هیدروهژمونی هیرمند
آیا دیپلماسی میتواند آسیبپذیری سیستان از آب هیرمند را کاهش دهد؟
دشت سیستان واقع در حوضه آبریز رودخانه هیرمند از وابستهترین نواحی کشور به منابع آبهای مرزی است. بهرغم مطالعات انجامشده به منظور تقویت مدیریت منابع آب در این محدوده، بهخصوص با رویکرد تامین آب، مشاهدات حاکی از ناپایداری این ناحیه و آسیبپذیری شدید در اثر نوسانات آورد رودخانه هیرمند منتج از عوامل طبیعی و انسانی است. از دیدگاه آسیبپذیری، مجموعه عوامل موثر در به وجود آمدن مساله آب سیستان به دو دسته عوامل درونی و بیرونی قابل تقسیم هستند. عوامل داخلی در قالب مبحث آسیبپذیری دشت سیستان و ساختار اقتصادی اجتماعی وابسته به آب مطرح هستند. در این زمینه نحوه مدیریت منابع آب در داخل کشور مهمترین عامل درونی در شکلگیری ابرچالش سیستان است. در بعد بیرونی به واسطه کنترل آورد رودخانه هیرمند در افغانستان موفقیت دیپلماسی آب و استراتژیهای دریافت آب از کشور بالادست در ایجاد مساله سیستان مطرح است. هر دو عوامل بیرونی و درونی بر هم اثرگذار هستند و یکی از مهمترین نکات برای مدیریت چالش آسیبپذیری دشت سیستان ابتکار عمل در ایجاد پیوند بین عوامل مزبور است. به این صورت که هرچه وابستگی آب در دشت سیستان به رودخانه هیرمند کاهش یابد قدرت مذاکره افزایش مییابد و هر چه منابع آب ورودی از رودخانه هیرمند به داخل کشور افزایش یابد آسیبپذیری دشت سیستان در داخل کشور کاهش مییابد و برعکس.
اثر دیپلماسی تا چه اندازه است؟
طبق مواردی که مطرح شد یک بعد مهم در کاهش آسیبپذیری دشت سیستان ورود منابع آب از افغانستان به این دشت است که تنها از راه دیپلماسی آب قابل دریافت است. هر چند بر اساس مطالعاتی که ما در چارچوب تحلیل آسیبپذیری انجام دادهایم از سه مولفه مهم در این دشت شامل جمعیت ساکن، سطح رفاه و حجم آب دریاچه هامون دو مولفه اول در بلندمدت و در قالب طرحهای تابآوری و تغییر ساختار اقتصادی، اجتماعی وابسته به آب در کنار راهاندازی سایتهای آبشیرینکن در سواحل دریای عمان قابل روئینتن شدن نسبت به منابع آب ورودی از کشور افغانستان هستند. ولی مولفه سوم یعنی دریاچه هامون صد درصد وابسته به منابع آب ورودی از افغانستان بوده و از بین رفتن آن اثرات جبرانناپذیری برای هر دو کشور همسایه به دنبال خواهد داشت. از اینرو بیشترین اثر دیپلماسی بین دو کشور را میتوان به احیای دریاچه هامون در قالب یک سود دوطرفه بین ایران و افغانستان نسبت داد. در غیر این صورت هر دو کشور از منافع اقتصادی، اجتماعی، زیستمحیطی و حتی امنیتی دریاچه هامون محروم خواهند شد.
