رویارویی ابرقدرتها
واکاوی تحولات اخیر بینالمللی در گفتوگو با رحمن قهرمانپور
جهان در حالی به سال ۲۰۲3 وارد شد که بیش از هر زمان دیگری تضاد منافع و بحرانهای حلنشدنی، بستر و زمینه درگیری جدی میان قدرتهای بزرگ را فراهم کرده است. بالا گرفتن تنشها و بحرانها در نقاط مختلف جهان، این پرسش مهم را به ذهن میآورد که آیا جهان در آستانه جنگ جهانی سوم قرار دارد؟ در این زمینه رحمن قهرمانپور، تحلیلگر مسائل بینالملل معتقد است، اگرچه رقابت میان آمریکا، چین و روسیه به بالاترین سطح خود رسیده است اما نشانههایی از یک جنگ جهانی که مشابه جنگ جهانی اول یا دوم باشد، وجود ندارد. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
♦♦♦
جهان بیش از هر زمانی در آستانه آغاز جنگ جهانی سوم قرار گرفته است. به بیانی دیگر، در سال 2022، بیش از هر لحظه دیگری جهان به جنگ قدرتهای بزرگ نزدیک شد. روسیه تهاجم تمامعیار به اوکراین را آغاز کرد، حملهای که تقریباً بلافاصله به ترکیبی از تحریمها و حمایت مستقیم نظامی غرب از کییف منجر شد. جنگ تاثیر موجی بر صحنه جهانی داشته است و بهطور چشمگیری خطر اختلافاتی را که برای چندین دهه بیسروصدا در حال شعلهور شدن بود، افزایش داده است، به شکلی که بسیاری از کارشناسان از احتمال وقوع جنگ جهانی سوم خبر دادهاند. نظر شما در این رابطه چیست؟ احتمال وقوع جنگ جهانی سوم چقدر است؟
اگرچه رقابت میان آمریکا، چین و روسیه به بالاترین سطح خود رسیده است اما نشانههایی از یک جنگ جهانی که مشابه جنگ جهانی اول یا دوم باشد، وجود ندارد. جنگ جهانی اول و دوم جنگی میان دول متفق و دول متحد بود اما شرایط فعلی به هیچ وجه شباهتی به این جنگها ندارد. البته درست است که بلوک لیبرالدموکراسیها بلوکی نسبتاً منسجم است اما درون این بلوک همسویی لازم برای ورود به جنگ وجود ندارد. همینطور در بلوک روسیه و چین هم اتحاد و انسجامی که لازمه ورود همزمان دو کشور به جنگ باشد، دیده نمیشود. به عبارت سادهتر اختلاف منافع روسیه و چین به حدی است که مانع از شکلگیری اتحاد میان دو کشور میشود. بنابراین ما شاهد شکلگیری دو بلوک منسجم دارای منافع مشترک نیستیم که بخواهند از طریق ورود در جنگ سرنوشت نهایی منافعشان را تعیین کنند.
در حالی که اروپا شاهد خونینترین جنگ فرامرزی خود از سال 1945 است، آسیا در معرض خطر جدیتری است؛ کشمکش بین آمریکا و چین بر سر تایوان تنشها را بالا برده است، زیرا نیروهای آمریکایی به دکترین جدیدی معروف به «کشندگی پراکنده»، روی آوردهاند که برای کاهش حملات موشکی چین طراحی شده است. چینیها میگویند حمایت ایالات متحده از تایوان به معنای آن است که واشنگتن وارد جادهای نادرست و خطرناک شده است. در عوض تایوان، به حمایت آمریکاییها نسبت به خود امیدوارتر از همیشه است. در همین راستا آیا آمریکا حاضر است برای دفاع از تایوان، ریسک جنگ مستقیم با یک قدرت هستهای دیگر را به جان بخرد؟
