شناسه خبر : 44140 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

انقلاب آرام

چرا تدریج‌گرایان حق دارند و تندروها اشتباه می‌کنند؟

 

سعید ابوالقاسمی / نویسنده نشریه 

84انقلابیون همیشه شعارهای معرکه‌ای داده‌اند. بلشویک‌ها فریاد می‌زدند: «صلح، زمین، نان!»؛ مائو تسه تونگ وعده «جهش بزرگ به پیش» را داد؛ و چه‌گوارا مدعی بود که «در برابر هر نوع بی‌عدالتی از خشم بر خود می‌لرزد». در مقابل این شعارها، هواداران تغییرات تدریجی، شعار خاصی ندارند. آنها هیچ‌گاه برای دریافت مطالبات و خواسته‌های خود صف‌های گسترده و منسجم تشکیل نداده‌اند و از شعارهای جنون‌آمیز دوری کرده‌اند. شعارهای تدریج‌گرایان هیچ‌گاه با چاشنی سرعت و فوریت همراه نبوده و در عین اینکه می‌دانند چه می‌خواهند اما، برای تحقق آن، صبر می‌کنند و منتظر زمان می‌مانند: «ما چه می‌خواهیم؟ اصلاحات تدریجی! چه زمانی اصلاحات تدریجی می‌خواهیم؟ زمانی که شرایط اجازه دهد!»

کتابی که به تازگی از «گرگ برمن» و «اوبری فاکس» منتشر شده، نشان می‌دهد که «تدریج‌گرایی» موثرتر از «انقلابی‌گرایی» است. این کتاب با عنوان «به‌آهستگی؛ ایجاد تغییرات تدریجی در عصر رادیکال» در روز 28 مارس 2023 و از سوی انتشارات آکسفورد منتشر شد و نویسندگان در آن استدلال کرده‌اند برخلاف خواسته فعالان افراطی راست و چپ، اصلاحات تدریجی، بهترین راه برای پیشرفت و حرکت رو به جلو است. البته، این کتاب درباره بروز تغییرات در آمریکا -کشوری که نویسندگان در آن زندگی می‌کنند- نوشته شده، اما موضوعات مطرح‌شده در آن، جهان‌شمول است و می‌تواند با اندکی تغییرات علمی و کاربردی، برای دیگر کشورهای جهان نیز صادق باشد.

برمن و فاکس در این کتاب تاکید می‌کنند که درست است که انقلابیون همواره وعده بهشت داده‌اند؛ اما در نهایت باعث بروز خون‌ریزی، کشتار، ایجاد صف‌های نان و غذا و سوخت و در نهایت ممنوعیت بروز هر نوع آگاهی در سطح جامعه شده‌اند. 

به اعتقاد و استدلال آنها، جوامع بشری با ایجاد زنجیره‌ای طولانی و مستمر از بهبود و اصلاح، به سمت پیشرفت و مطلوبیت بیشتر حرکت کرده است. انقلاب صنعتی، برخلاف آنچه در نامگذاری‌اش مشاهده می‌شود، هیچ‌گاه یک رویداد ناگهانی، یک‌شبه و تک‌بعدی نبود؛ بلکه، هزاران نوآوری انباشته در طول نزدیک به یک قرن، در کنار هم قرار گرفت و با استمرار در اجرا، تبدیل به حرکتی ماورایی شد که در نهایت به توسعه، دگرگونی و ایجاد سبک‌هایی جدید از اقتصاد، صنعت، تجارت و در نهایت زندگی انجامید. این، همان موضوعی است که نویسندگان کتاب «به‌آهستگی» نیز بر آن تاکید دارند: «اصلاحات تدریجی در طول زمان می‌تواند دگرگون‌کننده و به شدت تاثیرگذار باشد.»

