ژئواکونومی گاز
تحلیل سیدمحمد هوشیسادات از پیامدهای کشف میدان گازی جدید ایران در دریای خزر
چیرگی اهمیت خلیج فارس به عنوان مهمترین کانون انرژی جهان موجب شده است که دیگر منطقه حائز اهمیت جهان در حوزه انرژی که حدود پنج تا هشت درصد از منابع جهان را در خود ذخیره کرده، در حاشیه قرار بگیرد؛ حوزه خزر. طبق برآوردهای کارشناسی، این حوزه بسیار مهم چیزی حدود 110 تا 253 میلیارد بشکه نفت خام و 236 تا 337 تریلیون مترمکعب گاز را در دل خود جای داده است. ارقامی که به هیچ عنوان نمیتوان از آنها چشمپوشی کرد. سیدمحمد هوشیسادات، استادیار علوم سیاسی دانشگاه تهران در این گفتوگو با تمرکز بر کشف میدان گازی چالوس، دومین میدان گازی ایران پس از پارس جنوبی، تاکید دارد که به رغم پتانسیل بالای ایران در حوزه تولید و انتقال گاز اما چالشهایی چون تحریمهای بینالمللی، رقبایی چون روسیه و همچنین فرهنگ مصرف بیرویه در داخل موانعی هستند که ایران را از تبدیل شدن به هاب منطقهای انرژی باز داشتهاند.
♦♦♦
به عنوان دیباچه گفتوگو، (در صورت اطلاع) جزئیات فنی، حجم، میزان ذخیره و... میدان گازی جدید ایران، چالوس چگونه این میدان را برای ایران حائز اهمیت میکند؟ وجه تمایز این میدان با دیگر میدانهای گازی ایران چیست؟
میدان گازی تازه کشفشده چالوس، پس از میدان گازی پارس جنوبی واقع در خلیج فارس، بزرگترین میدان گازی ایران است. بر اساس دادههای اخیر مجله Oil Price، ذخایر اثباتشده میدان گازی چالوس در آینده میتواند حدود 20 درصد از گاز مورد نیاز مصرفی در اروپا را تامین کند. در حال حاضر، پارس جنوبی دارای ذخیرهای بالغ بر 14 تریلیون مترمکعب گاز است و 18 میلیارد بشکه میعانات گازی نیز در کنار حجم عظیم گازی خود دارد. این میزان، تقریباً 40 درصد از کل 34 تریلیون مترمکعب ذخایر گازی ایران است و پارس جنوبی به تنهایی حدود 80 درصد تولید گاز کشور را به خود اختصاص میدهد.
پارس جنوبی اگر بخواهد به تنهایی، گاز مورد نیاز جهان را تامین کند قادر است 50 سال این مسوولیت را بر عهده بگیرد. در صورت عملیاتی شدن و استحصال چالوس به عنوان دومین میدان بزرگ ایران، تقریباً به اندازه 5 /1 برابر کل گاز صادراتی جمهوری آذربایجان قادر به تولید گاز است. همانطور که می دانید، میدان شاهدنیز جمهوری آذربایجان یکی از صادرکنندگان مهم گاز به اروپاست. از منظری دیگر، حجم میدان گازی چالوس، حدود 30 درصد از کل گاز قابل برداشت کشورهای حوزه خزر را نیز به خود اختصاص داده است. علاوه بر این، ممکن است منابع نفتی نیز در کنار این میدان گازی وجود داشته باشد چراکه اصولاً برخی منابع گازی، بدون نفت هستند که به آنها «Non-Associated Natural Gas»گفته میشود؛ همانند میدان پارس جنوبی که فقط دارای منابع گاز طبیعی خالص هستند. دستهای دیگر از ذخایر اما ذخایر گاز طبیعی همراه با نفت هستند که به آنها«Associated Natural Gas» میگویند که در غالب موارد، گازِ همراه با نفت را فلر میکنند و میسوزانند تا نفت، قابل استخراج شود. بر همین اساس، این احتمال وجود دارد که میدان گازی چالوس نیز از ویژگی همراهی ذخایر قابل توجه نفت برخوردار باشد. همانطور که اشاره شد، میدان گازی چالوس از نظر تعداد فاز، معادل 11 فاز از 24 فاز پارس جنوبی است اما از نظر حجم گاز، معادل یکچهارم پارس جنوبی است. اگرچه همانطور که گفته شده، پارس جنوبی 40 درصد ذخایر گاز ایران را تامین میکند اما عملیاتی شدن، روند استحصال و استخراج از میدان گازی جدید چالوس از مهمترین نکاتی است که نیازمند بررسی و تحلیل است.
