شناسه خبر : 41872 لینک کوتاه

شمشیرباز لجباز منازعه‌گر

چرا نام ویلفردو پارتو در تاریخ اقتصاد ماندگار شد؟

 

آسیه اسدپور / نویسنده نشریه 

80وقتی سیب‌زمینی‌ها سوختند و یک میلیون ایرلندی و فلاندری، از گرسنگی مردند؛ درست زمانی که آتش زیر خاکستر اتریشی‌ها، شورشی«پنج‌روزه» شد؛ نوه یکی از دولتمردان ناپلئون بُناپارت و صاحب عنوان «مارکی»، در پاریس در متن «انقلاب فوریه و بهار مردم» به دنیا آمد تا معادلات اقتصاد و سیاست را برهم زند و پدر «اقتصاد بهینگی» و منحنی‌های بی‌تفاوتی جهان شود. او تنها پسرِ رافائله -مهندس معروف هیدرولوژی و «مارکیزِ» نجیب‌زاده اهل لیگوریا- بود که با رهبری جوزپه مازینی -ناسیونالیست ایتالیایی در سنت رادیکال تاریخی و طرفدار جمهوریخواهی سوسیال دموکراتیک- به جبر ایتالیا را ترک کرد و به پشتوانه خانواده‌ای ثروتمند، با استانداردهایی بالا، بینش فکری خود را از حیث سیاسی و اقتصادی توسعه داد. او در سیاست، وفادارِ به جمهوریخواهی ماند و مخالف مادام‌العمر رژیم‌های استبدادی شد و حتی به خاطر اشتیاق والدینش به «انقلاب مارس» آلمان و تقویت پان‌ژرمنیسم، تا 10سالگی، «ویلفرد فریتز»، نامیده می‌شد و پس از آن هم با نام ویلفردو فدریکو پارِتو شناخته شد. همان پارِتوی ثروتمند و باهوشی که از موسسه آموزش عالی Leardi و تحت نظارت فردیناندو روزلینی، ریاضیدان و گیاه‌شناس ایتالیایی، به عنوان مهندس فارغ‌التحصیل شد. در سال 1869، با دفاع از پایان‌نامه‌اش «اصول اساسی تعادل در اجسام جامد»، دکترای مهندسی خود را از دانشگاه پلی‌تکنیک تورین گرفت و در فلورانس و راه‌آهن دولتی ایتالیا شروع به کار کرد. در سال 1874 و فقط چند سال بعد از فارغ‌التحصیلی، مدیرِ فعالِ کارخانه آهنِ«سن جیووانی والدارنو» و سپس مدیر کل کارخانه آهن ایتالیا شد. بارها برای سفرهای کاری به انگلستان و اسکاتلند رفت و با دکترین لسه‌فر و رویکرد فکری اقتصاد آزاد آشنا شد. از میانه‌های40سالگی به بعد وقتی صاحب ارثی کلان شد و فهمید اقتصاد را همراه با ریاضی و جامعه‌شناسی دوست دارد، با آنتی‌تزهای معروف خود و به عنوان یک مدافع آتشین لیبرالیسم کلاسیک، به اقتصاد به صورت کاملاً تخصصی ورود پیدا کرد. سرسخت‌ترین لیبرال‌های بریتانیا را با حملات خود با هر شکلی از مداخله دولت در بازار آزاد تحت فشار قرار داد؛ حتی با جمله «تاریخ، گورستان اشراف‌سالاری‌هاست» منتقد کارل مارکس و مانیفست کمونیستی او«تاریخ تمام جوامع تا به امروز به تاریخ مبارزات طبقاتی می‌ماند» شد. با تدریس اقتصاد و مدیریت در دانشگاه فلورانس، در مسیر تبدیل به یک اقتصاددان نخبه و مشهور قرار گرفت و از اقامت در فلورانس و در پی ناامیدی از تنظیم‌کننده‌های دولتی، از انتقاد اقتصادی به نقد سیاسی رسید و دامنه فعالیت‌های سیاسی خود را توسعه داد. در واقع پارِتویی که روابط شخصی صمیمانه‌ای با سوسیالیست‌ها داشت، اما همیشه ایده‌های اقتصادی‌شان را به شدت ناقص و پر از تناقض می‌دانست، با شک به انگیزه‌های آنها، رهبران سوسیالیست را «اشراف‌سالاران دزد»ی نامید که کشور را غارت می‌کنند و در امتداد این تهدید سیاسی، منتقد صریحِ دولت جیووانی جولیتی و دولت‌های بعد از آن شد.

