پیچیدگی بنیادین علم اقتصاد
تعاملات ساده و نتایج غیرقابل پیشبینی
وظیفهای را که اقتصاددانان برای خود تعیین کردهاند در نظر بگیرید. اقتصاد جهانی محصول تعامل تقریباً همیشگی بین میلیاردها نفر با ویژگیهای منحصربهفرد است. تلاش برای مدلسازی حتی یک گوشه کوچک از آن با استفاده از معادلات ریاضیاتی کاری جسورانه و حتی احمقانه است. این واقعیت که اقتصاددانان توانستهاند تا این میزان کنونی پیشرفت کنند امری خارقالعاده به نظر میرسد.
ترجمه: جواد طهماسبی: وظیفهای را که اقتصاددانان برای خود تعیین کردهاند در نظر بگیرید. اقتصاد جهانی محصول تعامل تقریباً همیشگی بین میلیاردها نفر با ویژگیهای منحصربهفرد است. تلاش برای مدلسازی حتی یک گوشه کوچک از آن با استفاده از معادلات ریاضیاتی کاری جسورانه و حتی احمقانه است. این واقعیت که اقتصاددانان توانستهاند تا این میزان کنونی پیشرفت کنند امری خارقالعاده به نظر میرسد.
آیا ممکن است یک رویکرد کاملاً متفاوت بهتر کار کند؟ در ماه فوریه فصلنامه بوستون ریویو (Boston Review) همایشی را برگزار کرد تا چشماندازهای «علم اقتصاد پس از نئولیبرالیسم» را به بحث گذارند. در یکی از عناوین همایش میخوانیم «آنچه ما اقتصاد مینامیم در واقع یک سیستم بسیار پیچیده چندسطحی است و باید آن را از این منظر مطالعه کرد». نویسندگان موضوع علم اقتصاد پیچیدگی (Complexity Economics) را مطرح میکنند که اگرچه هنوز مانند نقطهای در این حوزه به شمار میرود اما تاثیر بالقوه آن بسیار عمیق است.
بخش اعظم علم اقتصاد بر تعادل متمرکز میشود: یعنی وضعیت آرامش طبیعی اقتصاد. حل مجموعهای از معادلات که یک بازار را توصیف میکنند و در آن بازار افرادی قابل پیشبینی برای منافع خود تلاش میکنند و در این تلاش با محدودیتهایی روبهرو هستند آن تعادل را برقرار میسازد. به عنوان مثال، قیمتها بین عرضه و تقاضا و سطوح رفاه خلقشده تعادل ایجاد میکنند. یک پژوهشگر میتواند چنین اقتصادی را با یک تکانه خارجی مثلاً یک فناوری جدید یا تغییری در سیاست مالیاتی آزمایش کند و سپس روند بازگشت آن به تعادل را مشاهده و بررسی کند. اما این مدلها هرچه هم که دقیق باشند باز هم نمیتوانند قدرت رویدادهای اقتصادی جهان واقعی را نشان دهند.
علم اقتصاد پیچیدگی بر مبنای اصولی قرار میگیرد که کمتر به تعادل میپردازند. جوان رابینسون اقتصاددان بریتانیایی تردید دارد که مدلهای تعادل بتوانند نقش تاریخ را در تعیین نتایج درک کنند. جوزف شومپیتر اقتصاددان اتریشی اقتصاد را موضوعی میدانست که همواره در حال تغییر است و نوآوری آن را توانمند میسازد. فردریک هایک دیگر اقتصاددان اتریشی در نوشتار خود بیان میکند که چگونه اقدامات جداگانه افراد میتواند «نظمی فیالبداهه در پیچیدگی درکناشدنی» به وجود آورد.
اما تاثیر بزرگتر از جانب مطالعه بینرشتهای سیستمهای پیچیده است که مولفههای آنها به خوبی درک شدهاند اما تعامل مولفهها به بروز پدیدههای بسیار بزرگ غیرمنتظره منجر میشود. کل بهدستآمده با مجموع قطعات تفاوت زیادی دارد. به عنوان مثال، آب جاری میتواند مشکلات غیرقابل پیشبینی پدید آورد هرچند که مولکولها از قوانین ساده و جبری فیزیک پیروی میکنند. در سال 1984 گروهی از دانشمندان که اکثر آن را فیزیکدانان بنیادی تشکیل میدادند در تاسیسات پژوهشهای هستهای «آزمایشگاه ملی لس آلاموس» در نیومکزیکو موسسه سانتافه را تاسیس کردند. این مرکز به مطالعه سیستمهای پیچیده اختصاص یافت. در سال 1987 دانشمندان آن مرکز با گروهی از اقتصاددانان از جمله کنث آرو برنده جایزه نوبل گردهم آمدند تا بررسی کنند چگونه مطالعه سیستمهای پیچیده میتواند در علم اقتصاد کاربرد پیدا کند.
