شناسه خبر : 40515 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

به نام گل سرخ

خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان چرا اعدام شدند؟

 

شادی معرفتی / نویسنده نشریه 

82« انّ‌الحیاه عقیده و جهاد. سخنم را با گفته‌ای از مولا حسین شهید بزرگ خلق‌های خاورمیانه آغاز می‌کنم. من که یک مارکسیست-لنینیست هستم، برای نخستین‌بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم. من در این دادگاه برای جانم چانه نمی‌زنم و حتی برای عمرم، من قطره‌ای ناچیز از عظمت خلق‌های مبارز ایران هستم، خلقی که مزدک‌ها و مازیارها و بابک‌ها، یعقوب لیث‌ها، ستارها و حیدر اوغلی‌ها، پسیان‌ها و میرزا کوچک‌ها، ارانی‌ها،‌ روزبه‌ها و وارطان‌ها داشته است.»

اینها متن دفاعیات مردی است که تا پیش از مرگش، چندان شناخته‌شده نبود. خسرو گلسرخی، شاعر سی‌ساله‌ای بود که در نشریات مختلف آن زمان مانند کیهان، اطلاعات، فردوسی و... نقدهای ادبی می‌نوشت. فرانسه و انگلیسی می‌دانست و جرمش نوشتن مقالات روشنگرانه و سرودن شعر بود. وقتی حرف از سیاست به میان می‌آمد، کینه در وجودش منفجر می‌شد. می‌گفت: سکوت؟ نه! موافق نیستم. این شرم‌آور است. با این سانسور روانی باید جنگید... چرا هرکس باید از سایه خودش بترسد و صدایش را در گلو خفه کند؟ چرا باید توی جمجمه هر یک از ما یک مامور سانسور نشسته باشد و افکارمان را قیچی کند؟ گلسرخی از فقدان شرایط دموکراتیک رنج می‌برد و می‌گفت: دیوار سانسور اگر در درون ما فرو بریزد، در بیرون از ما هم فضای بازتری به وجود می‌آید. او در مقاله بلندی به نام «سیاست شعر» هنر شاعران و روشنفکران را که جدای از مردم و دردهای آنها، تنها به تراوشات فکری خود دل بسته‌اند، مورد انتقاد جدی قرار می‌دهد:

... نخست باید سیاست هنر محافظه‌کارانه فرهنگ بورژوایی را در هم ریخت، چراکه نیروهای نوکران جوان را منحرف می‌کند و می‌بلعد، تا هنر بی‌آزار و تزیینی موافق اقلیت بی‌درد و مسلط تداوم یابد. ... بیشتر روشنفکران امروز ما که در امر تولید هیچ نقشی ندارند، به صورت انگلی درآمده‌اند که در وضعیت الیگارشی (حکومت مطلقه گروهی از ثروتمندان) موجود موضع گرفته‌اند... درد همین‌جاست که در کشورهای استعمارزده، بی‌آنکه به سیستم و نظام اجتماعی توجهی شود، ناگهان مضمون درماندگی انسان در عصر ماشین نضج می‌گیرد... این کلی‌بافی‌ها، این دم از زندگی ماشینی زدن، این خود را برده تکنولوژی انگاشتن، سخت رواج یافته... و این نما، دشمن آگاهی توده‌ها و ادبیات مبارز است... در ادبیات ما آینده‌نگری مرده است، گویی برای انسان که در این سوی جهان رنج برده، استثمار می‌شود و مورد تجاوز قرار می‌گیرد، آینده‌ای حتی متصور نیست و نباید تلاش رهایی‌بخش او جانمایه نوشته‌ای شود. همسرش عاطفه گرگین که او نیز مدتی دستگیر شد، در مصاحبه‌ای بر غیرسیاسی بودن فعالیت‌های خسرو تاکید کرده و می‌گوید: «فعالیت ما فرهنگی بود. ما فقط می‌نوشتیم. کار ما نوشتن بود و چاپ کردن آن. اما این کار ما هدفمند بود. هدفمان هم این بود که از همان موقع باید آزادی برای همه باشد، تا کسی از چیزی نترسد. نویسنده از چاپ کتابش نترسد.  وقتی می‌دیدیم برای چنین چیزی هم آزادی نداریم، دنبال به دست آوردن همان بودیم. یعنی سعی می‌کردیم به هر قیمتی شده چیزهایی که می‌خواهیم بنویسیم و چاپ کنیم. حتی به صورت پنهان.

