زوال سیستان
تداوم بحران آب با تمدن سیستان چه خواهد کرد؟
«بستر خشک تالاب هامون پر از لاشه ماهیان مرده است. قیامتی از طوفان و باد به پاست که ماهیان مرده را بلند میکند و با خاک بستر تالاب به هوا میبرد. زمین ترک خورده و خاک، «خاک پذیرنده اشارتی است» به ویرانی... تالاب هامون نه پذیرای پرندگان و آبزیان که بستر مرگ است. تالاب حیاتبخش سیستان و مردم صبورش که در حاشیه آن صیادی و کشاورزی میکردند، اکنون بیآب و لبتشنه چون لاشه متعفنی گوشه سیستان افتاده و طوفان گردوغبار مردمان زیبایش را تبعید میکند.» این تصویری از آینده نیست، بلکه سیمای امروز سیستان است. لازم نیست برای فهم فاجعه خشکی سیستان و تبعات ابرچالش آب در این منطقه تاریخی ایران، با ماشین زمان به آینده سفر کرد و تصویری آخرالزمانی شبیه آنچه در سینما نمایش میدهند، به تصویر کشید. اگر همین امروز سری به سیستان بزنید، متوجه عمق فاجعه خواهید شد.
سیستان و بلوچستان سرزمین تاریخی جنوب شرق ایران، در طول دهههای اخیر در صدر جدول شاخصهای توسعهنیافتگی و محرومیت بوده است. به نظر میرسد یکی از مهمترین دلایل این عقبماندگی، کمآبی از یکسو و فقدان نیروی انسانی متخصص و نبود برنامهریزی توسعهای دولت از سوی دیگر برای مقابله با وضعیتهای بحرانی در این منطقه است. اکنون خبرها از تنش شدید آبی به خاطر بستن آب هیرمند از سوی طالبان و ناموفق بودن پروژه استحصال آبهای ژرف، انتقال آب و استفاده از چاهنیمهها و آبهای سیلابی حکایت دارد. مشکلی که مقامات محلی آن را در بسیاری از مناطق شمال سیستان و بلوچستان فوقبحرانی توصیف کردهاند. اکنون این پرسش مطرح میشود که اگر مشکل آب هیرمند حل نشود، راهکار مدیریت و توسعه در سرزمین سیستان و بلوچستان چگونه است؟
خشکسالی در سیستان ریشه در بستن آب هیرمند در پشت مرزها و از سوی دولت افغانستان دارد. دشت سیستان به دلیل مختصات جغرافیایی و آبوهوایی تنها 50 میلیمتر بارندگی در سال دارد. سرعت تبخیر در این منطقه بسیار بالاست و اساساً بدون آب هیرمند این منطقه فاقد زندگی و امکان کشاورزی است.
آب هیرمند مانند دیگر رودخانهها در طول قرنها به صورت طبیعی از ارتفاعات کوه بابا و هندوکش به سمت پاییندست، سرازیر میشد و بعد از سیراب کردن مناطقی در غرب افغانستان، به دشت سیستان ایران میریخت و یکی از زندگیبخشترین تالابهای جهان را پدیدار میکرد؛ تالاب هامون. تالابی که در کنار آن تمدنی چند هزارساله شکل گرفته بود که اکنون روبه زوال است. هامون دریای حیاتبخش سیستان، محل صید و کشاورزی مردم بود تا اینکه آب به تدریج از مرزهای افغانستان به پایین سرازیر نشد. در مسیر شاهرگ آب را زدند و روزبهروز سدها و بندهای متعدد روی آن بنا کردند. چشمهای هامون چون چشم مردمان سیستان و بلوچستان خشکید. قصه تلخ هیرمند و حقآبه ایران از ۱۱۰۰ کیلومتر طول این رود، اتفاق تازهای نیست و قدمتی 200ساله دارد. بعد از جدا شدن هرات از ایران که به قول مقامات ایرانی، پروژهای انگلیسی برای ضعیف کردن ایران بود، حقآبه حیاتبخش ایران از هیرمند را نیز با خود برد. زندگی آرامآرام و در طول زمان، سیستان را تحت تاثیر قرار داد. خشکسالی تشدید شد، کشاورزی و صیادی از بین رفت و موجهای مهاجرت به راه افتاد. اکنون اما سیستان ایران در مرحلهای است که با قطع کامل آب هیرمند از سوی طالبان به عنوان دولت مستقر در افغانستان، عملاً زندگی در آن سرزمین غیرممکن به نظر میرسد. البته در طول 50 سال گذشته و بعد از معاهده هیرمند که بین ایران و افغانستان به امضا رسید، اندکی از آب هیرمند به ایران روان میشد ولی هیچوقت حقآبه کامل ایران از سوی هیچ دولتی در افغانستان پرداخت نشد مگر آنکه سیلابی از کنترل در رفته باشد. با این حال به دلایلی که برای بسیاری از ایرانیان سوالبرانگیز است، ایران واکنشی متناسب با این بدعهدی افغانها در طول چند دهه گذشته از خود نشان نداده است تا دولت طالبان که دولتی غیرمتعارف و متعارض با تعهدات بینالمللی است، دوباره بر سر کار بیاید و همه آب هیرمند را به روی ایران ببندد و در مقابل درخواست ایران، تندی کند.
