پایان کشاورزی
آیا منطقه سیستان با کمآبی، توان توسعه کشاورزی دارد؟
دشت سیستان مساحتی بهطور تقریبی حدود 200 هزار هکتار دارد. از این 200 هزار هکتار 150 هزار هکتار قابلیت کشاورزی دارد. در گذشته و پیش از اینکه مشکل آب هیرمند پیش بیاید، این مناطق کشت میشده است. اکنون طرح دولت در منطقه سیستان مشهور به طرح 46 هزارهکتاری است. یعنی عملاً توسعه کشاورزی در منطقه سیستان اتفاق نمیافتد. این مقدار نیز به اصطلاح کشت گلخانهای است. یعنی آبی مصرف نمیشود چون منابع آب در این منطقه محدود بوده است. دقیقاً به دلیل مشکلاتی که هیرمند داشته و آبی از سوی افغانستان به این سوی مرز نمیآمد این منطقه قابلیت توسعه کشاورزی ندارد. این مساله البته جدید نیست. ما این مشکل را پیش از انقلاب هم داشتیم و اتفاقاً به خاطر مشکلات آب و کاهش کشاورزی و تولید مواد غذایی بخشی از جمعیت مردم سیستان به سمت استان گلستان کوچ کردند و در دشت گرگان ساکن شدند. الان در منطقه گرگاندشت، مردم زابل اسکان دارند. دلیل اصلی این مهاجرت از دست رفتن امکان کشاورزی به خاطر کاهش آب رودخانه هیرمند بود. به نظر من توسعه کشاورزی در منطقه سیستان امکانپذیر نیست. باید با این واقعیت کنار بیاییم.
به عقیده من دشت سیستان از منظر برنامهریزی آبخیزداری و مدیریت منابع طبیعی ظرفیت احیا ندارد. چون بارندگی در منطقه دشت سیستان حدود 50 میلیمتر در سال است. این عدد بسیار ناچیز است و حتی برای کشاورزی دیگر مناسب نیست. برای اینکه سفرههای آب زیرزمینی را حتی به صورت مصنوعی تغذیه کرد به کار آبخیزیداری نیاز است اما با این میزان بارش اصلاً آبی وجود ندارد که بتوان کار کرد. ضمن اینکه تبخیر و تعرق و پتانسیل آن در این منطقه دشت سیستان حدود پنج متر است. یعنی اگر مخزنی داشته باشیم که پنج متر در آن آب داشته باشیم، طی یک سال این پنج متر آب تبخیر میشود. حالا در نظر بگیرید ما در منطقه سیستان در طول سال 50 میلیمتر بارندگی داریم، با این حجم تبخیر اساساً امکانی برای کار وجود ندارد. اگر هم وجود داشته باشد بسیار ناچیز است. به عقیده من حیات سیستان وابسته به رودخانه هیرمند است. اینجا خواسته و ناخواسته به سمت بحث دیپلماسی و ضرورت تعامل دیپلماتیک میان دو کشور میرویم. چرا که هیچ راه دیگری برای احیای سیستان وجود ندارد مگر اینکه حقآبه سیستان به این منطقه تخصیص داده شود. البته بحث حقآبه خیلی مبهم است. ما باید این را در نظر بگیریم که حقآبه ایران چقدر است؟ باید مشکل دشت سیستان را از ابعاد مختلف مورد کنکاش قرار داد. مساله آب در سیستان و تبعات کاهش کشاورزی و مهاجرت و مسائل مرتبط با امنیت این منطقه تاریخی است. از زمانی که افغانستان از ایران جدا شد، این مشکل آغاز شد. بهطور مشخص در اواخر دولت قاجار این مساله حاد شد. منطقه پاکستان و افغانستان آن زمان تحت کنترل انگلستان بودند. در سال 1250 شمسی یا 1872 میلادی قرارداد حکمیتی بهوسیله ژنرال گلدن اسمیت در مورد تعیین مرز امضا میشود. آن زمان هنوز مرز تعیین نشده بود و او پیشنهاد داد که مرز خطالقعر رودخانه هیرمند باشد. آن زمان هیرمند به عنوان مرز ایران و افغانستان انتخاب شد بدون اینکه حقآبهها تعیین شود. گلدن اسمیت انگلیسی در واقع پایهگذار یک اختلاف میان این کشورها شد که پیشتر یکی بودند. در کتاب خاطرات گلدن اسمیت ریشههای این اختلاف به روشنی تبیین شده است.