ما به هنر برای هنر اعتقاد نداشتیم. دنبال چاپ آثار کسانی هم بودیم که دنبال هنر متعهد باشند.  اما به نظر خودمان حرف از هنر و ادبیات متعهد زدن چنین تاوانی نداشت.خسرو تعهد اجتماعی داشت. او یک آدم انقلابی در فکر بود و برای همین نوشته‌های متعهدش او را گرفتند و اعدام کردند. اتفاقاً اصلاً اهل فعالیت سیاسی نبود و با برخی از دوستانش که یک مدت جلساتی داشت، یک‌بار آمد خانه و به من گفت که من باید بیشتر بخوانم تا بتوانم بهتر بنویسم. یعنی اصلاً حوصله فعالیت‌های سیاسی به آن شکل را نداشت.» خسرو در واقع چریک نبود. در دادگاهش گفته بود که من یک فدایی خلقم؛ اما منظورش از خلق چیز دیگری بود و دفاع او در دادگاه واقعاً شاهکار او بود. در دادگاه گفته بود من یک مارکسیست-لنینیست هستم و واقعاً هم بود. چون به توده‌ها باور داشت.

 

ماجرای دادگاه

خسرو گلسرخی در نخستین روزهای سال 1352 دستگیر شد. جدای از اشعارش که با مضامین تند انتقادی، اجتماعی، سیاسی چاپ می‌شد، عامل اصلی دستگیری وی، عضویتش در محفلی بود که زمان دستگیری مدت یک سالی می‌شد که از آن محفل بریده بود، چرا که در همان اوایل ارتباط با آن محفل پی برد که آنها جز حرف و خیالبافی و چپ‌روی‌های نمایشی، هدف دیگری را دنبال نمی‌کنند.

چند ماه بعد زمانی که وی در زندان بود، حکومت دستگیری یک گروه 11نفری را به دلیل طرح نقشه برای ربودن یکی از اعضای خاندان سلطنتی اعلام کرد. گروه متشکل از نویسندگان، شعرا و فیلمسازانی بود چون: کرامت‌الله دانشیان، محمدرضا علامه‌زاده، طیفور بطحایی، عباس‌علی سماکار، منوچهر مقدم‌سلیمی، رحمت‌الله لاریجانی (ایرج جمشیدی)، مرتضی سیاهپوش، فرهاد قیصری، مریم اتحادیه، ابراهیم فرهنگ و شکوه فرهنگ (میرزادگی). اتهام اصلی آنان توطئه گروگان گرفتن فرح پهلوی و ولیعهد رضا پهلوی بود. ماجرا از این قرار بود که بین سماکار و علامه‌زاده حرفی رد‌و‌بدل می‌شود، که اگر بتوان فرح و پسرش را در فستیوال کودک و نوجوان گروگان گرفت، می‌توان در ازای آن درخواست آزادی زندانیان سیاسی را کرد. به گفته سماکار و علامه‌زاده هیچ طرح عملیاتی وجود نداشت و فقط «حرف» بود. ایرج جمشیدی نیز در گفت‌وگو با شهروند مدعی است: اصل جریان بسیار خنده‌دار بود، زیرا نقشه گروگانگیری در یک محفل حشیش‌کشی طرح شد. «هیچ‌کدام از دوستان ما، توان اجرای چنین نقشه‌ای را نداشتند. یعنی اگر ما را دستگیر نمی‌کردند، هیچ اتفاقی هم نمی‌افتاد.» پس از اعترافات شکوه فرهنگ، حکومت اعلام کرد گلسرخی نیز به این گروه تعلق داشته است.

