارد که هیچکدام از آنها نمودی در رفتار ظاهری افراد ندارد.
روانشناسی سندرم اردک شناور
سندرم اردک شناور را اگرچه یک بیماری ذهنی نمیدانند، ولی آن را نوعی اختلال رفتاری شایع بهخصوص در میان دانشجویان میدانند. این سندرم ریشههای روانشناختی متفاوتی دارد. کمالگرایی، اعتماد به نفس پایین، انتقاد بیش از حد از خود و احساس درماندگی در مواجهه با رویدادهای منفی میتواند به تشدید این ذهنیت دامن بزند. علاوه بر آن رفتار خانواده و انتظارات آنها از فرزندانشان نیز بسیار موثر است. عرف و انتظارات فرهنگی جامعه نیز در شکلگیری این سندرم بیتاثیر نیست. همین محیطهای کاری را در نظر بگیرید، تاکید آنها بر بهرهوری و موفقیت حداکثری باعث میشود که کارمندان تصویری اغراقآمیز از شایسته بودنشان ارائه دهند که تنها دستاورد آن تعهد بیش از حد و فرسودگی شغلیشان است.
احساس عدم تعلق هم میتواند به نوعی به شکلگیری سندرم اردک شناور منجر شود. یک فرد زمانی عدم تعلق را تجربه میکند که باورکند افراد دیگر در موقعیت مشابه او افرادی قوی و با اعتماد به نفس هستند ولی او توان مدیریت شرایط زندگیاش را ندارد. در حالی که ممکن است همان افراد موفق در واقعیت از شک و عدم اطمینان زیادی در رنج باشند. این توهم که دیگران کنترل کامل بر زندگیشان دارند احساس تنهایی و انزوای افراد را تشدید میکند. آنها از اینکه اعتراف کنند تا چه اندازه آسیبپذیر هستند واهمه دارند، میترسند مورد قضاوت قرار بگیرند، ازاینرو تقلای بیشتری میکنند تا رنجشان از چشم دیگران پنهان بماند.
ولی در مجموع فشارهای زندگی مدرن در پیدایش این اختلال نقش مهمی داشته است. زندگی مدرن انواع مسئولیتها در حوزههای مختلف ایجاد کرده است. مردم همزمان هم باید به تحصیلات خود برسند و هم کار، خانواده و اوقات فراغتشان را به بهترین شکل ممکن مدیریت کنند. نحوه توزیع زمان و انرژی بین این حوزهها، کیفیت فعالیتهایی که انجام میدهیم و پاداشهای نامتناسبی که به دست میآوریم بهشدت بر سلامت ذهنی و جسمی ما نقش داشته است. این سبک زندگی چندمهارتی در دنیای مدرن نوعی رقابت پنهان را شکل داده است، به طوری که مردم ناخواسته مجبور هستند در زمینههای مختلف از خود شایستگی و مهارت افراطی نشان دهند. در این میان رسانههای اجتماعی نیز که همیشه ویترین موفقیتهای مردم بوده است، به این انتظارات غیرواقعی دامن زده است.
پیامدهای سندرم اردک شناور
ما برای حفظ تصویر موفقی که از خود ساختهایم، رنجهایمان را درونیسازی میکنیم تا از چشم عموم مردم دور بمانند. این درونیسازی درد و رنج نهتنها به بار مشکلاتمان اضافه میکند، بلکه باعث میشود از حمایتهایی که میتوانیم دریافت کنیم محروم بمانیم. ما با دوستانمان صحبت نمیکنیم و از مشاوره هیچ فرد متخصصی بهره نمیبریم، زیرا برایمان غیر قابل تصور است که اذعان کنیم در اوج موفقیتهای زندگیمان احساس شکست و سرخوردگی کردهایم.
ولی بدیهیترین پیامد این سندرم، افسردگی و اضطراب است و علاوه بر افسردگی، بسیاری از افرادی که به این سندرم مبتلا هستند دچار فرسودگی شغلی نیز میشوند که دلیل آن قبول مسئولیتهایی بیش از حد توان است. کارمندی را تصور کنید که همه پروژههایش را بهموقع تحویل میدهد، در همه جلسات حاضر میشود و کار خود را با بالاترین کیفیت ممکن انجام میدهد. در نگاه نخست اینطور به نظر میرسد که او بر همه چیز کنترل کامل دارد، در حالی که این آرامش بیرونی پوششی است بر شببیداریها، استرسهای طاقتفرسا و خستگیهای مزمن که این فرد در حال تجربه آن است. در واقع سندرم اردک شناور نوعی چرخه معیوب ایجاد میکند، به این شکل که تلاش زیاد با آسیبهای روحی و جسمی همراه میشود، فرد آسیبدیده برای اثبات اینکه همه چیز در کنترل است به تعهد بیشتر و افراط در انجام مسئولیتها روی میآورد و در نهایت این افراط به آسیبهای بیشتر و پنهانکاری بیشتر ختم میشود.
