افسانه کوزیچکین
کوزیچکین چگونه جاسوسهای شوروی را در ایران لو داد؟
دادستانی کل انقلاب اسلامی روز ۱۳ اردیبهشت 1362 با صدور اطلاعیهای حزب توده ایران را منحل و به تمام اعضا و هواداران این حزب اخطار کرد که خود را به مراکز دادستانیهای انقلاب در تهران و شهرستانها معرفی کنند. سه روز پیشتر روز 10 اردیبهشتماه، نورالدین کیانوری، دبیرکل حزب توده و محمود اعتمادزاده (م.الف بهآذین) که از اعضای ردهبالای حزب توده به شمار میآمدند، پس از حدود دو ماه زندان، در یک برنامه تلویزیونی ضمن اعتراف به خیانت، از جرائم، قانونشکنیها، فریب مردم و تخلفات خود از آغاز پیدایش حزب توده تا آن روز، بهویژه از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی ایران سخن گفتند. مهمترین اتهام اعضای حزب توده، جاسوسی برای شوروی بود. اما چگونه شد که در چهارمین سال انقلاب، حزب توده که فعالیتی قانونی و تحت نظارت نهادهای امنیتی داشت، به ناگهان منحل شد و آماج دستگیریها و مجازاتهای گسترده قرار گرفت؟ چه کسی این اطلاعات را در اختیار نهادهای امنیتی نظام جمهوری اسلامی قرار داد؟ و چرا چنین کرد؟
کوزیچکین که بود؟
کوزیچکین، کارمند کاگب در تهران، کسی بود که بر مبنای اسنادی که او ارائه کرده بود، اطلاعاتی در اختیار نهادهای امنیتی و اطلاعاتی نظام جمهوری اسلامی قرار گرفت و در پی آن، موج دستگیریها و اعترافات و اعدامها آغاز شد و به انحلال حزب توده انجامید. اما کوزیچکین چه کسی بود؟ ولادیمیر کوزیچکین، در انستیتوی کشورهای آسیایی و آفریقایی مسکو، تاریخ ایران و زبان فارسی خواند و علاوه بر آن زبانهای انگلیسی و عربی را آموخت. او برای تهیه پایاننامهاش ماموریت یافت به ایران بیاید و در دوران اقامتش در ایران، بدون ارتباط با ایستگاه کاگب در ایران، با سازمان همکاری کند. او در آذر 1352 راهی تهران شد و به مدت یک سال به عنوان مترجم در ایران به سر برد و در بازگشت به مسکو پایاننامه خود را به استاد راهنمایش، پروفسور میخائیل ایوانف، ایرانشناس معروف شوروی تحویل داد. او پس از پایان تحصیل، به عضویت کاگب درآمد و تا سال 1355 در دانشکده کا.گ.ب دوره آموزشی تخصصی را طی کرد و در اداره «ایران، افغانستان و ترکیه» سازمان مزبور مشغول فعالیت شد و در تابستان 1356 با قطار راهی تهران شد و در حوادث واپسین سالهای سلطنت پهلوی و نخستین سالهای انقلاب اسلامی، کارمند ایستگاه کاگب در تهران بود.
کوزیچکین، افسر دونپایه کاگب که در کنسولگری اتحاد شوروی در تهران کار میکرد، در فروردین سال 1361، به طرز مرموزی ناپدید شد. اطلاعات او آنقدر بیاهمیت بود که به هیچ وجه از طرف مقامات شوروی مورد سوءظن قرار نگرفت. پس از گذشت چند ماه، در اوایل تابستان و شاید اواخر بهار، سر و کله این فرد در ترکیه پیدا شد.
