سرمایهگذاری پایدار
سه حرفی که سیاره را نجات نمیدهند
ترجمه: جواد طهماسبی-اگر شما فردی هستید که تمایلی ندارد در بنگاههایی سرمایهگذاری کند که محیط زیست را میآلایند؛ با کارگران بدرفتاری و اعضای هیاتمدیره را از میان خویشاوندان انتخاب میکنند؛ شما بدون تردید از یکی از داغترین رویهها در امور مالی یعنی سرمایهگذاری زیستمحیطی، اجتماعی و حاکمیتی (ESG) آگاهی دارید. این رویه تلاشی برای بهتر کار کردن سرمایهداری و برخورد با تهدید بزرگ ناشی از تغییرات اقلیمی محسوب میشود و در سالهای اخیر سروصدای زیادی به پا کرده است. غولهای مدیریت سرمایهگذاری ادعا میکنند که بیش از یکسوم داراییهایشان معادل 35 تریلیون دلار به گونهای از میان عدسیهای ESG پایش میشوند. این ادعا بر لبان مدیران و مقامات در همه جا جاری است. شاید امیدوار باشید که به همین دلیل اتفاقات بزرگی در راه باشد اما اشتباه میکنید. متاسفانه این سه حرف به علامت اختصاری هیجان و تناقض تبدیل شدهاند. سیاستمداران راستگرای آمریکا یک «کارتل اقلیمی» را مسوول افزایش شدید قیمت در جایگاههای بنزین میدانند. افشاگران صنعت را به سبزشویی و فریب مشتریان متهم میکنند. بنگاهها از گلدمنساکس گرفته تا دویچهبانک در معرض کاوشهای مقرراتی هستند. رویه ESG با نیت خوب دنبال میشود اما عمیقاً به بیراهه میرود. این خطر وجود دارد که اهداف متناقضی برای بنگاهها تعیین شوند، پساندازکنندگان سرکیسه شوند و حواس آنها از وظیفه اصلی مقابله با تغییرات اقلیمی پرت شود. این یک افتضاح شرمآور است که باید با جدیت اصلاح شود. عبارت ESG به سال 2004 بازمیگردد. مقصود آن است که بنگاهها با استفاده از رتبههای عددی نه صرفاً بر مبنای عملکرد تجاری بلکه بر اساس سوابق زیستمحیطی و اجتماعی و همچنین حاکمیتشان ارزیابی شوند. چندین عامل باعث شدند این رویه به یک جریان اصلی تبدیل شود. افراد بیشتری خواهان آناند که به گونهای سرمایهگذاری کنند که در راستای نگرانیهایشان پیرامون گرمایش جهانی و بیعدالتیها باشد. شرکتهای زیادی هستند که تحلیلهای ESG ارائه میدهند. با وجود محدودیتهای عملکردی دولتها، بسیاری از مردم بر این باورند که کسبوکارها باید مشکلات جامعه را حل و به تمام ذینفعان از جمله عرضهکنندگان و کارگران خدمترسانی کنند به جای آنکه صرفاً به فکر سهامداران خود باشند. اینجاست که منافع شخصی صنعت مدیریت دارایی اسبی پیشکش را مقابل خود میبیند که نباید دندانهایش را بشمارد، فروش محصولات پایداری به این صنعت امکان میدهد کارمزدهای بیشتر و بالاتری دریافت کند و به دوران طولانی سقوط کارمزدها پایان دهد. متاسفانه ESG از سه مشکل بنیادی رنج میبرد. اول، از آنجا که این رویه مجموعهای گیجکننده از اهداف را کنار هم میگذارد نمیتواند راهنمایی منسجمی برای سرمایهگذاران و بنگاهها باشد تا بدهبستانهایی را انجام دهند که بدون تردید در هر جامعهای وجود دارند. به عنوان مثال، ایلان ماسک از شرکت تسلا یک کابوس وحشتناک در زمینه حاکمیت شرکتی است اما او با تولید انبوه خودروهای برقی به مقابله با تغییرات اقلیمی کمک میکند. تعطیلی یک معدن زغالسنگ برای محیط زیست سودمند اما برای عرضهکنندگان و کارگران فاجعه است. آیا واقعاً میتوان تعداد زیادی از مزارع بادی ساخت بدون آنکه به اکولوژی محلی آسیبی برسد؟ گفتن اینکه چنین تناقضاتی وجود ندارند یا به راحتی میتوان آنها را حل کرد چیزی به جز توهم نیست. مشکل دوم صنعت آن است که درباره انگیزهها شفاف نیست. چنین ادعا میشود که رفتار خوب برای بنگاهها و سرمایهگذاران جذابیت بیشتری دارد. در عمل، اگر شما بتوانید داغ ننگ را تحمل کنید اغلب برای یک کسبوکار بسیار سودآورتر است که هزینههایی مانند آلودگی را به بیرون و به جامعه انتقال دهد به جای آنکه خود مستقیماً آنها را بر دوش بکشد. در نتیجه، پیوند بین فضیلتها و عملکرد مالی مورد تردید قرار میگیرد. سرانجام اینکه ESG مشکل اندازهگیری دارد. سامانههای مختلف رتبهبندی بیثباتیهای زیادی دارند و اغلب میتوان آنها را به بازی گرفت. رتبهبندیهای اعتباری در نهادهای مختلف رتبهبندی اغلب 99 درصد همبستگی دارند اما رتبهبندیهای ESG کمتر از 50 درصد با یکدیگر همخوانی دارند. بنگاهها میتوانند با فروش داراییها به یک مالک دیگر رتبه ESG خود را بالا ببرند در حالی که آن داراییها درست همانند گذشته مدیریت میشوند. وقتی سرمایهگذاران از این بازیها آگاه میشوند بدبینیها افزایش مییابد. این امر به همراه آشفتگیهای بازارهای مالی باعث میشود جریان پول به سمت صندوقهای پایداری کند شود. بنابراین بدون تردید زمان بازنگری فرا رسیده است. اولین گام آن است که سه حرف E، S و G از یکدیگر تفکیک و از یک بسته خارج شوند. هرچه تعداد اهداف بیشتر باشد شانس تحقق هرکدام از آنها کمتر میشود. بیایید S (اجتماعی) را در نظر بگیریم: در یک اقتصاد پویا و غیرمتمرکز، هر بنگاه در راستای رسیدن به سودهای درازمدت قانونی تصمیمات متفاوتی درباره عملکرد اجتماعی خود اتخاذ میکند. بنگاههای فناوری برای جلب توجه و حفظ جوانان به ارزشهای آنان میپردازند و بنگاههای صنایع روبهزوال ممکن است مجبور شوند کارگران را اخراج کنند. نمیتوان یک قالب یکسان برای همه در نظر گرفت. همچنین هنر مدیریت (یا حرف G) ظریفتر از آن است که بتوان آن را در قالب یک جدول آورد و موارد آن را علامت زد. به عنوان مثال، بنگاههای بورسی در بریتانیا قانون حاکمیتی پیشرفتهای دارند اما عملکردشان فاجعهبار است. بهتر آن است که صرفاً بر حرف E (محیط زیست) تمرکز کنیم. اما حتی این موضوع نیز به اندازه کافی دقیق و روشن نیست. محیط زیست یک واژه گسترده و فراگیر است که مسائل زیادی از جمله تنوع زیستی، کمبود آب و... را دربر میگیرد. برجستهترین و مهمترین خطر به تصاعدها بازمیگردد به ویژه آنهایی که در صنایع تولیدکننده کربن هستند. اگر بخواهیم موضوع را ساده کنیم باید بگوییم که حرف E نباید نشانگر عوامل محیط زیستی باشد بلکه باید فقط آن را به تصاعدها (Emissions) اطلاق کنیم. سرمایهگذاران و مقرراتگذاران هماکنون به بنگاهها فشار میآورند تا افشای اطلاعات درباره میزان تصاعدشان را یکدست و همگانی کنند. هرچه این افشا استانداردتر باشد سادهتر میتوان فهمید که کدام شرکتها بیشترین نقش را در کربنزایی دارند و کدام شرکتها بیشترین کار را برای کاهش تصاعد انجام میدهند. مدیران صندوقها و بانکها باید بتوانند ردپای کربنی را بهتر در سبد داراییهایشان رهگیری کنند و تصمیم بگیرند در طول زمان این نوع داراییها را کاهش دهند.