تله همهچیزدانی
چرا احساس میکنیم همه اتفاقات گذشته را پیشبینی کردهایم؟
همه مردم دوست دارند بتوانند وقایع را پیشبینی کنند، نشانههایی را حس کنند، به استقبال اتفاقات خوب بروند یا از اتفاقات بد دوری کنند؛ این یک زندگی ایدهآل و رویایی است. ولی زندگی و اتفاقاتش ماهیتی غیرقابل پیشبینی دارند، که شانس و بسیاری از عوامل محیطی در شکل دادن آنها نقش مهمی ایفا میکنند. نکته اینجاست که درک این موضوع برای همه ساده نیست. افرادی را دیدهایم که با علم به این واقعیت، باز هم پس از هر اتفاقی آن جمله معروف «خودم از اول میدانستم» را به زبان میآورند. بسیاری از ما تجربه برخورد با آنها را داشتهایم؛ وقتی از تجربه تلخی برایشان میگوییم، در جواب میگویند «از اول مشخص بود قرار است به کجا ختم شود» یا حتی وقتی برایشان از موفقیت و دستاوردی صحبت میکنید، واکنشی به جز «من از ابتدا میدانستم» ندارند.
واقعیت این است که ما خیلی از مسائل را از ابتدا نمیتوانیم پیشبینی کنیم، ما از قبل نمیدانیم که قرار است بازار سهام سقوط کند، نمیدانیم قرار است در آسانسور گیر کنیم و امکان ندارد از قبل بدانیم که فرزندمان در امتحانات ورودی دانشگاه قبول میشود یا خیر. ولی بعد از هر اتفاقی اینگونه تصور میکنیم که همه این رویدادها نهتنها قابل پیشبینی بودهاند بلکه ما، به دلیل تواناییهایمان، توانسته بودیم آنها را پیشبینی کنیم. این یعنی یک خطای ذهنی که ما همه اتفاقات زندگی را فقط بعد از وقوع آن امری قابل پیشبینی بدانیم.
این عملکرد ذهن نوعی خطای شناختی به نام سوگیری «پسنگری» (Hindsight Bias) است. این سوگیری پدیدهای روانشناسی است که در آن پس از هر اتفاقی مردم خود را اینگونه قانع میکنند که این اتفاق را قبل از وقوع آن پیشبینی کرده بودند. درک و ارزیابی افراد پس از وقوع یک اتفاق بسیار متفاوتتر از قبل از وقوع آن است. برای افرادی که تحت تاثیر سوگیری «پسنگری» قرار دارند، وقایع بعد از وقوع بسیار واضحتر و قابل پیشبینیتر به نظر میرسند.
تحقیقات در زمینه این سوگیری که به پدیده «از اول میدانستم» نیز معروف است، در اوایل دهه 1970 شروع شد. «باروخ فیشهاف» روانشناس سرشناس آمریکایی، اولین فردی بود که پس از تحقیقات کانمن و تروسکی در زمینه سوگیریها، به مطالعه سوگیری «پسنگری» روی آورد. او پس از مطالعه مقالهای درباره پزشکانی که همیشه مدعی هستند روند بیماری مریضشان را از قبل پیشبینی کرده بودند، به این موضوع خاص علاقهمند شد. «باروخ فیشهاف» که از شاگردان کانمن و تروسکی نیز بود با همکاری «روث بیت ماروم» مطالعهای را در سال 1975 در این زمینه انجام داد. آنها در تحقیق خود از شرکتکنندگان خواستند نتایج سفر نیکسون، رئیسجمهوری وقت آمریکا، به چین و شوروی را پیشبینی کنند. پس از اتمام سفر نیکسون، این دو محقق از شرکتکنندگان خواستند که پیشبینیهای خود را به خاطر آورند. نتایج نشان داد که آنها پیشبینیهای خود را به گونه متفاوتی به یاد آوردند، یعنی نهتنها پیشبینیهای اول خود را تغییر دادند بلکه بر اظهاراتی پافشاری داشتند که میدانستند به نتایج واقعی سفر نزدیکتر است.
