تراژدی ناتوانی اقتصادی
چرا اقتصاد آمریکای لاتین قدرت نمیگیرد؟
رشدی که آمریکای لاتین در سالهای گذشته نشان میدهد بسیار ناامیدکننده بود و انتظار رشد بهتر در سالهای آینده وجود ندارد. در سال ۲۰۱۹ رشد اقتصادی منطقه آمریکای لاتین 1 /0 درصد بود و انتظار میرفت رشد اقتصادی این منطقه در سال ۲۰۲۰ حداکثر به 4 /1 درصد برسد اما بحران کرونا موجب شد رشد اقتصادی این منطقه در سال ۲۰۲۰ منفی 7 /7 درصد باشد و حتی با تلاشهایی که دولتهای این منطقه انجام دادند باز هم رشد اقتصادی این منطقه بهبود پیدا نکرد.
منطقه آمریکای لاتین برای اقتصادهای غربی اهمیت بسیار زیادی دارد. شاید برای شما جالب باشد که بدانید حتی در حال حاضر میزان تجارتی که آمریکا با مکزیک انجام میدهد از میزان تجارت این کشور با چین بیشتر است. اما در سال گذشته میزان تجارت آمریکا و کشورهای منطقه آمریکای لاتین ۱۰ درصد کاهش پیدا کرد و البته میزان تجارت آمریکا با چین هم ۲۵ درصد کم شد. اقتصاددانهایی که به بازار آزاد اعتقاد دارند مثل من، واردات و صادرات کالاها از یک کشور به کشور دیگر را نشانه پویایی و فعالیت یک اقتصاد میدانند و معتقدند این تجارت برای هر دو طرف معامله سودآور است و در صورتی که میزان تجارت کاهش پیدا کند هر دو طرف متضرر میشوند.
اگر مقادیر را به صورت اسمی در نظر بگیریم اقتصاد آمریکای لاتین از اقتصاد آلمان بزرگتر است اما از اقتصاد ژاپن کوچکتر است یعنی چیزی بین اقتصاد آلمان و اقتصاد ژاپن. اما اگر شاخص برابری قدرت خرید را در نظر بگیریم اقتصاد آمریکای لاتین از اقتصاد ژاپن و آلمان روی هم نیز بزرگتر است. شاخص برابری قدرت خرید یعنی اینکه قیمت کالاها و خدماتی را که در آن منطقه خاص میتوان خرید نیز وارد تحلیل خود کنیم. بر اساس شاخص برابری قدرت خرید اندازه اقتصاد منطقه آمریکای لاتین اندازه نصف اقتصاد آمریکاست، یعنی بسیار بزرگ است. شاید دلیل اصلی این بزرگ بودن به دلیل حجم بالای اقتصاد غیررسمی در کشورهای منطقه آمریکای لاتین باشد.
بدون شک بزرگترین مشکل اقتصاد آمریکای لاتین، قانون و چارچوبهای نهادی مورد نیاز برای فعالیت اقتصاد بازار آزاد است. اگر در نظر بگیریم که امتیاز ۶ از ۱۰ یک امتیاز قابل قبول برای اقتصاد بازار آزاد است فقط کشورهای شیلی، اروگوئه و کاستاریکا هستند که در این حوزه قرار میگیرند و این کشورها تنها پنج درصد تولید ناخالص داخلی منطقه را تولید میکنند. البته وضعیت نهادهای اقتصادی-سیاسی همچنان در این کشورها بسیار ضعیف است ولی شاید نسبت به برخی کشورها بهتر باشد.