 

پیشاهنگ فاشیسم

پارِتو، با دیدن ناآرامی‌های فزاینده کارگران ایتالیایی، به گرایش ضدسوسیالیستی و ضددموکراتیک سوق پیدا کرد و نگرش او نسبت به فاشیسم، محلی برای مناقشه سیاسیون شد. تا آنجا که رناتو سیریلو، در کتاب «اقتصادِ ویلفردو پارتو» نوشت: «ویلفردو عمدتاً به این دلیل که از ظهور فاشیسم در ایتالیا استقبال کرد و توسط رژیم جدید مورد احترام واقع شد، یک فاشیست و «پیشاهنگ فاشیسم» لقب گرفت و  برخی در آثار جامعه‌شناختی او نشانه‌های تفکری فاشیسم را دیدند، در حالی که این اصلاً واقعیت نداشت. چون نویسندگان فاشیست هیچ‌گاه آثار او را شایسته مکتب فاشیسم ندانستند و نظریه‌های اقتصادی‌اش را محکوم کردند و حتی بسیاری از آنها تایید کردند که پارتو، یک متفکر سیاسیِ آزادیخواه رادیکال بود که اگر عمرش کفاف می‌داد ممکن بود علیه فاشیسم قیام کند.» ادعایی که فرانتس بورکنائو، نویسنده، مورخ و ناشر اتریشی -که به خاطر طرح تئوری توتالیتاریسم معروف است- با استناد به کتاب «سیستم‌های سوسیالیستی» و نقد نافذ او از سوسیالیسم مارکسی، به شیوه‌ای متفاوت‌تر قبولش دارد و معتقد است: «پارتو با پذیرش کرسی تدریس اقتصاد سیاسی دانشگاه لوزان (سوئیس) و کسب شهرت به عنوان یک اقتصاددان و جامعه‌شناس، در کنار سخنرانی‌های عمومی بحث‌برانگیزی که گاهی اوقات از سوی پلیس مورد یورش قرار می‌گرفت و ناتمام می‌ماند، ناخواسته از سوی مخالفان و طرفدارانش به عنوان «کارل مارکس بورژوازی» یا «کارل مارکس فاشیسم» شناخته شده بود. کمااینکه از ورای اعتماد به توانایی‌ها و برتری فکری‌اش که اغلب اطرافیانش را عصبانی و آزرده می‌کرد و او را به لجبازی بر سر دیدگاه‌هایش می‌رساند، نه‌تنها انگ سیاسی می‌خورد که حتی باید لقب منازعه‌گرِ تندخو، بی‌توجه به احساسات مردم و «سگ ضعیف» را تحمل می‌کرد؛ و این در حالی بود که به خاطر تبحر در شمشیربازی، تیراندازی و عدم تمایل به تسلیم شدن در برابر هرگونه تهدیدی، نه یک‌بار که بارها و بارها، قلدرها و اراذل و اوباش را زده و با وحشت مجبور به فرار کرده بود و عمیقاً باور داشت خشونت را نباید با زور اشتباه گرفت که ناحقی و زور، گیوتین را در سایه تیز می‌کند.» «درست به مثابه گرگ‌صفت‌هایی که برای خوردن بره دندان‌هایشان را همیشه تیز و بُرنده نگه می‌دارند»؛ مانیفست حقیقی پارتو که به زعم آرتور لیوینگستون، استاد دانشگاه، سردبیر کمیته اطلاعات عمومی در طول جنگ جهانی اول و نویسنده و مترجم آثار پارتو، نه‌تنها میراث حقیقی او به عنوان یک اقتصاددان در مواجهه با مارکسیسم و توزیع قدرت بود که اثبات می‌کرد گفته او در تحقیر بی‌حدوحصر دولت‌های دموکراتیکی که در بیشتر عمرش بر ایتالیا حکومت می‌کردند: «‌10 مرد جنگاور می‌توانند در هر لحظه‌ای به رُم وارد شده و بند و بساط «دلالانی» که جیب‌های خود را پر کرده و ایتالیا را به باد فنا داده‌اند، جمع کنند»، اصلِ واقعیت و صداقت فکری او بوده است. چرا که پارتو در 28 اکتبر سال 1922، با آنکه به هنگام ورود تظاهرات‌کنندگان فاشیست و 25 هزار شبه‌نظامی پیراهن سیاه (camicie nere) در رم و پس از انتقال قدرت سیاسی بدون درگیری مسلحانه از دولت لوئیجی فکتا به بنیتو موسولینی و انتصاب موسولینی از سوی پادشاه ویکتور امانوئل سوم به عنوان نخست‌وزیر، در تایید خط فکری بنیتو با وجود حال بد و بیماری‌اش از جای خود برخاست و پیروزمندانه به اطرافیانش گفت: «من به شما نگفته بودم؟ من به شما هشدار نداده بودم؟ دیدید که چه شد!» اما هیچ‌گاه عضو حزب فاشیست نشد، گرچه می‌دانست موسولینی، طرفدار خط فکری اوست.