به روایت نورالدین کیانوری، مدت کوتاهی پس از ناپدید شدن کوزیچکین، لئونید شبارشین، رابط حزب توده با شعبه بینالمللی حزب کمونیست شوروی، مساله را به اطلاع کیانوری رسانید و درخواست کرد که برای یافتن او کمک کنند، اما به نتیجهای نرسیدند. کیانوری همچنین مدعی است: «مدتی پس از پناهندگی کوزیچکین به انگلستان، اینتلیجنسسرویس پرونده قطوری برای حزب توده ایران درست کرد و با واسطه دولت پاکستان به جمهوری اسلامی ایران تحویل داد. بدین ترتیب، جمهوری اسلامی ایران بر اساس اطلاعات مجعولی که کوزیچکین طرح کرده بود، به دستگیری رهبران و کادرهای حزب توده ایران پرداخت» (خاطرات نورالدین کیانوری، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۱، ص 550). کیانوری اطلاعات کوزیچکین را مجعول میداند و مینویسد او نهتنها افسر بلندپایه و عالیرتبه سازمان امنیت اتحاد شوروی نبود بلکه حتی افسر میانپایه هم نبود و کمترین رابطهای با حزب توده ایران نداشت: «آنقدر از روابط ما بیاطلاع بود که پس از آشکار شدن پناهندگی او به انگلستان، شبارشین به من گفت، او هیچ اطلاعی از رابطه شما با ما ندارد و فقط دو نفر را میشناسد: فروغیان که در دانشگاه مسکو معلم زبان فارسی او بوده و گاگیک آوانسیان که برای گرفتن ویزای سفر شوروی در کنسولگری با او تماس داشته است» (همان). او کل این ماجرا را به سرویسهای اطلاعاتی غربی منسوب میکند: «تصور من این است که MI6 همه اطلاعات خود را درباره افرادی که میخواست از شرّشان خلاص شود به نام کوزیچکین در اختیار جمهوری اسلامی ایران گذارد» (خاطرات کیانوری، ص 552).
برگ برنده غرب
اما چرا سرویسهای اطلاعاتی غربی و در رأس آنان، MI6 و CIA باید دست به چنین اقدامی زده باشند؟ اسنادی که در اوایل سال 1399 از ردهبندی محرمانه خارج شد، نشان میدهد که ادعای کیانوری درباره «ادعاهای کذب آقای کوزیچکین و اربابان انگلیسیاش» پر بیراه نیست. این اسناد مبین این ادعاست که چگونه بریتانیا برای انحلال آخرین گروه اپوزیسیون بازمانده پس از انقلاب اسلامی، به ایران کمک کرد.
طبق این اسناد سرویس امنیتی بریتانیا MI6، با همکاری CIA فهرستی از افرادی را که منتسب به ماموریت برای شوروی در ایران بودند، در اختیار تهران قرار داد و از این اطلاعات برای محاکمه و صدور حکم سران حزب توده استفاده شد. بر اساس این اسناد، برخی از مقامات وزارت امور خارجه بریتانیا معتقد بودند که اعترافات اعضای حزب توده برای بریتانیا مفید هستند. از اسناد چنین برمیآید که انگیزه سیاسی انگلیس از چنین اقدامی بیش از آنکه نگرانی برای مسائل ژئوپولیتیک جنگ سرد یا نفوذ اندک شوروی در ایران باشد، بیشتر خوشخدمتی نزد مسوولان جدید ایران بوده است. مقامات انگلیسی از گرایش ایران به سمت شوروی هراسی نداشتند، زیرا مطمئن بودند که حکومت ایران دشمن سرسخت کمونیسم است. در آن زمان نیز نمونههای زیادی از درگیری میان ایران و شوروی به چشم میآمد که مهمترین آنها حمایت تسلیحاتی مسکو از عراق در جنگ هشتساله بود. از سوی دیگر مقامات شوروی نیز حاضر نبودند بهای سنگینی برای حمایت از حزب توده بپردازند. در جولای ۱۹۸۲، زمانی که کوزیچکین در لندن در حال افشای اطلاعات بود، برینگتون در نامهای به لندن نوشت که پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در ایران شوروی سعی کرد «تا خود را خونسرد نشان دهد و در صورت نیاز حزب توده را رها کند».
