شناسه خبر : 44141 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

رولت چینی

روایت دراماتیک دزموند چام از اتحاد قدرت، ثروت، فساد و خشونت سرخ در چین

 

جواد حیدریان / نویسنده نشریه 

86کتاب «رولت سرخ» با اعلام خبر ناپدید شدن یک زن میلیاردر در چین آغاز می‌شود. کششی دراماتیک که خواننده را تا پایان کتاب با خود به دالان‌های غریب قدرت در چین می‌برد و اژدهای هفت‌‌سر فساد را به شکلی هنرمندانه به نمایش می‌گذارد. نویسنده با زیرکی آمیخته با حس افشاگری و انتقام، لابه‌لای روایت شخصی زندگی کوتاه خانوادگی‌اش، جزئیاتی باورنکردنی از سازوکار قدرت، ثروت و خشونت و البته زدوبند مقامات سیاسی در چین و همین‌طور سبک زندگی در میان نخبگان چینی حزب کمونیست را بیان می‌کند. دزموند چام (Desmond Shum) که «ویتنی دوان» مادر پسرش (همسر سابقش) و شریک اقتصادی‌اش ناگهان ناپدید شده، چهار سال تلاش می‌کند تا او را پیدا کند اما تلاشش به جایی نمی‌رسد. بنابراین آن‌طور که مجله تایم توضیح داده؛ «این مرد عاصی که اطلاعات و تجربه‌های گران‌بهایی از روابط پشت پرده قدرت در چین داشت، تصمیم گرفت آنچه می‌داند را به رشته تحریر درآورد».

دزموند چام نویسنده کتاب در شانگهای به دنیا آمده و دوران کودکی خود را در هنگ‌کنگ گذرانده و البته در کالجی در ایالات متحده تحصیل کرد. او در خانواده‌ای نسبتاً فقیر و در میانه انقلاب فرهنگی چین به دنیا آمد. کسی که والدینش در سال 1965 با اجازه حزب کمونیست با هم ازدواج کرده‌اند و حزب شغل معلمی را برای آنها تعیین کرده است.

چام در کتاب رولت سرخ به مخاطبانش می‌گوید که چگونه یک‌شبه به واسطه روابط خاصی که بر مناسبات قدرت در چین حاکم است، پولدار شده است. پیش از اینکه جزئیات ماجرای خرید و فروش سهام شرکت بیمه «پینگ آن» و واریز شدن میلیاردها دلار به حساب بانکی‌شان را بدانیم بد نیست از چگونگی صعود این زوج به صحنه اقتصاد چین آگاه شویم.

دزموند چام در کتاب داستان بالا رفتن خود و ویتنی از ارتباط با یکی از گوانشی‌ها (معادل چینی پارتی) را با جزئیات شرح می‌دهد. «ژانگ بئیلی» همسر «وِن جیابائو»، معاون نخست‌وزیر چین شخصیت اصلی در برکشیدن دزموند چام و همسرش ویتنی دوان به قله‌های ثروت است. چام فرمول موفقیت در چین کمونیست را شامل «نبوغ کارآفرینانه و زدوبندهای سیاسی پشت پرده» می‌داند. ون جیابائو، نخست‌وزیر چین در سال‌های 2003 تا 2013 قدرتمندترین فرد کشور بعد از دبیرکل حزب کمونیست بود. بنابراین نزدیکی خواهرانه ویتنی همسر چام به خاله‌ژانگ، همسر نخست‌وزیر ون جیابائو، دریچه ورود آنها به دالان‌های پررازورمز و پر از فساد ساختار حکومت در چین است. آنها در یک قرارداد نانوشته به نوعی در رسیدن یکدیگر به ثروت هم را یاری می‌کنند. خانواده نخست‌وزیر به دلیل اتصال به قدرت لایزال سیاسی و اقتصادی، ویتنی و چام هم به واسطه هوش و ذکاوت و روابطی که دارند در این معامله یکدیگر را حمایت می‌کنند. چام می‌نویسد: «ویتنی و خاله‌ژانگ توافق شفاهی کرده بودند که سهمِ سودِ خاله از فعالیت اقتصادی مشترکمان 30 درصد و سهم ما به اضافه هر شریک دیگری 70 درصدِ باقی‌مانده باشد. دیگر خانواده‌های مقامات عالی‌رتبه حزب در ازای اِعمال نفوذ سیاسی‌شان درصد مشابهی می‌گرفتند.»

