بحران سلامت روحی
سپیده کاوه از اثر اقتصاد بر طغیان احساسات منفی میگوید
در بررسیهای سالانه موسسه گالوپ که آخرین نسخهاش در سال 2019 با پرسش از بیش از 150 هزار نفر در بیش از 140 کشور انجام شده، میزان تجربههای مثبت و منفی افراد در یک روز قبل از تکمیل پرسشنامه به پرسش گذاشته میشود و از نتایج آن جهت امتیازدهی و رتبهبندی کشورها استفاده میشود.
در بررسیهای سالانه موسسه گالوپ که آخرین نسخهاش در سال 2019 با پرسش از بیش از 150 هزار نفر در بیش از 140 کشور انجام شده، میزان تجربههای مثبت و منفی افراد در یک روز قبل از تکمیل پرسشنامه به پرسش گذاشته میشود و از نتایج آن جهت امتیازدهی و رتبهبندی کشورها استفاده میشود. در رتبهبندی اخیر این موسسه، کشور ایران در کنار کشورهایی همچون چاد و سیرالئون جزو پنج کشور عصبانی دنیا قرار گرفته است. سپیده کاوه، پژوهشگر اقتصادی، درباره اینکه چرا احساسات بد و منفی چون خشم و عصبانیت در جامعه ایرانی، ماندگاری بیشتری دارند، میگوید که خلأ سیاستگذاری در جهت توجه به وضعیت شاخصهای سلامت و رفاه ذهنی در ایران کماکان سبب ماندگاری عصبانیت و حزن در ما شده است و سایر تنشها و مشکلات اقتصادی-سیاسی جاری سبب گسترش این وضعیت نامطلوب در سالهای پیشرو خواهد شد.
♦♦♦
با توجه به اینکه پژوهشهای خود شما در ارتباط با میزان شادکامی و رفاه ذهنی در ایران بوده است، روش بررسی موسسه گالوپ را تا چه اندازه مورد قبول میدانید و آیا مشاهدات و مطالعات داخلی نیز این مساله را در مورد سطح بالای احساسات منفی چون پرخاشگری یا عصبانی بودن جامعه ایران تایید میکند؟
در بررسیهای سالانه موسسه گالوپ که آخرین نسخهاش در سال 2019 با پرسش از بیش از 150 هزار نفر در بیش از 140 کشور انجام شده، میزان تجربههای مثبت و منفی افراد در یک روز قبل از تکمیل پرسشنامه به پرسش گذاشته میشود و از نتایج آن جهت امتیازدهی و رتبهبندی کشورها استفاده میشود. به عنوان نمونه در مورد حس عصبانیت پرسیده میشود که افراد دیروز به چه میزان دچار این احساس شدهاند و پاسخها در یک طیفی از اعداد گنجانده میشود. اینکه متدولوژی موسسه گالوپ جهت سنجش حس مثبت و منفی افراد در مورد زندگیشان بهترین روش است را به قطع یقین نمیتوان گفت. سنجههای روانشناسانه مانند سنجههای فیزیک و ریاضی نیستند که با قطعیت همراه باشند. به عبارتی در ریاضیات همیشه حاصلضرب یک عدد در خودش مربع آن عدد را نشان میدهد ولی در علوم روانشناسی و علوم اجتماعی به صورت قطع نمیتوان گفت یک سوال خاص، پژوهشگر را به نتیجهای خاص و قطعی رهنمون میکند. از جمله انتقاداتی که بر مجموعه سوالات گالوپ وارد است، تمرکز آن بر قضاوت فرد فقط در مورد احساسات 24ساعته گذشتهاش است و قابلیت تعمیم این پاسخ را به کل زندگی فرد زیر سوال میبرند. ولی استدلال طراحان پرسشنامه گالوپ بر تهیه تصویر مقطعی از حال و هوای افراد در زمان تکمیل پرسشنامه با هدف حذف قضاوتهای کلی شخص از زندگی استوار است.