سازمانهای اطلاعاتی غرب در این اقدام در واقع با یک تیر چند نشان را هدف گرفتند: اول اینکه درصدد جلب اعتماد جمهوری اسلامی برآمدند تا بگویند ما درصدد براندازی از طریق نفوذ در سیستم نیستیم. مراقب دیگران باشید! دوم اینکه میخواستند ببینند آیا ایران در مدعای وابسته نبودن به اتحاد شوروی صادق است یا نه و سوم هم اینکه به رقیب دیرین ضربهای اساسی وارد کنند تا روسها نپندارند در غیاب متحدان غربی شاه میتوانند ایران را به حیاط خلوت خود بدل کند.
علاوه بر این افشای اطلاعات کوزیچکین برای بریتانیا، مصرف داخلی نیز داشت. در دهه 1980 و بهطور جدی در نیمه دوم این دهه با افشای نفوذ جاسوسان برجسته شوروی در عالیترین سطوح سیاسی و اطلاعاتی بریتانیا، افکار عمومی این کشور به شدت علیه بیکفایتی سازمانهای اطلاعاتی و ضداطلاعاتی انگلیس تحریک شد و بریتانیا میخواست اتهاماتی را که متوجه ناکارآمدی و بیلیاقتی دستگاههای اطلاعاتیاش بود، خنثی کند. در واقع زمانی که کاپیتالیسم غرب فروپاشی امپراتوری رقیب کمونیستی را جشن گرفته بود، از نظر روانی نیازمند آن بود که ناکامیهای گذشته خود را از حافظه افکار عمومی پاک کند.
بیبیسی به مقالهای در روزنامه واشنگتنپست در ۱۹ نوامبر ۱۹۸۶ اشاره کرده که در آن آمده: «با فرار ولادیمیر کوزیچکین افسر جزء کاگب در تهران، سازمان سیا به اطلاعات غیرمنتظره و بادآوردهای دست یافت. چکیده اطلاعات او، از جمله جزئیات عملیات شوروی و حزب توده در ایران به دست سیا رسید. سپس سیا فهرست اسامی و جزئیات بیشتری را به ایران رساند. این اقدام سیا علاوه بر اینکه فلج کردن عملیات کاگب در ایران را دنبال میکرد، پیشکشی برای «ابراز حسننیت» نسبت به نظام ایران هم بود.»
همانطور که خود کوزیچکین در خاطراتش اشاره کرده، پس از بازداشت رهبران و کادرهای حزب توده و انهدام شبکههای مخفی و نظامی آن، محافل معینی در غرب درباره پناهندگی کوزیچکین به جنجال پرداختند و چنین وانمود کردند که گویا این پناهندگی در موفقیت نظام جمهوری اسلامی ایران موثر بوده است. این شایعه در برخی منابع پژوهشی غرب جدی گرفته شد و جیمز بیل پژوهشگر آمریکایی در کتاب «عقاب و شیر، تراژدی روابط آمریکا و ایران» بدون استناد به هیچ مدرک معتبری و تنها بر اساس شایعات با قطعیت نوشت: «زمانی که ولادیمیر کوزیچکین دیپلمات شوروی و عامل عمده! کاگب در تهران، در اواسط سال 1982 به انگلیس پناهنده شد و فهرستی از چند صد نفر جاسوس شوروی در ایران را به مقامات انگلیسی ارائه داد، «جمهوری اسلامی» صدای رسمی جمهوری اسلامی ایران، در ماه سپتامبر حزب توده را به شدت مورد حمله قرار داد و به «چوب گذاشتن در چرخ انقلاب» متهم کرد. اطلاعات کوزیچکین در اختیار مقامات ایرانی قرار گرفت و بیش از یک هزار نفر از اعضای حزب توده، که بسیاری از آنها قبلاً تحت نظر بودند، دستگیر شدند.» بهترین دلیل کیانوری برای اینکه کوزیچکین عامل سازمانهای اطلاعاتی غربی است، همین نوشته جیمز بیل است (اطلاعات، 27 مهر 1367).