سال گذشته اخبار اقتصادی ناخوشایند زیادی در حوزه منطقه آمریکای لاتین دیده شد. یکی از بدترین آنها این بود که معترضان نتوانستند اقتصاد ونزوئلا را آزاد کنند و اقتصاد این کشور هنوز تحت کنترل حکومت قبلی فعالیت میکند و رئیسجمهور مادورو و اطرافیانش هنوز قدرتمند هستند. یکی از تلاشهای مهمی که برای آزادسازی ونزوئلا شد ایجاد دولت موقت به رهبری رئیس مجلس این کشور بود که سرانجام راه به جایی نبرد. موضوع دیگری که به نظر میرسد اهمیت آن حتی از موضوع قبلی نیز بیشتر باشد، انفجار اجتماعی در شیلی بود. این اعتراضات با اعتراضات مردمی به تغییرات در سیستم حملونقل عمومی شیلی آغاز شد. در این زمان جمعیت زیادی از مردم شیلی به خیابانها ریختند و بیش از ۵۰ ایستگاه مترو را آتش زدند و بخش بسیار زیادی از مناطق عمومی را از بین بردند و سوپرمارکتها غارت شد. به نظر میرسد در کوتاهمدت به اقتصاد شیلی حداقل دو میلیارد دلار خسارت وارد شد. در نظر داشته باشید که کل اقتصاد این کشور حداکثر دو درصد اقتصاد ایالات متحده است و این اتفاق میتواند در کوتاهمدت و بلندمدت مشکلات بیشتری را برای یکی از بهترین اقتصادهای منطقه آمریکای لاتین ایجاد کند.
مشکل شیلی شاید تنها مشکل اقتصادی نباشد. به نظر میرسد مشکل شیلی بیشتر انتظارات برآوردهنشده، تضاد طبقاتی و فعالیتهای بسیار زیاد زیرزمینی است. رویکردی که دولت و نخبگان اقتصادی شیلی به اعتراضات اتفاقافتاده در شیلی داشتند، تا حدودی تایید اتفاقات بود، به این صورت که خشونت را محکوم میکردند اما بیشتر تقاضاها و انتظاراتی را که مردم و معترضان داشتند تایید میکردند. نتیجه این اتفاقات این بود که بسیاری از افراد به این نتیجه رسیدند که تجربه بازار آزاد در شیلی شکست خورده است. بسیاری از مردم نیز به این نتیجه رسیدند که اگر در انتخابات شرکت کنند آنگاه به سادگی میتوان با اعتراضات بعد از انتخابات یا حتی با شکست در انتخابات و انتخاب یک رئیسجمهور دیگر بسیاری از اصلاحات اقتصادی را که در کشور اتفاق افتاده است، از بین برد.
علاوه بر خسارات بسیار زیادی که اقتصاد شیلی از شورشهای ایجادشده به دلیل تغییر سیاستهای حملونقل عمومی دید، تلاشهای بسیاری از اقتصاددانان و کارشناسان نخبه که تلاش داشتند اقتصاد بازار آزاد را در منطقه آمریکای لاتین ایجاد و آن را تقویت کنند به ضعف کشانید. این بحران ممکن است تبعات جبرانناپذیری در درازمدت ایجاد کند. بد نیست در این زمینه به مثالهایی توجه کنیم؛ مثلاً بحران اقتصادی شدید سال ۲۰۰۸ موجب شد بسیاری از مردم به این نتیجه برسند که اقتصاد بازار آزاد نمیتواند پاسخگوی مشکلات آنها باشد و اقتصاد بازار آزاد عامل ایجادکننده بحران اقتصادی بوده است. در نتیجه بحرانهایی همچون بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ میتواند تاثیر شدیدی بر اقتصاد آمریکای لاتین بر جای بگذارد و دولتهای چپگرا را تقویت کند. این بحران و اتفاقاتی که بعد از آن افتاد باعث شد بسیاری به این نتیجه برسند که بانکهای مرکزی و استقلال بانک مرکزی موجب تولید حجم زیاد نقدینگی میشود و این حجم زیاد نقدینگی در کنار بحرانهای اقتصادی دورهای، مشکلات عدیدهای در اقتصاد ایجاد میکند. اتفاقی که در شیلی افتاد موجب شد بسیاری از کارشناسان به دنبال راهحل سوم برای اقتصاد باشند و آن را اروپایی ببینند، یعنی به دنبال راهاندازی سوسیالیسم اروپایی در آمریکای لاتین باشند. شاید بتوان گفت اینجا بود که سوسیالیستهای آمریکای لاتین خیلی خوشحال شدند.