بهطور کلی اینکه تنها مبنای قضاوت و نتیجهگیریها در مورد وضعیت ایران را گزارشهای بینالمللی بدانیم خطاست. کار موسسه گالوپ از طریق جمعآوری اطلاعات از طریق تماس تلفنی با هزار نفر در کشور نمیتواند نمونه قابل تعمیمی برای نشان دادن وضعیت کل کشور را به لحاظ آماری ارائه دهد. تقریباً تمامی کشورهای پیشرفته جهان به جز تکیه بر گزارشهای عمومی بینالمللی، نهادی را متولی تهیه آمارهای ملی مرتبط با رفاه ذهنی، شاخصهای روانی افراد و تعیین میزان شادکامی ملی میکنند و پایش آمارهای ملی را سالانه جهت ارائه تصویری از وضعیت مردم به سیاستگذاران انجام میدهند.
در ایران متاسفانه هیچ نهاد یا سازمانی متولی تهیه و جمعآوری شاخصهای رفاه ذهنی و شادکامی نیست و خلأ این موضوع بسیار مشهود است. در پژوهشی که بر روی چهار کلانشهر تهران، مشهد، شیراز و رشت انجام دادهام، هم شاخصهای 10گانه موسسه گالوپ مورد بررسی قرار گرفته و هم شاخص تکسوالی مرتبط با سنجش وضعیت رفاه ذهنی سنجیده شده است. مقایسه بین نتایج به دستآمده و نتایج موسسه گالوپ، همجهتی نتایج را نشان میدهد. البته چون تمرکز پژوهش من بر کلانشهرها و حاشیهنشینها بوده است، متوسط امتیاز منفی بالاتری برای تجارب منفی و عصبانیت و استرس و... به دست آمده است. اگر این عامل را به عنوان تعدیلکننده در عدد لحاظ کنیم میتوان گفت نتایج پژوهش، نتایج گزارش موسسه گالوپ را به صورت کلی تایید میکند. علاوه بر آن مشاهدات روزمره همه ما نیز گواهی بر صحت آمار است.
اگر به گزارشهای این موسسه در سالهای گذشته بازگردیم، متوجه میشویم که ایران در سالهای گذشته نیز همواره در رتبههای بالای فهرست مردم غمگین یا عصبانی قرار داشته است و این سیگنال را میدهد که احساسات بد و منفی چون خشم و عصبانیت در جامعه ایرانی، ماندگاری بیشتری دارند. ارزیابی شما چیست؟
وضعیت کشور در سالهای اخیر متاسفانه در شاخصهای پایششده رفاه ذهنی همانطور که فرمودید مناسب نبوده است. تقریباً همیشه ایران در بین پنج کشور دارای بیشترین خلق و خوی منفی و عصبانیت بوده است. شما فردی را در نظر بگیرید که در یک بررسی پزشکی تشخیص داده شده که دارای بیماری خاصی است. اگر برای درمان آن بیماری، پزشک تدابیر خاصی نیندیشد و تصور کند پس از مدتی بیماری خود به خود رفع میشود، امری نامحتمل است. جامعه ایرانی جامعهای ناشاد، عصبانی و ناراحت است. برای رفع این حالات پزشکان جامعه که همان سیاستگذاران هستند باید تدابیری بیندیشند. سوال این است که آیا از چند سیاست که جهت بهبود حال روحی جامعه در سالهای اخیر تعریف و اجرا شده میتوان نام برد که در پی اجرای آنها انتظار بهبود این شاخصها را هم داشته باشیم؟ در دهههای اخیر شاخصهای رفاه ذهنی برای قضاوت در مورد عملکرد سیاستگذاران در کشورها معیارهای محکمتر و درستتری نسبت به شاخصهای اقتصادی مانند درآمدهای سرانه و نرخ تورم فراهم میکنند. برای قضاوت در مورد عملکرد دولتها شاخصهای رفاهی دارای اعتبار بیشتری شده و کمکم جایگزین شاخصهای اقتصادی شدهاند. خلأ سیاستگذاری در جهت توجه به وضعیت شاخصهای سلامت و رفاه ذهنی در ایران کماکان سبب ماندگاری عصبانیت و حزن در ما شده است و سایر تنشها و مشکلات اقتصادی-سیاسی جاری سبب گسترش این وضعیت نامطلوب در سالهای پیشرو خواهد شد.
