نیمه خالی لیوان تفکر
سرمایهگذاران چگونه در بازارهای مالی به دام میافتند؟
دنیل کانمن کتابی دارد به نام تفکر سریع و کند ذهن انسان که در آن به شکل خیلی جالبی به خطاهای شناختی ذهن انسان اشاره میکند. جالب اینجاست که این خطاها همواره در حال تکرار هستند و موجب ضرر و زیان بسیار زیاد سرمایهگذاران خرد و حتی نهادی میشوند.
وارد فروشگاه میشوید که از برند و قیمتهای آن بیاطلاع هستید، اولین موبایلی که چشمتان را میگیرد برمیدارید و قیمتش را نگاه میکنید، با این کار برآورد کلی از سطح قیمتهای فروشگاه به دستتان میآید، با ذهنیت ایجادشده میتوانید قیمت تقریبی موبایلهای دیگر در همان فروشگاه را حدس بزنید. این درست همان کاری است که موقع تصمیمگیری بین گزینهها انجام میدهیم.
ذهن تمایل دارد در فرآیند تجزیه و تحلیل اطلاعات و تصمیمگیری به نخستین اطلاعاتی که به دست میآورد اتکا کند و آن را مرجع مقایسه گزینههای بعدی قرار دهد. به این سوگیری خطای لنگر انداختن (Anchoring effect) میگویند. این خطایی شایع در دنیای سرمایهگذاری است. گویی که ذهن برای راحتی خود، تلاشی جهت جستوجوی بیشتر نمیکند و روی اطلاعات اولیه لنگر میاندازد. این موضوع باعث میشود فرد به صورت جانبدارانه و بدون در نظر گرفتن واقعیت تصمیم بگیرد. در واقع بدون صرف تلاش برای تخمین درست، ارزش خاصی برای یک کمیت در نظر گرفته میشود و قضاوتهای ما را شکل میدهد.
در تحقیقی که توسط کانمن و تورسکی انجام شد، از افراد خواسته شد که در مدت پنج ثانیه حاصلضرب اعداد یک تا هشت را به دست آورند. به یک گروه اعداد به شکل 1×2×3×4×5×6×7×8 نشان داده شد و به گروه دیگر به صورت 8×7×6×5×4×3×2×1 به ترتیب معکوس نشان داده شد. از آنجا که وقت کافی برای محاسبه وجود نداشت شرکتکنندگان در این تحقیق مجبور بودند بعد از ارزیابی اولیه یک عدد تخمینی را ارائه دهند. گروهی که توالی را از اعداد کمتر شروع کرده بودند میانگین پاسخشان 512 و گروهی که با اعداد بزرگتر شروع کرده بودند میانگین پاسخشان 2250 بود در حالی که پاسخ صحیح 40320 است. اثر لنگر باعث شده بود افرادی که با اعداد کوچکتری شروع کردهاند تخمین پایینتری داشته باشند.
دومین خطای شناختی شایع در سرمایهگذاری در بازارهای مالی سوگیری تاییدی است (Confirmation Bias) که ما انسانها با آن درگیر هستیم. سوگیری تاییدی به حالتی گفته میشود که ناخودآگاه فرد تلاش میکند اطلاعات موجود یا ارائهشده را به نحوی تعبیر یا تفسیر کند که تاییدکننده عقاید یا عقیده پیشین خود فرد باشند، حتی اگر این اطلاعات موجود از نظر منطقی در تضاد کامل با عقیده یا عقاید مذکور باشند.
مثال آن هم زیاد است. سوگیری تاییدی اصلیترین دلیلی است که بیشتر بحثهایی که میان افراد رخ میدهد به نتیجه نمیرسند و یک یا هیچکدام از طرفین بحث بههیچوجه قانع نمیشوند؛ زیرا هر دو طرف تلاش میکنند استدلالهایی را که طرف دیگر بحث در رد حرف او میآورد، به نحوی تعبیر کند که در تایید نظر خود باشد.
در بورس این امر شدیداً به چشم میخورد و ضربات جانکاهی را به سرمایهگذار وارد میکند. شما اگر سینما بروید و یک فیلم بد ببینید وسط دیدن آن چه میکنید؟ من بهشخصه سالن را ترک میکنم اما بسیاری میمانند چون بابتش پول دادهاند و اگر بروند بیرون ضرر کردهاند البته در ذهنشان. خطای هزینه هدررفته (Sunk Cost Fallacy or Gambler’s Fallacy) یکی از بدترین سوگیریهای شناختی است که به شکستهای تجاری بسیار بزرگ هم ختم شده است.
