من برای کمک آمدهام
هزینهکرد دولتی برای تحقیق و توسعه
ترجمه: جواد طهماسبی-اصرار و استدلال اقتصاددانان در زمینه مزایای هزینهکرد دولت در تحقیق و توسعه موضوع جدیدی نیست. کارهای نظری کنث آرو (Arrow) در دهه 1960 همکارانش را قانع ساخت که بخش خصوصی نمیتواند آن مقدار نوآوری را ایجاد کند که اقتصادها برای به حداکثررسانی رشد خود به آن نیاز دارند. شواهد تجربی که همزمان با آن کارهای نظری و در نتیجه افزایش هزینهکرد دولت در تحقیق و توسعه در دهه 1950 به شکل نرخ بالای بهرهوری و رشد تولید ناخالص داخلی جلوهگر شدند این استدلالها را بیش از پیش تقویت کردند. واقعیت آن است که شواهد مستحکمی در زمینه تاثیر مثبت هزینهکرد تحقیق و توسعه بر کل رشد وجود ندارد و تاثیر مثبت حتی در صورت وجود با تاخیر زمانی درازمدت آشکار میشود. اما کسی تردید ندارد که بازدهی این نوع هزینهکرد فوقالعاده و چشمگیر است. در حال حاضر دولتهای جهان ثروتمند بهطور میانگین 5 /0 درصد از تولید ناخالص داخلی خود را به تحقیق و توسعه اختصاص میدهند. افزایش چنددهم درصد به این عدد میتواند تفاوتهای بزرگی ایجاد کند. اقتصاددانان در حال هل دادن دری هستند که دیگران آن را میکشیدند. در 40 سال گذشته سهم هزینهکرد تحقیق و توسعه دولتها از تولید ناخالص داخلی همواره رو به کاهش بود اما در سال 2018 که تازهترین ارقام در دسترس ارائه شد مشخص شد هزینهکرد دولتی در 24 کشور عضو سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه (OECD) به میزان سه درصد در مقایسه با دوران پس از بحران مالی بالا رفت. دولت فرانسه در سال 2020 وعده داد در راهبرد پژوهشی جدید خود ظرف 10 سال بودجه تحقیقاتی را تا 30 درصد افزایش دهد. دولت ژاپن نیز منابع مالی پژوهش را افزایش میدهد و مفاد قانونی جدیدی برای آن تهیه میکند. در آمریکا، کنگره در برابر تلاش دونالد ترامپ برای کاهش بودجه تحقیقات مقاومت کرد و اکنون امیدوارانه به وعده جو بایدن برای افزایش آن چشم دوخته است.
این باور که چنین هزینهکردی به تقویت رشد میانجامد تنها عامل ایجاد شور و اشتیاق کنونی نیست. ترس از چین را باید عامل مهم دیگر دانست. هنگامی که اقتصاد چین در دهه 1980 جهش خود را آغاز کرد تحقیق و توسعه در آن ضعیف بود اما از آن زمان به بعد چین آشکارا هزینههای سنگینی در این زمینه انجام داد و اثرات آن نیز نمایان شد. مطالعه موسسه انتشاراتی الزویر
(Elsevier) و بنگاه خبری تجاری نیکی (Nikkei) در سال 2019 به این نتیجه رسید که تعداد مقالات پژوهشی تاثیرگذار چین در 23 رشته از 30 رشته داغ پژوهشی از آمریکا بیشتر است. بسیاری در آمریکا و اروپا بر این باورند که چین مصمم است در این رقابت پیش بیفتد. دولت جو بایدن وعده میدهد که برنامههای فوقالعاده تحقیق و توسعه فناورانهای را به اجرا گذارد که سرمایهگذاریها را به سمت آن دسته از فناوریهای کلیدی هدایت کند که از توان رقابتی آمریکا پشتیبانی میکنند.
عامل سومی که دولتها را در داخل و خارج چین با یکدیگر متحد میسازد آن است که دولتها اهدافی راهبردی دارند که فقط از طریق خلق فناوریهای جدید و توسعه فناوریهای موجود محقق میشوند. حمایت دولتها از تولید واکسن کووید 19 یک نمونه از این اقدامات است. نیاز فزاینده به کربنزدایی را میتوان نمونهای دیگر دانست.
