«بار» فساد
شاهکار گزارشنویسی دنیا چگونه خلق شد؟
در سال 1976 پام زکمن، روزنامهنگار ساکن شیکاگو با فساد روزمرهای که این شهر را فرا گرفته بود به خوبی آشنا بود. هرچه باشد، شهر به قدری به خاطر معاملات سری و مرموز شهرت داشت که خلاصهنویسی خاص خودش را به وجود آورده بود؛ «سیاست به سبک شیکاگو» به طور مکرر برای توصیف حکمرانی و اختلاس ریاستمآبانه در دولت استفاده میشد.
زکمن بخشی از یک تیم تحقیقاتی چهارنفره برنده جایزه پولیتزر در شیکاگوتریبون بود. جایی که او در آن به صورت مخفیانه به یک خانه سالمندان، موسسه خدماتی وصول بدهی، یک بیمارستان و یک حوزه رایگیری میرفت تا اعمال خلاف قانون از قصور پزشکی گرفته تا تقلب در انتخابات را افشا کند.
زمانی که زکمن را روزنامه رقیب شیکاگوتریبون، شیکاگو سانتایمز، شکار کرد، پروژهای جسورانه را پیشنهاد کرد که در تاریخ روزنامهنگاری به عنوان شاهکار گزارشنویسی و نقطه کانونی برای بحثهای اخلاقی که هنوز هم در جریان است، ثبت شد.
برای سالها، زکمن نکاتی را در مورد دریافت رشوه از تجار محلی به وسیله کارمندان شهری جمعآوری میکرد اما نمیتوانست منابعی را پیدا کند که حاضر به صحبت رسمی در این مورد باشند. زکمن به این نتیجه رسید که تنها راه برای به دست آوردن داستان این است که وارد سیستم شود. بنابراین او روزنامه را متقاعد کرد که یک «بار» بخرد. آنها این بار را با کارگران روزنامه پر کردند، آن را مانند هر مشروبفروشی دیگری میچرخاندند (به جز برخی استثناهای قابل توجه که شامل عکاسان مخفی میشد) و منتظر بودند تا ببینند چه اتفاقی خواهد افتاد. نام این «بار» به درستی میراژ بود.
پام زکمن، خبرنگار شیکاگو سانتایمز، زی ان اسمیت خبرنگار شیکاگو سانتایمز، جیم فراست عکاس شیکاگو سانتایمز و بیل رکتنوالد کارآگاه خصوصی در سال 2017 در گفتوگویی مفصل درباره میراژ و یکی از معروفترین گزارشهای تحقیقی تاریخ روزنامهنگاری صحبت کردند. به گفته پام در فوریه سال 1976 روزنامه شروع به دریافت تماسهای شکایت از طرف تعدادی از مشاغل کرد.
«شروع به دریافت تماسهای تلفنی از مشاغلی کردیم که از پرداخت هزینه بازرسانی که به رستورانها و کافهها میآمدند و برای نادیده گرفتن تخلفات شهری به دنبال رشوه بودند، شکایت داشتند.
ما با آنها قرار میگذاشتیم تا صحبت کنیم یا سعی میکردیم تلفنی با آنها حرف بزنیم تا مجابشان کنیم علنی در این مورد صحبت کنند و حتی یک نفر هم این کار را انجام نمیداد از ترس اینکه به دلیل مصاحبه در این مورد با شهرداری به مشکل بخورند و شهرداری تجارت با آنها را متوقف کند. ما نتوانستیم کسی را مجبور به ثبت حرفهایش کنیم.»
به گفته زای اسمیت در آن زمان «فساد یک امر روزمره بود. فساد در هر شهری وجود دارد، اما در شیکاگو ما روشهای بسیاری را در طول سالها به کمال رسانده بودیم».
به گفته جیم فراست در شیکاگو، در دهه 70 ایستادن در مقابل شهرداری خودکشی بود و هیچکس این کار را انجام نمیداد.