البته شاید مهمترین پیامد سندرم اردک شناور، تاثیر اجتماعی آن باشد. رفتار قهرمانانه افراد موفق که همزمان در همه جنبههای زندگی میدرخشند، به گسترش تدریجی آن باوری منجر میشود که بر اساس آن صحبت کردن از ضعف و ناتوانی مایه شرم است و اذعان به شکست اسباب خجالت. مقالهای که در ژورنال Emotion در سال 2020 به چاپ رسید به درک افراد از رابطه موفقیت و سلامت ذهنی میپردازد. نتایج این پژوهش نشان میدهد که مردم اینگونه تصور میکنند که افسردگی در افراد شایسته و موفق به آن اندازهای که علائم ظاهری آنها نشان میدهد جدی نیست، در حالی که در افراد کمتر موفق این افسردگی میتواند یک بیماری جدی تلقی شود. تمایل به کماهمیت جلوه دادن مشکلات در افراد موفق، یک هنجار اجتماعی گسترده است که موجب میشود آسیبپذیر بودن نوعی انگ و مایه شرمساری برای افراد موفق محسوب شود. شرکتکنندگان در این پژوهش باور داشتند شخصیتهای موفق میتوانند بر افسردگیشان غلبه کنند و این همان تصوری است که در مورد خودمان نیز داریم. ما هم بر این باور هستیم که شرط اول موفقیت این است که مشکلاتمان را بهتنهایی حل کنیم و به کمک دیگران نیازی نداشته باشیم، زیرا شرایط اجتماع این اجازه را نمیدهد که بهراحتی از نقاط ضعف و ناتوانیهایمان صحبت کنیم. جامعه بر این باور است که موفق بودن ما به معنی قوی بودنمان است.
عدم توازن تلاش و پاداش
مقاله «یادگیری اجتماعی جانبدارانه و عدم توازن تلاش و پاداش» که در ماه آوریل 2024 در ژورنال «علوم انسان تکاملی» منتشر شده است به بررسی این فرضیه میپردازد که وقتی افراد تلاش واقعی را که برای دستاوردهایشان انجام دادهاند پنهان میکنند، جامعه بهتدریج درک خود را از مشکلات و دشواریهای واقعی دنیا از دست میدهد. در نتیجه مردم اینگونه تصور میکنند که اگر همزمان تلاش زیادتری داشته باشند و در انواع فعالیتها وقت و انرژی بیش از اندازهای صرف کنند، به طور قطع موفق میشوند، ولی آنچه در نهایت اتفاق میافتد، عدم توازن تلاشهایشان با دستاوردهایشان است. پژوهشگران این مطالعه مدل ریاضی را پیشنهاد دادند که نشان میدهد چگونه مشاهده افرادی که با کمترین تلاش موفق و بینقص هستند، بر یادگیری اجتماعی مردم (یادگیری از طریق مشاهده و تقلید) تاثیرگذار است.
آنها بر این باورند که مردم به طور مرتب در حال مشاهده اطراف خود هستند تا اطلاعات مورد نیازشان را جمعآوری کنند و بدانند برای موفق شدن چه اندازه تلاش لازم است. اما مشکل اینجاست که این مشاهده درک درستی از واقعیت به آنها نمیدهد و این مشاهده پر از خطا انتظارات غیرواقعی و تصمیمهای غیرمنطقی شکل میدهد.
پژوهشگران دریافتند در نتیجه گسترش اطلاعات غلط، افراد به اشتباه انتظار پاداشی بیشتر، نسبت به آنچه دریافت کردهاند، دارند. ارول آکچای، یکی از پژوهشگران از دانشگاه پنسیلوانیا، میگوید: «ما دریافتیم که آشکار نکردن میزان واقعی تلاش در سطح جامعه، به نوعی یادگیری اجتماعی منجر میشود که نتیجه آن دستکم گرفتن دشواریهای دنیاست. یعنی آنچه در عمل میبینیم این است که مردم مسئولیتهای مختلف را عهدهدار هستند، تلاش بیش از اندازه میکنند ولی در هیچ حوزهای هم دستاورد خاصی ندارند و عدم توازن تلاش و پاداش در زندگی مدرن نیز دقیقاً به همین معضل اشاره دارد.»
محققان مقاله اعتقاد دارند، «یادگیری اجتماعی جانبدارانه و عدم تعادل تلاش و پاداش» برای درمان این اختلال، راهحلهایی مانند انتخاب اهداف کوتاهمدت قابل دسترس، چندان موثر نیستند. تغییرات باید بهتدریج در فرهنگ، عرف و استانداردهای جامعه رخ دهند. برای مثال، استفاده از «سیوی سایه» (Shadow CV) در کنار رزومههای معمول متداول شود. این نوعی از رزومه است که بر شکستها و ناکامیهای فرد متقاضی کار متمرکز است. شکستهایی مانند درخواستهای کار ردشده از جانب کارفرما و شکستهای تجربهشده در فعالیتهای مختلف. ارائه چنین رزومهای به کارفرما میتواند بار روانی فرد جویای کار را که دائم در تلاش برای ارائه تصویری بینقص و کامل از خود است سبک کند. ولی از آنجا که تغییرات در سطح کلان نیازمند زمان و ارادههای جمعی است، میتوان برای شروع از دم دستیترین راهکارهای ممکن استفاده کرد. برای مثال، اهداف واقعبینانه داشت، شبکهای از دوستان حمایتگر ایجاد کرد و استفاده از رسانههای اجتماعی را به حداقل رساند.
و در نهایت گام نخست در درمان همه اختلالات ذهنی، آگاهی است. اینکه بدانیم ما تنها نیستیم که در حال تجربه چنین کشمکش پنهانی هستیم. کشمکشی که موجودیت مدرن به آن دامن زده است. بدانیم که این پدیده نمونهای از یک مبارزه بیصداست، از خرد شدن زیر فشارهای زندگی مدرن، جایی که ترس از غرق شدن در زیر بار آرزوهایمان ما را مجبور به تلاش برای ماندن روی سطح آب کرده است؛ تلاشی نامرئی و بیامان. کافی است بار دیگری که به موفقیت یک فرد، آرامش او و تسلطش بر زندگی غبطه خوردیم به خود یادآوری کنیم که حتی آرامترین اردک نیز زیر سطح آب در حال تقلا و کشمکش برای شناور ماندن است.