شناسه خبر : 47426 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

اقتصاد انقلابی

آیا رقابت و سازوکارهای بازار می‌توانند ما را در برابر اشتباهات مصون کنند؟

امروزه اقتصاد رفتاری جایگاه ویژه‌ای به عنوان یک علم مجزا در میان اقتصاددانان پیدا کرده است. در ابتدای ظهور فرضیه‌ها و سپس نظریات مرتبط با اقتصاد رفتاری این علم به عنوان زیرمجموعه‌ای در علم اقتصاد خرد بررسی شد. این طبقه‌بندی با توجه به اینکه اقتصاد خرد به‌صورت مشهود به مواردی درباره تولید و مصرف بنگاه‌ها و خانواده‌ها، نحوه هزینه کردن افراد و... می‌پردازد کاملاً قابل قبول بود و هم‌اکنون هم بیشتر تلاش اقتصاددانان رفتاری مربوط به بررسی و تصحیح رفتار تک‌تک اعضای جامعه است تا بتوانند با بهبود رفتار هر فرد به بهبود وضعیت کلی جامعه کمک کنند.

 

امید علی‌بابایی / نویسنده نشریه 

88امروزه اقتصاد رفتاری جایگاه ویژه‌ای به عنوان یک علم مجزا در میان اقتصاددانان پیدا کرده است. در ابتدای ظهور فرضیه‌ها و سپس نظریات مرتبط با اقتصاد رفتاری این علم به عنوان زیرمجموعه‌ای در علم اقتصاد خرد بررسی شد. این طبقه‌بندی با توجه به اینکه اقتصاد خرد به‌صورت مشهود به مواردی درباره تولید و مصرف بنگاه‌ها و خانواده‌ها، نحوه هزینه کردن افراد و... می‌پردازد کاملاً قابل قبول بود و هم‌اکنون هم بیشتر تلاش اقتصاددانان رفتاری مربوط به بررسی و تصحیح رفتار تک‌تک اعضای جامعه است تا بتوانند با بهبود رفتار هر فرد به بهبود وضعیت کلی جامعه کمک کنند. در سال‌های گذشته بسیاری از افراد به اقتصاد رفتاری لقب اقتصاد انقلابی هم دادند که خود را از سیطره اقتصاد خرد بیرون کشیده و به اقتصاد کلان هم ورود پیدا کرده است؛ بااین‌حال بخش اصلی نظریه‌های اقتصاد رفتاری در دل اقتصاد خرد جای دارند. چهارچوب کلی اقتصاد رفتاری بر پایه روان‌شناسی بنا شده است که در کنار آن علم آمار به عنوان مسیری برای صحت‌سنجی فرضیه‌های تجربی و تبدیل آنان به نظریه‌های علمی قرار گرفته است. به همین دلیل است که پیشگامان و بزرگان عرصه اقتصاد رفتاری عموماً شامل روان‌شناسان و آماردانان هستند تا اقتصاددانان. دن آریلی می‌گوید: «در اقتصاد متعارف این تصور که همگی ما خردمندیم بدان مفهوم است که در زندگی روزمره، ارزش تمامی گزینه‌های پیش‌رویمان را محاسبه می‌کنیم و سپس بهترین شیوه عملکرد ممکن را برمی‌گزینیم. حال اگر در این میان اشتباه کنیم و کاری نابخردانه انجام دهیم چه می‌شود؟ اقتصاد سنتی برای این پاسخی دارد: نیروهای بازار بر ما چیره می‌شوند و به‌سرعت ما را به مسیر درستی و خردمندی بازمی‌گردانند! ولی روشن است که ما به‌مراتب کمتر از آنچه نظریه اقتصادی استاندارد تصور می‌کند خردمندیم. با این اوصاف آیا بد نیست تا در اقتصاد استاندارد اصلاحاتی انجام دهیم تا آن را از دست روان‌شناسی ساده‌انگارانه دور کنیم که غالباً از پس آزمون‌های تعقل درون‌نگری و -از همه مهم‌تر- واکاوی تجربی برنمی‌آید؟ این دقیقاً همان کاری است که حوزه تازه شکل‌گرفته اقتصاد رفتاری سعی بر انجام آن دارد.»