غرق‌شده در خشم

نویسندگان «به‌آهستگی» هر دو افرادی به‌شمار می‌روند که برای انجام اصلاحات در عدالت کیفری ایالات متحده تلاش می‌کنند. استدلال‌ها، فرضیه‌ها و سنجش‌های مطرح‌شده در این کتاب، به صورت عمومی درباره شرایط موجود در آمریکا مطرح شده، اما توانایی تعمیم به کشورهای دیگر را نیز دارد؛ با این حال، آنها تاکید کرده‌اند مطابق نظر «الکساندر همیلتون» نخستین وزیر خزانه‌داری ایالات متحده آمریکا -1789 تا 1795 در دوران ریاست‌جمهوری جرج واشینگتن- سیاست آمریکا در «انبوهی از احساسات خشمگینانه و بدخیم» غرق شده است.

 اگر از قرن هجدهم به امروز، قرن بیست و یکم، بازگردیم، مشاهده می‌کنیم که دونالد ترامپ و هوادارانش نیز به دنبال «تغییرات رادیکال» هستند و تلاش می‌کنند نتیجه یک انتخابات دموکراتیک را زیر سوال ببرند. ترامپ در چهارم مارس و در کنفرانسی که رگه‌هایی از «محافظه‌کاری» در آن دیده می‌شد، با صدای بلند فریاد زد که «من جنگجوی شما هستم؛ برای شما عدالت را به ارمغان می‌آورم و آنهایی که در حقشان ظلم شده، بدانند که من می‌خواهم برایشان جبران کنم». و البته به یاد دارید که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری بود که با ولادیمیر پوتین همراه شد و با هیجان اقدامات برخی نئونازی‌ها را ستود.

در همین حال، برخی چپ‌گرایان، نظام سیاسی آمریکا را چنان فاسد می‌دانند که جز با از بین بردن ساختارهای پیشین نمی‌توان از آن رهایی پیدا کرد. آنها می‌گویند لازم است بودجه پلیس کاهش یابد و قوانینی که مهاجرت را آسان می‌کند، لغو شوند. نویسندگان کتاب «به‌آهستگی» به «ابراهیم ایکس. کندی» اشاره می‌کنند که به دنبال ایجاد «دپارتمان ضدنژادپرستی» است. این دپارتمان که به وسیله «متخصصان ضدنژادپرستی» اداره می‌شود، تلاش می‌کند با قدرت وتوی بسیار بالا، از اجرای هر سیاستی که در پیشبرد تعریف او از نژاد ناکام باشد، جلوگیری کند. این دپارتمان، از ابزارهای انضباطی برخوردار خواهد بود تا علیه مقامات دولتی که مخالف جریان مبارزه با نژادپرستی بوده‌اند استفاده شود. ولی با این حال، در ورای این تفکر، یک استدلال مهم و ناپیدا وجود دارد: «قدرت شبه‌دیکتاتوری در اختیار گروه کوچکی از مردم که با ابراهیم ایکس. کندی جهان‌بینی مشترک دارند قرار می‌گیرد.»

تغییرات اساسی؛ لازم اما نه ناگهانی

درست است که نویسندگان، در کتاب تاکید کرده‌اند که گاهی، ایجاد تغییرات اساسی لازم است، اما باز هم اعتقاد دارند که ایجاد این تغییرات باید محتاطانه‌تر و با شیب کند صورت پذیرد تا موثرتر واقع شود. آنها در کتاب خود به موضوع لغو برده‌داری اشاره می‌کنند که با اجرای تدریجی، موفق شد به آنچه دنبال می‌کرد، دست یابد. آن‌گونه که در کتاب «به‌آهستگی» تاکید شده، پیروان و هواداران نظریه تغییر تدریجی (تدریج‌گرایان) می‌دانند که با آغاز روند تغییرات ممکن است دریچه‌های جدیدی پیش رویشان باز شود که پیش از بروز تغییرات، از آن اطلاعی نداشته‌اند.