ظهور، سقوط و صعود؟
گفتمانهایی نیز هستند که آبی بر آتش این اشتیاق میریزند. رابرت گوردون از دانشگاه نورثوسترن در کتاب «فراز و فرود رشد آمریکا» که در سال 2016 انتشار یافت چنین استدلال میکند که تحولات فناوری عامل یک قرن رشد استثنایی بهرهوری در آمریکا بودند اما چنین تحولی دوباره تکرار نخواهد شد. موارد مشابه اختراعات بزرگی از قبیل موتورهای درونسوز، برقرسانی، لولهکشی و نظایر آنها که در یک دوره خاص جامعهای عقبافتاده را به یک جامعه صنعتی مصرفکننده تبدیل کردند در آینده روی نخواهند داد. آن نوآوریها به روشی کلیدی و تکرارناپذیر به نیازهای شرایط انسانی آن زمان پاسخ دادند. حرکت از موتورهای درونسوز به سمت موتورهای برقی در خودروها امری مهم و ضروری است اما نمیتوان آن را با حرکت از اسب به سمت اتومبیل یکسان و قابل مقایسه دانست. نگرانی دیگر آن است که تمرکز دولت بر تحقیق و پژوهش به تسهیل بیش از اندازه نوآوری بینجامد. آنچه برای اقتصاد اهمیت دارد کشفیات علمی یا نوآوریها در مرزهای فناوری نیستند بلکه افراد و بنگاههای فناورانهای هستند که از آنها استفاده میکنند. مقالات نشریات مشهور یا مصنوعات شگفتآور آزمایشگاهی اهمیت ندارند بلکه چیزهایی مهم هستند که فعالیتهای اقتصادی روزمره را بهبود میبخشند و فعالیتهای جدید میآفرینند. علاوه بر این، هیچ خط تولید سادهای وجود ندارد که با استفاده از ادراکات جدید علمی چنین تحول فناوری را ایجاد کند.
مقاله اخیر آشیش آرورا (Ashish Arora) و همکاران از دانشگاه دوک با تمرکز بر آزمایشگاههای بزرگ شرکتها در آمریکای پس از جنگ اهمیت این تمایز را برجسته میسازد. سالهای پس از جنگ جهانی دوم نهتنها شاهد رشد هزینهکرد تحقیق و توسعه دولتها بلکه تماشاگر رشد چشمگیر علمی آزمایشگاهها در بنگاههایی مانند AT&T و IBM بودند. در دهه 1960، تعداد مقالات پژوهشگران شرکت دیوپوینت (Du Point) در نشریه پیشرو «انجمن شیمی آمریکا» از مجموع مقالات دانشگاههای امآیتی و کالتک (Caltech) فراتر رفت. تولید دانش علمی و تمایل به حل مشکلات تجاری جهان واقعی از نزدیک با یکدیگر ترکیب شدند. علم به درون اقتصاد کشیده میشد. در چنین محیطی بود که در دهه 1960 اصطلاح تحقیق و توسعه (R&D) خلق شد.
نکته دیگر آن است که پیوند بین نشریات علمی (چه با منابع مالی خصوصی و چه با منابع عمومی) و پیشرفتهای اقتصادی در حال ضعیف شدن است. طبق مقالهای که سال 2020 در نشریه امریکن اکونومیک ریویو (American Economic Review) چاپ شد «پیدا کردن ایدهها روزبهروز دشوارتر میشود». نیک بلوم و همکاران از دانشگاه استنفورد متوجه شدند که با گذشت زمان برای ایجاد همان میزان بهبودی در تولید که در گذشته وجود داشت به درونداد بیشتری از نوع زمان پژوهشگر، پول بیشتر و... نیاز است. شاید با این استدلال بتوان توضیح داد که چرا هزینهکرد پژوهش و توسعه (به عنوان کسری از تولید ناخالص داخلی) آنقدر رشد کرده است که میتواند کاهش هزینههای تحقیقاتی دولت را خنثی سازد. در واقع برخی بنگاهها تحقیق و توسعهای بسیار فراتر از حد تصور انجام میدهند هر چند ممکن است تعاریف متفاوتی برای این فعالیتها بهکار برند. آمازون ادعا میکند سال گذشته 36 میلیارد دلار برای «فناوری و محتوا» هزینه کرد که از مجموع بودجه علمی دو کشور فرانسه و بریتانیا بیشتر است. با وجود این، دکتر آرورا میگوید علم در شرکتها رو به افول گذاشته است چراکه بنگاههای بزرگ ترجیح میدهند امور پژوهشی را به دانشگاهها بسپارند به جای آن که خود به آنها بپردازند. مشکل آنجاست که دانشگاهها از تولید فاصله گرفتهاند و آنهایی که در بسیاری کشورها کانون اصلی پژوهش بهشمار میروند بر نوآوریهای سودمند متمرکز نمیشوند. اگر سیستم کنونی نوآوری به اندازه گذشته در خلق نوآوریهای تقویتکننده رشد موفق نباشد هزینهکرد بیشتر در تحقیق و توسعه به اندازه کافی درآمد ایجاد نمیکند و صرفاً به تولید مقالات پژوهشی بیشتر منجر خواهد شد.