آیا جایگاه، اهمیت، میزان ذخیره و قابلیت قیمتگذاری بر روی گاز این میدان (و همچنین دیگر منابع گازی ایران) قادر است به عنوان ابزاری برای افزایش وزن ژئوپولیتیک ایران در حوزه انرژی در راستای اتصال امنیتی-اقتصادی به اروپا به کار گرفته شود؟ این مهم با توجه به رقیب قدرتمندی همچون روسیه با سوابق تاریخی نهچندان امیدبخش نسبت به ایران و همچنین زمزمههایی مبنی بر الزام اعمال نظر روسیه در قیمتگذاری و صادرات گاز ایران چگونه قابل تحقق خواهد بود؟
اگرچه بنابر آمار، BP در ژوئن 2019 ایران را بالاتر از روسیه دارای 23 درصد از گاز جهان به عنوان بزرگترین دارنده گاز جهان معرفی کرده است اما بیشتر موسسات انرژی مانند بریتیش پترولیوم، EIA،World Gas Union یا World Gas McKinsey، ایران را پس از روسیه دومین دارنده ذخایر اثباتشده گازی جهان میدانند و پس از ایران نیز قطر را در جایگاه سوم قرار میدهند. شرایط ایران در دو دهه گذشته موجب شده است تا روسیه (از طریق انتقال توسط لوله کشی) و قطر (از طریق مایعسازی گاز طبیعی) بخشهای مهمی از بازارهای منطقهای و جهانی گاز را در اختیار بگیرند و سهم خود را پیوسته افزایش دهند. گاز طبیعی به دو شکل تولید، قابل صدور و انتقال است؛ یکی از این شیوهها انتقال از طریق «خط لوله» است که ژئوپولیتیک گاز بر روی زمین را شکل میدهد که این مساله موجب «منطقهای شدن بازارهای گاز» میشود. اما تحولی که در ژئوپولیتیک گاز در سالهای اخیر رخ داده این است که ژئوپولیتیک گاز از روی زمین و خشکی به سطح دریاها و آبهای آزاد منتقل شده است. بنابراین، تولید و صادرات LNG و انتقال آن از طریق تانکرهای دریایی موجب شده است که بازارهای منطقهای گاز همانند آنچه برای نفت رخ داد، به سوی «جهانیشدن» حرکت کنند. آمارهای یک دهه اخیز نیز به خوبی موید آن است که مثلاً در سال 2009 حدود 15 درصد از صادرات گاز طبیعی جهان به شکل LNG بوده است درحالی که در حال حاضر نزدیک به 45 درصد گاز جهان به شکل LNG است و در دهه آینده نیز حجم صادرات LNG نسبت به خط لوله افزایش خواهد یافت. بر همین اساس، قراردادهای این حوزه نیز در حال تغییر است و قراردادهای گاز به سمت Spot نزدیک میشوند. یعنی به جای احداث خط لوله بین دو طرف (صادرکننده و واردکننده) و کشور ترانزیت، صادرکنندگان LNG به صورت لحظهای و On Spot مشتریهای خود را پیدا میکنند و براساس توافق روی یک قیمت مشخص، به سمت مشتریهای خود حرکت میکنند. قطر و روسیه مبتنی بر تحریمهای شدید بر ایران بهترین بهرهبرداری را از این فرصتها کردند و ایران را کاملاً کنار زدهاند و از همینرو، قطر عملاً به یکی از بزرگترین تولیدکنندگان و صادرکنندگان LNG جهان تبدیل شده است. در دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ و با محاصره اقتصادی-سیاسی قطر از سوی عربستان سعودی، امارات متحده عربی و... آمریکا از این فرصت استفاده کرد تا برخی از مشتریهای قطر، همانند ژاپن را به سوی میدانهای گازی تگزاس روانه کند. استرالیا نیز پس از 10 سال گوی سبقت را از قطر ربود و به بزرگترین تولیدکننده و صادرکننده LNG تبدیل شد و این رقابت کماکان میان قطر و استرالیا وجود دارد. از طرف دیگر، در صادرات گاز از طریق خط لوله و بر روی زمین، کماکان روسیه در جهان پیشتاز است و سهم ایران در این حوزه بسیار کم است و حتی ایران را میتوان یک واردکننده گاز دانست.