این در حالی است که کوزیچکین در خاطراتش نقش خود را در دستگیری اعضای حزب انکار کرده است.
منابع حزب توده نیز اذعان دارند که کوزیچکین یک افسر دونپایه در سفارت اتحاد شوروی در ایران بود. رهبران حزب توده ایران هم از فرار او اطلاع داشتند و میدانستند که اهمیتی ندارد. برای شناسایی نام و نشانی رهبران حزب توده ایران نیز نیازی به اطلاعات کوزیچکین یا MI6 و سازمان سیا وجود نداشت و همه آنها علنی و از دههها پیش شناخته شده بودند. جواد مادرشاهی، مشاور امنیتی رئیسجمهور وقت نیز میگوید کوزیچکین اطلاعات جدیدی نداشت. سعید حجاریان نیز به صراحت گفته است جلسات رهبری حزب در خیابان فرشته برگزار میشد و از آن خبر داشتیم و بنابراین چیز غیرعلنی که لازم به دخالت کوزیچکین و انگلستان و آمریکا در کشف آن باشد وجود نداشت (راه توده، شماره ۷۳۵).
خاطرات چه میگویند؟
کوزیچکین در واپسین سالهای سلطنت پهلوی در ایران حضور داشت، اما تحلیل او درباره بسیاری از وقایع آن زمان، از جمله علل سقوط پهلوی نهتنها فاقد هرگونه دقت تاریخی است، بلکه از روح حمایت از رژیم پهلوی آکنده است. از نگاه او، انقلاب اسلامی چیزی نبود جز تداوم همان ستیز دیرین رژیم نوگرا و اصلاحطلب پهلوی با ارتجاع «ملایان ایرانی» که در عامه بیسواد و عقبمانده مردم نفوذ عمیق داشتند. روایت کوزیچکین از وقایع واپسین سالهای سلطنت پهلوی سرشار از ضدونقیضگویی است. در جایی سخن از وابستگی شاه به آمریکاست و در جای دیگر از استقلال او، در جایی از توطئه شوروی در سقوط شاه سخن میرود و در جای دیگر از گرایش شاه به سمت کشورهای سوسیالیستی در واپسین سالهای سلطنتش، زمانی رهبری تظاهرات بر عهده مجاهدین و فداییان گذاشته میشود و زمان دیگر رهبری مطلق امام خمینی بر امواج انقلاب و سازماندهی تظاهران توسط روحانیت تایید میشود.
اطلاعاتی که پیش و پس از دستگیری سران حزب توده توسط نهادهای اطلاعاتی و امنیتی ایران کشف شد، در ورای دانستههای کوزیچکین بود و از جمله روابط با سرویس اطلاعات نظامی شوروی (جی.آر.یو) را دربر میگرفت که کوزیچکین در خاطرات خود کوچکترین نشانهای دال بر اطلاع از آن به دست نمیدهد. بررسی مطالبی که کوزیچکین درباره فعالیت مخفی احزاب کمونیست مطرح میکند، به صراحت نشان میدهد که این «اطلاعات بکر» چیزی نیست بهجز استخراج مضمون مطالب فاششده در جریان مصاحبههای تلویزیونی رهبری حزب توده و دادگاههای اعضای مخفی و نظامی این حزب و تعمیم آن به همه احزاب کمونیست و البته بدون ذکر ماخذ!
او همچنین مدعی است که اسامی اعضای مخفی حزب کمونیست را در اختیار دستگاههای اطلاعاتی غرب قرار داده است. این در حالی است که اسامی اعضای مخفی حزب کمونیست بهدقت پنهان نگه داشته میشود و این اسامی نهتنها برای اعضای معمولی حزب شناخته شده نیست، بلکه حتی اکثر اعضای کمیته مرکزی حزب نیز از آن مطلع نیستند.
