دیپلماسی در مُحاق
فریدون مجلسی از موانع شکلگیری دیپلماسی و تضعیف دستگاه سیاست خارجی میگوید
در ایران کمتر کسی را میتوان یافت که پیش از انقلاب در حوزهای به طور تخصصی فعالیت کرده باشد و پس از آن نیز فعالیت خود را به شکلی فزاینده و حرفهای ادامه داده باشد. آن هم در حوزهای خاص و حساس چون عرصه سیاست و مشخصاً دیپلماسی. فریدون مجلسی از آن کارکشتههای حوزه دیپلماسی است که پیش از وقوع انقلاب اسلامی، در وزارت خارجه ایران فعالیت میکرده و پس از آن نیز با انتشار مقالات، ترجمه کتاب و تحلیلهای ریز و درشت، به کار خود ادامه داده است. در این گفتوگو که همزمان با انتشار فایل مصاحبه جنجالی محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه ایران و تاکید بر مهجوریت دیپلماسی در فضای برتری نظامیگری انجام شده است، مجلسی همانطور که در این سالها همواره تاکید میکرد که دستگاه دیپلماسی، میداندار نبرد در عرصه سیاست خارجی نیست بلکه خط و ربطها از نهادها و میدانهای دیگری تعیین میشود، این بار نیز تاکید دارد برای احیای دیپلماسی، این وزارت خارجه است که باید حرف اول و آخر را در میدان بزند. او تاکید دارد که در همه این سالها، وزارت خارجه نقش وکیل را بر عهده داشته است که هرجا مشکل و توجیهی در پیش بوده است این وزارتخانه را پیش میفرستادند تا مشکلات را رفع و رجوع کند. بنابراین، در چنین سطحی، دیپلماسی هیچگاه به معنای واقعی خود شکل نگرفته و با ادامه همین روند، در آینده نیز شکل نخواهد گرفت.
♦♦♦
یکی از نقدهای اساسی به دستگاه سیاستگذاری حوزه دیپلماسی، تمرکز صرف بر برجام است به شکلی که در دوره کوتاه پس از توافق هستهای نیز، فعالیت ویژهای از سوی وزارت امور خارجه دیده نشد و دستاورد خاصی نیز حاصل نشد. برای اینکه دیپلماسی فقط بر برجام متمرکز نباشد چه باید کرد؟
حقیقت این است که برجام دستاورد بزرگ دستگاه دیپلماسی برای نجات اقتصاد کشور از نتایج معمولاً پنهان عملکردهای بخش غیردیپلماتیک بوده است. به عبارت دیگر، در برنامهریزی سیاست خارجی و اداره سیاست خارجی نقش چندانی در اختیار وزارت امور خارجه نبوده است، و برجام که حاصل مذاکراتی موفق و پرتنش برای دفع شر بود توانست حیثیتی برای دستگاه دیپلماسی کسب کند، که تا پیش از آن صرفاً کارگزار امور تبلیغاتی و نماینده «امر به معروف» در خارج از کشور بود. از برجام دستاورد خوبی حاصل شد. شرکتهای غربی به ایران سرازیر و حتی مشغول کار شدند. معاملات خرید هواپیماها با شرکتهای بزرگ بوئینگ و ایرباس به امضا رسید و در چند مورد نیز عملیاتی شد. بخشی از نقدینگی توقیفشده ایران توسط کشورهای مختلف، نقداً به کشور تحویل داده شد اما اینکه به کجا رفت و صرف چه اموری شد در لابهلای تبلیغات سیاسی پنهان ماند. اما همان بخشها و گروههایی که موجب پناه بردن ایران به توافقی مانند برجام شده بودند، با توانمندی تازه که اتفاقاً نتیجه برجام بود، ترجیح دادند از ادامه معامله با غرب جلوگیری شود. پس از آن بود که دیپلماسی ایران بار دیگر به پیله دیرین خود بازگشت و به توجیه عملکردهای بخش ممتاز، تصمیمگیرنده و مجری اصلی سیاست خارجی اکتفا کرد. برای اینکه وزارت خارجه فعالانه در توسعه روابط بینالمللی خود بکوشد ناچار باید این توانمندی بدون دخالت بخشهایی که خودشان را برتر میپندارند بتواند کار و فعالیت کند و به توسعه کیفی و علمی کارشناسان خود بپردازد. گروهها و کسانی که که بیش از نیاز و گنجایش این وزارتخانه بر آن بار شدهاند باید به بخشهای دیگر منتقل شوند و کسانی که دارای دانش و زبان و قدرت تحلیل و مذاکره و شناخت کافی سیاسی و حقوقی و اقتصادی و تاریخی و ادبی هستند و مهمتر از همه، آشنایی و تسلط کامل به زبان انگلیسی یا یک زبان زنده در منطقهای دیگر دارند نگهداری و تقویت شوند.