 

ادب پارتویی برای جمعیت اقیانوسی

پارتو به خوبی آگاه بود که موسولینی هیچ‌یک از سخنرانی‌هایش را در لوزان از دست نداده و حتی در تحسین او گفته است: «من مشتاقانه همه جا و همیشه منتظر او بودم، زیرا ویلفردو فدریکو در لوزان تنها استادی بود که فلسفه اساسی اقتصادی کلان آینده را با شفافیت تمام ترسیم می‌کرد؛ همه آن‌چیزی که من نیاز داشتم تا پس از ارتقای قدرت و در نخستین اقدام، آنها را به راهکارهایی عملی تبدیل کنم و به معنای واقعی، سیاست اقتصادی پارتو را تحقق ببخشم؛ تا لیبرالیسم سیاسی، کامل از بین برود، ایتالیای بعد از جنگ که به فاضلابی از فساد و انحطاط تبدیل شده، از ایده‌های وحشیانه، بی‌قانونی، بی‌عدالتی، بزدلی، خیانت، جرم، جنگ طبقاتی و امتیازات خاص نجات یابد. حقوق مالکیت باز پس گرفته و آشفتگی و بلشویسم نابود شود، رُم از سیاستمداران خودخواهی که غرق در فساد و تباهی‌اند خالی شود، دموکراسی همگانی جای آن را بگیرد و بر مبنای همان استراتژی موازنه‌ای که پارتو در تحقیقات جامعه‌شناسی به کار می‌گرفت و با کمک آنها نشان می‌داد که چگونه نیروهای متضاد بر تعادل، گسترش و انقباض اقتصادی، تمرکز سیاسی و تمرکززدایی، آزادسازی در افکار عمومی و محافظه‌کاری بر خصوصیات عمومی تاثیر می‌گذارند، سیاست‌های اجتماعی و اقتصادی ایتالیا به تعادل و توازن برسد، جامعه‌شناسی عمومی او به رساله حکومت بنیتو موسولینی تبدیل شود، به وضوح به جهان نشان دهد که میان حکومت جدید و دیدگاه‌های پرطرفدار پارتو توافق وجود داشت و نظریه حاکمیت نخبگان، تمایلات اقتدارگرایانه او، عدم پذیرش آشتی‌ناپذیرش در مورد تحکیم لیبرال با انسان اقتصادی، نفرتش از نابهنجاری، تقدیر از نظام سلسله‌مراتبی جامعه و باور به آریستوکراسی شایستگان، همه ایده‌هایی هماهنگ با دولت موسولینی هستند.» اظهاراتی که آدا گوبتی، روزنامه‌نگار، مترجم و معلم ایتالیایی و همسرش پیرو گوبتی، از رهبران ضدفاشیسم، آنها را خطای برداشتی یک ایدئولوگ انعطاف‌ناپذیر می‌دانستند که بارها به گونه‌ای اغراق‌آمیز، اعلام کرده بود: «هرنظامی یک اشتباه است و هر نظریه‌ای یک زندان». گوبتی که مخالف تحقق سیاست خارجی موسولینی مبتنی بر گسترش نفوذ فاشیسم ایتالیایی بود، اعتقاد داشت، وقتی دوچه ایتالیا، توتالیتاریسم را از کتاب‌ها بیرون کشید و ملغمه‌های او می‌توانست زمینه یک فاشیسم جهانی را به وجود آورد و وقتی در عین تکرار «حق همیشه با من است»‌، سوار بر موج پوپولیسم، دست به پاکسازی نژادی در استان‌های شمالی ایتالیا زد، نمی‌شود «پیشوای مجنون فاشیسم» را همفکر ویلفردو پارتو، پروفسور و نه یک مارکیز ایتالیایی دانست که اعتراض برای برابری فرصت‌ها و آزادی بیان را تحسین می‌کرد و آزاداندیش بود. ولو آنکه، «جامعه‌شناسی عمومی» او با تفسیرهای اشتباهی، توافق آشکاری میان پارتو و دولت فاشیست جدید در اساسی‌ترین سطح تلقی شده باشد و تئوری‌های او در مورد حکومت نخبگان، تمایلات اقتدارگرایانه، رد سازش‌ناپذیر مفهوم لیبرال «انسان اقتصادی» و اعتقاد او به اشرافیت شایستگی، همگی نشانه‌ای از باورهای فاشیستی تعبیر شود و البته همه اینها در حالی باشد که او هیچ وقت یک فاشیست نشد حتی زمانی که موسولینی، رفیق هیتلر، او را به عنوان نماینده کنفرانس خلع سلاح در ژنو و سناتور پادشاهی منصوب کرد و از او به عنوان یکی از همکاران ماهنامه شخصی و فاشیستی خود یعنی «‌Gerarchia‌» نام برد. برای همین، جای تاسف دارد که بسیاری همفکری و مساعدت جسته و گریخته یک‌ساله پارتویی را که فکر نمی‌کرد موسولینی یک فاشیست آدم‌کُش شود، به پای فاشیست بودن او می‌گذارند و «ادب پارتویی» نسبت به نامه‌های ارسالی موسولینی برای دریافت مشاوره در تدوین سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی، را همراهی ویلفردو با دیکتاتور «جمعیت اقیانوسی» قلمداد می‌کنند. در حالی که می‌توانستند بر دیگر ابعاد شخصیتی و آکادمیک پارتو، به غیر از اقتصاد سیاسی او مانند بعد جامعه‌شناسی، نظریات یا رساله و کتاب‌های او چون «دروس اقتصاد سیاسی»، «بررسی‌های ایتالیایی جامعه‌شناسی»، «نظام‌های سوسیالیستی»، «خودآموز راهنمای اقتصاد سیاسی» و «جامعه‌شناسی عمومی» متمرکز شوند.