ایده خریدن یک «بار» به وسیله روزنامه با جرج بلیس، که یکی از همکاران پام در تریبون بود کامل شد. پام و جرج پیشنهاد دادند که تریبون به صورت مخفیانه یک بار بخرد تا ببینند چه اتفاقی میافتد و آیا آنها هم با مشکل رشوه روبهرو خواهند بود یا نه. این ایده در آن زمان با وکلای روزنامه تریبون در میان گذاشته شد و آنها تقریباً این ایده را رد کردند.
اما وقتی پام در فوریه 1976 همان ایده را به جیمز اف. هوگ، سردبیر سانتایمز داد، هوگ بدون تردید آن را پذیرفت. او به پام گفت که آنها پول را جور خواهند کرد. در دسامبر، هوگ بهطور رسمی آغاز پروژه را اعلام کرد.
این روزنامه با یک گروه تحقیقات محلی به نام «انجمن دولت بهتر» که در مورد فساد در شیکاگو تحقیق میکرد، همکاری کرد. پام با بیل رکتنوالد در BGA تماس گرفت و این خبر را اعلام کرد؛ روزنامه سانتایمز در حال خریدن یک «بار» بود.
پام و بیل به عنوان یک زوج متاهل به نامهای پم و ری پترسون، در نقش صاحب مشتاق میخانه ظاهر میشدند.
به گفته پام «بیل رکتنوالد از انجمن دولت بهتر و من، به محض دریافت مجوز از روسایمان برای میخانه به خرید رفتیم.»
خاطره بیل از آن زمان اما به این شکل بود: «ما گفتوگوهای جالبی با افرادی داشتیم که مالک بودند. آنها میگفتند: آره، باید به مردم پول بدهی. بحثهایی بسیار صریح. این یک راز آشکار بود. زمانی که ما خبرنگار و بازپرس بودیم، مردم با ما صحبت نمیکردند. حالا که نقش زن و شوهری را بازی میکردیم که وانمود میکردیم میخواهیم میخانه بخریم، مردم ساکت نمیشدند.»
پام و بیل به چندین محل سر زدند. یکی از این «بار»ها جایی دقیقاً نزدیک سانتایمز بود. بنابراین افرادی که لازم بود در زمان نیاز به کمک به بار بروند میتوانستند به راحتی این کار را انجام دهند. به ویژه عکاسانی که قرار بود در پروژه حضور داشته باشند.
پس از ماهها جستوجو برای یافتن «بار» مناسب، گروه به یک مکان ایدهآل رسیدند: یک میخانه ساده به نام فایر هاوس در خیابان شمالی ولز 731 و با فاصله حدود ده دقیقه از خیابان راش؛ یک خیابان تجاری شلوغ.
علاوه بر نزدیک بودن به دفاتر سانتایمز، این «بار» یک امتیاز غیرمنتظره دیگر هم داشت؛ یک دلال تجاری که به پم و بیل اطلاع داد به آنها کمک میکند تا در مالیاتهایشان تقلب کنند و مقامات را بخرند.
پام درباره ملاقات با این دلال تجاری میگوید: «فیل باراش کارگزار تجاری بود که فروش «بار» را مدیریت میکرد. او همچنین حسابدار صاحب «بار» قبلی بود و بیل رکتنوالد و من برای ملاقات با فیل در مورد این «بار» رفتیم و بلافاصله پس از ملاقات با این کارگزار تجاری متوجه شدیم که این «بار» همان مکان مورد نظر ما خواهد بود.
ما همچنین در مورد آینده احتمالی پروژه خیالمان راحت شده بود، زیرا او بدون هیچ درخواستی برای ما توضیح داد که چگونه میخواهد ما را در فرآیند دریافت مجوز و بازرسی و تایید بازرسیهایمان هدایت کند. او با بازرس ساختمان و آتشنشانی و هر بازرسی که باید با او برخورد کنیم تماس میگرفت و ما باید یک پاکت با مقدار مشخصی پول نقد میگذاشتیم و او به ما میگفت که مبلغ نقدی برای هر بازرس چقدر باید باشد و چگونه این کار را باید انجام دهیم!»