از اینکه حقآبه ایران و تالابهای هامون از آب هیرمند چقدر است در اسناد بازمانده از گلدن اسمیت در سال 1250 حرفی به میان نیامده است. در این زمان اختلافات محلی در این منطقه خیلی زیاد شد و بعد از آن سرهنگ مک ماهوم جای اسمیت را میگیرد. او در سال 1281 یک تقسیمبندی ارائه میدهد و میگوید آب باید پنجاه، پنجاه میان دو کشور تقسیم شود. بعد از آن حدود یک سال بعد این سرهنگ میگوید باید آب دوسوم به افغانستان اختصاص یابد و یکسوم آب به ایران تعلق گیرد. این هم مبهم میماند. تا اینکه در سال 1351 قرارداد مشهوری میان هویدا و احمد شفیق منعقد میشود. در قرارداد هیرمند حقآبه ایران 26 مترمکعب در ثانیه تعریف شده است. عددی که در سال 850 میلیون مترمکعب خواهد بود. اخیراً در مطلبی که در خاطرات علم که اهل بیرجند خراسان بوده و به این منطقه اشراف داشته، میخواندم، متوجه شدم ایشان به محمدرضا شاه توصیه کرده است که این قرارداد به نفع ایران نیست و میتواند سیستان ما را نابود کند. در نظر بگیرید با وجود تعهد 850 میلیون مترمکعب در قرارداد که باید سالانه به سیستان تعلق میگرفته تا از بیآبی از بین نرود، دولتها در افغانستان هیچکدام نهتنها این تعهد را عملی نکردهاند، بلکه حتی اکنون یک قطره آب از آن سوی مرز به اینسو نمیآید. افغانها در زمان پرآبی که سیلابها زیاد است دریچه سد را باز میکنند و میگویند این حقآبه شماست. ایران میگوید ما 26 مترمکعب در ثانیه را در یک جریان پایدار در طول سال میخواهیم. اینکه سیلاب بیاید چیز اضافهای است بر حقآبه! این مساله هنوز هم محل اختلاف است و طرفین البته ادعای خاص خود را دارند. این باعث میشود که مشکل بیشتر از گذشته باشد.
واقعیت این است که تنها راهحل مشکل آب هیرمند و تالابهای هامون و دشت سیستان دیپلماسی است. دیپلماسی که باید متکی به فشار باشد. چون طرف مقابل تقریباً متعهد به قرارداد بینالمللی هیرمند نیست. هیچ دولتی در افغانستان در طول 50 سال گذشته به تعهداتش عمل نکرده است و مساله فقط طالبان نیست. البته باید بر این نکته تاکید داشت که در دولتهای قبل طرحهایی برای احیای سیستان در نظر گرفته شده است. طرحی مثل رویینتنسازی سیستان ارائه شد تا این منطقه از هر نظر پایدار باشد. در این طرح سعی شد دشت سیستان با طرحهای ارائهشده از سوی همه نهادهای مرتبط رویینتن شود بدون اینکه بحث حقآبه هیرمند را در نظر بگیریم. تقریباً این ایدهها به نتیجه نرسید. پیشنهاد قابل توجهی از سوی دستگاهها ارائه نشد. چرا که همه ایدهها به آب ختم میشود. مساله دیگری که مطرح است از بحث کشاورزی خارج میشود. مثلاً بحث میشود که باید این منطقه تجاری شود. چرا که با برنامهریزی و ایجاد یک بندر میتوان هم سیستان را نجات داد هم به افغانستان کمک کرد به آبهای آزاد راه پیدا کند. یک منطقه آزاد تجاری در منطقه زابل در منطقه مرزی ایجاد شود. بارها به چابهار بیاید و بار از آنجا به بندر خشکی که تعریف شده وارد شود. این منطقه آزاد میتواند به اشتغال جدید منجر شود. بنابراین تاکیدی بر روی ایجاد کشاورزی در این منطقه وجود ندارد. ما در منابع طبیعی باید آنجا با ایجاد بادشکن و تقویت پوشش گیاهی بومی زمینه را برای کاهش فرسایش خاک فراهم کنیم و جلوی تولید گردوغبار را بگیریم. چرا که همه این مشکلات بعد از کمآبی و کاهش نمناکی خاک به وجود میآید.