شناسه خبر : 47404 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

فرصت کوتاه، دالان باریک

فرصت اصلاحات اقتصادی در دولت چهاردهم در گفت‌وگو با علی سرزعیم و حسین جوشقانی

مسعود پزشکیان در شرایطی رئیس دولت چهاردهم شده است، که مشکلات اقتصادی فراوان است. جامعه هم از او انتظار اصلاحات اقتصادی دارد هم انتظار نتایج بزرگ و شگفت‌انگیزی را ندارد و این یعنی فرصتی کم‌نظیر برای کلید زدن اصلاحات در شرایط اضطرار. علی سرزعیم و حسین جوشقانی، دو اقتصاددان، با اشاره به چالش‌های جدی اقتصاد کشور و موانع پیش روی انجام اصلاحات اقتصادی، می‌گویند دولت چهاردهم باید با اصلاح اندیشه اقتصادی، راه باریکی در این فرصت کوتاه چندماهه تا پایان سال به سمت اصلاحات اقتصادی ایجاد کند و با گام‌های کوچک اما مطمئن هم دل مردم را گرم کند هم جسارت خودش را برای اصلاحات بزرگ‌تر بالا ببرد.

فرصت کوتاه، دالان باریک

رضا طهماسبی: مسعود پزشکیان در شرایطی رئیس دولت چهاردهم شده است، که مشکلات اقتصادی فراوان است. جامعه هم از او انتظار اصلاحات اقتصادی دارد هم انتظار نتایج بزرگ و شگفت‌انگیزی را ندارد و این یعنی فرصتی کم‌نظیر برای کلید زدن اصلاحات در شرایط اضطرار. علی سرزعیم و حسین جوشقانی، دو اقتصاددان، با اشاره به چالش‌های جدی اقتصاد کشور و موانع پیش روی انجام اصلاحات اقتصادی، می‌گویند دولت چهاردهم باید با اصلاح اندیشه اقتصادی، راه باریکی در این فرصت کوتاه چندماهه تا پایان سال به سمت اصلاحات اقتصادی ایجاد کند و با گام‌های کوچک اما مطمئن هم دل مردم را گرم کند هم جسارت خودش را برای اصلاحات بزرگ‌تر بالا ببرد.

♦♦♦

‌ اولویت‌های پیش‌روی دولت چهاردهم برای پیشبرد اصلاحات اقتصادی چیست و نقطه شروع اصلاحات کجاست؟

49حسین جوشقانی: از نظر من مسئله اصلی یک لایه بالاتر از چالش‌های اقتصادی شناخته‌شده‌ای است که همه می‌دانیم باید اولویت‌بندی شده و در دستور کار دولت قرار گیرد. این مسئله اصلی «اندیشه اقتصادی» است؛ یعنی اینکه ابتدا دولت باید روشن کند که می‌خواهد در مواجهه با مسائل اقتصادی به چه شیوه‌ای عمل کند. اگر دولت تکلیف خودش را با این سوال روشن کند، در لایه‌های پایین‌تر یعنی حل ابرچالش‌های اقتصاد هم فضا شفاف‌تر و روشن‌تر خواهد شد. برخی چالش‌های جدی اقتصاد کشور ناترازی انرژی، کسری بودجه و تورم، مشکلات آب و محیط زیست و تجارت خارجی است. قاعدتاً اگر ما اندیشه اقتصادی درستی نداشته باشیم نمی‌توانیم روش حل مسئله درستی داشته باشیم. در این صورت تفاوتی نمی‌کند به سراغ کدام مشکل برویم و از کدام چالش شروع کنیم.

پس سرآغاز اصلاحات اقتصادی از اندیشه اقتصادی است. به این معنا که راه افراط و تفریط نرویم و نه تمام فرآیند تولید و توزیع را در سامانه‌های دولتی ثبت و به شکل دستوری قیمت‌گذاری کنیم، نه اینکه همه امور را رها کنیم و به بازار بسپریم. اگر دولت به علم اقتصاد و تجربه دیگر کشورها در حوزه اصلاحات اقتصادی و مهم‌تر از همه تجربه‌های گذشته خودمان اعتماد کند و آن را به کار گیرد می‌تواند آرام‌آرام بخشی از مشکلات و چالش‌ها را حل کند. اما اگر دولت اندیشه اقتصادی را نپذیرد، راهکارهای مبتنی بر علم و تجربه بشری را قبول نکند، مسئله نه‌تنها حل نمی‌شود که بدتر هم خواهد شد.

به قول دکتر مسعود نیلی ما در اقتصاد بن‌بست نداریم، اما معجزه هم نداریم. علم اقتصاد، تجربه دنیا و تجربه خود ما هیچ‌کدام از این دو سر طیف افراط و تفریط را پشتیبانی نمی‌کند و قبول ندارد. نظام اقتصادی متمرکز دولتی با برنامه‌ریزی مرکزی و قیمت‌گذاری دستوری در همه جای دنیا از اتحاد جماهیر شوروی گرفته تا کوبا شکست خورده است. در کشور ما هم تجربه قیمت‌گذاری دستوری بنزین و برق به ما نشان می‌دهد که این مسیر اشتباه است و به نتیجه نمی‌رسد. علم اقتصاد در سال‌های اخیر ادبیات بسیار مفصلی در حوزه مقررات‌گذاری و طراحی سازوکارها و بازار دارد که به ما درس می‌دهد نظام حکمرانی باید زمین بازی را بچیند، قواعد را تعیین و بر اجرای آن نظارت کند اما به افراد اجازه بدهد که آزادانه با خلاقیت و نوآوری در آن زمین بازی فعالیت داشته باشند. به ‌طور طبیعی اگر زمین بازی درست چیده نشود، افراد به دنبال استفاده حداکثری از منابع موجود که مشترک است می‌روند و نتیجه‌اش استفاده ناعادلانه و غیربهینه از منابع است اما اگر حکمرانی کارش را به درستی انجام دهد، یعنی زمین بازی را خوب بچیند و بعد نظارت کند که افراد طبق مقررات بازی کنند و در برابر نقض مقررات برای همه اعمال قانون به‌درستی صورت گیرد، نتیجه خوب خواهد بود چون آحاد مردم دنبال این هستند که در این زمین بازی منافع خودشان را بیشینه کنند. اگر زمین بازی را بد چیدیم نمی‌توانیم از بازیکنان ایراد بگیریم؛ مثلاً نمی‌توانیم به مردم خرده بگیریم چرا کولر گازی را با توان بالا روشن می‌کنی اما در و پنجره‌ات عایق نیست.

باید اندیشه اقتصادی اصلاح شود و بتوان با اتکای به علم و تجربه بین برنامه‌ریزی متمرکز و رهاسازی بازارها به قول دارون عجم‌اوغلو یک فضایی، یک دالان باریکی پیدا کنیم که در آن هم مقررات‌گذاری و اعمال قانون و نظارت از طرف دولت محترم شمرده شود، هم آحاد اقتصادی بتوانند در این زمین بازی آزادانه مبادله کنند و خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند. ما باید این دالان باریک به سوی آزادی را درست کنیم. برای ساخت این دالان هم نظریه در علم اقتصاد و هم تجربه بشری در اقصی‌نقاط دنیا وجود دارد. علم و تجربه نشان می‌دهد که این دو سر افراط و تفریط به توسعه نمی‌رسد.

حالا که روش حل مسئله را فهمیدیم و می‌دانیم باید از علم و تجربه استفاده کنیم باید به سراغ چالش‌های اولویت‌دار برویم. از نظر من اولویت اول، ناترازی انرژی است و بزرگ‌ترین ناترازی در این حوزه هم مربوط به صنعت گاز است. مشکل بنزین با واردات حل می‌شود اما آنچه در مورد تولید و مصرف گاز از سوی متخصصان برآورد می‌شود، نشان می‌دهد که در چند سال آینده شرایط بسیار نگران‌کننده‌ای در پیش داریم. منبع اصلی تولید برق در کشور گاز است و اگر مشکل تامین گاز ادامه پیدا کند، وضعیت ناترازی برق هم بدتر خواهد شد. در زمینه گازوئیل و بنزین هم ناترازی مشخص و تا حدودی راهکارها شناخته شده است. توجه کنید که سال گذشته حدود 5 /4 میلیارد دلار صرف واردات بنزین شده است. قیمت بهترین و مدرن‌ترین اتوبوس مسافری درون‌شهری هم حدود 100 هزار دلار است، یعنی با پولی که برای واردات بنزین هزینه شد، می‌توانستیم 45 هزار دستگاه اتوبوس بخریم. امروز در شهر تهران حدود هشت هزار اتوبوس فعال وجود دارد. اگر 45 هزار دستگاه اتوبوس نو خریده بودیم می‌توانستیم کل ناوگان اتوبوسرانی تهران را دو تا سه برابر تعداد موجود نوسازی کنیم و مابقی را هم در بقیه شهرهای کشور استفاده کنیم. در نظر بگیرید که این میزان فقط به اندازه واردات یک سال بنزین است. حالا فکر کنید که در سال 1397 حدود 5 /3 میلیارد دلار صادرات بنزین داشتیم و امروز به این شرایط دچار شده‌ایم. از طرفی اقدامی مانند نوسازی ناوگان اتوبوسرانی به نفع اقشار کم‌درآمد و فرودست جامعه است. افراد مرفه و دهک‌های ثروتمند که از اتوبوس استفاده نمی‌کنند. اما ما برعکس عمل کردیم، بنزین یارانه‌ای در اختیار خودرودارها قرار دادیم که آن را بسوزانند و ناوگان حمل‌ونقل عمومی را نوسازی نکردیم.