 نویسنده البته ساختار طبقاتی جامعه چین را که به نوعی حاصل حکومت کمونیستی است در جاهایی تصویر می‌کند. او از «اشراف‌زادگان سرخ» می‌نویسد که «به قراردادها و کسب‌وکارهایی دسترسی دارند که هم انحصاری است و هم واجد سودهای هنگفت تضمین‌شده». «وزارت راه‌آهن چین از 2008 تا 2010، 200 میلیون بطری آب معدنی از شرکت متعلق به خانواده رهبر سابق چین خریداری کرد». «خاله‌ژانگ نمی‌توانست وارد چنین معاملات شیرینی شود؛ زیرا او جزو اشراف‌زادگان سرخ محسوب نمی‌شد». به نظر می‌رسد بخشی از روش رسیدن به ثروت و قدرت در چنین باید از چنین روندهای عجیب طبقاتی پیروی کند.

 چام به همراه ویتنی همسرش، بزرگ‌ترین پایانه حمل‌ونقل هوایی در چین را ساخته است. پایانه‌ای که فرآیند ساختش در گیرودار ملغمه‌ای از فساد و تباهی هم جلو رفته است. نویسنده در قسمتی از کتاب درباره ماجرای ناپدید شدن رئیس فرودگاه پکن که ساخت‌وساز پایانه حمل‌ونقل هوایی مدت‌ها به خاطر وضعیت او معطل مانده بود می‌نویسد: «حالا که به گذشته نگاه می‌کنم، ناپدید شدنِ لی پیینگ، مدیرکل فرودگاه بین‌المللی پکن، در سال ۲۰۰۶ و سپس اعلام رسمیِ دستگیری او به اتهام فساد مالی باید زنگ‌های خطر را برای ما به صدا درمی‌آورد. این ماجرا نشانه‌ای بود از اینکه نظام کمونیستی چین درصدد تغییرات گسترده‌ای در سیاست‌هایش است. من این هشدارها و نشانه‌ها را نادیده گرفته بودم، چون به شدت درگیر مشکلات پروژه فرودگاه و عواقب ناشی از دستگیری لی پیینگ بودم. در آن روزها ذهنم فقط درگیر نجات پروژه فرودگاه از نابودی بود. اما الان برایم روشن شده است که سقوط لی پیینگ هیچ ربطی به عادت قماربازی‌اش و حیف‌ومیل میلیون‌ها دلار پول بیت‌المال بر سر میز قمار نداشت. حزب کمونیست چین که از مشاهده گرایش‌های لیبرالی و آزادی‌خواهانه همکاران سرمایه‌دارم مات و مبهوت شده بود، از اواسط دهه ۲۰۰۰ به طرف تضعیفِ طبقه پولدار، ریشه‌کنیِ جامعه مدنی‌ای که ما بذرش را کاشته بودیم و تحکیم دوباره نظارتِ ایدئولوژیک و اقتصادیِ حزب بر جامعه حرکت کرد. حزب در راستای همین تلاش‌ها درصدد برآمد که بخش دولتیِ اقتصاد را، به بهای تضعیف بخش خصوصیِ اقتصاد، تقویت کند.»

دزموند چام آن‌طور که باربارا دمیک توضیح داده نگاهی درون‌کاوانه نادر درباره نخبگانِ رانت‌خوار چینی دارد که از راه تماس با اعضای دفتر سیاسی حزب کمونیست میلیاردها دلار به جیب زده‌اند. تحلیل مجله اکونومیست هم در این زمینه جالب توجه است؛ «رژیم چین حق دارد نگران باشد. کتاب از رسوایی‌های اخیر چین کمونیست پرده برداشته است. رولت سرخ با جزئیات، چگونگی شکل‌گیری قشر نخبگانِ کمونیست را مبتنی بر رازداری، ترس و پیوندهای خانوادگی شرح می‌دهد».

در این کتاب به نقش آقازاده‌های سرخ در مناسبات مختلف قدرت اشاره شده است که آنها چگونه بر اسب رانت‌های سیاسی و اقتصادی در زمین اقتصاد چین می‌تازند. کتاب «رولت سرخ» علاوه بر اینکه اثری افشاگرانه است، برای فهم سازوکار قدرت و ثروت در چین کمونیست نوشته شده است. شاید هیچ منبعی به قدرتمندی «رولت سرخ» کتاب حیرت‌انگیز دزموند چام مولتی‌میلیاردر چینی نیست که بتواند به مخاطب چینی و غیرچینی اندرونی تباه حکومت چین را نشان دهد. چرا که او در این کتاب با روایت زندگی شخصی‌اش با «ویتنی دوان» چگونگی نفوذ به ساختار قدرت و ثروت در چین تحت حاکمیت حزب کمونیست را توصیف می‌کند. روایتی دست اول و تازه از درون خانه نخست‌وزیر وِن جیابائو تا روابط اعضای حزب و زدوبندهای غریب را که در میانه شام‌های لاکچری خانواده‌های قدرت در چین، نحوه اوج‌گیری فساد و البته خشونت و تباهی سیاسی نمایش می‌دهد.