بنابراین، با وجود این که ایران حدود 675 کیلومتر خط ساحلی با دریای خزر دارد اما در دو دهه اخیر، تحریمهای بینالمللی و منزویسازی ایران از جمله در حوزههای اقتصادی و انرژی موجب شده است رقبای ایران برجستهتر شوند و با استفاده از این فرصت، جایگاه خود را بهبود ببخشند. اگرچه ایران به لحاظ مسیرهای ترانزیتی نفت و گاز بسیار مقرون بهصرفهتر بوده است اما مسیرهایی مانند ترکیه به هاب انرژی منطقهای تبدیل شدهاند و درآمدهای هنگفتی را از این موقعیت کسب کردهاند. دومین نکته در ارتباط با رابطه گازی ایران و اروپا، وجود ریسک همکاری با ایران است. کمااینکه ایران در دو دهه گذشته در پروژههای مختلف گازی مانند «ناباکو» همکاری داشته و ایران در مرکز کریدور مربوطه قرار داشته است اما به واسطه تحریمها، اروپاییها ریسک معامله با ایران را نپذیرفتند و مسیرهای جایگزینی را تعیین کردند. به نظر میرسد در آینده نیز بهرغم کشف میدان چالوس به واسطه تداوم تحریمها علیه ایران و به ویژه رقابت روسیه با ایران در حوزه گاز، تعاملات گازی ایران-اروپا میسر نشود و چشمانداز مثبتی به میدان چالوس برای صادرات گاز به اروپا به وجود نیاید. صادرات گاز جمهوری آذربایجان از سال 2006 و از شاهدنیز به اروپا با احداث خط لوله ترانس آدریاتیک (تاپ) به عنوان بخشی از کریدور گاز جنوبی از اواخر سال 2020 به اروپا افزایش یافته است و ایران در این میان، نادیده گرفته شده است. تجربه تحریمها، افزایش هزینه و ریسک همکاری با ایران در دو دهه اخیر و تداوم این روند این احتمال را به وجود آورده است که حتی با کشف میدانهای جدید، امکان صادرات به اروپا از سوی ایران وجود نداشته باشد.
پیشینه، نوع همکاریها و قراردادها میان ایران و روسیه در حوزه انرژی (مشخصاً در دریای خزر) تا کنون به چه شکل بوده است؟ آیا عدم اجماع بر سر رژیم حقوقی دریای خزر معضلی در این همکاری به شمار میرود؟
یکی از جدیترین چالشهای ایران، خود روسیه است. روسها از یک طرف، 34 درصد از صادرات گاز اروپا را در اختیار دارند و صادرکننده مهمی به اروپا محسوب میشوند و در حوزه خزر نیز آنها کاملاً بر گاز ترکمنستان سیطره دارند تا سهم سنتی آنها کاهش پیدا نکند. اولین رقیب ایران در مورد انتقال گاز از خزر، قطعاً روسیه است. یک مساله مهم اما سیطره روسها را تقویت کرده است از جمله مساله سهم ایران از دریای خزر. طبق قرارداد 1921 در مورد حقوق ماهیگیری و... سهم ایران 50 درصد از دریای خزر بود که این دریا فقط بین ایران و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شده بود. اما پس از فروپاشی شوروی و تاسیس کشورهای مشترکالمنافع و اختلافاتی که ایران با این کشورها بر سر تسهیم دریای خزر داشت، این روند، ایران را از حصول منافع خود در حوزه خزر و به ویژه در مساله انرژی باز داشت. اخیراً اما به واسطه توافق 25ساله ایران و چین و حمیت ابتکار «یک کمربند، یک راه» زمینهای فراهم شده است تا مساله خزر نیز با روسیه حل شود. چالش اصلی روسها این است که دریای خزر به عنوان «دریا» تقسیمبندی شود اما ایران اصرار دارد که این منطقه بر اساس حقوق «دریاچه» ها شناخته شود. از طرف دیگر، ایران در توافق دهساله با روسیه قرار دارد و این توافقات نیز به قرارداد 20ساله با روسیه منجر شد که همکاریهای سیاسی، امنیتی، دفاعی و نظامی