شاهدیم اخبار منفی بسیاری در رسانهها و شبکههای اجتماعی مبتنی بر درگیرهای خشونتآمیز خانوادگی که منجر به قتل شده یا رفتار بسیار خشمگینانه مانند آتش زدن خودرو آن هم به دلیل جریمه پلیس یا درگیریهای خشن در خیابانها، از جامعه ایرانی منتشر میشود و به نظر میرسد تعداد این حوادث در طول هفته کم نیستند. چه عواملی باعث شده تا پرخاشگری و خشونت در جامعهمان شیوع پیدا کند؟
اساساً پیشتر ایران به لحاظ خشونتهای جاری و خانوادگی در وضعیت مطلوبی نبود. به عنوان نمونه دیدن یک صحنه تصادف که ختم به خشونت کلامی و گاه جسمی نشود، چندان زیاد نیست، کمتر شده است که نقطه شروع جامعه ایرانی از یک وضعیت مطلوب و آرام باشد. ما با مفاهیمی چون «تکنیکهای کنترل خشم» و «بالا بردن آستانه تحمل» ناآشنا هستیم. آموزش نیافتهایم که چگونه در شرایطی که باب طبع ما نیست رفتار سنجیده داشته باشیم. حال در سال اخیر که جامعه تحت انواع فشارهایی قرار گرفته که گاه بیش از حد تحمل ذهنهای سالم نیز بوده، اینکه انتظار داشته باشیم خشونت در جامعه در همان سطح قبلی بماند، خیالی سادهانگارانه است.
بین مسائل اقتصادی و وضعیت معیشت مردم جامعه در ترویج خشونت و عصبانیت چه رابطهای وجود دارد؟ با توجه به بحران اقتصادی و تورم بالایی که اقتصاد ایران درگیر است آیا میتوان گفت بخشی از بالا گرفتن احساسات منفی چون شیوع استرس و پرخاشگری به این مساله در جامعه ایرانی برمیگردد؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا یک پیشزمینه را عرض کنم. پژوهشهای علمی صورتگرفته در سایر کشورها، نقش مثبت درآمد شخصی و خانوار را در بهبود سلامت و رفاه ذهنی افراد نشان دادهاند. بدون شک بهبود وضعیت مالی و معیشت فرد سبب بهبود حال و تجلی او خواهد شد. نکته جالب اینجاست که در وضعیت معکوس که سفره فرد با مضیقه در معیشت مواجه میشود و سطح رفاه مالی کمتری را نسبت به گذشته تجربه میکند، سرعت تغییر احوالات و قدرت گرفتن احساسات منفی در فرد بالاتر است. به عبارتی با کمتر شدن رفاه مالی فرد زودتر به سطح پایینتری از رفاه ذهنی میرسد نسبت به زمانی که رفاه مالیاش اضافه شده است. در پژوهشی که انجام دادهایم علاوه بر پرسش در مورد میزان درآمدها و هزینههای فردی و خانوار، شاخص رضایت مالی از شرایط خود و خانواده هم تعریف و پرسیده شد. در نمونههای اخذشده که بیشتر از تعداد نمونههای سالانه موسسه گالوپ نیز بوده است، به صورت قطع میتوان گفت اثرگذارترین متغیر بر رفاه ذهنی مردم ایران میزان رضایت مالی آنها در زندگی است. نتایج نشان میدهد که یک واحد تغییر در میزان رضایتمندی مالی افراد (دامنه سنجش یک طیف هفتواحدی است) سبب افزایش حدود پنجدرصدی در احتمال شادمانی افراد میشود. با تکیه بر این دادهها اثرگذاری وضعیت مالی و معیشت مردم بر سلامت ذهنیشان اثبات میشود. حال با توجه به تورمی که در حال تجربه هستیم و تکیه بر این یافتههای پژوهش به قطع میتوان گفت سلامت روحی ایرانیان شیب نزولی تندی در سال گذشته و سال اخیر دارد و شاهد استرسها و پرخاشگریهای فزاینده خواهیم بود.
همچنین طبق پژوهشهای انجامشده کانال دوم اثرگذاری بحران اقتصادی و تورم بالایی که اقتصاد ایران در حال حاضر درگیر آن است کاهش حس امنیت است. در شرایطی که کاهش شدید قدرت خرید خانوار رخ داده و افق دید ثابتی از وضعیت آتی در دست نیست به صورت ناخودآگاه احساس امنیت افراد به سطح پایینتر کاهش مییابد و متعاقب با آن بخشی از سلامت فکری-ذهنی خود را از دست خواهند داد. این نیز سبب افزایش بروز رفتارهای ناسالمی چون استرس، پرخاشگری و عصبانیت میشود. البته این را اضافه کنم که تمامی این نتیجهگیریها روی میانگین افراد هستند وگرنه استثنائاتی میتوان مثال زد که در فقر و ورشکستگی شاد و سالماند یا در اوج گسترش رفاه مالی ناراضی و غمگیناند.
اگر به گزارشهای منتشرشده توسط موسسه گالوپ دقت کنیم، متوجه میشویم که ایران همردیف کشورهایی چون چاد، سیرالئون، نیجر و عراق قرار گرفته است که این کشورها عمدتاً اقتصاد ضعیفی دارند و بسیار فقیر هستند. ارزیابی شما از این مساله چیست؟
در جایی که به رابطه درآمد با سلامت ذهنی پرداخته شد تاکیدی بر درآمد و رفاه شخصی و خانوار بود و نه درآمد سرانه در سطح کشور. در اینجا هم ابتدا گریزی به یافتههای سایر محققان خواهم زد و بعد در مورد ایران توضیح خواهم داد. در مورد جهت و نحوه اثرگذاری درآمد سرانه کشور بر میزان رفاه ذهنی ساکنان آن، پژوهشها به سمت و سوی یکسانی نتیجه ندادهاند. پایه این تناقضات که به پارادوکس استرلین معروف است نشان داد که بهرغم رشد پایدار و قابل توجه درآمد سرانه 50ساله در کشورهای غربی، رشد چشمگیری در میزان شادی آنها رخ نداده است. در کنار این دست مطالعات، پژوهشهایی نیز کاملاً به نتیجه مخالف رسیدهاند و افزایش قابل توجه در شادی را همزمان با افزایش درآمد سرانه کشورها گزارش دادهاند. در نهایت نظر غالب در ادبیات اقتصاد شادکامی این است که بین رفاه ذهنی و درآمد سرانه رابطه مستقیم وجود دارد. حال اینکه چرا ایران با درآمد سرانه بیش از 10برابری نسبت به کشورهای نیجر و سیرالئون و هشتبرابری نسبت به چاد، به لحاظ شاخصهای عصبانیت و احساسات منفی در کنار آنها قرار دارد نیاز به تامل دارد. این نتایج حمایتکننده این رویکرد اقتصاددانان است که معیار عملکرد دولتمردان را درآمد سرانه کشورها نمیدانند چون به مصرف بهینه درآمدها در کشورها نمیتوان مطمئن بود و آنچه میتوان به عنوان معیار قضاوت پذیرفت رفاه ذهنی و شادکامی است که این درآمدها برای مردم به ارمغان آورده است. البته تفسیری هم میتوان داشت که قرار گرفتن ایران در کنار کشورهایی که در حدود ۱۰ درصد ما درآمد دارند یعنی ۱۰ درصد درآمد ایران صرف رفاه ایرانیان میشود که شخصاً با این استدلال مخالف هستم و جز درآمد سرانه عوامل زیادی را در تعیین رفاه ذهنی موثر میدانم.