نویسنده در جایی از کتاب می‌نویسد: «این نظام از صبح تا شب شعارهای کمونیستی و انقلابی سر می‌داد؛ در حالی که همزمان خانواده‌های مقامات ارشدش تا خرخره مشغول چپاندن پول در حلقومشان از قبل اصلاحات اقتصادی کشور بودند. این پسران و دختران خانواده‌های سرخ مانند یک حکومت موروثی عمل می‌کنند. بچه‌های سرخ در واقع کالای منحصربه‌فردی برای فروش دارند. کالای گران‌قیمت آنها راه‌های دسترسی‌شان به والدین صاحب مقامشان است.»

نیویورک‌تایمز در مورد کتاب نوشته است: «رولت سرخ زندگینامه‌ای است که با خواندنش درمی‌یابید رژیم چین اقتصاد خود را چگونه روبه‌راه می‌کند و چه اتفاقی رخ می‌دهد اگر بیزینس‌من‌هایش از خطوط قرمز عبور کنند.» روایت مهیج و جذاب دزموند چام از فساد، تباهی و خشونت در ساختار اقتصاد سیاسی چین و ریاکاری رهبران این کشور سبب شد، پشت پرده به اصطلاح معجزه اقتصادی این کشور برملا شود و تلویزیون آمریکایی سی‌ان‌ان درباره این کتاب چنین تیتر بزند؛ «کتابی که چین کمونیست نمی‌خواهد آن را بخوانید».

اقبال بی‌حدوحصر و نقد و تحسین‌های بی‌مثالی که نصیب کتاب رولت سرخ و نویسنده جسورش در سراسر جهان به‌خصوص در غرب و آمریکا شد کار را تا جایی پیش برد که چین برای سرپوش گذاشتن بر رسوایی بعد از انتشار این کتاب علاوه بر ممنوعیت انتشار و صحبت درباره کتاب در چین، «ویتنی دوان» همسر گم‌شده دزموند چام (که البته پیش از این از هم جدا شده بودند) بعد از چهار سال تلفن همراهش را روشن کرد و با چام تماس گرفت تا از او بخواهد جلوی انتشار کتاب را بگیرد که البته خیلی دیر شده بود.

آنچه البته برای مخاطبان ایرانی این کتاب می‌تواند جالب باشد، لابه‌لای سطور و روایت اصلی نویسنده که بر روی اخلاق سیاسی و اقتصادی در چین متمرکز شده، پنهان است. حضور و اثر شرکت‌ها و سرمایه‌داران آمریکایی در چین بسیار جالب توجه است. سفرهای مقامات و سرمایه‌داران چینی به آمریکا و حضور ثروت آمریکایی در چینی که در ظاهر در یک دشمنی استراتژیک به سر می‌برند در نوع خود آموزنده است. البته تغییر رویکردهای حزب کمونیست چین در حوزه بازار دلیل اصلی چنین رویکردی است که نویسنده در بخش چهارم کتاب تقریباً به آن اشاره می‌کند. او البته معتقد است؛ سیاست‌های آزادسازی اقتصادی رهبران چین از سر اجبار و ضرورت بوده است. «تغییراتی که دنگ آغاز کرد، به هیچ عنوان ناشی از باورهایش به اصول کاپیتالیسم بازار آزاد نبود.» «کارآفرینانی مثل ما برای برخورداری از آزادی‌های مدنی بیشتر در مسیری که کمتر زیر نظارت حزب باشد، فشار می‌آوردند. حزب... خیلی ناراحت بود.»