روانشناسی سوگیری پسنگری
سوگیری «پسنگری» زمانی اتفاق میافتد که اطلاعات جدید پیرامون یک تجربه، روایت ما از آن تجربه را تغییر میدهد. به گفته «نیل روئز» و «کاتلین وهس»، دو دانشمند حوزه روانشناسی، این سوگیری در سه سطح متفاوت میتواند رخ دهد.
سطح اول اختلال حافظه است، یعنی یادآوری نادرست نظرات و تصمیمات گذشته. همان بخشی که بعد از هر اتفاقی به همه میگوییم «گفته بودم این اتفاق میافتد». این پدیده برای بعضی از ما رخ میدهد وقتی اصرار داریم که چیزی گفته یا نظری دادهایم در حالی که در واقع اینگونه نبوده است. سطح بعدی حول باوری است که اتفاقات گذشته را اجتنابناپذیر میداند. بسیاری از ما بعد از وقوع حادثهای اذعان داریم که «باید اتفاق میافتاد». و سطح آخر «پیشبینیپذیر بودن» همه رویدادهاست؛ باوری بر مبنای اینکه ما میتوانستیم اتفاق پیشآمده را پیشبینی کنیم (Roese & Vohs, 2012).
روانشناسان معتقدند عوامل متعددی میتواند گرایش مغز برای این سوگیری را تقویت کند. تحقیقات نشان میدهد که ما بهطور انتخابی اطلاعاتی را به یاد میآوریم که آنچه میدانیم را تایید کند (سوگیری تایید) و سعی میکنیم روایتی بسازیم که این اطلاعات را منطقی جلوه دهد. اکنون که تولید روایت با اطلاعات انتخابیمان آسان شده است، اینطور تصور میکنیم که نتیجه باید قابل پیشبینی بوده باشد. مشکل اینجاست که ذهن ما در فرآیند تسهیل تفکر و درک اتفاقات گذشته، «سهولت» را با «قطعیت» اشتباه میگیرد. معمولاً درک اتفاقی که در گذشته افتاده بسیار آسان است و این آسان بودن به معنی قطعیت احتمال وقوع آن در گذشته نیست. علاوه بر آن ما بهطور ذاتی نیاز به شواهدی داریم که به کمک آنها دنیا را مکانی قابل پیشبینی و منظم ببینیم (توهم کنترل). هرچه بیشتر بر توهم خود بر قابل کنترل بودن دنیا پافشاری کنیم، تصورمان از اینکه وقایع گذشته قابل پیشبینی بودند قویتر میشود.
یکی از پیامدهای منفی سوگیری «پسنگری» این است که میتواند مانع یادگیری شما از تجربیاتتان شود. باور شما مبنی بر اینکه همه چیز را ابتدا میدانستید، مانع از بررسی دلایل وقوع رویدادها میشود. همچنین، این سوگیری میتواند به ایجاد اعتمادبهنفس کاذب در قضاوتهایتان منجر شود. برای مثال، اگرچه اعتمادبهنفس برای کارآفرینان اصل ضروری در پیشرفت و نوآوری محسوب میشود، ولی اعتمادبهنفس بیش از اندازه میتواند تصمیمات اشتباه و برنامههای پرخطر را برای یک تجارت به همراه داشته باشد.