مرور اختلافات بر سر هیرمند
«رود هیرمند در گذشته در هر دو کشور افغانستان و ایران جاری بوده است و از سال ۱۸۵۷ میلادی که هرات به موجب معاهده پاریس از ایران جدا شد، مرتب اختلاف ایران با افغانستان بر سر حقآبه هیرمند وجود داشت تا اینکه پس از جریانات مربوط به عهدنامه صلح ایران و انگلیس در سالهای ۱۸۵۷ تا ۱۸۷۲ میلادی، در سوم اسفند ۱۳۱۵ شمسی، ایران و افغانستان با امضای پروتکل موقت قرار گذاشتند هر مقدار آبی که به بند کمالخان برسد، به صورت مساوی میان دو کشور تقسیم شود اما چنین نشد و آب در پشت مرزها به شکل مهندسیشدهای ماند و تا امروز به خشکتر شدن سیستان منجر شد. این اتفاقات طی سالها باعث مهاجرت مردم سیستان شد و دههها اختلافات وجود داشت تا اینکه سرانجام در ۲۲ اسفند ۱۳۵۱ گزارش کمیسیون دلتا به امضای طرفین رسید و مقرر شد در هر ثانیه ۲۶ مترمکعب آب (معادل ۸۵۰ میلیون مترمکعب در سال) سهم سیستان و دریاچه هامون باشد، در خردادماه ۱۳۵۲ هر دو مجلس قانونگذاری دو کشور، این توافق را تصویب کردند. بر اساس این معاهده، حقآبه ایران ۲۶ مترمکعب در ثانیه آن هم در سالهای معمولی و نرمال آبی است. این معاهده، سال معمولی و نرمال آبی را نیز تعریف کرده است که بر اساس سنجش مرکز سنجش دهراوود مشخص میشود و آن هم طوری است که یک سال نرمال آبی در حوزه دریایی هلمند چیزی حدود شش میلیارد و ۵۰۰ میلیون مترمکعب آب است. بر اساس محاسبه حقآبه ایران سالانه به ۸۲۰ میلیون مترمکعب میرسد.»
از آن زمان تاکنون، هیچوقت دولتهای متفاوت افغانستان بهرغم بیثباتی سیاسی همیشگی در این کشور، نهتنها تعهدات خود را به صورت کامل عملی نکردهاند، بلکه با ایجاد سدهای فراوان بر روی این رودخانه، تمام آب آن را به کنترل خود درآورده و نهایتاً در فروردین ۱۴۰۰ سد کمالخان در نزدیکی مرز ایران را به بهرهبرداری رساندند تا اندک سیلابهای غیرقابل کنترل هیرمند را نیز مهار کند. اینک و در بهار سال 1402 عملاً حتی یک قطره آب از هیرمند به سمت ایران سرازیر نشده است. باید در نظر گرفت که شرایط فعلی استان سیستان و بلوچستان علاوه بر اثر قطع آب هیرمند از سوی افغانستان، نشاتگرفته از فقدان اقدامات بازدارنده از سوی دولت ایران نیز بوده است. دولت چه در کارهای انجامشده و چه در کارهای انجامنشده یکی از متهمان است.