آخرین نگرانی درباره تقویت هزینهکرد دولت آن است که چه کسانی از آن سود میبرند. در دنیای قبیلهای دهههای 1950 و 1960 سرمایهگذاری دولتها در تحقیق و توسعه منطقی بود چون بنگاههای داخلی، ادارات دولتی و مصرفکنندگان کشور از منافع آن بهرهمند میشدند. علاوه بر این، شرکتهای بزرگ و پیشرو چندان نگران رقابت فناوری نبودند. یکی از پژوهشگران غول تحقیق و توسعه «آزمایشگاه بل» (Bell Labs) که شرکت AT&T را به جایزه نوبل رسانید در سال 1995 اعلام کرد فناوری زیروگرافی در 1937 اختراع شده بود اما در سال 1950 به وسیله شرکت زیراکس تجاریسازی شد. همچنین ترانزیستور در سال 1948 در آزمایشگاه بل اختراع شد اما چندین سال طول کشید تا آزمایشگاههای دیگر توانستند آنقدر در زمینه نیمهرساناها مهارت کسب کنند تا در ساخت ترانزیستور مشارکت کنند. شرایط بهتر مسافرت، ارتباطات بهتر و شاید رشد تعداد پژوهشگران و مراکز پژوهشی باعث شد اوضاع تغییر کند. آنگونه که در یک مقاله اخیر صندوق بینالمللی پول آمده است «جهانیسازی توزیع دانش و فناوری در فراسوی مرزها را شدت بخشید». این روند مدتها ادامه داشت. پژوهشگر آزمایشگاه بل یادآور میشود که چگونه پس از کشف ابررسانای دمای بالا در آزمایشگاه آیبیام زوریخ در 1987، فقط چند هفته طول کشید که گروههایی در دانشگاه هوستون، آلاباما، آزمایشگاه بل و دیگر جاها توانستند کشفیات مهم بیشتری انجام دهند.
دیوید اجرتون (Edgerton) تاریخنگار فناوری در کالج کینگ لندن میگوید فقط در خیالات ملیگرایان فناوری است که یک اختراع ملی میتواند محرک رشد اقتصادی ملی باشد. در دنیای واقعی هر نوآوری جهانی رشد کشورها و هر نوآوری ملی رشد جهانی را به همراه دارد. در اکثر زمانها و مناطق، بیشتر فناوریهایی که عامل رشد هستند از بیرون وارد میشوند و تولید داخل نیستند. در دنیای جهانیسازیشده هر نوع سرمایهگذاری داخلی در تحقیق و توسعه صرفاً به نفع خود آن کشور نیست و دیگران خواهینخواهی از آن بهرهمند میشوند.
پیشرفت شبکهای
بدترین چیزی که ممکن است اینگونه نگرانیها ایجاد کنند آن است که گفته شود بازدهی مورد انتظار هزینهکرد دولت در تحقیق و توسعه از آنچه ادعا میشود کمتر است و کشوری که این سرمایهگذاری را انجام میدهد خود به سادگی از آن بهره نخواهد برد. اما این امکان مورد تردید است. نظریه دکتر گوردون همانند بسیاری از دیگر استدلالهای تاریخی فقط به رویدادهایی محدود است که یکبار اتفاق افتادهاند. این نظریه در مجموع ناآشنا نیست. باور به اینکه بهترین چیزها در گذشته روی دادهاند سابقهای درازمدت دارد و در اکثر موارد نیز غلط بودن آن ثابت شده است. علاوه بر این، کاهش نوآوری را میتوان به عنوان گواهی بر این استدلال بهکار برد که هزینهکرد تحقیق و توسعه دولت امری حیاتی است. آلوین هانسن اقتصاددان برجسته آمریکایی در دهه 1930 همانند گوردون بر ویژگیهای خاص نوآوریهای جدید تاکید کرد و گفت اگرچه راهآهن، برق و اتومبیل در گذشته عوامل محرک رشد بودهاند آمریکا نمیتواند پیدایش سریع صنایع جدیدی را که فرصتهای بزرگ سرمایهگذاری ایجاد میکردند بدیهی فرض کند. افرادی که باور داشتند باید تلاشهای تحقیق و توسعه دولت در زمان جنگ در دوران پس از آن به شکل اصلاحشدهای ادامه یابد طرفدار استدلال هانسن بودند. آنها تشکیل صنایع جدید را امری بدیهی نمیدانستند و در جستوجوی راهی بودند تا دولت را به خلق صنایع جدید وادارند تا ناکامیهای سرمایهگذاریهای بخش خصوصی جبران شود.
امروزه بسیاری از افراد بر این باورند که دولت میتواند قفلهای نوآوری را بگشاید. جاناتان گروبر و سیمون جانسون دو اقتصاددان امآیتی در کتاب خود با عنوان «آغاز پرش آمریکا» به مواردی همچون زیستشناسی ترکیبی، هیدروژن و معدنکاوی در اعماق اقیانوسها اشاره میکنند. در میان این سه موضوع، زیستشناسی ترکیبی رویکردهای جدیدی را در قبال هر چیز از پتروشیمی و کشاورزی گرفته تا داروسازی و حافظه کامپیوتر ارائه میکند. این خود زمینهای برای «اختراع بزرگ» است که بهبود شرایط مادی زندگی میلیاردها نفر را به همراه دارد.
شکل امور آینده
هوش مصنوعی (AI) حوزه رقیب دیگر است. نقلقولی مشهور از رابرت سولو بیان میکند که کامپیوترها در همهجا به جز آمار بهرهوری قابل مشاهده بودند. اما در اواسط دهه 1990 بود که سرانجام تاثیر مثبت قابل اندازهگیری آنها به تصویر کشیده شد. با اطلاعات بیشتری که میتوان از کامپیوترها آموخت؛ ابزارهای اطلاعاتی که آنها در دسترس همگان قرار میدهند؛ روباتهای تحت فرمان آنها و کاربردشان در حل هر نوع مساله، کامپیوترهایی که از هوش مصنوعی بهره میبرند میتوانند کاربردهایی بسیار بیشتر داشته باشند. به تازگی یک برنامه هوش مصنوعی دقتی بیرقیب در پیشبینی ساختار پروتئینها نشان داد. ساختاری که ممکن است زیستشناسان ترکیبی به دنبال تغییر آن باشند. این واقعیت ثابت کرد که نوآوری اغلب و به طرزی شگفتآور در جایی اتفاق میافتد که دو رشته با یکدیگر تلاقی پیدا میکنند.
علاوه بر این، استدلالهایی علیه این دیدگاه وجود دارد که بیان میکند پیوند بین تحقیقات علمی و فناوریهای مورد استفاده ضعیفتر شده است. شاید در برخی موارد اینگونه باشد اما این رابطه از بسیاری جهات دیگر شدت گرفته است. این امر به ویژه در فرآیندی صحت دارد که نوآوری امروز را در دستان آیندگان قرار میدهد. به عنوان مثال دههها طول کشید تا وسایل برقی تفاوتهای چشمگیری را در خانههای کشورهای ثروتمند ایجاد کنند. ابزارهای اطلاعرسانی بهویژه تلفنهای هوشمند توزیع و نفوذ بسیار بیشتر و بسیار سریعتری داشتهاند. توالی ژنی SARS-COV مدتها قبل از وجود موارد تاییدشده کووید 19 در خارج از ووهان بین چین و دیگر نقاط جهان به اشتراک گذاشته شد. واکسنهایی که با استفاده از این توالی ژنی ساخته میشوند میتوانند همان فناوری کاربردی باشند که ظرف یک سال بزرگترین تاثیر اقتصادی در تاریخ را ایجاد میکنند.
درست است که نمیتوان منافع حاصل از هزینهکرد تحقیق و توسعه در سطح ملی را به داخل کشور محدود کرد و جلوی گسترش جهانی آن را گرفت اما استفاده از فناوریهای پیشرفتهای که در نقاط دیگر ساخته شدهاند بدون وجود متخصصان بومی بسیار دشوار است. تربیت و حفظ اینگونه متخصصان نیز به هزینهکرد تحقیق و توسعه نیاز دارد. سرمایهگذاری هنگفت چین در زمینه تحقیق و توسعه به تولید شمار زیادی از افراد دارای مهارت، دانش و حس کنجکاوی و همچنین موسسات دارای تجهیزات لازم انجامید. این پژوهشگران و مهندسان خود نوآوریهای زیادی انجام دادند اما مهمترین نقش آن استفاده از دانشی است که بهطور مشروع یا غیرمشروع از جای دیگر وارد میشود. نکته قابل توجه آن است که چین با وجود رتبه بالا در تحقیق و توسعه هنوز از کندی رشد بهرهوری رنج میبرد.