در ماه ژوئن سال 1977 پام و بیل «بار» را به قیمت پنج هزار دلار کمتر از قیمت درخواستی 18 هزار دلار خریدند (در پایان پروژه، هزینه خالص سانتایمز و BGA 25 هزار دلار بود). اکنون آنها فقط باید «بار» را باز میکردند، همه اینها البته با حفظ رازداری و پیروی از قوانین روزنامهنگاری اتفاق میافتاد.
یکی از چیزهایی که آنها میخواستند از آن مطمئن شوند این بود که اگر کسی به خاطر این کار متهم شد، این شخص آنها نباشند. و این به آن معنا بود که هر برگهای که امضا میکردند باید صد درصد صادقانه میبود. وگرنه تحت مجازات شهادت دروغ قرار میگرفت. و اینکه پولی که برای تامین مالی این کار استفاده میشد باید از یک منبع قانونی تامین شده باشد. به گفته پام قانونی که آنها در تمام مدت دنبال کردند این بود که چیزی نگویند یا به کسی فشار نیاورند تا کاری را انجام دهد که تمایلی به انجام آن نداشت.
از تحریریه روزنامه سانتایمز تنها پام و زای، سه ادیتور و دو عکاس که پنهانی در «بار» عکاسی میکردند از این پروژه فوق سری خبر داشتند. حتی ناشر هم در جریان این پروژه نبود.
پس از رد کردن چند اسم گروه بالاخره به نام میراژ برای میخانه رضایت داد. وضعیت ساختمان میراژ به گونهای بود که به گفته بیل آنها یک نفر را که کارشناس سازه بود آوردند تا به آنها اطمینان دهد که اگر سالن را با مردم پر کنند، ساختمان فرو نمیریزد.
خبرنگاران میراژ را با گیاهان آویزان و نقاشیهای ماریمکو تزیین کردند و یک جعبه گرامافون سکهای و دستگاه پین بال نصب کردند. تابلویی هم در بیرون طرحی شاد از کاکتوس را نشان میداد.
برای زای، نام مستعارش در کالج یعنی نورتی انتخاب شد. بیل (با نام مستعار ری) برای پنهان کردن ظاهرش سبیل گذاشت و پم روسری را روی موهای قرمز روشنش که بارزترین ویژگیاش بود بست. میراژ رسماً در 17 آگوست افتتاح شد، اما شواهد فساد خیلی زودتر از اینها به دست آمد.
رژه رشوه قبل از افتتاح میراژ شروع شده بود. بازرس بهداشت در زمان بازرسی شواهد واضحی از کثیفی محل داشت اما با گرفتن چند دلار راه خود را گرفت و رفت. به گفته پام «یکی از چیزهایی که ما را شگفتزده کرد این بود که این بازرسان امنیت عمومی را به قیمت ارزان میفروختند. آنها مبالغ هنگفتی نمیگرفتند».
بازرسان لولهکشی، بازرسان ساختمان، بازرسان برق، بازرسان آتشنشانی همگی پاکتهایی را که در آنها پول بود برداشتند و از کنار آنها گذشتند. کاری که نباید انجام میدادند.
در طول این فرآیند، کارکنان میراژ با جدیت تمام تخلفات را ثبت کردند. عکاسها هم در تمام مدت مشغول ثبت وقایع بودند.
زای در این مورد میگوید: «ما میخواستیم برای رویدادهای مختلف عکاس داشته باشیم و خوشبختانه در پشت بار، یک فضای انباری مانند وجود داشت و سپس یک نردبان تا یک فضای انباری دیگر که حدود ده فوت بالاتر بود. و این مکان مناسبی برای آنها بود. در آن نقطه یک روزنه تهویه وجود داشت و آنها آن را درست کردند تا بتوانند بدون اینکه دیده شوند عکاسی کنند.
درهمینحال، در میان پرداختها و گزارشها، خدمه -که اکثر آنها تجربهای در اداره یک کسبوکار کوچک نداشتند- مجبور بودند «بار» را بگردانند. ناکارآمدی گروه در اداره یک بار واقعی باعث شد آنها زای را به دوره آموزش میخانهداری بفرستند. او در این دوره یاد گرفت 85 نوع نوشیدنی درست کند.