87دزموند چام می‌نویسد: «در اواخر سال 1997 که به چین منتقل شدم، چین جدیدی را در برابر خودم دیدم. از سال 1992 که دنگ شیائوپینگ اصلاحات اقتصادی را از سر گرفته بود، اقتصاد کشور دو برابر بزرگ‌تر شده بود و تا سال 2004 بار دیگر دو برابر بزرگ‌تر می‌شد. کشور مالامال از داستان‌های واقعی آدم‌هایی بود که از فرش به عرش رسیده بودند؛ آدم‌هایی که یک‌شبه میلیاردر شده بودند. انرژی و سرزندگی را می‌شد در همه‌جا دید. این شورونشاط مسری و همه‌گیر بود. کسب‌وکارهای خصوصی رونق گرفته بود و چنین به نظر می‌رسید که هر کسی می‌خواهد رئیس خودش باشد. سرزمین اصلی چین دهه‌های متمادی را زیر فقر اجباری برآمده از کمونیسم گذرانده بود. مردم چین سپس در دهه 1990 پول و مالکیت شخصی و کالاهای لوکس را کشف کردند و دیگر هرگز پشت سرشان را هم نگاه نکردند.» در توضیحات نویسنده می‌توان به وضوح تغییر ساختار اقتصادی در چین بعد از اصلاحات را دید. در بخشی دیگر نویسنده می‌نویسد: «حزب کمونیست چین در عمل، مصرف‌گرایی را تشویق می‌کرد. حزب یک قرارداد اجتماعی نانوشته را که حاوی این فرمول‌بندی دنگ شیائوپینگ بود، به مردم ارائه کرده بود: «پولدار شدن چیز با شکوهی است.» حرف اصلی حزب کمونیست به مردم این بود که شما از خیر آزادی و دموکراسی بگذرید، ما هم به شما اجازه می‌دهیم پولدار شوید. با این حال اغلب کسب‌وکارها کوچک باقی مانده بودند. در آن زمان [ اواخر دهه 1990] یک شرکت خصوصی با سالی دو میلیون دلار درآمد خیلی عظیم به‌شمار می‌رفت. البته اوضاع در جنوب چین فرق داشت، زیرا در آنجا غالب کارخانه‌ها دارای مشتریان آمریکایی بودند و پول‌های خوبی از راه صدور کالاهایشان به کشور به دست می‌آوردند.»

در جای‌جای کتاب چنین تغییری در اقتصاد چین محسوس است اما هرگز در برابر فساد بزرگ و حیرت‌انگیز ساختار سیاسی نمی‌تواند قد علم کند. حتی خود دزموند چام و همسرش ویتنی که حالا از ثروتمندترین انسان‌های چینی و حتی ثروتمندترین مردمان جهان بودند، از درون چنین وضعیت پیچیده‌ای رشد کرده و خود نویسنده به نقش این ساختار معیوب و فسادزا در ثروتمند شدن خودشان اشاره می‌کند. او البته توضیح می‌دهد که «شانس مهم‌ترین عامل در ثروتمند شدن آدم است. من و ویتنی سر قضیه شرکت بیمه پینگ آن شانس آوردیم و پول خوبی نصیبمان شد و بعداً شانس‌های دیگری آوردیم».

داستان ناپدید شدن ویتنی که کتاب رولت سرخ با روایت آن آغاز می‌شود در واپسین گفتار کتاب جزئیات بیشتری از آن روایت می‌شود. نویسنده توضیح داده است؛ در آگوست 2017 یکی از دوستانمان به خانه ویتنی در پکن رفت تا آریستون (پسر چام و ویتنی) را که تعطیلات تابستانی‌اش را با مادرش گذرانده بود، همراه خودش به انگلستان بیاورد. ماشین منتظر بود تا آنها را به فرودگاه ببرد. ویتنی لبخند محوی زد و به دوستمان گفت: «من آن بدنی هستم که آریستون را به دنیا آورد؛ حالا او باید بدون من ادامه دهد.» مطمئن نیستم که آیا ویتنی احساس کرده بود که به زودی ناپدید خواهد شد یا نه. اگر احساس کرده بود، پس احتمالاً باید تدابیر بهتری می‌اندیشید یا سعی می‌کرد از خودش محافظت کند. در هر حال، این تک‌تصویر زنی که دارد پسرش را تحویل می‌دهد، در ذهنم حک شده است. آیا ویتنی بو برده بود که آنها به زودی سراغش خواهند آمد؟ تا آن زمان هزاران‌هزار نفر در چارچوب کارزار ضدفساد شی جین پینگ دستگیر شده بودند. ویتنی ممنوع‌الخروج شده بود. اما به نظر نمی‌رسید که این قضیه را جدی گرفته باشد. از زمانی که او قضیه ممنوع‌الخروج شدنش را به من گفته بود، ماه‌ها گذشته بود و ما از آن هنگام به بعد حرف زدن صادقانه با یکدیگر را متوقف کرده بودیم.» 

دراین پرونده بخوانید ...