 بروز خطا در اجرای اصلاحات نیز اجتناب‌ناپذیر است و تدریج‌گرایی سبب می‌شود اصلاح خطاها به آسانی صورت گیرد و ایده‌های جدید در طول زمان آزمایش، ارزیابی و اصلاح شوند. نویسندگان کتاب در توضیح این موضوع، به نمونه‌ای از اقدامات اصلاحی در حوزه تامین اجتماعی و سیستم بازنشستگی عمومی آمریکا اشاره می‌کنند. در دوران رکود بزرگ، دو رویکرد برای کمک به افراد دارای سابقه کار بالا و همچنین بازنشستگان ارائه شد. یکی از این رویکردها، سریع بود، جامعه آن را به آسانی درک می‌کرد و می‌توانست به عنوان یکی از بزرگ‌ترین جنبش‌های شهروندی قرن بیستم قلمداد شود. در این رویکرد، «فرانسیس تاونزند» که یک پزشک کالیفرنیایی بود و مسوولیت مشاور امنیت میهن جرج دبلیو بوش را بر عهده داشت، پیشنهاد داد به هر آمریکایی بالای 60 سال، حقوق بازنشستگی ماهانه 150 دلار (معادل 3500 دلار به پول کنونی) پرداخت شود، مشروط بر آنکه فعالیت‌های کاری خود را متوقف کنند و همه این پول را نیز تا پایان ماه خرج کنند. استدلال پیشنهاد این بود که با بازنشستگی زودهنگام، افراد مسن‌تر زودتر از مسوولیت‌های شغلی خارج شوند و مشاغل برای جوانان آزاد شود. هر چند این رویکرد با صرف هزینه‌های فراوان همراه بود اما با همه مشکلات اجرایی و پیامدهای اجتماعی، در نهایت موجب تحریک اقتصاد می‌شد.

 این طرح به اندازه‌ای جذاب بود که از هر پنج آمریکایی بالای 60 سال، یک نفر برای اجرای طرح ثبت‌نام کردند. اما موضوع این است که اگر این طرح به اجرا درمی‌آمد، نتیجه فاجعه‌باری به دنبال داشت: «مجبور کردن افراد به بازنشستگی اجباری، چراغ جادو نبود که با یک فوت کردن، برای دیگران مشاغل بیشتری ایجاد کند» و در نهایت، بر اساس تخمین‌های صورت‌گرفته، طرح تاونزند نیمی از ثروت کشور را بدون هیچ سازوکار مشخصی خرج اجرای این طرح می‌کرد. اما در مقابل، طرح دومی که مطرح شد، آهسته، در حال توسعه و از نظر درونی تاثیرگذار بود اما فوری به نتیجه نمی‌رسید.

فرانکلین روزولت هم از طرفداران سرسخت قانون اصلاح تدریجی امور بود. او در سال 1935 تصمیم به اجرای «قانون امنیت اجتماعی» گرفت و تلاش کرد این قانون را نه به عنوان کمک، بلکه به عنوان پاداش برای اقدامات پیشین نیروی کار طراحی و اجرا کند. در این طرح، کارگران ابتدا مجبور به پرداخت مالیات بر حقوق و دستمزد بودند و نخستین مزایای در نظر گرفته‌شده برای پنج سال نخست فعالیت‌شان هم در صندوق دولت ذخیره می‌شد. 

این دو موضوع، شائبه‌های انقباضی بودن طرح را ایجاد می‌کرد اما در بلندمدت به عنوان یک طرح پربازده مطرح شد چرا که بازنشستگان اعتقاد داشتند مزایایی را که مورد نیازشان بوده است به دست آورده‌اند و عدم پرداخت و ارائه مزایا، آنها را خشمگین می‌کند. این طرح پس از 15 سال نتیجه داد و شکل امروزی به خود گرفت. مزایای مربوط به افراد تحت تکفل در سال 1939 به حقوق کارگران اضافه شد و کمک‌های مالی فدرال برای مراقبت از توان‌خواهان نیز در سال 1950 جنبه عملی پیدا کرد. ولی با وجود این، اکنون و با گذشت 84 سال، این طرح، بزرگ‌ترین برنامه دولتی در آمریکا به شمار می‌رود و به اندازه‌ای محبوب است که کارشناسان از آن به عنوان «ریل سوم در سیاستگذاری» یاد می‌کنند. برنامه‌ای که هر دولتی بخواهد در آن «تغییر ناگهانی و انقلابی» ایجاد کند، حکم مرگ خود را امضا کرده است.