را پوشش میدهد و موازی همان قرارداد 25ساله ایران با چین است. این روندها مانع دیگری بر سر صادرات گاز ایران به اروپا محسوب میشوند. این مسائل موجب میشود تا بتوان ادعا کرد که میدان گازی چالوس، وزن ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک ایران در حوزه بازارهای جهانی را تقویت نخواهد کرد. توجه به این مساله ضروری است که خطوط لوله گاز بالای سه هزار کیلومتر دیگر مقرون بهصرفه نیست. ایجاد خط لوله از خلیج فارس و عبور آن از مناطق تنشزای خاورمیانه همچون عراق و سوریه به مدیترانه و اروپا، متقاضیان گاز ایران به ویژه اروپا را برای خرید از ایران قانع نخواهد کرد و آنها بر روی این مساله سرمایهگذاری نخواهند کرد. بلکه آنها بر روی ابتکار قطر سرمایهگذاری کردهاند. در فناوری LNG با سرد کردن گاز، حجم آن 600 برابر کمتر میشود و در نهایت به مایع تبدیل میشود و حجم عظیم گاز با تانکرهای پیشرفته قابل حمل میشود. سیاست انتقال گاز از خشکی به روی آب، به متنوعسازی مشتریها منجر میشود و هم قیمتها بر روی دریا طبق قراردادهای SPOT تعیین میشود که در این صورت، کشور صادرکننده بیشترین سود را به دست میآورد و کشورهای خریدار نیز رضایت بیشتری خواهند داشت. این مسائل ایران را ملزم میکند تا بیش از این، خود را به سیاست LNGسازی ملزم کند. اگرچه این کار در پارس جنوبی انجام میشود اما به واسطه تحریمها هنوز به بهرهبرداری کافی نرسیده است. یافتههای من با استفاده از کمیسازی در پایاننامه خودم در این حوزه نشان میدهد که لولهکشی از ایران به کشوری مانند پاکستان برای رساندن گاز به هند و از آنجا به چین (با تمام تنشهای سیاسی موجود) که دو دهه از عمر آن نیز سپری شده است کار منطقیای نبوده است و پس از آن نیز روسیه با توصیه به ترکمنستان، برای انتقال گاز این کشور به چین از طریق افغانستان، برنامه ایران را خنثی کرد. لذا ژئوپولیتیک گازی روی زمین برای ایران مقرون بهصرفه نیست و صرفاً به فروش به همسایگان منجر میشود اما در حوزه LNG طبیعتاً توان انتقال از روی آب، با تهدیدات به مراتب کمتر وجود دارد و سهم ایران در بازارهای انرژی به مراتب افزایش خواهد یافت. اگرچه تحریمها و همچنین وجود رقبایی مثل روسیه و قطر، این اجازه را تاکنون به ایران نداده است.
روسها سالیان درازی است که بخش اعظمی از گاز اروپا را تامین میکنند و به چین نیز صادرات قابل توجهی دارند. در حالی که این دو حوزه تقاضای قابل توجهی هم نسبت به منابع انرژی (از جمله گاز) ایران دارند. از سوی دیگر، «استانیسلاو میتراخوویچ»، کارشناس صندوق امنیت ملی انرژی روسیه اخیراً اعلام کرده است که «دسترسی محدود نفت و گاز ایران به بازارهای جهانی به دلیل تحریمهای غربی، برای شرکتهای روسی سودآور بوده». بر اساس مجموعه این حقایق و در کنار افزایش وابستگی ایران به شرق، چرا ایران برنامهای مستقل و مدون برای بهرهمندی از این جایگاه استثنایی ندارد؟