تفکر، سریع و کند

اصلی‌ترین و بهترین نظریه‌پرداز علم اقتصادی رفتاری «دنیل کانمن» است. او با کتاب بی‌نظیر خود به نام «تفکر، سریع و کند» بزرگ‌ترین منبع و مرجع علم اقتصاد رفتاری را در اختیار همگان قرار داد. او با تقسیم رفتار و عملکرد انسان متاثر از دو سیستم 1 و 2 که سیستم‌های تفکر سریع و تفکر کند هستند توانسته در عین تفکیک رفتارهای هر فرد، پلی بین این رفتارها بزند. تفکر سریع شامل هر دو گونه افکار شهودیِ مهارتی و اکتشافی و فعالیت‌های کاملاً خودکارِ حافظه می‌شود، فعالیت‌هایی که شما را قادر می‌کنند بدانید چراغی روی میز است یا به یاد بیاورید پایتخت روسیه کجاست. اما تفکر کند مربوط به زمانی است که نــه راه‌حلی مهارتی به ذهن می‌آید و نه راه‌حلی اکتشافی. در چنین مواردی است که تفکر معمولاً آرام‌تر، خودخواسته و با زحمت بیشتری انجام می‌شود. در این کتاب آمده است: «وقتی از شما می‌پرسند به چه چیزی فکر می‌کنید، می‌توانید خیلی عادی به این پرسش پاسخ بدهید، زیرا می‌دانید چه چیزی در سرتان می‌گذرد که اغلب شامل تفکری ناخودآگاه است. شما نمی‌توانید بفهمید که چگونه نشانه‌های ناراحتی را در صدای همسرتان پشت تلفن تشخیص داده‌اید، یا بدون آنکه به صورت خودآگاه متوجه شوید چگونه از خطری که در مسیرتان وجود داشته اجتناب کرده‌اید. فعالیت ذهنی که برداشت‌ها، ادراک‌های شهودی و بسیاری از تصمیم‌ها را به وجود می‌آورد بی‌صدا در ذهن ما صورت می‌گیرد. بیشتر بحث این کتاب درباره پیش‌داوری‌های شهودی است؛ بااین‌حال تمرکز بر خطا، هوش بشر را دست‌کم نمی‌گیرد؛ دقیقاً همان‌گونه که توجه به بیماری‌ها در متون پزشکی اهمیت سلامت را انکار نمی‌کند. اغلب ما بیشتر اوقات سالم هستیم و بیشتر قضاوت‌ها و کارهای ما در بسیاری اوقات مناسب هستند. اما همان‌طور که در زندگی‌مان مسیریابی می‌کنیم، معمولاً به خودمان اجازه می‌دهیم برداشت‌ها و احساسات هدایتمان کنند و اطمینانی که به باورها و اولویت‌هایمان داریم، معمولاً توجیه‌پذیر است اما نه همیشه. در کنار این، ما خطاهای نظام‌مند در تفکر انسان‌های معمولی را به اثبات رساندیم و به این نتیجه رسیدیم که این خطاها بیشتر به دلیل سازوکار ذهنی است تا مختل شدن افکار در نتیجه احساسات. بنابراین هدف من در این کتاب این است که قابلیت شناخت و درک خطاهای قضاوت و انتخاب را با فراهم آوردن زبانی دقیق‌تر برای بحث در مورد آنها در دیگران و در نهایت در خودمان بهبود دهم. دست‌کم در برخی موارد، یک تشخیص درست ممکن است سبب کاهش آسیب‌هایی شود که قضاوت‌ها و انتخاب‌های بد عموماً به دنبال دارند.»

پیش‌داوری‌های پیش‌بینی‌پذیر (خطاهای نظام‌مند)

- همسایه امید او را چنین توصیف می‌کند: امید بسیار خجالتی و درون‌گراست. همیشه کمک‌حال است، اما علاقه زیادی به افراد یا دنیای واقعی ندارد. مرتب، بردبار و خواهان نظم است و به جزئیات عشق می‌ورزد. احتمال اینکه امید کتابدار باشد بیشتر است یا راننده کامیون؟