شاید اگر دولت جدید برزیل موجب آزادی بیشتر اقتصاد خود شود، اتفاقات مثبت دیگری نیز بیفتد. من بارها از این کشور دیدن کردهام. بحثهای اقتصادی و اصلاحات اقتصادی این کشور را از نزدیک مورد مطالعه قرار دادهام و تنها کشور بزرگی که من آن را با خوشبینی نگاه میکنم برزیل است. معتقدم چیزی که در برزیل اتفاق افتاد شبیه معجزه است البته نه معجزه اقتصادی بلکه یک معجزه سیاسی-اقتصادی که از احترام به حقوق بشر و احترام به دارایی فردی افراد به دست میآید. معجزه این است که چطور میتوان به یک برآیند پایدار بین بازیگران اجتماعی عمومی برای ایجاد یک جامعه مدنی مطلوب رسید. معجزه چیزی مثل این است که آلمان نازی را به آلمان فعلی تبدیل میکند یا اینکه کره جنوبی را که روزی مردم گرسنهای داشت تبدیل به یکی از بهترین و قویترین اقتصادهای قرن ۲۱ میکند. سیاستهای اقتصادی مشابه میتواند یک کشور پوپولیست ناکارا مثل برزیل را تبدیل به یک کشور پیشرو و منظم گرداند. تاثیر منطقهای در این مورد چشمگیر است. برزیل به تنهایی حدود نیمی از اقتصاد آمریکای لاتین را در اختیار دارد و جمعیت این کشور نیمی از جمعیت آمریکای لاتین است. تولید ناخالص داخلی یک شهر آن یعنی سائوپائولو به تنهایی بزرگتر از تولید ناخالص داخلی شیلی است. به نظر میرسد برزیل میتواند رشد اقتصادی چهاردرصدی را تا سال ۲۰۲۲ به دست آورد و این اتفاقی است که موجب میشود پیشبینی خوشبینانه من به واقعیت بپیوندد.
مکزیک دومین اقتصاد بزرگ آمریکای لاتین است و وابستهترین اقتصاد در آمریکای لاتین به اقتصاد ایالات متحده را دارد. علاوه بر مشکلاتی که میدانیم مکزیک دارد، یعنی دولت ضعیف و فاسد و دیدگاه چپ، دو نیروی دیگر نیز در مکزیک وجود دارد؛ اول کارتلهای مواد مخدر و دوم سرمایهداران فاسد. هر دو این متغیرها احتمال رشد مکزیک را کاهش میدهند. به تازگی دیدیم که چگونه کارتلهای مواد مخدر در ایالت سینالوآ مکزیک توانستند ارتش این کشور را شکست دهند و آنها را اسیر کنند و در قبال پسر بزرگترین کارتل مواد مخدر مکزیک، آنها را تحویل دهند. رئیس این کارتل مواد مخدر هماینک در زندان فدرال آمریکاست. این کارتل مواد مخدر که در اواخر دهه ۱۹۸۰ ایجاد شده است یکی از بزرگترین و قویترین کارتلهای قاچاق مواد مخدر در جهان است.
سرمایهداری فاسد چیز جدیدی در مکزیک نیست. عجیب آن است که این سرمایهداری فاسد از نظر ایدئولوژیک حتی از دیدگاه آنهایی که خود را قهرمان اقتصاد آزاد میدانند، پذیرفته شده است. سال ۲۰۰۰ آلفونسو پونچو رومو به عنوان یک کارآفرین موفق که باعث پیشرفت و ساخت مکزیک جدید است، شناخته میشد. او مدرسه کسبوکاری با عنوان Duxx ساخته و توانسته بود اقتصاددانان زیادی را به سمت این مدرسه کسبوکار جذب کند. مدرسه کسبوکاری که ایجاد کرده بود به جایی رسیده بود که دانشآموزان سطح بالا تلاش میکردند بتوانند وارد آن شوند و مدرک این مدرسه را به دست آورند.