همه چیز را ابتدا میدانیم؟
سوگیری «پسنگری» میتواند سیستم قضایی و احکام صادرشده در دادگاهها بهخصوص احکام مربوط به سهلانگاری متهم را تحت تاثیر خود قرار دهد. گاهی هیات منصفه و قاضی با سوگیری «پسنگری» و به دلیل تصور اشتباه از میزان قابل پیشبینی بودن آسیب و خسارت، نمیتوانند قضاوتی منصفانه داشته باشند (Oeberst, 2016 و Goeckenjan). موضوع این است که تصمیمگیرندگان سیستم قضایی فقط با اتفاقات گذشته سروکار دارند و تحقیقات فراوانی ثابت کرده است که همین امر، میتواند قضاوتهای آنها را در معرض تاثیرات این سوگیری قرار دهد. برای مثال، در تحقیقی که در سال 2020 به وسیله گروهی از روانشناسان در ژورنال «روانشناسی اجتماعی کاربردی» به چاپ رسید، پروندههای ورشکستگی شرکتها و فرآیند بررسی و قضاوت آنها مورد تحلیل قرار گرفت. در این دادرسیها معمولاً افراد زیاندیده و سهامداران میخواهند بدانند آیا مدیران در ورشکستگی شرکتها مقصر هستند و آیا میتوانستند مانع از آن شوند یا خیر. ولی قضاوت پس از وقوع ورشکستگی و با استناد به پیامدهای تصمیمات مدیر که پس از گذشت زمان قابل مشاهده شده است، شاید همیشه هم فرآیند منصفانهای نباشد. زیرا اینگونه داوریها نه بر اساس میزان اطلاعات موجود در گذشته، بلکه بر اساس اطلاعات موجود در زمان حال انجام شده و اتفاقات گذشته را پیشبینیپذیر جلوه میدهد. تحقیقات فراوانی در زمینه سوگیری «پسنگری» در سیستمهای قضایی انجام شده و همه آنها تایید میکنند که بسیاری از احکام تا حدی تحت تاثیر این سوگیری قرار دارند.
یکی دیگر از پیامدهای سوگیری «پسنگری» در سیستمهای قضایی، مقصر دانستن قربانیهاست. وقتی ما برای درک بهتر دنیا به دنبال توضیحات سادهتر برای اتفاقات و همچنین به دنبال سادهترین پیشبینیها هستیم، عملکردهای افراد را میتوانیم بدون در نظر گرفتن شرایط محیطی و عوامل ظریف پیرامونی، به راحتی قضاوت کنیم. همین امر عامل مقصر دانستن قربانیان در پروندههای آزار جنسی است. قربانیان این پروندهها همیشه با این منطق که «باید بهتر میدانستند» مورد سرزنش قرار میگیرند. تحقیقات نشان داده است که این سوگیری میتواند به تحقیر قربانی در پروندههای تجاوز منجر شود (کارلی، لئونارد، 1989).
وقتی در سیاست همه چیز را از ابتدا میدانیم
هنگام رقابتهای انتخاباتی، همه ما در زمینه نتیجه انتخابات پیشبینیهایی میکنیم. «دوروتی دیتریش» و «متیو اولسون» در سال 1993 تحقیقی انجام دادند تا میزان تغییر پیشبینی رایدهندگان بعد از یک انتخابات را مورد سنجش قرار دهند. آنها قبل از رای مجلس سنا برای نامزد دیوان عالی کشور، «کلارنس توماس» از شرکتکنندگان خواسته بودند نتیجه این رایگیری را پیشبینی کنند. یک ماه پس از مشخص شدن نتیجه، آنها مجدد از شرکتکنندگان خواستند که پیشبینی و میزان قطعیت خود را به خاطر آورند و نتیجه این شد که قبل از رایگیری سنا، 58 درصد معتقد بودند کلارنس توماس رای اعتماد میگیرد ولی بعد از مشخص شدن نتیجه، 78 درصد مدعی شدند که آنها از ابتدا میدانستند که توماس رای اعتماد خواهد گرفت.
وقتی در سرمایهگذاری همه چیز را از ابتدا میدانیم
شما سهامی را میخرید. قیمت سهام بر اساس نظریه حرکت تصادفی قیمت سهام، میتواند هم افزایش و هم کاهش پیدا کند. در این میان قیمت سهام شما افزایش پیدا میکند و شما سود فراوانی به دست میآورید. آیا این افزایش قیمت به دلیل تواناییتان در تصمیمات مالی و سرمایهگذاری است یا صرفاً به دلیل شانس؟ وقتی سرمایهگذاری شما نتیجه خوبی میدهد، همیشه هم دلیل بر این نیست که شما یک سرمایهگذار حرفهای هستید. باور اینکه همیشه قبل از سرمایهگذاری نتیجه آن قابل پیشبینی است، میتواند پیامدهای غیرقابل جبرانی در سرمایهگذاریهای بعدی به همراه داشته باشد، میتواند توهم انجام سرمایهگذاریهای بزرگ و اعتمادبهنفس کاذب در شما ایجاد کند و شما را به سمت تصمیمات پرخطر سوق بدهد.