تشابه شخصیت امید به شخصیت بارز کتابدارها به‌سرعت به ذهن هر کسی می‌رسد، اما ملاحظات آماری موجود نیز به همین نسبت نادیده گرفته می‌شوند. آیـا بـه ذهنتان نرسید که به ازای هر مرد کتابدار ده‌ها راننده کامیون وجود دارد؟ ازآنجاکه تعداد رانندگان کامیون بیشتر است پس به طور قطع افراد مرتب و بردبار بیشتری سوار کامیون‌ها پیدا می‌شوند تا پشت میز ورودی کتابخانه. بااین‌حال اکثر افرادی که این سوال از آنان پرسیده می‌شود حقایق آماری موجود را نادیده گرفته و صرفاً به شباهت‌ها اتکا می‌کنند (ساده‌ترین راه راستی‌آزمایی این است که این پرسش را در جمع دوستانتان مطرح کرده و پاسخ‌ها را مشاهده کنید!) افراد از شباهت‌ها به عنوان یک روش اکتشافی برای سهولت در قضاوتی دشوار استفاده می‌کنند. اتکا به این روش اکتشافی سبب ایجاد پیش‌داوری‌های پیش‌بینی‌پذیر (خطاهای نظام‌مند) در پیش‌بینی‌های آنها می‌شود.

 حرف «ج» را در نظر بگیرید. احتمال اینکه حرف «ج» نخستین حرف کلمه‌ای باشد بیشتر است یا سومین حرف؟

اکثر افراد نخستین حرف کلمه را به عنوان جواب در نظر می‌گیرند، زیرا حدس زدن کلمه‌هایی که با حرف خاصی شروع می‌شوند ساده‌تر از پیدا کردن کلمه‌هایی است که همان حرف را در جای حرف سوم داشته باشند. در اینجا نیز اطمینان به یک روش اکتشافی، سبب ایجاد پیش‌داوری‌هایی در قضاوت شد.

 تابه‌حال به این فکر کرده‌اید که چرا قانون‌شکنی و خطا در تمام دنیا بین سلبریتی‌ها بیشتر از مردم عادی است؟ (البته که این‌طور نیست!) زیرا احتمال اینکه قانون‌شکنی‌های سلبریتی‌ها گزارش داده شود، بیشتر از دیده شدن خطاهای سایر افراد عادی است. دنیل کانمن می‌گوید: «دشواری‌های تفکر آماری، محدودیت‌های حیرت‌آور ذهن ما را شرح می‌دهد؛ اطمینان بیش‌ازحد به چیزهایی که باور داریم و ناتوانی در پذیرش غفلت خودمان و قطعیت نداشتن دنیای پیرامونمان. ما توانایی این را داریم که در میزان درکمان از دنیا اغراق کنیم و نقش بخت و شانس را در رویدادها دست‌کم بگیریم. اطمینان بیش‌ازحد زاییده قطعیت نادرست بازنگری است. دیدگاه من درباره ایـــن موضوع تحت تاثیر نسیم طالب نویسنده کتاب قوی سیاه بوده است.»

دن آریلی نیز می‌گوید: «رفتار نابخردانه ما نه اتفاقی است، نه از سر حماقت. آنها اسلوب‌مند هستند و چون بارها و بارها تکرار می‌شوند پیش‌بینی‌پذیر هستند. درک اینکه چگونه ما به طرز پیش‌بینی‌پذیری نابخردیم، نقطه آغازی را برای بهبود بخشیدن به تصمیم‌گیری ما و تغییر دادن بهتر شیوه زندگی ما، فراهم می‌کند.»

متخصصان بیشتر از ما نمی‌دانند!

روان‌شناسی به نام گری کلین داستان گروهی آتش‌نشان را تعریف می‌کند که وارد خانه‌ای شدند که آشپزخانه‌اش در آتش می‌سوخت. همین که آنها مشغول خاموش کردن آتش در آشپزخانه شدند فرمانده متوجه شد بدون آنکه بداند چرا، فریاد می‌زند بیایید از اینجا خارج شویم. تقریباً در همان لحظه‌ای که آتش‌نشانان از خانه خارج شدند، کـف زمین فروریخت. فرمانده متوجه شده بود که آن آتش‌سوزی به طرز نامعمولی آرام بود و گوش‌هایش نیز به طرز نامعمولی داغ شده بودند. این برداشت‌ها در کنار یکدیگر، حالتی ایجاد می‌کرد که او آن را حس ششم خطر می‌نامید. او نمی‌دانست کجای کار اشتباه است، اما می‌دانست مشکلی وجود دارد. بعداً مشخص شــد کـه مـرکـز آتش‌سوزی در آشپزخانه نبوده، بلکه در زیرزمین درست زیر جایی بوده است کـه نیروهای آتش‌نشانی ایستاده بودند. کانمن در توضیح این داستان می‌گوید: «همه ما چنین داستان‌هایی درباره شهودهای پیش از وقوع در افراد متخصص شنیده‌ایم: یک استاد بزرگ شطرنج که با یک نظر به بازی تشخیص می‌دهد که مهره سفید بــا ســه حرکت مات خواهد شد، یا پزشکی که با یک نگاه به بیمار، یک بیماری پیچیده را تشخیص می‌دهد. این پیش‌بینی‌های افراد متخصص به نظر ما جادویی می‌آیند، اما در حقیقت این‌گونه نیست. در واقع هر یک از ما در روز چندین‌بار چنین شهودی را به کار می‌گیریم. بیشتر ما در تشخیص خشم در نخستین کلمه در گفت‌وگویی تلفنی متخصص هستیم و همین که وارد اتاقی می‌شویم تشخیص می‌دهیم که موضوع صحبت حاضران بوده‌ایم و به نشانه‌های مبنی بر خطرناک بودن راننده لاین کناری به‌سرعت واکنش نشان می‌دهیم. قابلیت‌های شهودی روزمره ما از برداشت یک آتش‌نشان باتجربه یا یک پزشک شگفتی کمتری ندارد اما مسئله این است که معمولی‌تر است.» در ادامه او درباره همین رفتار در مورد یک سرمایه‌گذار متخصص می‌گوید: «سال‌ها پیش من یکی از مدیران سرمایه‌گذاری ارشد یک شرکت بزرگ را ملاقات کردم که می‌گفت به‌تازگی ده‌ها میلیون دلار در شرکت فورد سرمایه‌گذاری کرده است. وقتی از او پرسیدم چگونه چنین تصمیمی گرفته، پاسخ داد اخیراً به یک نمایشگاه ماشین رفته و بسیار تحت تاثیر قرار گرفته است. او خیلی واضح ابراز کرد که به احساساتش اطمینان کرده و از خود و تصمیمش نیز خیلی راضی بود. این نکته به نظرم جالب آمد که او ایــن پرسش را که هر اقتصاددانی آن را موجـه مـی‌دانــد در نظر نگرفته است: آیـا ســـهـام فـــورد به‌تازگی تغییر قیمت داشته است؟ در عوض او به ندای ادراکات شهودی خود گوش داده بود، او ماشین را دوست داشت؛ شرکت فورد را دوست داشت و دوست داشت سهام این شرکت را هم داشته باشد. از آنچه ما راجع به ‌درستی روند انتخاب سهام می‌دانیم روشن است که او درباره کاری که انجام داده هیچ‌چیز نمی‌دانست.» نسیم طالب در کتاب قوی سیاه آورده است: «برخی حرفه‌ای‌ها گرچه تصور می‌کنند متخصص هستند اما در واقع نیستند! طبق پیشینه‌شان آنها بیشتر از افراد عادی از آنچه فکر می‌کنند در آن متخصص‌اند چیزی نمی‌دانند؛ اما در روایتگری خیلی بهتر از دیگران هستند، یا حتی بدتر از آن در گیج کردن شما با الگو‌های ریاضیاتی پیچیده. آنها با پاداش‌هایی که می‌گیرند ظاهر زیبایی هم دارند. اما دقت کرده‌اید به چه کسی پاداش داده می‌شود؟ بانکداری که جلوی بحران اقتصادی را می‌گیرد یا کسی که هنگام بهبود اقتصاد در صحنه حضور دارد؟ سیاستمداری که جلوی جنگ را می‌گیرد یا آنکه جنگ جدیدی را شروع می‌کند و آنقدر خوش‌شانس است که آن را می‌برد؟ همه می‌دانند که پیشگیری مهم‌تر از درمان است، اما افراد کمی وجود دارند که به کارهای پیشگیرانه پاداش می‌دهند.»

89

سرمایه‌گذارانی که نمی‌خواهند بدانند!