مشهورترین مثال این سوگیری شناختی، ایستگاه اتوبوس است. فرض کنید شما میدانید که مدتزمان متوسطی که باید در یک ایستگاه اتوبوس صبر کنید تا اتوبوسی سر برسد، ۱۵ دقیقه است. شما پانزده دقیقه منتظر میمانید و اتوبوس نمیآید. چهکار میکنید؟ احتمالاً با خود میگویید ۵ دقیقه دیگر هم صبر میکنم. ۵ دقیقه صبر میکنید و بازهم اتوبوس نمیآید. دوباره شاید با خود بگویید من که ۲۰ دقیقه منتظر ماندهام، ۵ دقیقه دیگر هم منتظر میمانم. در نهایت ممکن است با همین ۵ دقیقهها متوجه شوید که یک ساعت است منتظر اتوبوس هستید و خبری از آن نشده است. در بازارهای مالی با نداشتن حد ضرر اینگونه به خود و خانواده خود ضرر میزنید.
اثر هالهای (halo effect) نوعی از سوگیری یا خطای شناختی است که توسط ادوارد ثراندایک روانشناس آمریکایی در سال 1920 میلادی کشف شد. ثراندایک در تحقیقی از افسران مافوق ارتش خواست تا سربازانشان را بر اساس مدیریت، وفاداری، قابلیت اعتماد، هوش، و ویژگیهای ظاهری درجهبندی کنند. ثراندایک در پی این بود تا بفهمد کدام ویژگی روی ویژگیهای دیگر تاثیر دارد. او دریافت که ویژگیهای ظاهر (خوشچهره یا خوشتیپ بودن) روی عوامل دیگر تاثیر بسزایی دارد، به عبارت دیگر سربازی که خوشقیافهتر بود، باهوش، وفادار، مدیر، و قابل اعتمادتر ارزیابی میشد.
هر چند اثر هالهای در ارتباط با تاثیر ویژگیهای ظاهری تعریف شده و معروف است، اما همانطور که در ابتدای مقاله اشاره کردم اثر هالهای میتواند در ارتباط با پدیدههای مرتبط دیگر اتفاق بیفتد. اثر هالهای، خطایی شناختی است که در آن افراد ویژگی مشخصی از یک انسان، شیء یا هر پدیده دیگری را مبنایی برای قضاوت درباره کل آن قرار میدهند.
در صورت عدم شناخت کافی و کنترل آن، مطمئناً اثر هالهای میتواند تاثیر منفی در زندگی ما داشته باشد. برای مثال فرض کنید شما به عنوان مدیر یک شرکت قرار است یک فرد مسلط و ماهر درباره برنامهنویسی استخدام کنید ولی در فرآیند مصاحبه تنها به خاطر آراسته بودن، اشتباه کرده و خسارتهای مالی زیادی را متحمل میشوید. اثر هالهای در بازارهای مالی یعنی بدون اشراف و دانش اقدام به انتخاب سهام میکنیم و بعد هم به احتمال زیاد ضرر خواهیم کرد.
بیزاری از ضرر یکی دیگر از خطاهای شناختی است! ما همه از ضرر کردن متنفریم! همین کافی است تا کارهایی را بکنیم تا تمام پولمان را از دست بدهیم.
یکی از معمولترین خطاهای شناختی مربوط به بیزاری ذاتی انسان از ضرر است. گرچه بیزاری از ضرر کاملاً طبیعی است و هیچ انسانی علاقهمند به ضرر دادن نیست اما گاهی همین حس طبیعی درست به خودی خود خلاف نفع ما عمل میکند و باعث میشود بیشتر متضرر شویم. به عنوان مثال بسیاری از افراد در بورس سرمایهگذاری میکنند و اقدام به خرید سهام میکنند. اینکه افراد در سهام سرمایهگذاری میکنند بسیار خوب است اما بسیاری از آنها تا پایینترین حد از ضرر هم راضی به فروش سهام ضررکرده خود نیستند. هر فرد باید در زمانی که سهمی را خریداری میکند حتماً حد ضرر برای آن مشخص کند؛ یعنی با خود قرار بگذارد که اگر آن سهم به منفی 5 درصد یا 10 درصد ضرر رسید باید آن را بفروشد. بسیاری از ما از این خطای شناختی پیروی میکنیم و با صبر کردن منتظر میمانیم تا سهام متضررمان دوباره به بازدهی و قیمت قبلی خود برگردد. در سال ۱۳۹۹ شاهد این خطا در سطح میلیونی بودیم! و الان هم هستیم.
با توجه به آنچه شرح داده شد در دنیای سرمایهگذاری حواسمان باشد که خطاهای بیشتری وجود دارند که ما از چهار نمونه نام بردیم! ذهن انسان خطاهای شناختی زیادی دارد و باید بدان آگاه باشیم.