ناترازی انرژی هم مقیاس بسیار بزرگ دارد و هم چرخ تولید و زندگی مردم به این حوزه وصل است. وقتی کمبود برق پیش می‌آید دولت مجبور می‌شود تعطیل کند. به نظرم اولویت اول و بزرگ‌ترین چالش دولت بعد انرژی به طور عام و به ترتیب گاز، بنزین، گازوئیل و برق است که باید مورد توجه دولت قرار بگیرد و برای آن راهکار ارائه دهد. بدیهی‌ترین و غالب‌ترین راه‌حل آن هم مسئله قیمت‌گذاری است. دولت‌های گذشته با قیمت‌گذاری‌هایی که در کل این چرخه از ابتدای تولید تا مصرف انجام دادند، باعث شدند هیچ‌گاه انگیزه‌ای برای سرمایه‌گذاری و برای مصرف بهینه شکل نگیرد. در نتیجه تقاضا به شدت بیشتر از عرضه رشد کرده که باعث ناترازی شده است. من نمی‌گویم تنها راه‌حل اما راه‌حل غالب، اصلاح شیوه قیمت‌گذاری است و راه‌حل‌های فرهنگی و آموزشی در غیاب اصلاح شیوه قیمت‌گذاری بی‌فایده است.

اولویت دوم ابرمسئله کسری بودجه دولت است. نهاد دولت در کشور ما عادت کرده است که بسیار بیشتر از درآمدهایش هزینه کند و هر جایی که به مشکل خورد از بیت‌المال خرج کند. برای مثال در غائله ورشکستگی موسسه‌های مالی و اعتباری بامجوز و بی‌مجوز، دولت خودش را متضمن می‌دانست که نتیجه اقدامات غیرقانونی آنها را از بیت‌المال پرداخت کند. یا مورد دیگر صندوق‌های بازنشستگی است که چند دهه از مردم پول گرفته و سرمایه‌گذاری کردند اما امروز دچار مشکل هستند و دولت از بیت‌المال کسری آنها را جبران می‌کند. در حالی که باید دارایی‌های آنها را بفروشد، مدیریت این صندوق‌ها را عوض کند و پول بازنشسته‌ها را از دارایی‌های صندوق بپردازد. همه این خرج‌ها تبدیل به کسری بودجه دولت می‌شود. دولت به راحت‌ترین روش برای تامین مالی عادت کرده و در نتیجه نمی‌توان به‌سادگی این ابرمسئله را حل کرد. کسری بودجه که ناگزیر باعث رشد نقدینگی، ایجاد تورم و کاهش ارزش پول ملی می‌شود، بسیار پیچیده و بغرنج است اما ناممکن نیست و باید اصلاحات اساسی در بودجه‌ریزی صورت بگیرد.

اولویت سوم دولت، تجارت خارجی است. دولت باید فضایی فراهم کند که بازرگانان و صنعتگران بتوانند از فرصت و ظرفیت 14 کشور همسایه استفاده کنند. اصلاح روابط سیاسی با کشورها می‌تواند زمینه را برای توسعه روابط اقتصادی فراهم کند، ما باید بتوانیم با بانک‌های این کشورها کار کنیم. مسئله چهارم اصلاح مشکلات نظام بانکی و همچنین کمبود منابع آب و محیط زیست است که نیاز به یک حکمرانی عاقلانه و مقتدرانه دارد، چون ذی‌نفعان قدرتمند زیادی در این مورد وجود دارند. مسئله مهم دیگری که باید به آن اشاره کنم ضرورت اصلاح سیاست‌های ارزی است. در حال حاضر تولیدکننده، صادرکننده، واردکننده و مصرف‌کننده همگی از قیمت ارز ناراضی هستند. ما باید یک بازار ارز متمرکز داشته باشیم که تمام مبادلات ارزی آزادانه در آن انجام شود. صادرکننده باید بتواند هر اندازه ارز دارد در این بازار عرضه کند و واردکننده هر اندازه ارز لازم دارد از آن تهیه کند. وقتی دولت در سامانه‌های خود ارز را با نرخ‌های پایین‌تر از قیمت بازار ارائه می‌کند، طبیعی است که همه در صف دریافت ارز باشند.

در نهایت اینکه نکته بسیار مهم در پیشبرد اصلاحات اقتصادی، مسئله تامین اجتماعی است. اغلب یارانه‌هایی که در کشور ما به مردم داده می‌شود، فراگیر است. یعنی کسی که چند خودرو و خانه بزرگ استخردار دارد چه اندازه از یارانه انرژی استفاده می‌کند و کسی که در کوهستان دورافتاده حضور دارد و اغلب برای گرما از چوب و هیزم استفاده می‌کند چه مقدار از یارانه بهره می‌برد. ما باید از سمت نظام یارانه‌های بی‌هدف فراگیر به سمت یارانه‌های هدفمند برویم، یعنی یک تور اجتماعی داشته باشیم که فقط گروه فرودست و آسیب‌پذیر را دربر بگیرد. اگر توری که پهن می‌کنیم قرار باشد 95 درصد جامعه را دربر بگیرد قاعدتاً کار نمی‌کند و نمی‌توان این تور را بلند کرد.

50علی سرزعیم: به طور طبیعی من هم معتقدم جدی‌ترین مشکلی که باید به آن پرداخته شود ناترازی انرژی است. مسئله انرژی نسبت به سایر چالش‌ها در اولویت قرار دارد و در داخل خود حوزه انرژی ناترازی برق، بنزین، گازوئیل، گاز و... باید به سرعت مورد رسیدگی قرار گیرد. در تابستان با گرما درگیر هستیم و برق نداریم و در زمستان هم گرفتار سرما هستیم و گاز نداریم. در مورد بنزین هم دچار کمبود هستیم و باید با واردات این کمبود را جبران کنیم.

به نظر من فوری‌ترین چالش مسئله ناترازی انرژی و صندوق‌های بازنشستگی است. مشکلات مهم دیگری هم داریم مانند کسری بودجه اما به نظر من فعلاً نمی‌توان کار خاصی در این حوزه انجام داد، چون نمی‌توانیم هزینه‌های دولت را کم کنیم یا ساختار دولت را اصلاح کنیم. ضمن اینکه معتقدم باید در این حوزه‌ها هم کار اصلاحات را شروع کرد اما بسیار تدریجی و اینکه بدانیم اگر امروز شروع کنیم شاید پنج یا هفت سال دیگر جواب بگیریم. اصلاح نظام بانکی هم در شرایط کنونی کار بسیار سختی است و به نتیجه نمی‌رسد مگر اینکه روی تورم تمرکز و تلاش کنیم در جهتی جلو برویم که بتوانیم تورم را کنترل کنیم. مسئله تحریم هم به عنوان یک مشکل جدی اقتصاد کشور حداقل در بهترین شرایط نیاز به یک سال کار دارد و مسئله‌ای نیست که بتوان به سرعت آن را حل کرد.

دولت چهاردهم ناگزیر باید با توجه به اضطراری که در حل مسائل وجود دارد جلو برود، چون برخی مشکلات دیگر امکان به تعویق و به تاخیر انداختن ندارند. دولت می‌تواند برای حل تحریم کار را شروع کند اما باید با این برآورد جلو برود که یکی دو سالی کار طول می‌کشد. اما اقدامات ضروری و زیرساختی دیگری هست که در اختیار خود نظام حکمرانی کشور است مانند هموار کردن سیاست داخلی، آرام کردن مسائل التهاب‌آمیز اجتماعی، کم کردن تعارض و شکاف دولت و ملت و فرآیند طولانی‌مدتی هم ندارد و سریع‌تر می‌تواند انجام شود و علامت‌های مثبتی به جامعه بدهد. اقداماتی از دست آنچه در دوران انتخابات انجام شد و روی خوش به رئیس‌جمهور منتخب نشان داده شد، بسیار کمک می‌کند که سرمایه اجتماعی و پشتوانه دولت بالا برود تا مسعود پزشکیان هم بتواند در عرصه اصلاحات اقتصادی بجنگد. رفع تحریم مسئله بسیار سختی است چون رفتار سمت دیگر ماجرا در کنترل ما نیست و بعید است که به‌سادگی تن به توافق بدهد. از طرفی رقبای منطقه‌ای ما و حتی برخی شرکای تجاری ما دوست دارند که تحریم پابرجا باشد و ایران در تحریم بماند. در نتیجه چشم‌انداز کوتاه‌مدتی برای رفع تحریم وجود ندارد. با این حال ما باید یکسری اقدامات برای رفع تحریم یا سایر چالش‌های زمان‌بر انجام دهیم. دولت باید یکسری دانه‌ها را بکارد ولو اینکه پنج سال بعد به باروری برسد. اصلاح بدنه دولت به‌سادگی ممکن نیست اما باید با یک شیب مناسب آن را شروع کرد تا پنج سال دیگر به نتیجه برسد و اثر بودجه‌ای داشته باشد. اصلاح نظام تامین اجتماعی باید شروع شود تا چند سال دیگر اثر خودش را روی کاهش فقر نشان دهد. اصلاح نظام بانکی هم به همین ترتیب فوریت بالایی ندارد اما باید شروع شود تا چند سال آینده به‌تدریج نتایجش نمایان شود. برخی بانک‌ها و موسسات مالی و اعتباری داریم که مشکل دارند، برخی وارد معاملات سوداگرانه ارز و طلا شده‌اند یا اینکه گفته می‌شود نظام بانکی ما فراگیر نیست. این اصلاحات همه لازم است اما فوریت کمتر و شیب اجرای آن باید ملایم‌تر باشد، در مقابل مسئله صندوق‌های بازنشستگی یک مورد اضطراری است که باید به آن رسیدگی شود.

اینکه شیب اجرای اصلاحات اقتصادی در مورد هر چالش چقدر باشد، کارهای فوری و اولیه چیست و کارهای میان‌مدت و بلندمدتی که باید انجام شود، چیست؛ تحمل جامعه چقدر است همگی کار و هنر سیاست‌گذار و تصمیم‌گیر است. باید ترکیب اقدامات به نحوی باشد که جامعه اصلاحات را بپذیرد نه اینکه پس بزند. این کار نیاز به طراحی دارد، نوعی طراحی که فقط از جنس دانش نیست و سهم هنر سیاستمداری در آن بالاست. اینکه سیاستمدار چه اندازه پشتوانه و سرمایه اجتماعی دارد، شم سیاسی و مقبولیت و ترفندهایش چگونه است، بسیار اثرگذار خواهد بود.

‌ با در نظر گرفتن چالش‌ها و اولویت‌بندی آنها، مهم‌ترین موانع پیش‌روی دولت چهاردهم برای پیشبرد اصلاحات اقتصادی چیست؟

 جوشقانی: در بخش چالش‌ها و موانع پیش روی دولت به نظر من اولین مانع بزرگ «نیروی انسانی دولت» است. یک مطالعه توسط شرکت همراه اول روی منابع انسانی شرکت‌های بزرگ کشور انجام گرفته که به زودی منتشر خواهد شد و داده‌های جالب و قابل‌توجهی دارد. در چند سال اخیر داستان تلخ مهاجرت متخصصان از کشور شدت گرفته که توان ما برای حل مسائل پیچیده را کم می‌کند. مطالعه‌ای که از آن یاد کردم نشان می‌دهد در همین سال‌ها یک مهاجرت دیگر هم از طرف بنگاه‌ها و دستگاه‌های دولتی به بخش خصوصی صورت گرفته به طوری که متخصصان و کارشناسان ترجیح دادند از یک بنگاه بزرگ دولتی به بنگاه‌های کوچک‌تر در بخش خصوصی بروند. برای مثال از یک شرکت بزرگ پتروشیمی دولتی که روزانه 50 میلیون دلار گردش مالی دارد به یک شرکت خصوصی که ماهانه دست بالا یک میلیون دلار گردش دارد. ترجیح متخصصان در این کوچ دلایل مختلفی دارد که به جای خود قابل بررسی است اما همین که افراد متخصص کاربلد از صنایع بزرگ دولتی با گردش مالی بالا به بنگاه‌های کوچک خصوصی با گردش مالی بسیار کمتر رفته‌اند، یعنی توان کارشناسی و تخصص دولت نسبت به گذشته کاهش یافته است. در حالی که ما برای حل مسائل به افراد متخصص نیاز داریم و برای حل مسائل بزرگ‌تر و پیچیده‌تر به افراد متخصص‌تر. در نتیجه این مانع بزرگ پیش‌روی دولت است که بتواند توان تخصص خودش را بالا ببرد و متخصصان تجربه‌دار را جذب کند. در غیر این صورت توفیقی نخواهد یافت.

مانع دوم بزرگی که پیش‌روی دولت قرار دارد، ذی‌نفعان قدرتمندی هستند که در میان ساختارهای غلط موجود، بزرگ و بزرگ‌تر شده و به این ساختارها وابسته شده‌اند. مثلاً بنگاهی که ایجاد شده تا ارز نیمایی بگیرد و از قیمت‌گذاری‌های موجود استفاده کند. به دلیل ساختارهای غلط و سیاست‌گذاری‌های نادرست و رانتی، بنگاه‌هایی شکل گرفته‌اند که اگر قیمت‌گذاری نبود اساساً صرفه اقتصادی نداشتند مثلاً یک کارخانه در زنجیره فولاد راه افتاده است که فرآیند تولید ساده‌ای دارد و بر پایه انرژی ارزان شکل گرفته و به شدت سودده است. اگر قیمت گازوئیلی که برای حمل‌ونقل صرف می‌شود و قیمت گاز و برق مصرفی این کارخانه‌ها واقعی شود، این فعالیت اصلاً اقتصادی نبود و شکل نمی‌گرفت. اما امروز به خاطر قیمت‌گذاری نادرست، راه افتاده و سودده است. این کسب‌وکار ممکن است بدون هیچ‌گونه زد‌و‌بندی شکل گرفته و ذی‌نفع خرد سیاست قیمت‌گذاری است و در برابر اصلاح مقاومت می‌کند. البته او مقصر نیست، بلکه مقصر کسی است که زمین بازی را بد چیده و قواعد بازی را بد تعیین کرده است. در برابر این نمونه خرد که قدرت زیادی هم ندارد، نمونه‌های بزرگ و قدرتمندی هستند مانند صندوق‌ها، بانک‌ها و شرکت‌های سرمایه‌گذاری بزرگ که با استفاده از همین ساختارها سرمایه‌گذاری کرده‌اند و حتماً مانع اصلاحات می‌شوند چون از اصلاح زیان بزرگی خواهند دید.

پس به طور کل دو مانع بزرگ پیش‌روی دولت وجود دارد، نخست توان کارشناسی پایین دولت و دوم ذی‌نفعان قدرتمند ساختارهای غلط که پیشبرد اصلاحات را نمی‌پذیرند و هر کاری که بتوانند در برابر پیشرفت اصلاحات اقتصادی انجام می‌دهند.

 سرزعیم: اینجا ابتدا این سوال پیش می‌آید که چرا تاکنون این مشکلات حل نشده و دائم بدتر و شدیدتر شده است و آیا همان موانعی که قبلاً وجود داشته هنوز هم وجود دارد یا خیر. مانع اول در اجرای اصلاحات اقتصادی همیشه این بوده که سیاستمداران و دولتمردان ما فکر می‌کردند که وقت دارند که این مشکل را به تعویق بیندازند و به دولت بعد حواله دهند. حالا امروز دولتی سرکار آمده که برای حل برخی مشکلات دیگر وقت ندارد و قاعدتاً اگر این دولت هم وقت داشت به احتمال زیاد برای دولت بعد یادگار می‌گذاشت. اما امروز دیگر وقتی وجود ندارد و دولت چهاردهم مجبور است دست به تیغ ببرد و کار سخت جراحی را انجام دهد.

مانع دوم وجود تعارض در نظام حکمرانی بود که اجازه اصلاحات اقتصادی را نمی‌داد. حالا که اوضاع اقتصادی وخیم شده است، همه بازیگران نظام حکمرانی پی برده‌اند که مشکل جدی است در نتیجه بخشی از تعارض‌ها بالاجبار در حال برطرف شدن است. مانع سوم خود جامعه است. مثلاً مسئله ناترازی انرژی را در نظر بگیرید. جامعه به پایین بودن قیمت حامل‌های انرژی عادت کرده و ساختارهای اقتصادی هم بر پایه این قیمت‌ها شکل گرفته است. وقتی قیمت بنزین به نسبت ارزان است، اقبال به تاکسی‌های اینترنتی مانند اسنپ زیاد می‌شود. مردم زندگی‌شان را به این شکل برنامه‌ریزی می‌کنند که فرزندانشان را با اسنپ به مدرسه بفرستند. افراد زیادی هم از شهرستان‌ها به تهران و شهرهای بزرگ می‌آیند تا در اسنپ مشغول به کار شوند. در حالی که در یک اقتصاد متعارف، تاکسی اینترنت یک خدمت لوکس است. شما در خانه نشسته‌اید یک ماشین می‌آید دم در خانه و شما به تنهایی در آن سوار می‌شوید و تا مقصد می‌روید. واقعیت این است که چنین خدمتی اساساً در یک جامعه در حال توسعه نباید فراگیر شود چون با منطق اقتصاد این جامعه سازگار نیست. در حالت عادی افراد باید از خانه مسافتی را تا اولین ایستگاه اتوبوس یا مترو پیاده‌روی کنند تا آنجا از سیستم حمل‌ونقل عمومی استفاده کنند گروه برخوردار هم همین کار را باید بکند اما می‌تواند تاکسی بگیرد. با اقتصاد ما نهایتاً اسنپ گروهی سازگار است. حالا اگر در اقتصاد ما تصمیم گرفته شود که اصلاحات قیمتی در حوزه انرژی انجام شود و بنزین دچار افزایش قیمت شود، همه خانوارهایی که به استفاده از اسنپ عادت داشتند، دچار مشکل می‌شوند؛ کسانی که در شهرستان وام گرفته و پول قرض کرده‌اند تا خودرو بخرند و در اسنپ در تهران کار کنند، دچار مشکل می‌شوند و بازنده این اصلاحات خواهند بود. در نتیجه طبیعی است که واکنش نشان بدهند و اعلام نارضایتی کنند. هنر سیاست‌گذار این است که راهی برای جبران این خسارت پیدا کند و با راهکارهایی که می‌داند مانند پرداخت یارانه یا سهمیه بنزین انگیزه مخالفت و تعداد بازندگان را کاهش دهد. اقتصاد ما با علامت‌های غلط خودش را سازگار کرده است. دو دهه قبل در جامعه ما مردم این اندازه با خودرو شخصی سفر نمی‌رفتند. اما ارزان بودن بنزین باعث شد که تا تعطیلات می‌شود، مردم بروند سفر، مثلاً شمال. موج سفر رفتن مردم باعث شده است که بین مسیر مراکز تجاری و رستوران‌های زیادی شکل بگیرد. اگر قیمت بنزین افزایش پیدا کند، قاعدتاً سفرهای خودرویی کم می‌شود و در نتیجه هم نارضایتی بابت کم شدن تفریحات بین مردم ایجاد می‌شود، هم بسیاری از مراکز خرید و رستوران‌های بین‌راهی بسته می‌شود. حتی اقتصاد مقاصد گردشگری هم تحت تاثیر قرار می‌گیرد. نزدیک به دو دهه است قیمت بنزین پایین نگه داشته شده است و اقتصاد مقاصد گردشگری بر پایه سفرهای زیاد مردم در تعطیلات بنا شده و اصلاح قیمتی این تعادل بد را به هم می‌ریزد.

وضعیت اقتصاد ما مانند استخوانی است که شکسته و بد جوش خورده است. حالا بسیار سخت است که به جامعه قبولاند که این استخوان را باید شکست و مجدد درمان کرد تا درست جوش بخورد و بعد از تحمل یک دوره سختی، بقیه زندگی بهتر و راحت‌تر و در رفاه بیشتر باشی. جامعه باید به این جراح بسیار اعتماد و اطمینان داشته باشد که این عمل را بپذیرد انجام دهد. علاوه بر سه مانع سیاستمداران، نظام حکمرانی و جامعه یک مانع چهارم هم داریم که از نظر من جامعه روشنفکران و در این مورد اقتصاددانان به طور خاص هستند. چون هر بار که دولتی تصمیم می‌گیرد در یک حوزه اصلاح اقتصادی انجام دهد، می‌گویند اصلاً لازم نیست، به شما آدرس غلط دادند، اشتباه می‌گویند که قیمت انرژی بالاست و مصرف زیاد است. این گروه مانع از این است که کار کارشناسان جواب بدهد چون انگیزه و اراده سیاستمدار را سست می‌کنند. این گروه در حاکمیت نیستند اما بسیار اثرگذارند چون صدای آنها شنیده می‌شود و سیاستمدار یا به حرفشان گوش می‌دهد، یا با شنیدن حرف‌های آنها به تردید می‌افتد یا اعتمادش را به کارشناسان از دست می‌دهد و در نتیجه کار اصلاحات زمین می‌ماند.

‌با وجود مشکلاتی که برشمرده شد و موانعی که ذکر کردید، دولت چهاردهم چگونه می‌تواند در اجرای اصلاحات اقتصادی موفق شود؟

 جوشقانی: موفقیت یک امر نسبی است و اگر منظورمان از موفقیت حل کامل همه مشکلات باشد به نحوی که بعد از چهار سال کشور از نظر اقتصادی گلستان شود، قطعاً این اتفاق نمی‌افتد. انتظارات بیجا کار را سخت‌تر می‌کند و خودش یک مانع است. اما اگر اصلاح اندیشه اقتصادی صورت بگیرد و در چینش نیروهای دولت و مدیران ارشد، افراد متخصص که اقتصاد را فهمیده باشند، سرکار بیایند، حتماً در مسیر موفقیت حرکت خواهیم کرد. دقت کنید که امروزه مسئله غالب اکثر وزارتخانه‌ها اقتصادی است؛ از وزارت صمت و اقتصاد گرفته تا وزارت بهداشت و آموزش و پرورش، مسئله مهم و غالب اقتصاد است، حتی در وزارت امور خارجه هم مسئله اقتصاد یک محور جدی است. دولت باید در انتخاب و انتصاب افراد نشان بدهد که درک کرده مسئله اول کشور اقتصاد است و برای حل مسائل اقتصادی باید راه‌حل اقتصادی به کار برد.

یک نکته مهم در مسیر موفقیت، درهم‌تنیده بودن مشکلات است. شاید دو دهه قبل می‌شد ناترازی انرژی یا کسری بودجه را به ‌طور مجزا حل کرد اما امروز هر کدام از این مسائل به چند مسئله دیگر متصل است. بنابراین نمی‌توان کاملاً مجزا عمل کرد و مثلاً دو اولویت مشخص کرد و فقط به همان‌ها رسید. پس راه‌حل‌ها باید جامع باشد. نکته دوم اینکه جامعه ما قطعاً ظرفیت شوک‌درمانی ندارد، دولت هم از ظرفیت بالای اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی محروم است. امروز شرایط جامعه مانند اول انقلاب نیست که مردم سختی را می‌پذیرفتند، جنگ را تحمل می‌کردند و با نظام حکمرانی همراهی کامل داشتند. امروز بخش عمده جامعه دیگر تاب و تحمل سختی بیشتر را ندارد و نمی‌تواند همراهی کند. در نتیجه باید با موفقیت‌های کوچک دل مردم را گرم کرد و جلوتر رفت. مثلاً به مردم نشان دهیم که می‌توانیم در جهت رفع ناترازی، مصرف برق را کم کنیم.

راه‌حل بسیاری از مشکلات امروز ما نیاز به طراحی دقیق و اجرای درست دارد. یک مثال در حوزه اصلاح قیمت‌گذاری انرژی بزنیم. اولاً باید تاکید کنیم که منظور ما اصلاح سازوکار قیمت‌گذاری انرژی است، نه صرفاً اصلاح قیمت انرژی. چون اصلاح قیمت قاعدتاً به معنای بالا بردن قیمت و گران کردن است اما اگر سازوکار قیمت‌گذاری را اصلاح کردیم، زمانی قیمت بالا می‌رود و زمانی هم پایین می‌آید چون عرضه و تقاضا در آن دخیل است. برای آن راه‌حل هم وجود دارد، اما باید راه‌حلی باشد که ابتدا جامعه و به طور خاص قشر آسیب‌پذیر از آن منتفع شود. قشر پرمصرف باید هزینه مازاد مصرفش را بپردازد. مثلاً می‌توان برای هر ایرانی یک سهمیه بنزین با قیمت پایین تعیین کرد. بعد برای تامین مصارف مازاد بر سهمیه، بازاری ایجاد کرد که محل خرید و فروش سهمیه باشد و دولت هم در تعیین قیمت آن دخالتی نداشته باشد و عرضه و تقاضا قیمت را تعیین کند. مثلاً یک روستایی یا عشایر که بنزین مصرف نمی‌کند بتواند سهمیه خودش را بفروشد و کسی که چند خودرو دارد و بنزین زیادی مصرف می‌کند، خریدار بنزین باشد. در این شرایط اتفاقاً افرادی که کمتر مصرف می‌کنند، خودرو ندارند و حاشیه‌نشین هستند، به دنبال این هستند که قیمت بنزین در بازار بالاتر برود چون انتفاع آنها بیشتر می‌شود. در این شرایط او ذی‌نفع تغییر قیمت و اصلاح سازوکار قیمت‌گذاری است و از افزایش قیمت در بازار دفاع می‌کند چون احساس می‌کند دارد به حقش می‌رسد.

باید در نظر داشته باشیم که هیچ طرحی کامل و بدون آسیب نیست، اما باید جسارت طراحی و اجرا و برطرف کردن نقایص را داشته باشیم و حتماً کسانی را که از اجرای طرح‌های اصلاحی زیان می‌بینند، شناسایی و از آنها حمایت کنیم. اجرای این طرح‌ها باید با اقناع جامعه و اجماع حاکمیت باشد؛ چون هیچ طرحی بدون همراهی و اجماع نهادها و سازمان‌های دولتی و حاکمیتی پیش نمی‌رود.

 سرزعیم: این دولت با سرمایه اجتماعی حداقلی کار را شروع کرده و همان‌هایی که مردم را به رای دادن تشویق کردند حالا باید کنار دولت و همراه دولت باشند. دولت هم باید صادقانه با مردم رفتار کند و اقرار کند که منابع مالی بسیار محدود است و به اصطلاح کفگیر به ته دیگ خورده است. جامعه متشکل از انسان‌های عقلانی است، همه نداشتن را متوجه می‌شوند و دولت هم باید نشان دهد که کمبود منابع برای همگان و همه افراد و همه بخش‌هاست. به نظر من پنج شش ماه آینده بسیار تعیین‌کننده است. اگر در این مدت دولت اصلاحات اقتصادی را آغاز کند، واکنش جامعه کم خواهد بود و می‌توان کار را پیش برد. ترس دولت هم از انجام اصلاحات می‌ریزد و آمادگی اصلاحات جدی‌تر را هم پیدا می‌کند. من بسیار امیدوارم که دولت از این چند ماه استفاده کند و برداشتم این است که دولت آقای پزشکیان نسبت به آغاز به کار دولت‌های دیگر، با موانع کمتری روبه‌رو است. چون در شرایط اضطرار توجیهات بی‌پایه قبلی جمع می‌شود. در برهه‌های بعد از انتخابات فرصت خوبی فراهم می‌شود تا راحت‌تر بتوان از موانع عبور کرد و کار را پیش برد. فرصت خوبی برای سیاست‌گذاری ایجاد می‌شود اما این فرصت کوتاه است و نباید از دست برود. بزنگاه‌های طبیعی و تاریخی مانند زمان بعد از یک زلزله، زمان بعد از جنگ، بعد از انتخابات، جامعه منتظر است که سیاست‌گذار کاری بکند و در این زمان قدرت ذی‌نفعانی که مانع اصلاحات هستند هم کمتر است. انتخابات اخیر ما هم چنین حالتی داشت و حالا بخش زیادی از جامعه و حاکمیت منتظر هستند که یک کار عملی انجام شود. این فرصت نباید از دست برود.