در صورت حصول توافقی دیگر بین ایران و آمریکا و دیگر قدرتهای جهانی، دیپلماسی پساتحریم ایران اساساً چه مختصاتی باید داشته باشد؟ ایران چطور باید از فرصت رفع تحریمها بهره ببرد؟
البته حصول توافق که میتواند موجب کاهش آلام مردم ایران از تنگناهای تحریم شود، یک «آرزو» است که مردم حصول مجدد آن و کسب موافقت تصمیمگیرندگان اصلی را باور نمیکنند. تا زمانی که مراکز اصلی به این نتیجه نرسیده باشند که مردم در چندین دور انتخابات تمایل خودشان را به پایان دادن به مناقشات زیانبخش و پناه بردن به عقلانیت و اعتدال و رهایی از التهاب و تنش و نگرانی طولانی ابراز کردهاند، هرگونه تلاش دیپلماتیک، «فرعی» تلقی میشود. گرچه «سرگرمکننده» است اما بیحاصل به نظر میرسد. اما اینکه توافق دیگری حاصل شود، مستلزم تعاملی است که نیروهای مسلط بر عرصه حکمرانی کشور، به سادگی به آن تن نخواهند داد. صریحاً بگویم، دلیل اصلی پذیرش برجام از سوی غرب و روسیه، نگرانی آنها از شعار نابودسازی اسرائیل بود وگرنه کشورهایی مانند ترکیه و تایلند و آرژانتین و... نیز در جهان وجود دارند. چرا آنها را با امضای قراردادهای مشابه برجام ملزم به محدودیت فعالیت هستهای نکردهاند؟ زیرا آنها اسرائیل را که غرب، خود را حامی و ضامن بقای آن میداند تهدید نکرده و عملاً نیز اقدامی پنهان از تعهدات NPT نکرده بودند. در برجام، نامی از حمایت غرب و روسیه از اسرائیل نیامده اما تلقی آنان از فعالیت هستهای ایران این بود که نابودی اسرائیل سیاست اعلامشده شماست، و در فعالیت هستهای میخواهید از بمب برای اجرای هدف استفاده کنید! تلقی این که «هدف» به جای خود باقی است، باعث بازگشت تحریمها شد و شرکتهای بینالمللی دوباره مجبور به ترک ایران شدند و سپس تحریمها به شکلی شدیدتر بر آن افزوده شد، و همه کشورهای جهان هم در روابط خود با ایران آن تحریمها و خصوصاً تحریم اصلی عملیات بانکی بینالمللی را اجرا کردند. پس هرگونه توافقی مستلزم جلب این اعتماد بینالمللی است که ایران از قوانین بینالمللی شامل عدم اشغال سفارتخانهها و قطعنامههای شورای امنیت تبعیت کند. با چنین تعاملی، به شرط پذیرش آن از سوی تصمیمگیرندگان اصلی غیردیپلماتیک، مذاکرات نتیجهبخش خواهد بود. در این صورت، دیپلماسی ایران به ریل حرکت واقعی در مسیر سیاسی و بینالمللی بازمیگردد و میتواند ماموریت اصلی هدایت سیاست خارجی صلحآمیز را در مسیر توسعه روابط سیاسی و اقتصادی ایران انجام دهد. زیرا در نبود رابطه دیپلماتیک واقعی، فقط ابزار نظامی در روابط مطرح است!