دن آریلی در کتاب خود با نام نابخردی‌های پیش‌بینی‌پذیر داستان جالبی تعریف می‌کند:

«پیش از بحران مالی ۲۰۰۸، بعد از سخنرانی در یک کنفرانس مردی که او را آقای منطقی می‌نامم با دادن کارت ویزیتش به من گفت:   از شنیدن درباره انواع مختلف نابخردی‌های کم‌مقیاسی که شما در آزمایش‌های خود نشان دادید، لذت بردم. آنها بسیار جالب‌اند -داستان‌های جالبی برای مهمانی‌ها- و پس از مکثی ادامه داد: ولی شما نمی‌دانید که اوضاع در جهان واقعی از چه قرار است. واضح است که وقتی نوبت گرفتن تصمیم‌های مهم می‌شود، همه این نابخردی‌ها از میان می‌روند، چون وقتی اوضاع واقعاً جدی باشد، مردم پیش از دست زدن به هر کاری کاملاً گزینه‌های پیش‌رو را سبک و سنگین می‌کنند و قطعاً وقتی داستان بازار سهام باشد که همه تصمیمات اهمیت حیاتی دارند، خردمندی و اقتصاد از هماهنگی بی‌عیب و نقصی برخوردارند. در ادامه دیالوگ‌هایی که بین ما ردوبدل می‌شد. او با اکراه گفت: بسیار خوب، درست است که گاهی سرمایه‌گذاران انفرادی اشتباه می‌کنند ولی سرمایه‌گذاران حرفه‌ای باید، بنا به تعریف، خردمندانه عمل کنند، زیرا با پول هنگفتی سروکار دارند و برای بیشینه کردن   سود پول گیرشان می‌آید؛ ضمناً در محیطی رقابتی مشغول به کارند که آنان را گوش‌به‌زنگ نگه می‌دارد و اطمینان می‌دهد که همواره تصمیمات هنجارمندانه درستی خواهند گرفت.

با چشمانی نیم‌بسته از او پرسیدم: آیا واقعاً منظورتان این است که تنها چون آنان برای بیشترین سود خود می‌کوشند پس سرمایه‌گذاران حرفه‌ای هیچ‌وقت اشتباهات بزرگ نمی‌کنند؟

آقای منطقی به‌آرامی پاسخ داد: نه همیشه، ولی در مجموع تصمیمات هنجارمندانه درستی می‌گیرند. اگر یک نفر در جهت اشتباهی حرکت کند و دیگری در جهتی مقابل، همگی این اشتباهات یکدیگر را خنثی می‌کنند و قیمت‌گذاری در بازار را بهینه نگه می‌دارند.»

داستان بسیار جالبی که دن آریلی تعریف کرد می‌تواند به‌وضوح نشان دهد، بسیاری از افرادی که خود را متخصصان بازار می‌دانند، برای خود توانایی ماورایی نیز قائل هستند و هرگاه این هوش و توانایی به کارشان نیاید، خود بازار آنها را در مسیر درست قرار خواهد داد. اما معلوم نیست چرا در تمام دنیا در بزنگاه‌ها، بسیاری از این متخصصان هم در اشتباهات غرق می‌شوند و بازار برایشان قایق نجاتی نمی‌فرستد. اصلاً این بازاری که خودش به‌طور هوشمند مسیر درست و بهینه را پیدا می‌کند چه نیازی به متخصص دارد؟ دن آریلی در ادامه می‌گوید: «وقتی نوبت تصمیم‌گیری‌های مهم درباره پول می‌شود، این همه آدم هوشمند به این نتیجه می‌رسند که نابخردی از میان می‌رود. چرا آنان می‌انگارند که رقابت و سازوکارهای بازار می‌توانند ما را در برابر اشتباهات مصون کنند؟ اگر رقابت برای چیرگی بر نابخردی کفایت می‌کرد، آیا نباید دعوا و مرافعه‌های مسابقات ورزشی یا رفتارهای نابخردانه خودتخریبگر ورزشکاران حرفه‌ای را هم از میان می‌برد؟ چه چیزی در پول و رقابت هست تا آدمی را خردمندتر کند؟ آیا مدافعان خردمندی بر این باورند که ما برای گرفتن تصمیم‌های کوچک در برابر تصمیمات بزرگ و نیز برای سروکله زدن با بازار سهام دارای سازوکارهای مغزی گوناگونی هستیم؟ یا اینکه آنان تنها از ته دل باور دارند که دست نامرئی و فرزانگی بازارها رفتار بهینه در هر شرایطی را تضمین می‌کند؟»  

دراین پرونده بخوانید ...