مانع اصلی بعدی در مسیر صادرات گاز ایران به اروپا، بحث سرمایهگذاری خارجی و فناوری است. در حال حاضر حتی میدانهای نفتی ما به دلیل استخراج و استحصال چنددههای، دچار فرسودگی شدهاند و نیازمند سرمایهگذاری جدی هستند. اخیراً نیز برخی کارشناسان نفت در ایران و حتی یکی از معاونان وزارت نفت در مورد توسعه میادین نفتی ایران مباحثی را در همین خصوص مطرح کردهاند. برخی میادین، قبلاً اکتشاف شده اما توسعه نیافتهاند که به عنوان مثال، اینها بیشتر در قسمتهای مرزی مانند مرز ایران و عراق به عنوان میادین Green قرار دارند اما برخی میادین دیگر باید بازیافت بیشتری پیدا کنند که اهواز، مارون، گچساران، آغاجری و... شامل این میادین Brown هستند. برای این که این میادین بتوانند تولید بیشتری داشته باشند و از ظرفیت 5 /4 میلیون بشکه تولید نفت در روز (بر اساس آمار 23 مرداد 1400) بتوانند به ظرفیت 5 /6 میلیون بشکه در روز و حتی بیشتر برسند، نیازمند 30 تا 35 میلیارد دلار سرمایهگذاری هستند. این میزان سرمایهگذاری به طور تقریبی میتواند شامل میادین گازی نیز بشود و طبیعتاً باید سرمایهگذاری خارجی در این حوزه وجود داشته باشد اما تحریمها و اختلافات سیاسی و همچنین ریسک زیاد سرمایهگذاری در ایران مانع این امر است. به ویژه در حوزه LNG ایران هم نیازمند سرمایهگذاری و هم به طور ویژه نیازمند فناوری است که در اختیار ما قرار نگرفته و بیشتر با تکیه بردانش بومی است که البته کافی نیست. برای این که میادین گازی جدید به مرحله تولید، استخراج، فروش، بازاریابی و... برسند، این چالشهای اساسی را پیشرو دارند. بنابراین وقتی این دادهها و حقایق را کنار هم قرار میدهیم و همچنین به سند چشمانداز 1404 مینگریم که در اوایل سال 1384 تصویب شد، بُعد انرژی این سند و سهمی که باید در بازارهای جهانی به ویژه در حوزه گاز و صنایع انرژی به دست میآوردیم و مقایسه آن با وضعیت فعلی در سال 1400 نشان میدهد که ما تا چه حد از این برنامه عقب هستیم. رقبای ما حتی خود روسیه به شیوههای مختلف مانع این امر میشوند و همچنین مواردی که پیشتر اشاره شد به علاوه کمبود دانش و فناوری در برخی حوزههای خاص، کفه ترازو در بازارهای انرژی (با تمرکز بر گاز) را به سمت روسها و قطریها سوق میدهد. در حالی که ایران در مرکز بیضی انرژی خزر-خلیج فارس قرار دارد، از این موقعیت نتوانسته استفاده کند. باید توجه داشت که تولیدکنندگان جدیدی در حوزه نفت و گاز در حوزههای غیرمتعارف (Unconventional) پا به عرصه گذاشتهاند که کانادا و ایالات متحده با فناوریهای جدید، گازهای غیرمتعارف را تجاریسازی میکنند. کانادا طی پنج سال اخیر از نظر برخورداری از منابع گازی (غیرمتعارف) در رده یکرقمیها قرار گرفته است. آمریکاییها نیز از سال 2018، روسیه را در تولید گاز طبیعی پشت سر گذاشتهاند و حتی در حوزه نفت نیز از خاورمیانه بینیاز شده و اگر هم وارداتی از عربستان صورت میگیرد با هدف افزایش ذخایر استراتژیک است و با اشباع بازارهای داخلی خود، نیمنگاهی به اروپا برای صادرات LNG پیدا کردهاند. ژئوپولیتیک انرژی در حوزه نفت و گاز غیرمتعارف بسیار سرنوشتساز شده است و تحریمهای روسیه، محاصره قطر و حتی تحریم ایران زمینه را برای سوق پیدا کردن مشتریها به آمریکای شمالی فراهم کرده است. در حوزه آمریکای شمالی، بهرهبرداری از منابع غیرمتعارف، تجاریسازی شده است و چین نیز با سرعت به دنبال دستیابی به این فناوری است. چالش بعدی ایران، فرهنگ داخلی است؛ الگوی مصرف گاز در ایران بسیار بالاست و 94 درصد از گاز ایران در داخل مصرف میشود. مجموعه این عوامل موجب شده است تا فرصت صادرات برای ایران فراهم نشود و تا پیش از رفع این چالشها نمیتوان به صادرات اندیشید.