موج جدید مهاجرت
مطالعات جامعهشناسان از وضعیت وخیم زندگی در سیستان به خاطر کمآبی و خشکسالی نشان میدهد که به زودی شاهد موج تازه مهاجرت گسترده از این منطقه خواهیم بود. موجی که میتواند مثل دههها قبل جمعیتی نزدیک به 800 هزار تا یک میلیون نفر را کوچ دهد. بادهای 120روزه سیستان اکنون طولانیتر هم شده است و با از بین رفتن حداقل منابع آبی منطقه و خشکی تالابهای هامون، اکنون وضع زندگی اسفبارتر هم شده است. جمعیت استان سیستان و بلوچستان بیش از دو میلیون و 770 هزار نفر است. مهاجرت مرزنشینان به عقیده بسیاری از تحلیلگران میتواند تبعات هولناک سیاسی و امنیتی به بار بیاورد و حتی امنیت ملی و تمامیت ارضی کشور را به مخاطره بیندازد. جمعیت شهرهای زابل، هامون، هیرمند، زهک و نیمروز در سیستان، واقع در شمال سیستان و بلوچستان اکنون در آستانه تخلیه هستند. روند مهاجرت معکوس در سیستان سبب شده تعادل جمعیتی این منطقه به هم بخورد و حتی نگرانی دیگری به نگرانیهای کشور اضافه کند. سیاست جمعیتی در هر کشوری نوعی استراتژی برای توسعه است که به نظر میرسد در منطقه سیستان و حتی بلوچستان به وضعیت خطرناکی رسیده است. به استناد آمارهای استانداری سیستان و بلوچستان در سال 1399، جمعیت استان جوان است و ۶۷ درصد از این جمعیت زیر 30 سال دارند و رتبه آخر را در سهم سالمندی با 2 /3 درصد که میانگین کشوری 1 /6 درصد است، دارند. با این حال در دوره پنجساله از سال 1390 تا 1395 تعداد 82 هزار و 783 نفر از سایر استانها به سیستان و بلوچستان مهاجرت کردهاند و 112 هزار و 284 نفر از استان خارج شدهاند؛ بنابراین با توجه به روند منفی مهاجرت در سیستان و بلوچستان و اینکه عمده تمرکز جمعیت ورودی به استان نیز به مرکز استان صورت میگیرد، این مساله توزیع فضایی جمعیت را از حالت تعادل خارج کرده است؛ به ویژه اینکه مهاجرتهای داخل استان هم از مناطق کمبرخوردار و مرزی به مرکز استان انجام میشود. مسالهای که از نظر بهداشتی، اجتماعی و سیاسی چالشهایی را برای مدیریت سرزمین ایجاد خواهد کرد.
مهمترین دلایل مهاجرت
خشکسالی، بیآبی و بیکاری از مهمترین دلایل مهاجرت سیستانیها و بلوچستانیها به خارج از استان یا به مناطقی در مرکز استان است. بر اساس مطالعات صورتگرفته، در دهههای ۴۰ و ۵۰ شمسی علاوه بر اقوام سیستانی، بعضی از اقوام بلوچ به خاطر خشکسالی و کمآبی و در جستوجوی کار و زندگی بهتر به استان گلستان در شمال ایران مهاجرت کردند. اکنون با گذشت تقریباً نیمقرن و با افزایش جمعیت، این قوم، با مشکلات متعددی از جمله بیکاری و حتی نداشتن شناسنامه مواجه هستند. بنا به گزارش سرویس عکس خبرگزاری مهر، علاوه بر مشکلات روزمره، زندگی بلوچها در استان گلستان درگیر مشکلات هویتی نیز شده است و دوری طولانیمدت از خاستگاه اصلی این قوم، هویت جمعی نسلهای متاخر را در مجاورت با سایر اقوام، استحاله و دستخوش تغییر کرده است. به نحوی که امروز رنگوبوی سنتهای اصیل قوم بلوچ نظیر آداب و رسوم کهن و حتی پوشش زنان و مردان تا حدود زیادی عوض شده و کمتر در بین آنها دیده میشود. اقوام بلوچ علاوه بر سیستان و بلوچستان در مناطق مختلف ایران مانند فارس، کرمان، هرمزگان و کهگیلویه و بویراحمد ساکن هستند.
رویای آبهای ژرف
بحران آب و طوفانهای گردوغبار در سیستان و بلوچستان در طول چند دهه اخیر همیشه مساله بوده است. اما یکی از ایدههای حل مشکل در این منطقه، وعده برداشت از آبهای ژرف بود که پروژهای غیرعلمی و پرهزینه به نظر میرسد. چندی پیش خبرگزاری فارس در گزارشی نوشت: «بر اساس جزئیات رسیده از اکتشافات پروژه آبهای ژرف، حوضههای آبی زیرزمینی در حقیقت مسیرهای آبی هستند که از ارتفاعات سرچشمه گرفته و در نهایت نیز به صورت چشمههای شیرین از کف دریای عمان سر درمیآوردند. در حقیقت در ارتفاعات هندوکش آب به شکل برف یا باران تزریق میشود و از شکستهایی که در زمین وجود دارد وارد اعماق و لایههای زمین میشود و طی مسیر به منطقه سیستان میرسد و از سیستان هم عبور میکند و در نهایت یک جایی در سطح زمین شارژ میشود که به نظر در سطح دریای عمان به صورت چشمههای آب شیرین بیرون میزند.» چندی پیش اما روزنامه پیام ما در گزارشی افشا کرد: «در حالی که دولت بهتازگی از اوجگیری فعالیتها در زمینه توسعه تحقیقات و اکتشافات آب ژرف خبر داده است، نتایج آنالیز آبهای استخراجشده نشان میدهد که هشت عنصر سنگین در آن وجود دارد. بر اساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس حتی اگر همه کشور را حفر و آبهای آن را استخراج کنیم، تمام این آبها دو میلیارد مترمکعب میشود، در حالی که ما میلیاردها تومان هزینه میکنیم تا این آب را استخراج کنیم.»
شکست پروژه انتقال آب
سروش کیانی از مطالعات صورتگرفته در مورد ناموفق بودن پروژههای انتقال آب و اکتشاف آبهای ژرف در دانشگاه سیستان و بلوچستان میگوید: پیشتر در مورد طرحهایی مانند آبهای ژرف یا انتقال آب از دریا مطالعات بسیاری در دانشگاه سیستان و بلوچستان داشتهایم. نتیجه و خروجی این طرحها از پیش مشخص بود و در مورد آن نیز اطلاعرسانی علمی انجام شده است اما ظاهراً مجریان و سیاستگذاران چنین طرحهایی به دنبال تجربه عملی خود هستند و توجهی به مباحث علمی در این زمینه ندارند. به عنوان مثال در سال 1397 در مورد پروژه آبهای ژرف استان سیستان و بلوچستان با موضوع «هست و نیست آخرین اندوخته» تحلیلی منتشر کردهام. در این یادداشت که خروجی یک مطالعه علمی بود امکان موفقیت این طرح با توجه به شرایط و ساختار اینگونه آبها غیرممکن دانسته شده و هزینهکرد در این زمینه تنها اتلاف منابع مالی دولت عنوان شده است. حال پس از هزینهکرد بسیار بالا و پس از گذشت پنج سال از آن مطالعه تحلیلی، غیرقابل استفاده بودن این منابع آبی پذیرفته شد. یا در مورد طرح انتقال آب دریا عنوان شد با توجه به هزینههای بسیار بالای انتقال آب اگر قرار است صرف کاشت محصولات کشاورزی شود حتی توجیه اقتصادی هم ندارد چه برسد به توجیهات زیستمحیطی. اما اگر برای شرب و حفظ حیات سرزمینی یک منطقه باشد و بهصورت محدود اجرا شود توجیهاتی سیاستی و امنیتی خواهد داشت، در غیر این صورت تنها اتلاف منابع خواهد بود.
طرح انتقال آب از دریای عمان به شرق کشور از جمله طرحهای کلان تعریفشده برای تامین بخشی از کسری آب دالان شرقی کشور است که اجرای آن از آبان سال ۱۴۰۰ آغاز شده است. طبق تفاهمنامههای منعقدشده، آب انتقالی به استانهای خراسان رضوی و جنوبی در بخش صنعت به مصرف خواهد رسید، اما این آب در سیستان و بلوچستان، برای تامین مصرف آشامیدنی نیز پیشبینی شده است و بر اساس برنامه زمانبندیشده، این طرح تا پایان سال ۱۴۰۴ یا اوایل ۱۴۰۵ آماده بهرهبرداری میشود. با اجرای این طرح ۲۸۰ میلیون مترمکعب آب به استان سیستان و بلوچستان منتقل میشود، ۱۰۰ میلیون مترمکعب از این آب در بخش آشامیدنی و ۱۸۰ میلیون مترمکعب نیز در بخش صنعت و خدمات مصرف خواهد شد. در واقع طرح انتقال آب دریای عمان با هدف رفع کمبود آب مناطق مختلف استان سیستان و بلوچستان و با اولویت شهرهای ساحلی و همچنین شمالی استان تعریف شده، اجرای این طرح تاکنون ۱۵ درصد پیشرفت فیزیکی داشته اما پیشرفت طرح در خراسان رضوی بیشتر بوده و به ۲۵ درصد رسیده است.