پس از تصمیمات بیزینسی ضعیف وضعیت کسبوکار رومو تغییر کرد و مدرسه کسبوکاری که ایجاد کرده بود، بسته شد. علاوه بر این وارد فعالیتهای سیاسی شد و به یکی از مهمترین هواداران و پشتیبانان رئیسجمهور مکزیک آندرس مانوئل لوپز اوبرادور تبدیل شد. بسیاری از صاحبان کسبوکار دیگر نیز در آن زمان به عنوان پشتیبان رئیسجمهور شناخته میشدند. بعد از اینکه او به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد توانست با استفاده از بانک آزتک قراردادی بسیار باارزش با دولت مکزیک منعقد کند. قراردادی که ریشه آن انحصار و فساد مالی بود ولی هیچ یک از طرفداران اقتصاد آزاد در مکزیک به قرارداد اعتراض نکردند.
این قرارداد به گونهای بود که بسیاری از کسبوکارها را در مکزیک تحت تاثیر قرار داد و به جایی رسید که حتی بسیاری از روزنامهها و خبرگزاریهای معروف مانند والاستریت و بلومبرگ نیز به این تصمیم دولت مکزیک اعتراض کردند. همانطور که میبینید، فساد در مکزیک ریشههای بسیار عمیقی دارد.
به سمت جنوب برویم. آرژانتین سومین اقتصاد بزرگ منطقه آمریکای لاتین است و وضعیت بسیار بدی نسبت به برزیل و شیلی دارد. دولت جدید این کشور نیز به دنبال افزایش مالیاتها، افزایش مخارج دولتی و کنترل بیشتر بر روی اقتصاد است. علاوه بر این به دنبال مهلت بیشتر بازپرداخت وامها از صندوق بینالمللی پول و دیگر وامدهندگان به این کشور است. دولت جدید که به تازگی در آرژانتین قدرت را به دست گرفته، نتوانست پشتیبانی زیادی از سمت نخبگان این کشور به دست آورد و بسیاری از شعارهایش را نیز نتوانسته عملی کند. بسیاری از شرکتها برنامههای خود را برای سرمایهگذاری در آرژانتین ملغی کردهاند. به نظر میرسد اگر آرژانتین فکری جدی در مورد وضعیت اقتصادی خود نکند با یک ونزوئلای جدید روبهرو خواهیم شد.
کلمبیا نیز وضعیت جالبی ندارد. رئیسجمهوری به دنبال این است که بتواند قدرت حکمرانی را در کلمبیا به دست آورد. حکمرانی از اقتصاد در کلمبیا مهمتر است. به همین دلیل است که رئیسجمهور جدید به دنبال کنترل شورشیان این کشور است و چندان توجهی به مسائل اقتصادی ندارد. در انتخابات اخیر شهرداریها نیز چپگراها اکثر شهرهای مهم را از آن خود کردند. رئیسجمهور سانتوس کسی بود که توانست جنگهای داخلی کلمبیا را به پایان برساند و گروههای مارکسیست فارک را نیز پای میز مذاکره بنشاند و به جنگ داخلی کلمبیا نیز پایان دهد. او به همین دلیل جایزه صلح نوبل را دریافت کرد اما این اتفاق باعث شد که توجهها در کلمبیا به سمت اقتصاد حرکت نکند. به همین دلیل است که روند مشخص رو به رشدی برای اقتصاد کلمبیا دیده نمیشود و به نظر نمیرسد اقتصاد این کشور آماده یک رشد سریع اقتصادی باشد.