چگونگی ارتباط خسرو با این گروه از این قرار بود که در سال ۱۳۵۰، گلسرخی، همسرش، سلیمی‌مقدم و شکوه فرهنگ در محفلی خصوصی، درباره ترور شاه سخن می‌گویند، که در صورت ترور شاه، گشایشی در فضای سیاسی حاصل می‌شود، اما این حرف به برنامه‌ریزی و عمل نمی‌رسد و شکوه ارتباطش را با این جمع از دست می‌دهد و گروه به یک گروه مطالعات مارکسیستی محدود می‌شود. سال 1352 وقتی در پرونده گروگانگیری شکوه را می‌گیرند، او ماجرای دو سال پیش را در بازجویی می‌گوید. در واقع شکوه، این افراد را لو داد و پای گلسرخی را بی‌جهت به پرونده ساخته و پرداخته ساواک باز کرد. از خاطرات و گفته‌ها درباره دادگاه گلسرخی و دانشیان، به روایت‌های مختلفی می‌رسیم اما فصل مشترک آنها یکی است: پرونده‌ای که در دادگاه نظامی گشوده شد و گروهی ۱۲نفره نقش‌آفرینانش شناخته شدند، طرحی بود که ساواک برایش برنامه‌ریزی کرده بود. برخی از این ۱۲ نفر نه از وجود هم باخبر بودند نه پیش از تشکیل پرونده دیداری داشتند. دادگاه این گروه، بسیار بزرگنمایی می‌شود و در تلویزیون ملی اجازه پخش می‌گیرد. گفته می‌شود ساواک خیالش جمع بود اعضای این گروه اکثراً درخواست عفو خواهند کرد و دفاعیه‌شان بی‌ضرر خواهد بود. ساواک از برگزاری دادگاه علنی، چند هدف عمده را دنبال می‌کرد: اول، نمایش اقتدار ساواک و احساس ضعف و توبه‌سازی مبارزان و گروه‌های روشنفکری و بزرگواری پادشاه که آنها را عفو می‌کند و همچنین جنگ روانی علیه جنبش چریکی. علاوه بر این دادگاه علنی با حضور خبرنگاران خارجی پیامی بود به غرب که ایران در برخورد با «کمونیسم-تروریسم» جدی است و گزارش‌های حقوق بشری علیه ایران به این دلیل است که ایران با تروریسم مبارزه می‌کند. دادگاه به یک جنجال بزرگ تبدیل شد. تعدادی از اعضای گروه به اتهامات خود که مدارک ناچیزی در خصوص صحت آن وجود داشت، اعتراف کرده و از شاه طلب بخشش کردند. اما پنج تن شامل گلسرخی، دانشیان، طیفور بطحایی، عباسعلی سماکار و محمدرضا علامه‌زاده، حتی پس از شکنجه شدید، حاضر به اعتراف نشدند. به‌گفته پرویز ثابتی مدیرکل داخلی وقت ساواک، «ما نمی‌خواستیم» افراد این گروه اعدام شوند، از شش نفر که محکوم به اعدام شدند، توانستیم عفو چهار نفرشان را بگیریم اما گلسرخی می‌خواست «قهرمان» شود و «این دو نفر که اعدام شدند رهبران گروه تروریستی شناخته شدند».

گلسرخی و دانشیان از این واقعیت که جریان دادگاه از تلویزیون پخش می‌شد استفاده کرده و به جای اعتراف به اتهام مورد نظر، رژیم را تقبیح و محاکمه کرده و از عقاید خود مبنی بر مارکسیسم و انقلاب دفاع کردند. آنها حاضر به طلب بخشش از شاه نشدند و دادگاهی را که «نمایشی» می‌دانستند، به نمایش مقاومت تبدیل کردند. گلسرخی چنان دفاع شجاعانه‌ای از عقاید خویش کرد که هنوز به عنوان یکی از صحنه‌های باشکوه ایستادگی بر سر آرمان در پیکره تاریخ ایران می‌درخشد.