تایوان اهمیت استراتژیکی برای چین دارد. اگر چین بتواند تایوان را به خاک خود الحاق کند هژمونیاش بر مناطق پیرامونی خود یعنی تنگه تایوان، دریای جنوبی چین و دریای شرقی چین تثبیت میشود. تثبیت هژمونی چین بر این مناطق به این معناست که چین در سالهای آینده به هژمون اصلی منطقه آسیا -پاسیفیک تبدیل میشود. از آنجا که آسیا-پاسیفیک یکی از سه قطب یا سه زنجیره اصلی تامین کالا در دنیاست، تسلط چین بر این منطقه گام بزرگی برای چین است. در واقع تسلط چین بر آسیا-پاسیفیک نهتنها به ضرر آمریکا بلکه به ضرر اروپا و متحدان آمریکا در آسیا -پاسفیک مانند ژاپن، کره جنوبی، استرالیا و تا حدی هند نیز هست. از طرفی دیگر سیطره چین بر راههای دریایی آسیا-پاسیفیک به این معناست که چین میتواند مسیر تجارت دریایی در جهان را به نوعی مختل کند. مسیری که در حال حاضر امنیت آن بهوسیله آمریکا و متحدانش از جمله ژاپن تامین میشود. آمریکا و متحدانش در منطقه آسیا-پاسیفیک در چارچوبهای مختلف مانند پیمان کواد یا پیمان آکوس تلاش میکنند که مانع از تسلط چین بر این منطقه شوند. حال اینکه چین چه زمانی تصمیم خواهد گرفت که به تایوان حمله کند نامشخص است. ارزیابیهای مختلفی در رابطه با این موضوع وجود دارد. برخی از مقامات آمریکایی معتقدند که چین در سالهای 2025 و 2026 آماده حمله به تایوان است اما بسیاری دیگر معتقدند چین تا سال 2050 قصد حمله به تایوان و الحاق این کشور به خاک خود را ندارد. عدهای که معتقدند جنگ جهانی سوم به زودی شروع میشود فرضشان این است که چین در یک یا دو سال آینده به تایوان حمله خواهد کرد و آمریکا همانطور که جو بایدن گفته است به دفاع از تایوان خواهد پرداخت، بهتبع آن ژاپن هم همانطور که قبلاً گفته در دفاع از تایوان و همچنین در چارچوب پیمان امنیتی مشترکی که با آمریکا دارد وارد جنگ خواهد شد، از آن طرف کره شمالی برای حمایت از چین به کره جنوبی و ژاپن حمله خواهد کرد و از طرفی دیگر استرالیا و بریتانیا هم در چارچوب پیمان آکوس علیه چین و کره شمالی وارد جنگ خواهند شد. اما در مقابل عدهای معتقدند چین هنوز از نظر اقتصادی، فناوری و نظامی به مرحلهای نرسیده که هزینههای حمله به تایوان را تحمل کند. باید در نظر داشته باشیم که اقتصاد چین جدا از اقتصاد جهانی نیست، اگر تنگه تایوان بسته شود قاعدتاً چین هم ضرر خواهد کرد. بنا بر محاسباتی که انجام شده با بسته شدن تنگه تایوان تجارت جهانی دو هزار میلیارد دلار ضرر خواهد کرد. از طرفی دیگر چین در دسترسی به فناوریهای بسیار پیشرفته در حوزه هوش مصنوعی از جمله تراشهها بسیار ضعیف است. در حال حاضر آمریکا بر اساس قانونی که تصویب کرده صادرات تراشههای پیشرفته به چین را محدود کرده است. بنابراین چین از نظر دستیابی به فناوریهای پیشرفته به مرحلهای نرسیده که بگوییم بینیاز از واردات تراشه است. علاوه بر این، چین در حال ارزیابی برخورد غرب با روسیه است؛ روسیهای که زمانی تصور میشد به راحتی کییف را تصرف خواهد کرد دو سال است که در باتلاق اوکراین گرفتار شده است. جنگ چین در تایوان به مراتب دشوارتر از جنگ روسیه در اوکراین است؛ چراکه چین برای حمله
به تایوان باید از دریا عبور کند. نیروی نظامی دریایی چین هنوز در حدی نیست که بتواند یک حمله سراسری به تایوان را پشتیبانی کند یا بتواند چندین ماه جنگ را ادامه دهد. بنابراین در نقطه مقابل این ادعا که ما در آستانه جنگ جهانی سوم هستیم عدهای معتقدند که چین قصد ورود به یک جنگ تمامعیار با تایوان را ندارد و نهتنها قصدش را ندارد بلکه توانش را هم ندارد. بنابراین در آیندهای نزدیک شاهد درگیری میان آمریکا و چین بر سر تایوان نخواهیم بود. چین تلاش خواهد کرد تا از طریق ابزارهای اقتصادی فرآیند ادغام تایوان به چین را انجام دهد و به ابزار نظامی متوسل نشود.