نیویورک، آرامش تدریجی

یکی دیگر از نمونه‌های جالبی که از اصلاحات تدریجی در کتاب «به‌آهستگی» گفته شده، اجرای «طرح آرامش در نیویورک» است. در دهه 1980 شهروندان نیویورک به اندازه‌ای از بروز جنایت‌های خشونت‌آمیز وحشت داشتند که کشته شدن چهار نوجوان به ظاهر تهدیدآمیز به دست یک فرد هوشیار در قطار را تشویق کردند! با وجود این، پس از گذشت چند دهه، بین سال‌های 1990 تا 2009 میزان قتل در نیویورک 82 درصد و میزان سرقت خودرو نیز 93 درصد کاهش داشته و اکنون این شهر به یکی از امن‌ترین کلانشهرهای آمریکا تبدیل شده است. 

برای اجرای این اصلاحات در نیویورک، طرحی مورد استفاده قرار گرفت که به «هزار عقل کوچک» معروف شد. افسران پلیس جدید استخدام شدند و هیات نظارت، با سختگیری بی‌دلیل افسرهای پلیس پرحاشیه برخورد کرد. همچنین یک سیستم داده جدید در نیویورک فعال شد که نقاط جرم‌خیز را شناسایی می‌کرد و پلیس نیز با جرائم جزئی مانند فرار از پرداخت کرایه و ادرار کردن در فضاهای عمومی و ملأعام برخورد کرد تا فضای بی‌قانونی در سطح جامعه شکل نگیرد. همچنین کسب‌وکارها برای افزایش امنیت محل‌های فعالیت‌های خود با یکدیگر متحد شدند و سازمان‌های غیردولتی نیز باشگاه‌ها و کلوب‌های توسعه و رشد فردی را برای نوجوانان در معرض خطر سازماندهی کردند تا دانش‌آموزان پس از مدرسه از خدمات آنها استفاده کنند. 

با افزایش نظارت در خیابان‌ها، گستردگی فعالیت جنایتکاران و قانون‌شکنان متوقف شد. دادگاه‌های تخصصی نیز مجرمان مواد مخدر و شهروندان پرخطر را به جای زندان به مراکز درمان فرستادند و در نهایت، با اجرای طرح، تعداد زندانیان نیویورک به تدریج کاهش پیدا کرد و این شهر به مکانی دلپذیر برای زندگی تبدیل شد.

تدریج‌گرایی خسته‌کننده نیست

برمن و فاکس در «به‌آهستگی» تاکید می‌کنند که تدریج‌گرایی سرعت کمتری دارد اما تغییرات ملایم بیش از تغییرات تندروانه باعث ایجاد اجماع در طیف‌های مختلف اجتماعی و سیاسی می‌شود. بنابر نتیجه‌گیری آنان در کتاب، تغییرات تدریجی کمتر باعث ایجاد واکنش‌های منفی و معکوس می‌شود، بنابراین می‌توان چنین تغییراتی را زودتر آغاز کرد و در صورت موثر بودن، آنها را ادامه داد. به اعتقاد آنان، تدریج‌گرایی خواستار ایجاد تغییرات بی‌وقفه است؛ همان‌طور که کارخانه‌های خودروساز ژاپنی به تغییر مستمر و بهبود وضعیت محصول اعتقاد دارند، تدریج‌گرایی نیز می‌تواند شرایطی فراهم آورد که جامعه، به سمت وضعیت مطلوب‌تری حرکت کند. این نظریه، درست برخلاف نظریه مطرح‌شده از سوی لئون تروتسکی، سیاستمدار انقلابی روس است که تدریج‌گرایی را خسته‌کننده می‌دانست و معتقد بود باید اقدامات انقلابی انجام داد؛ او با اقدامات انقلابی خود روسیه را در اقیانوس هرج‌ومرج غرق کرد و در نهایت هم با یک تیشه کوهنوردی به قتل رسید. 

منبع: اکونومیست

دراین پرونده بخوانید ...