 

مانیفستی در دادگاه

83دفاعیه گلسرخی و دانشیان بیشتر به مانیفستی علیه نظام سلطنتی تبدیل شد. این دفاعیه با سانسور در همان زمان حکومت پهلوی از تلویزیون پخش شد، ولی بار دیگر به صورت کامل‌تر در اولین روزهای سقوط شاه در پنجمین سالگرد اعدام او در شب ۲۹ بهمن ۱۳۵۷، برای پخش از تلویزیون سراسری ایران، به روی آنتن رفت. به سبب فشار رسانه‌ها و سازمان‌های دادخواه جهانی شاه اجازه داد تا از دفاعیات گلسرخی در دادگاه فیلمبرداری شود. خسرو در دفاعیات خود، دادگاه را فرمایشی خواند و گفت:

«آری من برای جانم چانه نمی‌زنم، چرا که فرزند خلق مبارز و دلاور هستم. از اسلام سخنم را آغاز کردم. اسلام حقیقی در ایران همواره دین خود را به جنبش‌های رهایی‌بخش ایران پرداخته است. سیدعبدالله بهبهانی‌ها، شیخ محمد خیابانی‌ها نمودار صادق این جنبش‌ها هستند و امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را به جنبش‌های آزادی‌بخش ملی ایران ادا می‌کند، هنگامی‌که مارکس می‌گوید: در یک جامعه طبقاتی ثروت در سویی انباشته می‌شود و فقر و گرسنگی و فلاکت در سویی دیگر، در حالی که مولد ثروت طبقه محروم است؛ و مولا علی می‌گوید: قصری برپا نمی‌شود مگر آن‌که هزاران نفر فقیر گردند؛ نزدیکی‌های بسیاری وجود دارد. چنین است که می‌توان در این تاریخ از مولا علی به عنوان نخستین سوسیالیست جهان نام برد و نیز از سلمان پارسی‌ها و اباذر غفاری‌ها.

