شهرهای بیکودک
چرا جامعه شهرنشین میلی به زادوولد ندارد؟
ما مدیون نسلهای بیشماری از نیاکانمان هستیم که فرزندان زیادی به دنیا آوردند تا به ما شانس زندگی در این کره خاکی بدهند. آنها در دورانی سخت با منابعی کمیاب، همه تلاش خود را برای حفظ نژاد و انتقال ژن به نسل بعد انجام دادند. حالا چرا انسان مدرن با توجه به کثرت منابع و تسهیل بقا، دیگر تمایلی به بچهدار شدن ندارد؟ به گزارش World Fertility Patterns منتشرشده در سال 2015 میزان زادوولد جهانی از پنج فرزند در سال 1950 به 5 /2 فرزند در سال 2015 کاهش پیدا کرده است. این واقعیت که خانوادههای مدرن بسیار کوچک هستند، شاید بزرگترین شرمساری در رویکرد تکاملی به جوامع بشری باشد. زیرا یک اصل مهم تکامل و بقا در طبیعت دسترسی به منابع غذایی است، هرچه غذا بیشتر، تولیدمثل بیشتر. ولی انسانها در کشورهای توسعهیافته رویکردی خلاف جهت طبیعت را در پیش گرفته و با وجود دسترسی به منابع غذایی بسیار غنی، خانوادههای خود را کوچک و کوچکتر میکنند.
تقابل سنت و مدرنیسم در فرزندآوری
حدود 10 هزار سال پیش و پس از انقلاب کشاورزی، خانوادهها به دلیل شیوع انواع بیماریها به عنوان یک استراتژی دفاعی، میزان زادوولد خود را افزایش دادند. تعداد زیاد فرزندان میتوانست شانس زنده ماندن چند بچه برای خانواده را حفظ کند. این فقط نمونهای از استراتژی بیولوژیک در ناخودآگاه انسان بود که توانست نتایج مطلوبی برای حفظ نسل بشر به همراه داشته باشد. اکنون پیشرفتهای پزشکی و ارتقای سلامت باعث کوچک شدن خانوادهها شده است ولی همچنان در مناطق دورافتاده و روستایی در کنار سایر عوامل فرهنگی، از آنجا که خطر بیماری زیاد است خانوادهها ترجیح میدهند تعداد فرزندان بیشتری داشته باشند. پرجمعیت بودن خانوادهها در مناطق روستایی از این نظر حائز اهمیت است که یکسوم زمینهای کره خاکیمان برای کشاورزی استفاده میشود. این واقعیت یعنی بهطور میانگین 40 درصد از نیروی کار جهانی در حوزه کشاورزی مورد استفاده قرار میگیرد. این رقم در کشورهای در حال توسعه به 75 درصد نیروی کار نیز میرسد.
باور عمومی در جوامع کشاورزی و سنتی بر این اصل استوار است که کودکان از سنین بسیار پایین جزئی از نیروی کار محسوب میشوند و میتوانند به اقتصاد خانواده کمک کنند. کودکان در چنین جوامعی از پایینترین سن ممکن، وارد کار کشاورزی و دامداری میشوند تا باری از دوش خانواده بردارند. آنها گاهی در شرایط سخت اقتصادی به عنوان نیروی کار غیرقانونی وارد بازار کار میشوند. فرزندان چنین خانوادههایی معمولاً در سنین بالاتر نیز موظف به نگهداری از والدین سالمند خود هستند. این چرخه «کمک اقتصادی فرزندان به خانواده» تا نسلها ادامه پیدا میکند. در نتیجه آنچه سالهاست در بعضی مناطق روستایی و دورافتاده کشورهای در حال توسعه مشاهده میشود زوجهایی هستند که هم به دلایل اقتصادی و کمکی که فرزندان به درآمدزایی میکنند، هم به دلایل فرهنگی مانند ازدواج در سنین پایین، مقبولیت اجتماعی با فرزندان بیشتر، محدودیت زنان و عدم دسترسی به روشهای پیشگیری از بارداری تصمیم میگیرند فرزندان زیادی داشته باشند. از اینرو جمعیت در این مناطق بین سالهای 1950 تا 2005 از 4 /1 میلیارد نفر به سه میلیارد نفر رسیده است (European view, 2008).
در مقابل این جوامع سنتی، جوامع مدرنی قرار دارند که در آن خانوادهها هزینه زیادی را برای بزرگ کردن کودکشان متحمل میشوند. به گزارش وزارت کشاورزی آمریکا قبل از شروع پاندمی کرونا و زمانی که آمریکا در حال گذراندن دورانی با کمترین میزان تورم بود، هزینه بزرگ کردن یک کودک در طبقه متوسط آمریکا تا 17سالگی معادل 284 هزار دلار بود که با احتساب برخی هزینههای دیگر و همچنین هزینه دانشگاه میتواند به رقمی بالاتر از 500 هزار دلار نیز برسد. در سنگاپور و هنگکنگ شرایط از این هم بدتر است و والدین برای بزرگ کردن هر کودک تا 18سالگی تقریباً دو برابر این رقم هزینه میکنند. اتفاق عجیب در دنیای مدرن این بود که فرهنگ اصلی شهرنشینی که متمرکز بر خانواده و ارزشهای مربوط به آن بود پس از انقلاب صنعتی تغییر کرد و شهرهای بزرگ دیگر به کودکان یا به خانوادههایی با فرزندان زیاد روی خوشی نشان نداد. شهرها بهخصوص در کشورهای توسعهیافته به مکانی برای کار و تفریح جوانان، ثروتمندان و خانوادههای بیفرزند تبدیل شد و این توسعه بهای سنگینی به همراه داشت. برای مثال در آمریکا چند شهر ثروتمند در حوزه فناوری پیشرو هستند. در واقع میتوان از پنج شهر نام برد که بهتنهایی پذیرای حدود نیمی از مشاغل اینترنتی و پورتالهای وب کشور هستند. نیروی کار این شرکتها عمدتاً از جوانان تحصیلکرده و بدون فرزند یا دارای یک فرزند کوچک تشکیل شده است. این یعنی همان نیروی کاری که میتواند همه وقت و انرژی خود را وقف شغل خود کند. به عبارت دیگر شهرها جذب نیروی کار و کسب سرمایه را بر فرزندآوری اولویت دادهاند. در بسیاری از شهرهای بزرگ دنیا داستان اینگونه است که فارغالتحصیلان از مناطق دورافتاده یا شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ مهاجرت میکنند، زندگی سادهای مانند وعدههای غذایی سرپایی و اضافهکاریهای بیپایان را در پیش میگیرند و وقتی بچههایشان کمی بزرگ شدند به شهرهای کوچک یا به حومه شهرهای بزرگ نقلمکان میکنند. ظاهراً دیر یا زود باید این واقعیت را قبول کنیم که شهرهای بزرگ در حال تبدیل شدن به شهرهای بیکودک هستند.
بیاشتیاقی جوامع مدرن برای فرزندآوری
آمریکا نمونهای از کشوری توسعهیافته است که به دلیل انبوه مطالعات انجامشده در جامعه آکادمیک آن، میتوان با مطالعه دادههای موجود و انبوه نظرسنجیهای انجامشده به تصویری روشن از آنچه در یک جامعه مدرن میگذرد دست یافت. در جامعه سرمایهداری مانند آمریکا فرصتها در شهرهای کوچک و بزرگ برابر نیستند. واقعیت این است که مشاغل با درآمد بالا را فقط میتوان در شهرهایی مانند سانفرانسیسکو و نیویورک پیدا کرد. در این شهرها میانگین قیمت خانه شش برابر میانگین کل آمریکاست. هزینه زندگی در چنین شهرهایی به حدی بالاست که بسیاری زوجها را از بچهدار شدن منصرف کرده یا فرزندآوری را به تاخیر انداخته است. این یعنی زندگی شهری در وهله اول زوجها را از بچهدار شدن منصرف کرده و سپس اگر بچهدار شوند آنها را از شهر بزرگ بیرون رانده و به حومه یا شهرهای کوچکتر کوچ میدهد. جامعه آمریکا بسیار مدیون مهاجرانش است زیرا بدون وجود آنها و با توجه به پایینترین آمار زادوولد در طول تاریخ این کشور در سال 2018 عملاً باید به کشوری با کمترین میزان جمعیت خود پس از جنگ جهانی اول تبدیل میشد.