هرچند پرو مشکلات زیادی دارد اما به نظر میرسد از همسایههایش بهتر عمل میکند. در میان اقتصادهای بزرگ در منطقه آمریکای لاتین، پرو بعد از شیلی بهترین عملکرد را در درازمدت داشته است. اما واقعیت این است که رئیسجمهورهای قبلی این کشور عموماً به دلیل فساد اقتصادی شناخته شدهاند، یکی از آنها خودکشی کرده و دیگری استیضاح شده و به همین دلیل انتخابات زودرس در این کشور برگزار شده است.
به تازگی 40سالگی مطالعه هرناندو دسوتو در زمینه اقتصاد غیررسمی است. امروز هم حداقل ۷۰ درصد پروییها در بخشهای غیررسمی اقتصادی این کشور فعالیت میکنند. کسانی که در بخش غیررسمی اقتصادی این کشور فعالاند معتقدند دولت پرو یک دولت شکستخورده است.
علاوه بر این بخش خصوصی را که با دولت همکاری میکند یک بخش شکستخورده میدانند. دولت و بخش خصوصی همکار آن را دو شیطان میدانند که بخشهای مختلف اقتصادی را در اختیار خود دارند. زمانی که در دهه ۱۹۸۰ وارد واشنگتن شدم عموم اقتصاددانان بزرگ و نظریهپردازان آمریکای لاتین معتقد بودند پرو به زودی فرو خواهد پاشید. من فکر نمیکنم این اتفاق بیفتد اما به نظر میرسد این کشور وارد یک دوره افزایش ناآرامیها خواهد شد.
بولیوی نیز وضعیت چندان جالبی ندارد. رئیسجمهور قبلی این کشور تمام تلاش خود را کرد تا دوره ریاستجمهوری را مادامالعمر کند اما نتوانست و در انتخابات بعدی چپگراها شکست خوردند. البته هنوز هم کشورهای مارکسیست و سوسیالیست آمریکای لاتین
مثل کوبا و ونزوئلا تقویتکننده رویکرد سوسیالیستی در این کشور هستند. چین و روسیه نیز از این رویکرد حمایت میکنند. پس به این سادگیها نمیتوان انتظار تغییر و پیشرفت خاصی از بولیوی داشت.
آیا میتوان انتظار داشت که وضعیت ونزوئلا بهتر شود؟ من خیلی خوشبین نیستم. پس از اتفاقاتی که سال گذشته در ونزوئلا روی داد، ایالات متحده سعی کرد با برخی از صاحبان کسبوکار اصلی در ونزوئلا تماس بگیرد و حتی رودی جولیانی با برخی از آنها دیدار داشت. اما شرط آنها برای پشتیبانی از اصلاحات در ونزوئلا تضمین این نکته بود که مفاسد اقتصادی آنها پیگیری نخواهد شد. به همین دلیل است که بخش زیادی از صاحبان کسبوکار ونزوئلا در سالهای اخیر این کشور را به مقصد کلمبیا ترک کردهاند.
کشورهایی که بررسی کردیم بیش از ۸۵ درصد از اقتصاد آمریکای لاتین را شکل دادهاند و فکر میکنم برای به دست آوردن دیدی کافی از آنچه در اقتصاد آمریکای لاتین اتفاق میافتد، کافی باشد. پاراگوئه و اروگوئه به عنوان مناطق امن برای سرمایهگذاران آرژانتینی شناخته میشوند. کشورهای آمریکای مرکزی نیز اقتصادهای خیلی کوچکی دارند که بیشتر وابسته به
اقتصاد ایالات متحده است. نیکاراگوئه وضعیت بسیار ناگواری دارد و مسیری مثل ونزوئلا و کوبا را در پیش گرفته است. به همین دلیل به نظر نمیرسد در آینده آمریکای لاتین شاهد رشد اقتصادی قابل توجهی باشد.