زندگی مولاحسین نمودار زندگی کنونی ماست که جان‌برکف برای خلق‌های محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه می‌شویم. او در اقلیت بود و یزید، بارگاه، قشون، حکومت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد. هرچند یزید گوشه‌ای از تاریخ را اشغال کرد، ولی آنچه در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود،‌ نه حکومت یزید. آنچه را خلق‌ها تکرار کردند و می‌کنند راه مولا حسین است. بدین‌گونه است که در یک جامعه مارکسیستی اسلام حقیقی به‌عنوان یک روبنا قابل توجیه است و ما نیز چنین اسلامی را اسلام حسینی و اسلام علی تایید می‌کنیم. اتهام سیاسی در ایران نیازمند اسناد و مدارک نیست، خود من نمونه صادق این‌گونه متهم سیاسی در ایران هستم، در فروردین‌ماه چنان که در کیفرخواست آمده به اتهام تشکیل یک گروه کمونیستی که حتی یک کتاب نخوانده است دستگیر می‌شوم. تحت شکنجه قرار می‌گیرم (یکی از عمال ساواک فریاد می‌زند: دروغه) و خون ادرار می‌کنم، بعد مرا به زندان دیگری منتقل می‌کنند، آنگاه هفت‌ماه بعد دوباره تحت بازجویی قرار می‌گیرم، که توطئه کرده‌ام. دو سال پیش حرف زدم و اینک به عنوان توطئه‌گر در این دادگاه محاکمه می‌شوم. اتهام سیاسی در ایران این است که زندان‌های ایران پر است از جوانان و نوجوانانی که به اتهام اندیشیدن و فکر کردن و کتاب خواندن توقیف و شکنجه و زندانی می‌شوند. آقای رئیس دادگاه همین دادگاه‌های شما آنها را محکوم به زندان می‌کند. آنان وقتی که به زندان می‌روند و برمی‌گردند دیگر کتاب را کنار می‌گذارند مسلسل به دست می‌گیرند. باید به دنبال علل اساسی گشت، معلول‌ها فقط ما را وادار به گلایه می‌کند. چنین است که آنچه ما در اطراف خود می‌بینیم فقط گلایه است. در ایران آنان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه می‌کنند، چنان‌که گفتم من از خلق جدا نیستم و نمونه صادق آن هستم. این نوع برخورد با یک جوان، کسی که اندیشه می‌کند یادآور انگیزیسیون و تفتیش عقاید قرون‌وسطایی است. یک سازمان عریض بوروکراسی تحت عنوان فرهنگ و هنر وجود دارد که تنها یک بخش آن فعال است و آن بخش سانسور است که به نام اداره نگارش خوانده می‌شود. هر کتابی قبل از انتشار به سانسور سپرده می‌شود، در حالی ‌که در هیچ کجای دنیا چنین رسمی نیست و بدین‌گونه است که فرهنگ مومیایی‌شده که برخاسته از روابط تولیدی بورژوازی کمپرادور در ایران است، در جامعه مستقر گردیده است و کتاب و اندیشه مترقی و پویا را با سانسور شدید خود خفه می‌کند، ولی آیا با تمام این اعمالی که صورت می‌گیرد، با تمام این خفقان می‌توان جلوی این اندیشه را گرفت؟ آیا در تاریخ شما چنین نموداری دارید؟ خلق قهرمان ویتنام نمودار صادق آن است. پیکار می‌کند و می‌جنگد، پوزه تمدن آمریکا را بر زمین می‌مالد. در ایران ما با ترور افکار و عقاید روبه‌رو هستیم،‌ در ایران حتی به زبان‌های بالنده خلق‌های ما مثل خلق‌های بلوچ،‌ ترک و کرد اجازه انتشار به زبان اصل نمی‌دهند، چرا که واضح است آنچه باید به خلق‌های ایران تحمیل شود، همانا فرهنگ سوغاتی امپریالیسم آمریکا که در دستگاه حاکمه ایران بسته‌بندی می‌شود، است. توطئه‌های امپریالیسم هر روز به گونه‌ای ظاهر می‌شود. اگر شما در زمانی که نیروهای آزادی‌بخش الجزایر مبارزه می‌کردند، آن زمان را در نظر بگیرید،‌ خلق الجزایر با دشمن خود رودررو بود، یعنی سرباز، افسر و گشتی‌های فرانسوی را می‌دید و می‌دانست دشمن این است، ولی در کشورهایی نظیر ایران دشمن مرئی نیست. بلکه فی‌المثل در لباس احمد آقای آژدان دشمن را فرو می‌کنند که خلق نداند دشمنش کیست. در اینجا آقای دادستان اشاره‌ای به رفرم اصلاحات ارضی کردند و دهقان‌ها و خان‌ها که ما می‌خواهیم بیاییم و به جای دهقان‌ها بار دیگر خان‌ها را بگذاریم. این یک اصل بدیهی و بسیار ساده تکامل اجتماعی است، که هیچ نظامی قابل برگشت نیست، یعنی هنگامی ‌که برده‌داری تمام می‌شود،‌ هنگامی‌که فئودالیسم به سر می‌رسد، نظام بورژوازی در می‌رسد، اصلاحات ارضی در ایران تنها کاری که کرده، راه‌گشایی برای مصرفی کردن جامعه و آب کردن اضافه تولید بنجل امپریالیسم است. در گذشته اگر دهقان تنها با خان طرف بود، حالا با چند خان طرف است، شرکت‌های زراعتی و شرکت‌های تعاونی. امپریالیسم در جوامعی مثل ایران برای اینکه جلودار انقلابات توده‌ای بشود ناگزیر است که به رفرم‌هایی دست بزند.