این گردهمایی درست به موقع بود. در دهه 1970 منتقدان مدلهای اقتصادی کینزی چنین استدلال میکردند که روابط مهم اقتصاد کلان از قبیل رابطه بین بیکاری و نرخ تورم ثابت نیستند بلکه پس از آنکه مردم سیاست دولت را مشاهده کردند و خود را با آن وفق دادند این روابط دستخوش تغییر میشوند. به عقیده آنها یک مدل معتبر اقتصاد کلان باید دارای «خرد بنیان» باشد. این مدل باید توصیف خود از اقتصاد به عنوان یک کل را از خصیصههای ریاضیاتی رفتار افراد اقتباس کند. در آن زمان رایج بود که مدلهای مبتنی بر فرضیههای غیرواقعی به ویژه این فرض را که مردم منطقی هستند و صرفاً به منافع خود میاندیشند به باد تمسخر بگیرند. برخی اندیشمندان تلاش میکنند با لحاظ کردن دیدگاههای اقتصاددانان رفتاری آن مدلها را بهبود بخشند. اقتصاددانان پیچیدگی میگویند این پروژه از همان آغاز محکوم به شکست بود. حتی مدلهایی که بر مبنای توصیفات واقعگرایانهتر از رفتار انسانی هستند نمیتوانند نتایج عجیبی را که از تعاملات بین میلیاردها نفر حاصل میشوند پیشبینی و درک کنند.
رویکرد پیچیدگی با انسانهایی شروع میشود که انسانترند. افراد صرفاً منطقی یا منفعتطلب نیستند بلکه با اطلاعات محدود استدلال و از قواعد ساده پیروی میکنند. زمانی که افراد از جهان اطراف خود میآموزند و خود را با آن سازگار میکنند آن قواعد نیز متحول میشوند. ساختارهای پیچیده مانند بنگاهها و نهادهای سیاسی از میان تعاملات بیشمار پدید میآیند. این ساختارها یک نیم اشکوب یا لایه میانی بین اقتصاد کلان و اقتصاد خرد ایجاد میکنند که هر دو را تحت تاثیر قرار میدهد. هیچ تضمینی برای وجود یک تعادل یا تمایل به سمت یک نتیجه خاص یا نقطهای که در آن همهچیز آرام گیرد وجود ندارد.
چگونگی کارکرد این سیستم به طرز عجیبی به جایگاه آغازین وابسته و حساس است. شما مجبورید تاریخ را جلو ببرید تا نتیجه را بدانید. اما باز هم میتوان چیزهای زیادی را فهمید. اقتصاددانان میتوانند با استفاده از کامپیوترهای قدرتمند ببینند چه اتفاقاتی ممکن است روی دهد. آنها میتوانند قواعد تصمیمگیری برای الگوریتمهایی را که در مورد افراد در یک اقتصاد کاربرد دارند تعیین کنند؛ یک نقطه شروع را انتخاب کنند و ببینند چگونه الگوریتمها با یکدیگر تعامل دارند. به عنوان مثال، پژوهش برایان آرتور یکی از دانشمندان بنیانگذار علم اقتصاد پیچیدگی بررسی میکند که چگونه یکی از چندین فناوری رقیب میتواند بر بازار مسلط شود حتی اگر از نظر فنی از دیگران برتر نباشد. اینگونه رویدادها اهمیت تاریخ را نشان میدهند. آنها آشکار میسازند که چگونه یک سیستم ظاهراً باثبات میتواند از یک حالت به حالتی کاملاً متفاوت بلغزد و مثلاً از حالت سکون به صنعتیسازی یا از بازارهای آرام مالی به بحران کشیده شود. به عنوان نمونه، آقایان سزار هیدالگو و ریکاردو هاسمن پیوند بین پیچیدگی اقتصاد (اندازهگیریشده بر مبنای روابط صادراتی دوجانبه) و رشد درآمد سرانه را بررسی کردند.
بحران یک نردبان است
اقتصاددانان سنتی نیز این موضوعات را بررسی میکنند. مدلهای دربرگیرنده افزایش بازدهی با توجه به مقیاس میتوانند توضیح دهند چگونه یک بنگاه در میان دیگران رشد میکند و به انحصار تبدیل میشود یا چگونه اقدامات منفعتطلبانه افراد میتواند یک شهر کوچک را به یک ابرشهر تبدیل سازد در حالی که شهر دیگر رو به پژمردگی میرود. اما اقتصاددانان پیچیدگی اذعان دارند که این رویدادهای عجیب انحرافاتی از مسیر به سمت نتایج قابل پیشبینی قلمداد نمیشوند بلکه خود هنجار هستند.
پیچیدگی هنوز راه زیادی تا زیر و رو کردن علم اقتصاد دارد. این مفهوم هنوز بیشتر از نتیجه استعاره تولید میکند. اما همزمان رویکردهای جدیدی برای سوالات دشوار ارائه میدهد. نقش آن با گذشت زمان رشد میکند تا زمانی که -شاید- علم اقتصاد ناگهان از یک روش کار به روشی دیگر برود.
منبع: اکونومیست