کیانوری در این مورد مینویسد: «من تصور نمیکنم که کاگب اینقدر ولنگ و باز بوده است که کوزیچکینمانندی، طبق نوشته جیمز بیل، هزار نفر از خبردهندگان به آن را بشناسد. به علاوه ما نام هیچ یک از افسران عضو حزب توده را هرگز به مقامات شوروی نداده بودیم» (خاطرات کیانوری، ص 552).
او خاطرات کوزیچکین را سرشار از دروغهای بزرگ میداند و میگوید: واقعاً نمیدانم هدف آنها از انتشار این دروغها چیست؟ بزرگترین دروغ کوزیچکین را شرح میدهم. او میگوید: آخرین ماموریتی که از مسکو گرفتم این بود که به ایران بیایم و عدهای از رهبران درجه اول حزب توده، از جمله کیانوری را از راه قاچاق به شوروی بفرستم، وقتی به تهران آمدم این افراد بازداشت شده بودند. دستگیری من و گروه اول رهبران و کادرهای حزب در 12 بهمن 1361 بود و آقای کوزیچکین در اوایل سال 1361 ناپدید و در اواخر بهار یا اوایل تابستان به سفارت انگلیس در ترکیه پناهنده شد (همان). به عبارت دیگر، کوزیچکین در حساسترین مقطع ماجرای حزب توده در ایران حضور نداشت تا حتی ناظر این حوادث باشد. تنها منبع اطلاعاتی وی در این زمینه میتواند مانند هرکس دیگری، مندرجات مطبوعات ایران در سالهای 1363-1362 باشد. اما او با به هم ریختن تعمدی تسلسل تاریخی وقایع، خود را شاهد عینی عملیات فروپاشی حزب توده معرفی میکند.
اطلاعاتی که کوزیچکین از برخی وقایع محرمانه به دست میدهد، نمیتواند دانستههای شخصی او باشد و در واقع دادههایی است که دیگران برای نشر در اختیار او گذاشتهاند.
♦♦♦
اکبر هاشمیرفسنجانی در بخشی از خاطراتش در ۵ مهر ۱۳۶۱ مینویسد: «عصر مهندس جواد مادرشاهی و حبیبالله [بیطرف] که برای گرفتن اطلاعات از فردی مطلع به پاکستان رفته بودند، آمدند و مطالب جالب و مفیدی که از او گرفتهاند، درباره عملکرد کاگب و حزب توده و سیاست آینده شوروی در ایران، گزارش دادند.» تا همین اواخر گمان بر این بود که منظور مرحوم هاشمی، حبیبالله عسگراولادی است. اما مهندس جواد مادرشاهی در جلسه کانون زندانیان سیاسی، در ۲۶ تیرماه ۱۳۹۸ پس از سالها درباره ماجرای کوزیچکین سخن گفت: «آقای خامنهای، مقام معظم رهبری که آن دوره ریاستجمهوری بودند، در مشهد بودند. به من زنگ زدند. گفتند برو پهلوی آقای هاشمیرفسنجانی و ماموریتی است و انجام بده. رفتم خدمت آقای هاشمیرفسنجانی. ایشان گفت: انگلیسیها یک دیپلمات روسی را ربودند و بردند و مباحثی را افشا کرده در آنجا که ممکن است برای شناسایی حزب توده برای ما مفید واقع شود. انگلیسیها قبول کردند که او را بیاورند در پاکستان و ما برویم و بتوانیم اطلاعاتی را از او بگیریم. شما و آقای حبیبالله بروید. همه میگویند حبیبالله عسگراولادی است. نه، آقای حبیبالله بیطرف بود.» هاشمیرفسنجانی بعدها در گفتوگویی با روزنامه همشهری عنوان کرد که برخورد با حزب توده و اعدام اعضای حزب توده بهتر بود انجام نمیشد. وی در این گفتوگو تصریح کرد: «اگر آن کار را نمیکردیم، بهتر بود. ما حزب توده را زیر نظر داشتیم. من برای این حرف که آنها به فکر کودتا بودند، دلیلی پیدا نکردم.»