آقای رئیس دادگاه کدام شرافتمند است که در گوشه و کنار تهران مثل نظام‌آباد،‌ مثل پل امامزاده معصوم، مثل میدان شوش، مثل دروازه غار برود و با کسانی که زیر سر دارند، صحبت کند و بپرسد شما از کجا آمده‌اید؟ چه می‌کنید؟ می‌گویند ما فرار کرده‌ایم. از چه؟ از قرضی که داشته‌ایم. و نمی‌توانستیم بپردازیم. اصلاحات ارضی درست است که قشر خرده‌مالک را به وجود آورد، ولی در سیر حرکت طبقات این ماندنی نیست، خرده‌مالکی که با ماموران دولتی می‌سازد، نزدیک‌تر است، ثروتمندتر است، آرام‌آرام مالک‌های دیگر را می‌خورد، در نتیجه ما نمی‌توانیم بگوییم که فئودالیسم در ایران از بین رفته. درست است شیوه تولیدی دگرگون ‌شده مقداری، ولی از بین نرفته. مگر همان فئودال‌ها نیستند که الان دارند بر ما حکومت می‌کنند. همان فئودال‌های سابق هستند که حالا برای امپریالیسم دلالی می‌کنند، بورژوا کمپرادور شرکت‌های سهامی زراعی و شرکت‌های تعاونی که بیشتر به خاطر مکانیزه کردن ایران به کار گرفته شده تا کدخداها. من به نفع خودم هیچی ندارم بگویم، من فقط به نفع خلقم حرف می‌زنم. اگر این آزادی وجود ندارد که من حرف بزنم می‌توانم بنشینم. من در دادگاهی که نه قانونی بودن و نه صلاحیت آن را قبول دارم، از خودم دفاع نمی‌کنم. هرچه شما بیشتر بر من بتازید، من بیشتر بر خود می‌بالم، چرا که هرچه از شما دورتر باشم، به مردم نزدیک‌ترم و هرچه کینه شما به من و عقایدم شدیدتر باشد، لطف و حمایت توده مردم از من قوی‌تر است. حتی اگر مرا به گور بسپارید، که خواهید سپرد، مردم از جسدم پرچم و سرود می‌سازند.»

پیامد این شیوه دفاع گلسرخی اعدام او و کرامت دانشیان به وسیله جوخه آتش در سحرگاه 28 بهمن 1352 در میدان تیر چیتگر بود.

سه نفر دیگر نیز به حبس ابد و بقیه متهمان به زندان‌های کوتاه‌مدت محکوم شدند. جسارت گلسرخی در دفاع از خویش و نهایتاً اعدام او، ستایش و محبوبیت بسیاری در سطح جامعه برایش، حتی در بین افرادی که خط فکری سیاسی او را نمی‌پسندیدند، به ارمغان آورد. او و دانشیان در قطعه ۳۳ بهشت زهرا به خاک سپرده شدند که محل دفن بسیاری از کسانی است که در مبارزه با حکومت پهلوی جان باخته‌اند.

در سال‌های پس از اعدام گلسرخی، شاعران از اینکه اشعارشان را به کلماتی چون «گل» تقدیم کنند، توسط ماموران سانسور حکومت شاه، منع شدند و استفاده از کلماتی چون «گل سرخ»، «شقایق»، «حصار» یا «دیوار» یا هر واژه دیگری که می‌توانست به گلسرخی اشاره داشته باشد یا دلالت بر «مقاومت» داشته باشد، در آثار نوشتاری ممنوع شد. طنین «سبز به اندیشه‌های روز» گلسرخی و ندای «بهاران خجسته باد» دانشیان، یادگاری بود که از آن دو برای روزهای انقلاب باقی ماند. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها