نگرانی درباره عدم رقابت
تغییر رویهها
یکی از نشانههایی که بیان میکنند انحصار در آمریکا مشکلآفرین شده است همایشی است که دانشگاه شیکاگو به تازگی برگزار کرد.
یکی از نشانههایی که بیان میکنند انحصار در آمریکا مشکلآفرین شده است همایشی است که دانشگاه شیکاگو به تازگی برگزار کرد. موضوع همایش تهدیدهایی است که بزرگترین اقتصاد جهان را هدف گرفتهاند. تا همین اواخر برگزاری یک همایش در حمایت از تلاشهای مقابله با تراست بسیار ساده بود. در دهه 1970 اقتصاددانان مکتب شیکاگو عقیده داشتند که بنگاههای بزرگ تهدیدی برای رشد و پیشرفت نیستند. این دیدگاه پس از مدتی به جریان اصلی تبدیل و باعث شد دادگاهها و مقامات مقرراتگذار در طول چند دهه نسبت به قوانین مقابله با تراست رویکرد ملایمی اتخاذ کنند.
اما رویهها در حال تغییر هستند. اقتصاددانان بیش از پیش به این اجماع میرسند که رقابت در اقتصاد به میزان زیادی ضعیف شده است. این خبر ناخوشایندی است و بدان معناست که بنگاههای موجود کنونی نیازی به نوآوری زیاد ندارند و از سوی دیگر، اگر شرکتها سودها و منافع خود را انباشته سازند و منابع کمتری را برای سرمایهگذاریها و دستمزدها در نظر گیرند آنگاه نابرابریها افزایش مییابند. شاید هنوز زمان صحبت از یک مکتب جدید شیکاگو فرانرسیده باشد، اما سرمایهگذاران و مدیران باید به تحولات فکری توجه داشته باشند. تحولاتی که ممکن است کسبوکار در آمریکا را دگرگون سازند.
نگرانی از سلطه بنگاههای بزرگ بر اقتصاد و زندگی سیاسی به قرن 19 و دوران بارونهای کائوچو بازمیگردد. در سال 1911 دولت شرکت استاندارد اویل را تجزیه کرد. مقامات مقرراتگذار تا دهه 1960 ادغام شرکتها را با بدبینی و به شدت هر چه تمامتر زیر نظر داشتند. اما اقتصاد در دهه 1970 متزلزل شد و شرکتهای آمریکایی بازی را به صنایع ژاپنی و اروپایی باخته بودند. در آن زمان اندیشمندان طرفدار بازار آزاد در مکتب شیکاگو میگفتند که آونگ رویدادها بیش از حد به سمت دولتیسازی و مقابله با تراست منحرف شده است.
آنها احساس میکردند که مقرراتگذاران طبق سلیقه و به دلخواه خود عمل میکنند. ریچارد پوسنر استاد دانشگاه که بعدها به سمت قاضی دست یافت در مقالهای نوشت که مقرراتگذاران به جای تحلیلهای عمیق به بررسیهای گزینشی جامعهشناسانه اتکا میکنند. به بنگاهها اجازه داده نمیشد به اندازه کافی بزرگ شوند تا صرفه حاصل از مقیاس داشته باشند به گونهای که به نفع مصرفکنندگان تمام شود. حامیان بازار آزاد میگفتند آن شرکتهایی که به خوبی اداره میشدند و طبیعتاً سهم خوبی از بازار را به دست میآوردند به خاطر موفقیت و دستاوردهایشان مجازات میشدند.
با گذشت زمان، دیدگاههای مکتب شیکاگو آنقدر تاثیرگذار شدند که دادگاهها و دو نهاد آنتیتراست یعنی وزارت دادگستری و کمیسیون فدرال تجارت به تدریج رویکرد ملایمتری را در قبال کسبوکارهای بزرگ در پیش گرفتند. آقای پوسنر که اکنون 78 سال دارد به شوخی میگوید که در سال 1981 قاضی شد با این امید که متخصص پروندههای انحصار باشد اما ارسال اینگونه پروندهها به دادگاهها متوقف شد. او همچنان به رویکرد عدممداخله اعتقاد کامل دارد اما نسل جدیدی از اندیشمندان از جمله لویجی زینگالس و راگورام راجان در شیکاگو و نقاط دیگر نگران هستند که رقابت به اندازه گذشته شدید نباشد.
اما چه چیزهایی تغییر کردهاند؟ پاسخ واقعیتهاست. رویهها و رویکردها به شدت به نفع کسبوکارهای موجود هستند. سود این کسبوکارها به نسبت تولید ناخالص داخلی(GDP) به میزان فوقالعادهای بالاست. با این فرض که در آینده تخریب خلاقانه کمتری اتفاق میافتد آن کسبوکارهایی که بازگشت و بازدهی خوبی بر سرمایه دارند میتوانند این بازدهی را برای مدت زمان طولانیتری حفظ کنند. نرخ پیدایش بنگاههای جدید و کوچک به کمترین میزان خود از دهه 1970 رسیده است.
دو عامل را میتوان در اینجا برشمرد. اولی، موج پیدرپی ادغامهاست. اگر اقتصاد را به حدود 900 صنعت متفاوت تقسیم کنیم دوسوم آنها از دهه 1990 تمرکز بیشتری پیدا کردهاند. همچنین امکان دارد رفتار ملایم مقرراتگذاران با بنگاههای موجود باعث شود آنها نیز تحت تاثیر و سلطه بنگاهها قرار گیرند. بنگاههای آمریکایی سالانه به طور متوسط سه میلیارد دلار برای لابیگری هزینه میکنند. در آن دسته از صنایع تحت نظارت مانند مراقبتهای پزشکی، خطوط هوایی و مخابرات که با رقابت از جانب واردات مواجه نیستند قیمتها در آمریکا حداقل 50 درصد از سایر کشورهای ثروتمند بالاتر و بازگشت سرمایه نیز بسیار بالاست.
توسعه صنعت فناوری میتواند مشکل را تشدید کند. تحلیل سال 2016 نشریه اکونومیست نشان میدهد حدود نیمی از سودهای فوقالعاده بالا را بنگاههای فناوری کسب میکنند. سال گذشته پنج شرکت بزرگ آلفابت، آمازون، اپل، فیسبوک و مایکروسافت 93 میلیارد دلار سود و سهم بزرگی از بازار را به دست آوردند. این شرکتها نوآورند اما گاهی اوقات رفتار بدی دارند. در دهه گذشته آنها 519 بنگاه کوچک را که رقبای نوپای آنها بودند خریداری کردند و این امکان هست که سایر بنگاههای کوچک رقیب را نیز سرکوب کنند. دادههای این شرکتها از مشتریان آنها را به محصولات شرکت وابسته و محدود میکند. همچنین شرکتها میتوانند قدرت بازاری خود را به صورت عمودی بر بالا و پایین زنجیره عرضه اعمال کنند. به عنوان مثال شرکت آمازون از اطلاعات خریدهای مشتریان برای تسلط بر کسبوکار تدارکات استفاده میکند. ارزیابیهای بلندپروازانه سرمایهگذاران از این قبیل بنگاهها نشان میدهد که اندازه آنها تقریباً سه برابر خواهد شد.
اگر همایش دانشگاه شیکاگو به این نتیجه برسد که رقابت ضعیف شده است در مورد نحوه پاسخ به آن اجماعی دیده نمیشود. بسیاری از دیوانسالاران بر این عقیدهاند که قدرت و اختیار آنها اندک است. وزارت دادگستری و کمیسیون فدرال تجارت با هدف اداره اقتصاد تشکیل نشدهاند بلکه هدفشان آن است که مجموعهای از قوانین را از طریق دادگاهها به اجرا گذارند. این در حالی است که رفتار دادگاهها با بنگاههای موجود روز به روز دوستانهتر میشود. برخی افراد تندرو بر این عقیدهاند که دولت آنقدر فاسد شده است که آمریکا به نابرابری و حاکمیت اشراف محکوم است. در عمل حمایت سیاسی از رقابت بسیار اندک است. کابینه دولت ترامپ افراد ثروتمندی هستند که با روسای بنگاهها رفیقند. حزب جمهوریخواه به حزبی متشکل از بنگاههای موجود تبدیل شده است نه حامیان بازار آزاد یا مصرفکنندگان. همزمان بسیاری از دموکراتها نیز به بازار اعتماد ندارند و از دولت میخواهند آنها را گرفتار تشریفات اداری و کاغذبازی کند، امری که شرایط را برای بنگاههای تازهوارد دشوارتر میکند.
درسهایی از مکتب قدیم
اکنون به یک رویکرد سهشاخهای نیاز است. اگر کارزاری برای جلب حمایت عمومی به راه بیفتد ممکن است سیاستمداران وادار شوند دست به اقدام بزنند. باید اشاره کرد که خشم و نارضایتی عمومی از انحصارات در دهه 1890 بود که اصلاحات اساسی در اوایل قرن 20 را باعث شد. دیوانسالاران و مقامات اداری از آنچه ادعا میکنند بیشتر قدرت و اختیار دارند. قوانین مقابله با تراست از جمله قانون شرمن(Sherman) مصوب سال 1890 دست آنها را به میزان زیادی باز گذاشته است. آنها باید شجاعت بیشتری از خود نشان دهند. سرانجام اینکه دانشمندان باید از اولین مکتب شیکاگو درس بیاموزند. رهنمودهای آن به دنبال کسب پیروزیهای سریع نبودند اما در طول سالها در نبرد دیدگاهها پیروز شدند. دیدگاههای مکتب شیکاگو به سیاست، دادگاهها و افکار عمومی نفوذ کردند. آمریکا باید فضیلتهای رقابت را از نو کشف کند. شاید بعد از گذشت دو دهه دیگر برای بررسی اهمیت آن به هیچ همایشی نیاز نباشد.