انسداد دیپلماسی
چشمانداز سیاست خارجی در دولت آینده چگونه است؟
سیاست خارجی ایران با گذشت بیش از چهار دهه از انقلاب ۵۷ در حالی به دروازه قرن پانزدهم هجری شمسی وارد میشود که بدون تردید یکی از دورانهای دشوار خود را میگذراند و دولت پس از روحانی را با چالشهای خاص خود روبهرو میکند. روشن است که عمده این چالشها در اثر بهکار بستن راهبردهای متعارض با نظام بینالملل و منطقه، تحریمهای طولانیمدت غرب، نقش پیچیده روسیه و بالاخره ناکارآمدی ساختار سیاسی به وجود آمدهاند.مبتنی بر این نگرش میتوان پیشبینی کرد که به طور کلی، دولت آینده ایران احتمالاً با سه دسته از چالشهای اساسی در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی روبهرو خواهد بود:
الف) چالشهای مربوط به داخل کشور شامل:
1- عدم نقشآفرینی دولت در طراحی و تدوین راهبردهای سیاست خارجی: دولت در شکلگیری خطوط کلی سیاست خارجی نقش کمی دارد و سیاستهای کلی نظام سیاسی توسط رهبری تعیین میشود (این چالش مشترک همه دولتها بوده است).
2- حضور پررنگ بازیگران خارج از کنترل دولت، گروههای فشار با ادعاهای ایدئولوژیک، نیروهای نظامی و تریبونهای حاکمیتی که هر کدام به نوعی در عرصه دیپلماسی ورود میکنند و بدون آنکه در مقام پاسخگویی قرار بگیرند، بر روندها اثر میگذارند.
3- نبود اجماع بین بازیگران صاحبنقش: نبود وحدت و اجماع نظر بین بازیگران که خود این مساله، ریشه در تعارض منافع این بازیگران داخلی دارد.
4- قشر قدرتمندترشده حامی تحریمها که از ادامه انزوای کشور منتفع میشود: این قشر، منافع اقتصادی خود را با چین و روسیه گره زده است و برای ادامه انزوای کشور همه مساعی خود را به کار میگیرد.
5- عدم امکان بهرهگیری از دیپلماتها و نیروهای توانا در دستگاه دیپلماسی کشور، حملات لفظی و حتی فیزیکی گروههای تحریکپذیر به دیپلماتهای کارکشته و ظاهرنگری و شعارگرایی ساختاری، ساختار رسمی را از گزینش و به کارگیری نیروهای کارآمد ناتوان ساخته است.
6- نداشتن عقبه فکری (حزب حامی) که بتواند دولت را در کشوقوس تحولات، به لحاظ تئوریک حمایت کند. راز توفیق مجریان سیاست خارجی نیز هوشیاری و بیداری عقبه فکری است تا در حین اجرا بتواند آنان را از خطا و اشتباه باز دارد، دولتها در ایران غالباً از چنین پشتیبانیای محروم هستند.
7- اعتماد عمومیِ آسیبدیده: دیپلماسی برای تحقق اهداف خود به فرصت کافی نیاز دارد و این فرصت را اعتماد عمومی پیشروی آن میگذارد در حالی که اعتماد عمومی در کشور آسیب جدی دیده است.
8- فوریت نیازها و تنگنای اقتصادی مردم: این مساله هرچند صرفاً داخلی است اما سیاست خارجی، ارزش پول ملی و زندگی مردم به هم وابستهاند و دیپلماسی آینده با فوریت مضاعف روبهرو خواهد بود.
ب) چالشهای منطقهای سیاست خارجی:
1- مناقشه فلسطین و مواضع ایران در سوریه، لبنان، عراق و به طور عمومی منطقه خاورمیانه دودستگی و افتراق ایجاد کرده است که دامنه این افتراق به حرکتهای مردمی در این کشورها نیز کشیده شده است.
2- جنگ یمن و منازعه با عربستان سعودی به عنوان کشور محوری در جهان عرب که از همراهی اکثریت برخوردار است. این جنگ موجب تیرگی روابط ایران با جهان عرب شده است.
3- ادامه نزاع پنهان با اسرائیل چه در سوریه، چه در عراق و حتی آبهای آزاد و چه در عرصه داخلی با ترور افراد هدف میتواند به عرصه باز کشیده شده و دولت آینده را با تشدید شرایط روبهرو کند.