به نظر شما کمبود شادی و شادکامی و فراگیری غم و خشونت چقدر به ضعفهای فرهنگی در جامعه و مساله آموزش و پرورش در خانوادهها و مقوله سیاستگذاری فرهنگی برمیگردد؟ در این زمینه چه باید کرد؟
بیش از صد عامل را که اثرگذار بر میزان شادی و غم افراد هستند میتوان لیست کرد که در هر جامعه و فرهنگی ترتیب و تقدم اثرگذاری متفاوتی دارند ولی یکسری عوامل هستند که در همه کشورها به صورت پایهای اثرگذارتر هستند و سطح پایه رفاه ذهنی کشورها را تعیین میکنند. در گزارشهای سالانه موسسه گالوپ کشورهای آمریکای لاتین صدرنشین کشورهای دارای احساسات مثبت (داشتن استراحت خوب، با احترام رفتار شدن، خندیدن، شادمانی کردن، انجام یا یادگرفتن موضوعی جالب توجه، احساس لذت) هستند. اینکه چه عامل مشترکی در این کشورها سبب این وضعیت برای آنها شده قطعاً نه به درآمد سرانه و نه به توسعهیافتگی آنها مرتبط است و اصلیترین عاملی که سبب حال بسیار خوب مردم این کشورها شده است به مسائل فرهنگی برمیگردد. آنها یاد گرفتهاند که شاد باشند و بر روی جنبههای مثبت تمرکز داشته باشند. اگر لیست کشورها را از سمت بدترینها هم بررسی کنیم بدترین کشور، افغانستان است که با وجود کشمکشها و نزاعهای داخلی و عدم ثبات در کشور قرار گرفتنش در این رتبه امری دور از ذهن نیست. دومین بدترین کشور که در سالهای پیش وضعیت بسیار بهتری داشته، بلاروس است. تنها عاملی که در سال گذشته میتوان یافت که تغییر آن سبب افت شدید حس مثبت شهروندان بلاروسی شده، رسوایی و فساد شدید مالی دولتمردان و کارمندان عالیرتبه در سال 2018 در این کشور است. سومین بدترین هم یمن است که وضعیت جنگهای داخلی و قحطی و مشکلات اقتصادی سبب ایجاد وضعیت فوقالعاده در آن کشور شده است، این مثالها به این دلیل گفته شد که حتی بدون نظر به گزارش گالوپ میتوانیم وضعیت شاخص حال خوب ایرانیان را پیشبینی کنیم.
در زمینه آموزههای دیگر از قبیل «کنترل خشم»، «بالا بردن آستانه تحمل»، «تکنیکهای گسترش شادمانی» و... که پیشتر هم اشاره شد که در دامنه آموزشهای عمومی مدارس و خانوادهها نیستند و از این لحاظ ضعف آموزشی در ایران وجود دارد. ما تواناییهای لازم جهت داشتن «زندگی فردی-اجتماعی سالم و شاد» را آموزش ندیدهایم و نمیدهیم. همچنین بر این اساس که در فرهنگمان غم ارجح بر شادی است، متاسفانه بعضاً شاهد برخوردهای سلبی با خردهشادیهای کودکان و نوجوانان هستیم که یک نمونه از آن متاسفانه بهرغم مهمتر بودن مشکلات فرهنگی دیگر، تبدیل به بزرگترین موضوع مورد بحث روزهای اخیر شده است. یکی از شاخصهای مهم حکمرانی خوب، شاخص رفاه ذهنی ملت است. در بسیاری کشورها دولتمردان دریافتهاند که حکمرانی بر ملتی افسرده، غمگین و عصبانی در بلندمدت منتج به موفقیت و افتخار نمیشود و این هیجانات منفی در نهایت گریبانگیر خود آنها خواهد شد. یکی دیگر از شاخصهای موثر بر سلامت ذهنی افراد، میزان فساد حاکم (میزانی که فرد احساس میکند) بر جامعه است. فسادها و رانتهای افشاشده و نشده اخیر نیز در پایین بردن حال خوب ایرانیان بیتاثیر نیست و اساساً در جامعهای که حس وجود فساد رو به افزایش باشد، سلامت روحی انسانها در معرض تهدید قرار میگیرد. با این حال برای بهبود اوضاع چه باید کرد؟ خلاصه بگویم که اگر سیاستگذاران کشور به اصول مطرحشده فوق آشنا شوند و به اهمیت داشتن روحیات و ذهن شاد در مردم برسند و در این زمینه سیاستگذاریهایی را تعریف و اجرا کنند، میتوان امید به بهتر شدن اوضاع داشت. در غیر این صورت با وجود مسائل فرهنگی-سنتی حاکم بر کشور که در یکسال اخیر تنشهای سیاسی- اقتصادی هم به منفیکنندههای روحیات مردم اضافه شده است، به صورت قطع میتوان گفت افزایش انواع خشونتها، جرائم، نزاعهای خیابانی و... سرعت گرفته و بیشتر و بیشتر به بیاخلاقی و بدخلقی دچار میشویم.