اینکه ایران چگونه از رفع تحریم میتواند بهرهمند شود، نشاندهنده وحدت سیاستگذاری در کشور خواهد بود و خود به خود ایران را در مسیر متعارف دیپلماسی یعنی تلاش در راه تعالی منافع ملی هدایت خواهد کرد. در این صورت اطمینان کشورها برای بازگشت به بازار استثنایی ایران دوباره جلب میشود. ظرفیتها و زیرساختهای موجود و پدیدآمده در ایران نباید به دست فراموشی سپرده شود. اغلب کشورهای توسعهیافته اولاً فرسوده و نیازمند منابع هستند و ثانیاً از کمبود انرژی رنج میبرند. ایران یک درصد سرزمینهای جهان و یک درصد جمعیت جهان را دارد، اما آمارها حاکی است که بین پنج تا هفت درصد منابع استراتژیک در ایران وجود دارد. شبکه بزرگراهها، شبکه گسترده راهآهن، بنادر رو به توسعه، صنایع متکی به نفت و گاز مانند پتروشیمی و صنایع زیردستی، برق، فولاد، سیمان، مس، آلومینیوم و... هماکنون در ایران به شکلی توسعهیافته وجود دارند. صحبت از اقتصاد بدون نفت فقط شعاری بیمحتوا و تبلیغاتی است، زیرا هماکنون یعنی در شرایط تحریم نفتی، ایران یکی از بزرگترین تولیدکنندگان و مصرفکنندگان نفت و گاز است. مصرف داخلی ایران معادل چهار و نیم میلیون بشکه در روز است و از جمع تولید اکثر کشورهای عضو اوپک بیشتر است. دلمشغولی ایران باید توسعه انرژیهای تجدیدپذیر خورشیدی و بادی و تولید و شیرینسازی آب و توسعه کشت متنوع گلخانهای به مقیاس وسیع و صرف درآمد و منابع داخلی صرفاً در راه توسعه اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و عمرانی داخل کشور و خودداری از درگیری و گرفتار شدن در دام جنگهای فرسایشی و هزینههای ایدئولوژیک ویرانگر باشد که موجب ازهمپاشیدگی دولت بزرگی چون شوروی نیز شد! منظور از تذکر منابع و تاکید بر زیرساختهای ایران و مخصوصاً یادآوری منابع انسانی ایرانی در داخل و خارج کشور که شامل لشکر چهار و نیم میلیونی دانشجویان شامل بیش از 50 درصد دختران ایرانی در کشوری است که بیش از 85 درصد جمعیت زیر 50 سال آن باسواد هستند که میتواند نویدبخش جهشی اقتصادی در شأن ایران بسیار بالاتر از کشورهای نوخاسته منطقه باشد که اینک موجب غبطه ایرانیان هستند دیگر لزومی به گریز از مرکز و مهاجرت نخبگان نخواهد بود، بلکه ایران مرکز و نیازمند جذب نخبگان خواهد بود.
آیا دستگاه دیپلماسی در ایران تلاش کرده تا نقشه راهی جامع برای روابط خارجی خود ترسیم کند و اولویتهای ویژهای مانند مسائل امنیتی، اقتصادی، تجاری، فرهنگی و... را تعریف کند؟ اگر چنین الگوی جامع و مشخصی وجود دارد، چرا با تغییر دولتها، سیاست وزارت خارجه دستخوش تغییراتی جدی میشود؟
متاسفانه دستگاه دیپلماسی با آگاهی از اینکه نقشی در سیاستگذاری خارجی برایش باقی نگذاشتهاند و بیشتر در مقابل عمل انجامشده و توجیهگری کارهای بعضاً ضددیپلماتیک بوده است هرگز قادر نبوده نقشه راهی جز آنچه به طور روزمره در مسیرش قرار میگیرد داشته باشد. یعنی کوشیده است که مانند همه دستگاههای دیپلماتیک در جهان، کادرهایی را تربیت کند که بتوانند راهگشای روابط هدفمند اقتصادی و تجاری و فرهنگی باشند. تلاش برای توسعه دیپلماسی اقتصادی در شرایط تحریمی نیز چندان اثربخش نبوده است. گذشته از آن، زمان به سرعت در حال سپری شدن است. دیپلماسی اقتصادی و بازرگانی زمانی در ایران مطرح میشود که کشورهای الگو مانند ژاپن و کره جنوبی، این مسیر حمایتی را سالها پیش از ما پشت سر گذاشتهاند. اکنون شرکتهایی مانند میتسوبیشی، هوندا، هیوندایی، سامسونگ، سونی و همتایان اروپایی آنان مانند مرسدس و پژو و فایزر و کروپ نیازی به حمیت سیاسی ندارند بلکه با بودجه بیش از وزارت خارجه مستقیماً نمایندگیهای خودشان را در کشورهای خارج دارند و چهبسا مکمل و حامی دیپلماسی کشور خود هستند. یعنی سیاست باید خود را با منافع آنها که منافع ملی تلقی میشود تطبیق دهد و خودش را تعدیل و اصلاح کند.
اما اینکه چرا با وجود توضیحات فوق با تغییر دولتها تغییرات در وزارت خارجه در ایران نیز به صورت نسبی رخ میدهد، این مساله را بیشتر باید در تغییر «افراد» دید نه در تغییر «سیاستهای دیپلماتیک». مثلاً در سالهای دور که بیشتر، افراد بر اساس نفوذ و ارتباط خود توسط کمیتهها و خویشاوندان به وزارت خارجه معرفی میشدند، به منظور بهرهمندی از ماموریتهای خارج از کشور و مزایای ارزی با تحمل الزامات رفتاری و پوشاکی بود، یک شخصی از ساکنان قدیمی روستای ونک یا قیطریه به مقامی میرسید و سازمان را انباشته از بچه محلهای خود میکرد، یا شخصی امنیتی متصدی میشد و دستگاه را به یک پایگاه امنیتی بدل میکرد بیآنکه هدف و آرمانی امنیتی در پی باشد که احتمالاً به ایجاد بیم و هراس در میان همکاران منجر میشود.