دلیل کوچک شدن خانوادهها در شهرهای بزرگ چیست؟ شاید زمانی میزان تحصیلات و قدرت انتخاب زنان میتوانست سادهترین توجیه برای کاهش جمعیت باشد. ممکن است از نگاه جامعهشناسان تحصیلات بلندمدت زنان و حق انتخاب آنها مانع اصلی فرزندآوری باشد ولی لزوماً آگاهی زنان نسبت به حقوقشان نمیتواند تنها عامل کوچک شدن خانوادهها محسوب شود. لیمان استون از انستیتوی مطالعات خانواده در آمریکا طی تحقیقی که در سال 2018 بر روی دادههای بهدستآمده از میزان تحصیلات و فرزندآوری زنان آمریکایی انجام داد ثابت میکند که نه مدرک تحصیلی زنان و نه ثبتنام آنها در دانشگاه و طول دوره تحصیلاتشان اثری در تعداد فرزندان آنها نداشته است. به اعتقاد استون آنچه میزان زادوولد را کاهش داده است ازدواج در سنین بالا و افزایش بار مالی بر دوش زوجهاست. بار مالی مانند هزینه سنگین زندگی یا فشار اجارهنشینی در شهرهایی که محدودیت ساختوساز دارند مانع بزرگی بر سر راه بچهدار شدن زوجها ایجاد کرده است.
نیویورکتایمز نیز در مقالهای در سال 2018 با انجام نظرسنجیها به بررسی دلایل کم بودن زادوولد در این کشور میپردازد. در این نظرسنجی 1858 زن و مرد آمریکایی بین سنین 20 تا 45 سال شرکت کردند که از میان کسانی که تعداد فرزندان فعلی خود را کمتر از تعداد ایدهآلشان میدانستند، 64 درصد معتقد بودند نگهداری از کودک نسبت به گذشته بسیار هزینهبر شده است، 49 درصد نگران شرایط اقتصادی بودند و 43 درصد نیز برای دستیابی به ثبات مالی خیلی دیر تشکیل خانواده داده بودند که داشتن فرزندان زیاد را برایشان غیرممکن کرده بود. در این مقاله آمده است که جوانان آمریکایی بالاترین بدهی دانشجویی را در طول تاریخ این کشور دارند و به دلیل اینکه در دوران رکود اقتصادی فارغالتحصیل شدهاند، توانایی پرداخت بدهیهایشان بسیار محدود شده است، این در حالی است که تعداد زیادی از آنها هنوز صاحب خانه نیز نشدهاند. علاوه بر این، زنان نیز به دلیل اینکه درآمد و موقعیت شغلیشان تحتتاثیر وظایف مادریشان قرار میگیرد تمایل زیادی به فرزندآوری ندارند.
در تحقیقی که موسسه بروکینگز انجام داده است، بعد از شروع تورم در سال 2022 یک خانواده طبقه متوسط در آمریکا برای بزرگ کردن یک فرزند تا سن 17سالگی باید رقمی معادل 310 هزار دلار هزینه کنند که حدود 25 هزار دلار بیشتر از 285 هزاردلاری است که قبل از تورم هزینه میکردند. این رقم در انگلستان معادل 151 هزار پوند برای بزرگ کردن یک فرزند تا 18سالگی است.
نتایج آخرین نظرسنجی انجامشده در سال 2021 نیز کماکان حاکی از عدم تمایل گروهی از مردم در سنین باروری برای بچهدار شدن است. این تحقیق که توسط موسسه تحقیقاتی Pew Research انجام شده است نیز نشان از عدم تمایل 44 درصد از افراد زیر 50 سال برای بچهدار شدن دارد که نسبت به رقم 37درصدی نظرسنجی مشابه در سال 2018، افزایش هفتدرصدی را نشان میدهد.