در طول دوران این پروژه این چند روزنامهنگار و عکاس به همراه بیل تجربیات عجیبی را از سر گذراندند؛ از دعوای مشتریان تا دستور نوشیدنیهایی که هیچ ایدهای در مورد درست کردن آنها نداشتند.
میراژ در هالووین بسته شد، تمیز شد و دوباره فروخته شد. در طول چهار ماه کار خود، این تیم با تعداد زیادی رشوهبگیر مواجه شد. آنها شواهد بسیاری از اپراتورهای ماشین پین بال گرفته تا مقامات دولتی و شواهدی از فرهنگ گسترده دریافت رشوه و سهلانگاری در میان بازرسان شهری، از جمله کلاهبرداری مالیاتی سیستماتیک که هزینه سالانه 16 میلیوندلاری برای شهرداری داشت، جمعآوری کرده بودند.
زای به روزنامهنگاران زیر نظر خود در سانتایمز فرمان داد تا شروع به تبدیل پشتههای یادداشتها به یکسری داستان کنند. پام نگارش ماهها گزارش پیگیری را آغاز کرد. در 8 ژانویه 1978، سانتایمز اولین داستان خود را در یک مجموعه 25قسمتی منتشر کرد که جزئیات اتفاقات میراژ را شرح میداد. داستان به سرعت تبدیل به یک موفقیت شد.
این مجموعه 25قسمتی تاثیر فوری و ماندگاری داشت. بیش از دهها مقام تعلیق یا اخراج شدند. تا ژوئن 1979، 18 بازرس برق شهر به اتهام رشوه محکوم شدند.
شهردار مایکل ای. بیلندیک یک دفتر بازبینی حرفهای ایجاد کرد تا کارمندان فاسد شهر را شناسایی کند و وزارت درآمد ایلینوی یک کارگروه برای کشف تقلب مالیاتی به نام «واحد سراب» راهاندازی کرد. این مجموعه گزارش که فساد در سطح شهر را با استعداد سینمایی افشا کرده بود، کاندیدای جدی جایزه پولیتزر بود و متعاقباً از سوی هیات داوران پولیتزر در رده گزارش تحقیقی محلی نامزد شد.
اما زمانی که نامزدی به هیات مدیره رسید همه چیز به سرعت از مسیر خارج شد. یوجین سی پترسون، عضو هیات مدیره و سردبیر و رئیس سنپترزبورگ تایمز اعلام کرد که این نامزدی «جذابترین بحثی را که تا به حال در پولیتزر شنیده شده است» به راه انداخت. او گفت که داستان میراژ دارای «عنصر به دام انداختن» است.
بنجامین سی. بردلی، سردبیر اجرایی واشنگتنپست و همچنین یکی از اعضای هیات مدیره اظهار داشت: «ما به خبرنگاران خود دستور میدهیم که خود را به عنوان شخص دیگری معرفی نکنند. ما احساس کردیم که جایزه سانتایمز برای این نوشته میتواند روزنامهنگاری را در مسیر اشتباهی قرار دهد.» گفتوگوها در مورد اعتبار گزارش مخفی میراژ موضوع همیشگی بحث است.
امروزه، انجمن روزنامهنگاری حرفهای در منشور اخلاقی خود این فرمان را گنجانده است که خبرنگاران باید «از روشهای مخفیانه یا سایر روشهای پنهانی جمعآوری اطلاعات خودداری کنند، مگر اینکه روشهای سنتی و شفاف، اطلاعات حیاتی را در اختیار عموم قرار ندهند». نمونههای برجسته اخیر گزارشهای مخفی، شامل ماهها تظاهر سوکی کیم بهعنوان یک مبلغ و معلم در کره شمالی و افشاگری در مورد زندان در مجله مادرجونز است که در آن یک خبرنگار بهعنوان یک نگهبان زندان ماهها مخفیانه کار میکرد.
کلارا جفری سردبیر مادرجونز، در مقالهای که به این داستان میپردازد، نوشت: «داستان شین کنجکاوی کمی را در مورد روشهای جمعآوری خبر به کار میگیرد. اما اجازه ندهید کسی شما را از خود داستان منحرف کند. چون خود داستان به شدت افشاکننده است.»