راهکارهای مبتنی بر توانایی داخل کشور در راستای تغییر الگوی معیشت در دشت سیستان به سمت یک توسعه کمتر وابسته به منابع آب توانایی کاهش آسیبپذیری دشت سیستان را برای دو مولفه جمعیت ساکن و رفاه خواهند داشت. این موضوع نیاز به انجام مطالعات آمایش سرزمین دارد. مطالعات کاملاً تخصصی و متفاوت از آنچه در حال حاضر در کشور در حال انجام است. در این زمینه به دانش نوظهور پایداری گذار اشاره میکنم که از سال 2007 در دنیا شروع شده و بر روی استخراج الگوهای تغییر معیشت در بلندمدت و ارزیابی اثرات آن میپردازد. در حال حاضر این دانش در کشور و حتی در دانشگاهها و مراکز علمی مغفول مانده و خیلی خوب است که به آن پرداخته شود. در حال حاضر ما در دانشگاه تربیت مدرس در قالب چند پایاننامه و رساله دکترا در حال تعمیق و مطالعه این دانش برای استفاده در بخش صنعت هستیم. نباید از مبحث دیپلماسی آب غافل شد چرا که تنها راه احیای تالاب هامون اقناع افغانستان به رهاسازی حقآبه این تالاب بسیار مهم و حیاتی است. با احیای این تالاب طرح تغییر الگوی معیشت نیز با تسهیل و کارایی بهتری صورت میپذیرد. در این راستا «کمیته ابتکار عمل نجات سیستان» در انجمن علمی دیپلماسی آب ایران با حضور متخصصان و پیشکسوتان حوزه دیپلماسی آب تشکیل شده که در حال احصای سیاستهای سازنده برای تقویت دیپلماسی آب بین دو کشور ایران و افغانستان است.
اثر فقدان دولت مقتدر در افغانستان
پاسخ به این پرسش که آیا فقدان دولت مقتدر در افغانستان بر روند شکلگیری ابرچالش آب در سیستان موثر بوده، هم مثبت و هم منفی است. طبق پژوهشی که در سال 1394 در دانشگاه تربیت مدرس بر روی اثرات دولتسازی در افغانستان و تاثیر آن بر منابع آب ورودی به ایران انجام شد، وجود یک دولت متمرکز امکان برقراری یک گفتوگوی نظاممند بین دو کشور را بر روی موضوع آب افزایش میدهد. به این ترتیب امکان رسیدن به یک سطح از اعتماد بین دو دولت مستقل افزایش خواهد یافت. اما از سوی دیگر مطالعات تاریخی نشان میدهد که روند مذاکرات بر روی منابع آب افغانستان با کشورهای همسایه تقریباً از یک الگوی ثابت و مستقل از نوع حاکمیت این کشور عمل میکند. این الگو در کانتکست مفهوم هیدروهژمونی قابل تفسیر است. طبق این مفهوم کشور ساحلی در یک حوضه آبریز بینالمللی که برآیند چهار مولفه قدرت شامل قدرت جغرافیایی، قدرت چانهزنی، قدرت ارزشی و قدرت مادی آن از بقیه کشورها بیشتر باشد ابتکار عمل هیدروپولیتیک را در آن حوضه آبریز بینالمللی به دست خواهد گرفت. در این راستا افغانستان همیشه بر روی تقویت مولفه قدرت جغرافیایی و مهار آب در بالادست برای حفظ یا جایگاه هیدروهژمون در حوضههای آبریز مرزی خود و کاملاً مستقل از نوع حاکمیت این کشور متمرکز بوده است.
نقش نظام حکمرانی و سیاستگذاری
به هر حال نحوه برخورد با دو مولفه بیرونی و درونی آسیبپذیری در دشت سیستان بسیار به نظام حکمرانی آب و سیاستگذاری در کشور وابسته است. در این راستا نیاز به یک سند جهتگیری آمایش سرزمین در سطح ملی است تا بر روی هر دو مولفه آسیبپذیری و برنامهریزی بلندمدت برای تقویت پایداری جنوب شرق کشور پیش برویم. وارد کردن ادبیات پایداری گذار با تمرکز بر الگوی تغییر معیشت در این سند و ایجاد ارتباط دوطرفه بین آن با مفهوم دیپلماسی آب میتواند خیلی راهگشا باشد. برای این منظور ساخت الگوهای پشتیبان مذاکره و الگوهای پشتیبان تصمیم میتواند کمک شایانی برای ایجاد انسجام بین تخصصهای مختلف و بینرشتهای در زمینه سیاستگذاری انجام دهد.
در نهایت باید این نکته مهم را در نظر داشت که ممکن است پایداری مطلوبی که برای دشت سیستان متصور هستیم برای نسل حاضر محقق نشود ولی وظیفه ما به عنوان متخصصان این حوزه آن است که شجاعت ورود به تغییرات بلندمدت و ابتکار عمل در حوزه دیپلماسی آب را برای مهیا کردن شرایط مساعد برای نسلهای آینده داشته باشیم. اعتقاد به این موضوع صبر و حوصله دولتمردان و سیاستگذاران را در این حوزه تخصصی میطلبد.