فرزندان پرخرج
فیلیپ کوهن، جامعهشناس دانشگاه مریلند، معتقد است که باور عمومی در میان خانوادههای مدرن این است که برای هر فرزندشان باید به گونهای سرمایهگذاری کنند که بتوان بهترین فرصتها را برای رقابت در محیطی به شدت نابرابر برای آنها فراهم کرد. یکی از بزرگترین تحولات در دنیای مدرن تبدیل شدن «والدین موفقی که فرزندان زیادی دارند» به «والدین موفقی است که فرزندانی موفق دارند». مردم عملاً بر روی فرزندانشان سرمایهگذاری میکنند و برای این سرمایهگذاری پول میخواهند و این تغییر رویه در تربیت فرزندان به همراه بحرانهای اقتصادی که هرازچندگاه گریبانگیر کشورهای پیشرفته میشود تاثیر زیادی بر تصمیمگیری آنها برای زادوولد داشته است.
دغدغه تربیت فرزندان موفق، کار را به جایی رسانده که والدین سنگاپوری تا 20 درصد از درآمد ماهانه خود را خرج کودکانشان میکنند. این مبلغ 5 /2 برابر مبلغی است که ماهیانه برای دوران بازنشستگی خود کنار میگذارند. همین آمار تکاندهنده به تنهایی میتواند میزان پایین زادوولد در سنگاپور را توجیه کند. دکتر رابرت مانینگ، استاد امور مالی مصرفکنندگان در دانشگاه روچستر نیویورک نیز معتقد است هنگام خرید، اگر والدین برای فرزندانشان خرید کنند استفاده از کارت اعتباری برایشان آسان است ولی اگر برای خود خرید کنند استفاده از کارت اعتباری برایشان دشوار میشود. والدین امروزی به افرادی دست و دلباز برای فرزندان و افرادی خسیس برای خودشان تبدیل شدهاند.
این پدر و مادرها همیشه تصوراتی رویاگونه از آینده فرزندانشان دارند. برای مثال 84 درصد والدین چینی معتقدند که فرزندانشان آینده درخشانی خواهند داشت. معدود والدینی مانند والدین فرانسوی یافت میشود که فقط 42 درصدشان از آینده درخشان فرزندشان مطمئن باشند. 75 درصد والدین در سراسر دنیا برای فرزندان خود آیندهای درخشان متصور هستند و چنین باوری یعنی زوجها آمادهاند سهم بزرگی از درآمد و پسانداز خانواده را برای فرزندان خرج کنند تا رویای خود را در مورد فرزندانشان به واقعیت تبدیل کنند. حال اگر به قطعیت و ثبات لازم برای شرایط اقتصادیشان نرسیده باشند عملاً همه انگیزه خود را برای بچهدار شدن از دست میدهند.
آمار نشان میدهد که رشد جمعیت در بسیاری از کشورهای توسعهیافته سیر نزولی گرفته است. زوجها علاقهای به بچهدار شدن ندارند و دلایل آنها فهرست بلندبالایی از مشکلات محیط زیستی و تغییرات اقلیمی تا حق انتخاب زنان و فرار از مسوولیت است ولی در میان همه آنها عوامل اقتصادی نقش پررنگی در تصمیمگیری زوجها داشته است زیرا فرزندان دیگر نقش «کمک به اقتصاد خانواده» در مفهوم سنتی آن را نداشته و به «چشم و چراغ خانه» تبدیل شدهاند، نقشی که نیازمند اسپانسرهای مالی قوی و حمایتهای بیدریغ خانواده است. از اینرو زیست یک خانواده مدرن عملاً با داشتن فرزند یا ازدیاد فرزندان میتواند به خطر بیفتد، همین کافی است که پدران و مادران عطای بچهدار شدن را به لقایش بخشیده و امید نیاکانشان برای حفظ نسل بشر را ناامید کنند.