4- تحولات افغانستان و امکان جدی شعلهور شدن جنگ داخلی آن کشور میتواند ایران را مجدداً درگیر بحران در مرزهای شرقی کند.
پ) چالشهای جهانی سیاست خارجی:
1- تعریف هویت و حیثیت در منازعه و محوریت ستیز در سطح نظام بینالملل، تعارض بلندمدت سیاست خارجی ایران را به جنبه ستیز (خالی از سازش) محدود کرده است و دیگر ابزارهای دیپلماتیک از قبیل مشوقهای صلحجویانه، تکیه بر اشتراکات و علایق دو یا چندجانبه با سایر کشورها، تاسیس یا تقویت اتحادیهها و پیمانهای بینالمللی و ایفای هرگونه نقش سازنده به طور کلی به فراموشی سپرده شدهاند. اکنون دامنه تعارض سیاست خارجی در دو سطح منطقهای و جهانی به هم پیوسته شده و مواضع رقبای منطقهای و قدرتهای جهانی را علیه ایران به هم نزدیکتر کرده است. آمریکا، شریک عربستان سعودی و دولتهای حوزه خلیج فارس است و روسیه نیز نگاهی به منافع و امنیت اسرائیل دارد، حتی چین بدون ملاحظه اعراب منطقه حاضر به معاهده با ایران نشده است. در واقع، زنجیرهای از «منافع» و «منابع مشترک» ائتلاف گستردهای را در مقابل ایران شکل داده که پیشبرد سیاست خارجی ایران را دشوار ساخته است.
۲- عدم توازن بین راهبردها و امکانات: راهبردهای سیاست خارجی ایران جبهه گستردهای از مقابلهجویی را گشوده است که با امکانات و منابع محدود یک کشور و حتی یک ائتلاف منطقهای امکان تامین و پشتیبانی از این راهبردها وجود ندارد، در همین حال فشار تحریمها، اقتصاد و حکومت متکی بر فروش محدود نفت بنیه مالی و پشتیبانی کشور را تضعیف کردهاند بدون آنکه در راهبردها انعطافی روی داده باشد.
3- کمبود شرکای مطمئن و موثر در نظام بینالملل: رویکرد متفاوت در روابط خارجی، کشورهای موثر جهان را از مشارکت با ایران باز داشته است و امروزه جز کشورهایی که به کمک مالی یا نفتی ایران چشم دارند، ایران همپیمانی در خارج از مرزهای خود ندارد. چین و روسیه نیز از ایران به عنوان مهرهای برای بازی به نفع خود استفاده میکنند.
4- مساله هستهای: رفتار هستهای ایران در صدر سیاست خارجی و تمامیت سیاست خارجی در ذیل آن قرار گرفته است. حساسیت مساله هستهای در واقع به کل سیاست خارجی تعمیم داده شده است. گاهی مواضع و سخنان مسوولان و مدیران هستهای ماموریت وزیر خارجه را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد یا اثر دیپلماتیک آن را خنثی میکند.
5- موضوع شفافیت مالی و عدم همراهی با جهان در قوانین ضدتروریسم: لوایح FATF یک نمونه از قواعد عام جهانی هستند که دولت ایران نمیتواند آنها را نادیده بگیرد. عدم تصویب این لوایح چالش عمدهای است که روابط خارجی را به سختی محدود میکند.
به طور خلاصه، دیپلماسی و سیاست خارجی دولت آینده ایران در سه سطح داخلی، منطقهای و جهانی با چالشهای عمدهای روبهرو خواهد بود، برخی از این چالشها خاص دولت آینده نیستند اما برای دولت آینده تشدید شده یا به عوامل دیگر پیوسته و بحرانی شدهاند.
میزان توفیق یا توقف دولت آینده در برابر این چالشها پس از قابلیتهای رئیس دولت در واقع به رفتار حاکمیت با آن بستگی دارد، اگر حکومت و نهادها با دولت آینده مطابق الگوی دولت روحانی رفتار کنند یقیناً این دولت بختی در گشایش امور نخواهد داشت. در صورت همراهی حکومت با دولت آینده مطابق الگوی دولت نخست احمدینژاد و همزمان وجود قابلیت دیپلماتیک در خود دولت، میتوان آغاز شرایط جدیدی در روابط خارجی را به انتظار نشست.