وقتی در پزشکی همه چیز را از ابتدا میدانیم
حتی پزشکان هم از خطر سوگیری «پسنگری» در امان نیستند. در مطالعهای تاریخچه پزشکی یک بیمار و فهرستی از چهار تشخیص مختلف در اختیار دو گروه از پزشکان قرار گرفت. از یک گروه خواسته شد، پیشبینی کنند هر کدام از این تشخیصها تا چه اندازه میتواند درست باشد، از گروه دیگر نیز همین کار را خواستند علاوه بر اینکه به آنها تشخیص صحیح را نیز اطلاع دادند (آرکس، ورتمن، ساویل و هارکنس، 1981). نتیجه این آزمایش نشان داد که درصد بالایی از پزشکان گروه دوم که از تشخیص صحیح بیماری مطلع بودند، گزینه درست را انتخاب کردند در حالی که گروه دیگر پزشکان که درک متفاوتی از علائم بیمار و دلایل بیماری داشتند، گزینههای متفاوتی را به عنوان تشخیص بیماری انتخاب کرده بودند.
در دادگاهی نیز که در سال 2000 تشکیل شد، مردی 69ساله از رادیولوژیستی شکایت کرد که دو سال قبل و طی چکاپ پزشکیاش، نتوانسته بود توموری را در عکس ریه مشاهده کند. در حالی که وی اکنون با علائم شدید تنفسی و ریوی به پزشکان مراجعه کرده و برای او تشخیص بیماری سرطان داده بودند. در این دادگاه عکس رادیولوژی دو سال پیش او را به رادیولوژیستهای حاضر در دادگاه نشان دادند و آنها به آسانی توانستند تومور را در عکس تشخیص دهند. در این میان وکیل مدافع متهم تصمیم گرفت با متهم کردن سایر رادیولوژیستهای حاضر در دادگاه به قضاوت بر اساس سونگری «پسنگری» راهی برای تبرئه موکل خود بیابد. او مدعی شد رادیولوژیستهای حاضر در دادگاه فقط با علم به اینکه این عکسها بهطور قطع مشکلی دارند، توانستند تومور را در عکس پیدا کنند. یافتن تومور در عکس رادیولوژی یک بیمار بدون علائم و بدون پیشینه خاص پزشکی، تقریباً غیرممکن بوده است و این اطلاعات زمان حال است که خواندن عکس رادیولوژی را آسان میکند. بررسی کامل این پرونده در مقالهای در ژورنال AJR در سال 2000 به چاپ رسید. اگرچه هیات منصفه به نفع بیمار رای داده و رادیولوژیست محکوم به پرداخت 800 هزار دلار شد ولی بحث تاثیر اطلاعات آینده (یا زمان حال) در تعبیر اتفاقات گذشته را بهخصوص در حوزه رادیولوژی بیشتر از گذشته داغ کرد.
همه باید بپذیریم که کم و بیش نتیجه یک فرآیند میتواند درک ما را از رویدادهای گذشته تغییر دهد ولی این واقعیت چیزی از مسوولیت ما برای درک صحیح و درست رویدادهای گذشته کم نمیکند. ما باید با افزایش آگاهیمان در مورد اتفاقات و شرایط پیرامون آنها، قضاوتمان نسبت به گذشته را به قضاوتی صحیح تبدیل کنیم. یک استراتژی این است که همه نتایج بالقوه یک رویداد را تصور کنیم و با مرور ذهنی آنها، به یاد بیاوریم که اتفاقات در گذشته میتوانستند به گونه دیگری رقم بخورند. باید تصمیمات گذشته خود و پیشبینیهایمان را همیشه به خاطر داشته باشیم و با خود صادق باشیم. تنها راه غلبه بر سوگیری «پسنگری» این است که به خاطر بسپاریم امکان ندارد همیشه همه چیز را از اول بدانیم. بیایید صادق باشیم، معما چو حل گشت آسان شود ولی زمان رویارویی با آن چیزی جز کلافی سردرگم نبود.