اندازه دولت
آیا بازارهای آزاد به تاریخ میپیوندند؟
ترجمه: جواد طهماسبی- گاهی اوقات در جنگها و انقلابها تحولات بنیادی بهطور ناگهانی اتفاق میافتند. اما اغلب اوقات این تحولات به طرز خزندهای پیش میروند. این همان چیزی است که ما آن را «اقتصاد سرزمینی» مینامیم که شامل اجرای یک ایدئولوژی حمایتگرا، سرشار از یارانه و مداخلهجویانه از سوی دولتی بلندپرواز میشود. شکنندگی زنجیرههای عرضه، افزایش تهدیدهای امنیت ملی، گذار انرژی و بحران هزینه زندگی هرکدام به نوبه خود اقدامات دولت را میطلبد و دلیل آن هم آشکار است. اما وقتی مجموعه کل اقدامات را مشاهده کنید به راحتی متوجه میشویم چگونه پیشفرضهای بازارهای باز و دولتهای کوچک کنار گذاشته شدهاند. این روند برای نشریه اکونومیست هشداری بزرگ تلقی میشود. این نشریه در سال 1843 افتتاح شد تا علاوه بر اهداف دیگر به دنبال تجارت آزاد و نقش کوچک دولت باشد. امروز این ارزشهای لیبرال کلاسیک نهتنها طرفداری ندارند، بلکه با سرعت از مناظرههای سیاسی هم حذف میشوند. رئیسجمهور باراک اوباما کمتر از هشت سال پیش تلاش کرد آمریکا را به پیمان تجاری بزرگ اقیانوس آرام وارد کند. امروز اگر شما درباره تجارت آزاد در واشنگتن صحبت کنید با دیده تحقیر به شما مینگرند و شما را یک سادهلوح بیچاره میخوانند. در جهان نوظهور هم شما به عنوان یک بازمانده دوران استعمار نوین و باقیمانده عصری تلقی میشوید که غرب همه چیز را بهتر میدانست. اما اقتصاد سرزمینی در نهایت به نومیدی منجر خواهد شد. این اقتصاد عوامل بروز اشتباهات را به خوبی تشخیص نمیدهد، بار مسوولیتهای سنگین و غیرقابل اجرا را بر دوش دولت میگذارد و دوره تحولات سریع اجتماعی و فناوری را به پایان میرساند. خبر خوب آن است که این روند در نهایت خودنابودگر خواهد بود. دیدگاه اصلی رژیم جدید آن است که حمایتگرایی راهی برای مقابله با آسیبهای بازار باز بهشمار میرود. موفقیت چین طبقه کارگر غرب را قانع کرد که جریان آزاد کالاها در فراسوی مرزها آسیب زیادی به آنها میزند. همهگیری کووید 19 طبقه حاکم را به این اندیشه واداشت که زنجیرههای جهانی عرضه را ریسکزدایی کنند و به این منظور تولید را بیشتر به داخل بکشانند. قدرتگیری چین تحت نظام سرمایهداری دولتی، عدم توجه آن به تجارت مبتنی بر قانون و به چالش کشیدن قدرت آمریکا در اقتصادهای نوظهور و ثروتمند به عنوان توجیهی برای مداخله دولت تلقی میشود. این حمایتگرایی با هزینهکردهای اضافی دولت همراه است. صنعت یارانهها را میبلعد تا گذار انرژی را تقویت و عرضه کالاهای راهبردی را تضمین کند. کمکهای نقدی گسترده به خانوارها در دوران همهگیری باعث شد انتظارات از دولت بالا برود و آنها دولت را پناهگاهی در برابر ناخوشیهای زندگی بدانند. دولتهای اسپانیا و ایتالیا حتی به نجات وامگیرندگانی آمدهاند که از پس هزینههای فزاینده وام مسکن برنمیآیند. بدون تردید، یارانههای دولتی مقررات اضافی را به دنبال دارند. اقدامات مقابله با تراست به کنشگری تبدیل میشوند. مقرراتگذاران بازارهای جدید از بازیهای ابری تا هوش مصنوعی را زیر نظر میگیرند. از آنجا که هنوز بهای کربن بسیار پایین است دولتها گذار انرژی را از طریق حکم و دستور و با جزئیات مدیریت میکنند. ترکیب حمایتگرایی، هزینهکرد و مقررات هزینههای سنگینی به بار میآورد. اول