سیاستهای امنیتی ایران در منطقه، مانند فعالیتهایی که عمدتاً سویههای نظامی در عراق، سوریه، یمن، لبنان و... به خود گرفته است چگونه با سیاست خارجی و دیپلماسی پیوند میخورد؟ در پیوند این دو حوزه، ایران پس از بازگشت آمریکا بهبرجام چه کار باید بکند و غالباً کشورهای جهان در این حوزه به چه شکل عمل میکنند و ایران چگونه عمل کرده است؟
بعد از جنگ طولانی ایران و عراق میراثی نظامی و ستیزنده با آنچه بیعدالتی یا در راه آرمان تصور میشد، برای کشور برجای ماند. خصوصاً اینکه اصلی از قانون اساسی ملزم میکند که ایران مدافع نیروهای آزادیبخش در سایر نقاط جهان باشد. این اصل تیغی دولبه است و میتواند متقابلاً مورد استفاده یا سوءاستفاده دیگران علیه کشور قرار گیرد. زیرا اگر ما اقدامی فرامرزی را دخالت در امور دیگران تلقی نکنیم، مشکل میتوانیم اقدام یا توطئه مشابه از سوی دیگران را دخالت در امور داخلی خودمان بنامیم. مشکل وزارت امور خارجه این است که در اینگونه موارد در منطقه، نقش آگاهی نداشته و پس از وقایعی که نیاز به واکنش دیپلماتیک بوده است نقش توجیهگری و دفاع را بر عهده داشته است. یعنی، گویی در مسالهای حقوقی نه به عنوان اصیل دعوا بلکه به صورت وکیل مدافع وارد عمل میشود.
مهمترین اولویتهای دستگاه دیپلماسی ایران چه باید باشد؟ آیا میتوان بدون داشتن برنامه مدون در عرصه حکمرانی، از دستگاه دیپلماسی کشور توقع نقشآفرینی مستقل را داشت؟
اگر فرض را بر این بگذاریم که در شرایط کنونی که ایران متحمل هزینههایی بسیار برای تدارک امکانات تدافعی شده است، با تلاش برای حفظ این قابلیت مهم و حتی از لحاظ اقتصادی سودمند، بخواهد به عرصه بینالمللی بازگردد، نیاز به یک بازنگری جامع در برنامهریزی سیاسی نظام سیاسی دارد. در این صورت است که باید برنامه مدونی در زمینه روابط خارجی با توجه به اهداف معطوف به منافع ملی و توسعه فرهنگی و اقتصادی و صنعتی اتخاذ کرد. توسعه فرهنگی و صنعتی، خود مولد ثروت ملی و ثروت ملی، بزرگترین پشتیبان بقای کشور و برآوردن نیازهای دفاعی و امنیتی کشور است نه برعکس. در آن زمان است که دستگاه دیپلماسی کشور با تمرکز کارشناسان برجسته و با اتکا بر دانش و به شکلی هدفمند میتوانند برنامههای سیاسی را تنظیم کنند و به اجرا بگذارند و از حمایت شاخههای دیگر حاکمیت به صورت متقابل برخوردار باشند. حتی در صورت نوعی سازگاری و توافق اطمینانبخش برای تجدید حیات برجام و کاهش خصومت با غرب بعید است تا چند سال روابط متعارف برقرار شود، اما به هر حال آمریکا قویترین و پیشرفتهترین کشور علمی و صنعتی جهان است. بناراین، ایران نیز در صحنه بینالمللی نباید طوری منزوی شود که خودش را به روابط انحصاری دادوستد تنها با یک قطب محکوم کند و ناچار شود ارزان بفروشد و گران بخرد. باید بتواند در صحنه رقابت بینالمللی از مزیت و حق بهترین گزینش برخوردار شود. قرارگرفتن در زیر سایه تحتالحمایگی روسیه و چین البته زیانبخش است و خواسته هیچ گروهی در ایران نیست. در روابط با روسیه باید در نظر داشت که این کشور گذشته از سوابق ناخوشایند تاریخی در عرصه نفت و گاز، رقیب بزرگ ایران است و همواره از خصومت ایران با غرب سودجویی کرده و چهبسا مانع روابط بوده است.
در مورد رابطه فعالیت در سوریه و منطقه هم این نکته مهم است که عملاً با پایان گرفتن مشکل داعش که باید موجب امتنان عراق و سوریه باشد ماموریت امنیتی ایران به پایان رسیده و زمان بهرهمندی از روابط سیاسی و بازرگانی و همکاری اقتصادی منطقهای فرارسیده است. پس ادامه حضور نظامی حتی در قالب شبهنظامیان محلی که باید تابع دولت خود باشند میتواند موجب مقاومت و نگرانی و از دست رفتن فرصتهای اقتصادی و سیاسی شود.