اگر ادعای دکتر بلوم و همکارانش درباره اینکه پیدا کردن ایده دشوار شده است صحیح باشد لازم است چین و دیگر نقاط جهان پول بیشتری خرج کنند تا صرفاً بتوانند جایگاه کنونی خود را نگه دارند. بالا بردن هزینهکرد تحقیق و توسعه در کشورهای گروه هفت به میزانی بیشتر از سطح سال 1970 در کل به هزینهای معادل 400 میلیارد دلار در سال نیاز دارد. از آنجا که تولید ناخالص داخلی گروه هفت 36 تریلیون دلار است چنین امری امکانپذیر به نظر میرسد. اما بهتر آن است روشهایی برای تولید موثرتر ایدههای جدید پیدا شوند. در بسیاری از کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه (OECD)، سازوکارها و نهادهایی که دولتها از طریق آنها از تحقیق و توسعه پشتیبانی میکنند کموبیش به همان شکلی هستند که 50 سال قبل بودند. اندک تحولاتی در حال انجام هستند.
سازمانهای جدید میتوانند نوآورتر باشند. تایلور کوون از دانشگاه جرج میسون یکی از این سازمانها را بررسی میکند. فاست گرانت (Fast Grant) پروژهای است که او با همکاری بنگاه پرداخت استرایپ (Stripe) راهاندازی کرد. این پروژه کمکهای مالی بلاعوض را به سرعت و معمولاً ظرف چند روز به پژوهشهای مربوط با کووید 19 میرساند اما بودجه آن از مقدار مورد نیاز کمتر است. آقای بایدن وعده میدهد که سازمانهای جدیدی برای پژوهش در زمینه سلامت و اقلیم تاسیس کند. دولت بریتانیا نیز میگوید قصد دارد الگوهای جدید تامین منابع را در افقهای درازمدت تجربه کند. اما این ایدهها هنوز فقط بر روی کاغذ هستند.
راه دیگر ایجاد اضطرار در تحقیق و پژوهش آن است که احساس رسالت ایجاد شود. گفته دکتر گوردون مبنی بر اینکه برخی نوآوریها مهمتر از دیگران هستند در میان دولتها مصداق زیادی دارد. فناوریهایی که به تحقق اهداف راهبردی دولتها کمک میکنند دارای اهمیت میشوند و دولتها پول زیادی به آنها اختصاص میدهند. شاید این کار مناسب جلوه نکند اما وقتی اجرا میشود دولتها بیشتر برندگان را خلق میکنند تا اینکه آنها را انتخاب کنند. به عنوان مثال، در دهههای 1950 و 1960 که دولت آمریکا بر جنگ سرد تمرکز داشت در زمینههای هوا-فضا و الکترونیک برندگانی را به عرصه آورد. در مثال دیگر، فرانسه دهه 1970 که نگران وابستگی به برق خارجی بود برندگانی را در صنعت هستهای پدید آورد.
برنامههای راهبردی از این دست همیشه به تحقیق و توسعه فوقالعاده نیاز ندارند. شاید هم اصلاً نیازمند آن نباشند. به عنوان نمونه، آلمان صرفاً با اعطای یارانه فراوان، افزایش تقاضا و اجازه فعالیت به تولیدکنندگان چینی توانست برندگانی را در صنعت صفحات برق خورشیدی به میدان آورد. اما هیچگونه شواهد محکمی وجود ندارد که نشان دهد فناوریهایی که دولتها به دلایل راهبردی به آنها نیاز دارند قادرند بیشترین بهبود را در رشد اقتصادی بیافرینند.
در عین حال، اینگونه پروژهها نوعی احساس رسالت را در میان مشارکتکنندگان ایجاد میکنند و پژوهشگران دولتی و دانشگاهی با همتایان خود از بخش صنعت به همکاری میپردازند. اگر این همکاری در محیطهای چندرشتهای (چه بخش خصوصی و چه عمومی) اتفاق بیفتد احتمال پیدایش فناوریهای تقویتکننده رشد اقتصادی افزایش مییابد.
مدتی طول میکشد تا ایدههای جدید تاثیر خود را نشان دهند. همچنین در جهانی که رسانهها 24ساعته بیدار هستند نمیتوان جلوی انتشار اخبار پولهای تلفشده و پروژههای شکستخورده را گرفت حتی اگر این شکستها غیرقابل اجتناب یا حتی در برخی موارد مطلوب باشند. اما در زمانی که نیاز به تقویت نوآوری از هر زمان دیگری بیشتر و شدیدتر است شاید سیاستمداران به این نتیجه برسند که احیای مجدد نظام نوآوری ارزش مخاطرات را دارد.
منبع : اکونومیست