از همه این کار یک تشخیص اشتباه است. در حقیقت، جلوگیری از مخاطرات یکی از وظایف اصلی دولتهاست اما این وظیفه شامل همه مخاطرات نمیشود. اگر قرار است بازارها کارآمد باشند باید برخی اقدامات عواقبی داشته باشند. برخلاف دیدگاه رایج، تجربه کووید و جنگ اوکراین ثابت کرد که بازارها بهتر از برنامهریزان میتوانند با تکانهها مقابله کنند. تجارت جهانی موفق شد به تلاطمات شدید تقاضای مصرفکننده پاسخ دهد. در سال 2021 واردات بنادر آمریکا 11درصد بیشتر از سال 2019 بود. اقتصاد آلمان در سال 2022 همین روند را تکرار کرد و با عبور سریع از گاز روسیه به دیگر منابع انرژی جلوی یک فاجعه را گرفت. در مقابل، بازارهای تحت کنترل دولت از جمله عرضه گلوله به اوکراین هنوز ناکارآمد هستند. در گذشته شکایتهای مربوط به تجارت با چین نتیجهای معکوس داشت و آن تجارت به تقویت درآمد واقعی آمریکاییها انجامید. اکنون نیز ناراحتی از شکنندگی ظاهری جهانی شدن کوهی از نگرانی را از کاهی از حقیقت میسازد. اشکال دیگر اقتصاد سرزمینی آن است که بار بیش از حدی را بر دوش دولت میگذارد. صورتحساب بازپرداخت بدهیهای فزاینده آمریکا تا پایان این دهه احتمالاً به بالاترین سطح تاریخی خود میرسد و این گواهی برشکنندگی مالی عصر جدید بهشمار میرود. اشکال دیگری که کمتر مشهود است اما بالاترین هزینه بالقوه را دارد آن است که اقتصاد سرزمینی در زمان تحولات سریع ابزاری ناکارآمد است. گذار انرژی و هوش مصنوعی بسیار بزرگتر از آناند که دولتها بتوانند برای آن برنامهریزی کنند. هیچکس ارزانترین راههای کربنزدایی یا بهترین کاربردهای فناوری جدید را نمیداند. نظریات باید به وسیله بازارها آزموده و هدایت شوند، نه اینکه از مرکز کنترل شوند. مقرراتگذاری بیش از حد جلوی نوآوری را میگیرد و با افزایش هزینهها تغییرات را آهستهتر و دردناکتر میکند. اما با وجود این نقایص نمیتوان به سادگی جلوی اقتصاد سرزمینی را گرفت. افراد خوششان میآید که پول دیگران را خرج کنند. وقتی بودجه دولتها بزرگتر میشوند منافع خاصی که از آن تغذیه میکنند اندازه و نفوذ بیشتری به دست میآورند. حذف حمایت و یارانهها از اعطای آنها دشوارتر است، به ویژه زمانی که تعداد رایدهندگان کهنسالی که نقش کمتری در رشد اقتصادی دارند افزایش یابد. با این حال، کسانی که مایلاند منحنی تاریخ به سمت پیشرفت گرایش پیدا کند باید به خاطر آورند که یک قرن پیش آرژانتین تقریباً به همان اندازه سوئیس ثروتمند بود.
اما توهمات در نهایت فرو مینشینند. شاید به این دلیل که ولخرجیهای مالی سرانجام گریبان دولتهای بدهکار را میگیرند. شاید نتوان دیگر رانتخواری را پنهان کرد یا چین سرکوبگر و گرفتار رکود دیگر نتواند نماد شکوفایی مبتنی بر دولت باشد. تحول میتواند حداقل در دموکراسیها به سرعت اتفاق بیفتد. موج تغییر در دهه 1970 به نفع بازارهای آزاد بود و به همان سرعتی اتفاق افتاد که امروز علیه آنها عمل میکند. آن موج به انتخاب مارگارت تاچر و رونالد ریگان انجامید. وظیفه لیبرالهای کلاسیک آن است که با تعریف اجماعی جدید که دیدگاههایشان را با جهان خطرناک، درونمرتبط و چندپاره سازگار میکند خود را برای آن لحظه آماده کنند. این کار به ویژه با وجود رقابت میان آمریکا و چین آسان نخواهد بود اما در گذشته انجام شده است. باید به پاداش حاصل از آن اندیشید.