در پرتو بروز و ظهور شروع جنگ سرد جدید میان آمریکا و چین از یک طرف و تشدید فشارهای غرب بر ایران و روسیه از طرف دیگر این پرسش مطرح میشود که آیا امکان ایجاد اتحاد راهبردی ضدآمریکایی میان این سه کشور یعنی ایران، روسیه و چین وجود دارد؟
طبیعتاً چین و روسیه به دنبال این هستند که موقعیت آمریکا را در سیاست بینالملل تضعیف کنند و در نتیجه از هر اقدامی در این راستا استقبال میکنند. اما مساله این است که چین و روسیه میخواهند این کار را با کمترین هزینه انجام دهند و در صورت امکان سواری مجانی بگیرند. به این معنا که کشورهای دیگر را تشویق میکنند که با هزینه خودشان این کار را انجام دهند. در شرایط فعلی چین در حال بازی دادن روسیه است، روسیه در خط مقدم مبارزه با غرب است، غربیها در اوکراین با روسیه درگیر شدهاند ولی چین به نوعی از دور نشسته و نگاه میکند و نفت و مواد غذایی روسیه را با قیمت ارزان میخرد و در مقابل برای ارسال سلاح به روسیه تعلل میکند. این شکلی از سواری مجانی است. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که مفهوم ائتلاف و اتحاد در نگاه چین و روسیه مانند آمریکا و متحدانش نیست. اگر به خاطر داشته باشید قبل از حمله روسیه به اوکراین، در دیداری که میان شی و پوتین صورت گرفت دو طرف تاکید کردند که محدودیتی برای گسترش روابط طرفین وجود ندارد اما واقعیت این است که همکاری بین دو کشور به معنای اتحاد بین آنها نیست، حتی این همکاری در سطح اتحاد نظامی آمریکا و ژاپن هم نیست؛ نه روسیه به نیروهای چینی اجازه استقرار در خاکش را داده و نه برعکس. بنابراین آن چیزی که روسیه و چین در سیاست بینالملل به آن اعتقاد دارند شکلی از مشارکت است که میتوانیم به آن مشارکت استراتژیک هم بگوییم. این همکاری استراتژیک شباهتی به ائتلاف از نوع رایج بین آمریکا و متحدانش ندارد. بنابراین شکلگیری ائتلاف میان ایران، روسیه و چین شدنی نیست. طبیعی است که این سه کشور در تضعیف جایگاه آمریکا در سیاست بینالملل به نوعی منافع مشترک دارند و خب به صورت طبیعی بر اساس نظریه بازیها هرکدام از این سه بازیگر سعی میکنند که با کمترین هزینه بیشترین سود را ببرند. به این معنا به صورت طبیعی تلاش میکنند که بیشترین هزینه آمریکاستیزی را بر گردن بازیگران دیگر بیندازند و از فواید حاصل از آن بهرهمند شوند. به صورت طبیعی بازیگری که در سیاست بینالملل قدرت بیشتری داشته باشد میتواند در این زمینه ابتکار عمل را در دست بگیرد. در اینجا چین قدرتمندتر از دو بازیگر دیگر است، در نتیجه میتواند بازی را طوری طراحی کند که هزینه کمتری بپردازد.
با عقبنشینی آمریکا از منطقه خاورمیانه شاهد افزایش نفوذ و تاثیر چین در منطقه هستیم. چین موفق شد با میانجیگری میان ایران و عربستان، بین این دو کشور صلح برقرار کند؛ با این صلح راه پکن برای توسعه دیپلماسی در خاورمیانه هموار شد. در همین راستا به نظر شما انگیزه اصلی چین از حضور در منطقه چیست؟
با ضعیف شدن روسیه بعد از جنگ اوکراین و عدم تمایل آمریکا به حفظ حضور خود در منطقه و همچنین تمایل عربستان و امارات برای فشار بر آمریکا، چین به این جمعبندی رسید که از این فرصت تاریخی که برای حضور در خاورمیانه فراهم شده، نهایت استفاده را ببرد. اما اینکه چین موفق شود یا نه بحث دیگری است. واقعیت امر این است که بحرانها و منازعات خاورمیانه تا حدی ریشههای ساختاری دارد بنابراین همانطور که آمریکا نتوانست این مشکلات را حل کند؛ چین هم نمیتواند. هرچند مقامات چین میگویند که ما میخواهیم از مسیر اقتصاد وارد شویم و قصد دخالت در امور داخلی را نداریم؛ اما حل بحرانها و منازعات در خاورمیانه مستلزم این است که چین وارد منطقه شود و پول زیادی خرج کند که طبیعتاً این کار چالشهای چین را دوچندان خواهد کرد. باید منتظر باشیم و ببینیم مسیری که چین در منطقه در پیش گرفته فقط به ازسرگیری روابط ایران و عربستان ختم میشود یا قرار است که ابتکار عمل دیپلماتیک دیگری هم داشته باشد. البته چین تلاشهایی هم برای حل بحران یمن و مساله فلسطین کرده است اما در این زمینه توفیق چندانی نداشته است.
آینده صلح جهانی را چطور پیشبینی میکنید؟
متاسفانه سیاست جهانی وارد دورهای شده که اصطلاحاً به آن رقابت میان قدرتهای بزرگ میگویند. به این معنا که هر یک از قدرتهای بزرگ تلاش میکنند حوزه نفوذی برای خودشان ایجاد کنند و مانع از این شوند که دیگر قدرتها در این حوزه دخالت کنند. به عنوان مثال روسیه خواهان این است که آسیای مرکزی، قفقاز و شرق اروپا به عنوان حوزه نفوذ روسیه به رسمیت شناخته شود و کشورهای غربی و حتی چین از حضور و مداخله در این مناطق خودداری کنند. به همین ترتیب چین هم به دنبال این است که مناطق پیرامونیاش مثل دریای جنوبی، دریای شرقی و تایوان به عنوان مناطق تحت نفوذش به رسمیت شناخته شوند و آمریکا حضور نظامیاش را در این مناطق کم کند. این قضایا طبیعتاً ما را وارد دوران تشدید رقابتهای نظامی خواهد کرد؛ نمونهاش را در افزایش بودجه دفاعی ژاپن و آلمان و همچنین در تغییر سیاستهای دفاعی استرالیا و بریتانیا میبینیم. تشدید رقابتهای نظامی در جهان ما را از دوران صلحی که بعد از پایان جنگ سرد شکل گرفته بود دور میکند. به نظر میرسد سیاست بینالمللی که در آینده شاهد آن خواهیم بود بسیار خطرناکتر از دنیای سه دهه پیش باشد.