 

مردی که جنگیدن را بلد بود

81موضوعی که نوربرتو بوبیو، فلیسوف حقوق و علوم سیاسی ایتالیا و نویسنده کتاب «لیبرالیسم و دموکراسی» و همچنین ریموند آرون، جامعه‌شناس، مفسر سیاسی فرانسوی و نویسنده کتاب «افیون روشنفکران»، آن را «درک نوین از مفهوم دیدگاهیِ نخبه و نظریه‌پرداز لیبرال ایتالیا» می‌نامند، جیمز الکساندر، از آن به عنوان قرابت فکری با محقق جهانی نظریه تعادل عمومی، اصل بهینه پارتو، منحنی بی‌تفاوتی و جعبه مبادله‌ای اجورث (‌Edgeworth-Bowley) یاد می‌کند و رومولو مارکو دوریزی، محقق «‌ResearchGate»، آن را «بازنگری رهبر مکتب لوزان و اشتباهات او» می‌داند و می‌نویسد:‌«بروید به Céligny سوئیس، بالای سر قبر ویلفردو فدریکو پارِتو، بایستید. به سنگ مخروطی ساییده‌شده بالای سر قبر خوب نگاه کنید. نوشته ساده روی قبر را بخوانید: «‌Vilfredo Pareto 1923 - 1848». جمله معروف او «حقیقت عقیم خود را برای خودتان نگه دارید» را به یاد بیاورید. کمی به کارهایش فکر کنید. ببینید چقدر او را می‌شناسید؟ خوب فکر کنید و ببینید اسم پارتو، شما را به سمت چه چیزی می‌کشاند؟ به ازدواجش در سال 1889 با الساندرینا باکونینای روسی که 12 سال از او کوچک‌تر بود؟ به خیانت الساندرینا با آشپز و خدمتکارشان و بردن تمام اشیای قیمتی پارتو؟ به قانونی نبودن طلاق تا سال 1970 در ایتالیا؟ به عاشق شدن دوباره پارتو و ازدواجش با جین رجیس فرانسوی که 30 سال از او کوچک‌تر بود؟ به اسم عجیب خانه پارتو و جین: «ویلای 18 گربه آنگورا»؟ به ثروت قابل توجه ارث‌رسیده به او در سال 1898 و خریدن خانه‌ای بزرگ در روستایی در ژنو، به کتابخانه شخصی و غول‌پیکر او؟ به کلکسیون شراب‌هایش؟ یا به تئوری‌های «گردش نخبگان»، «خوش‌بینی»، «باقیمانده‌ها» و «مشتقات» او؟ به کدامشان؟ اشتباه نمی‌کنم اگر بگویم اغلب ما او را به خاطر «بهینگی پارتو»، می‌شناسیم؟! در حالی که در اواخر دهه 1940، دکتر جوزف ام. جوران قانون 80 /20 را به اشتباه به پارتو نسبت داد و آن را اصل پارتو نامید، اصلی که به یکی از مشهورترین و موثرترین ابزارهای مدیریت و بخشی از سیستم‌های کیفیت آزمایشگاه‌های بالینی تبدیل شد؟ واقعیت این است که پارتو به عنوان یک ایدئولوگ و مدافع اقتصاد لیبرال کلاسیک، با وجود تلاطم‌های زیاد زندگی شخصی و اجتماعی‌اش، فردی بود که تاریخ اقتصاد ایتالیا و مکتب‌های وابسته به آن را تغییر داد، همه آن چیزی که مهم است و تاریخ آن را به یاد می‌آورد، تاریخی که برای او «گورستان اشراف‌زادگان» نشد و روزهایی را به تصویر می‌کشد که مردی برای اقتصاد و باورهایش در جنگی سخت، به سختی جنگیده است». 

دراین پرونده بخوانید ...