دیوار بلند
نسل دوم استارتآپهای ایرانی با چه موانعی روبهرو هستند؟
این روزها همه با استارتآپها عکس یادگاری میگیرند. استارتآپها کسبوکارهایی هستند که به اتکای قابلیتهای نوآورانه و تکنولوژیک خود در یک زمان کوتاه رشد سریعی را تجربه میکنند. یعنی نوآورانه بودن و رشد سریع دو ویژگی متمایزکننده استارتآپها از دیگر کسبوکارهای نوپاست. تقریباً یک دهه است که این واژه وارد ادبیات سیاستگذاری اقتصادی و مدیریت کسبوکار ما شده است.
این روزها همه با استارتآپها عکس یادگاری میگیرند. استارتآپها کسبوکارهایی هستند که به اتکای قابلیتهای نوآورانه و تکنولوژیک خود در یک زمان کوتاه رشد سریعی را تجربه میکنند. یعنی نوآورانه بودن و رشد سریع دو ویژگی متمایزکننده استارتآپها از دیگر کسبوکارهای نوپاست. تقریباً یک دهه است که این واژه وارد ادبیات سیاستگذاری اقتصادی و مدیریت کسبوکار ما شده است. اما در سه چهار سال اخیر تعداد استارتآپها در ایران رشد نجومی داشته و بسیاری از مردم عادی هم با این کسبوکارها آشنا شدهاند. جالب اینجاست که بسیاری از استارتآپهای معروف و موفق ایرانی نظیر دیجیکالا، کافه بازار، تخفیفان، اسنپ، آپارات، دیوار، باما و شپیور در اواخر دهه 80 که هنوز این پدیده تازه و ناشناخته بود پا گرفتند و اتفاقاً استارتآپهایی که در سالهای اخیر یعنی در دوره رونق این صنعت ایجاد شدهاند به ندرت به موفقیت رسیدهاند. همین موضوع باعث شده برخی معتقد باشند نسل اول استارتآپهای ایرانی موفقتر از نسل دوم بودهاند. آیا این ادعا درست است؟ به گمان من اگرچه این حرف تا حدود زیادی صحیح است اما دلایل آن عمدتاً به مسائلی خارج از استارتآپها ربط دارد. دلایل اصلی این مطلب را میتوان موارد زیر دانست:
1- نسل اول استارتآپهای ایرانی که مشهور شدند عمدتاً با حمایت سرمایهگذارانی شکل گرفتند که تجربه سرمایهگذاری جسورانه (VC) در کشورهای دیگر را داشتند و نقش خود را به خوبی ایفا میکردند. این سرمایهگذاران هم به خوبی میدانستند که نحوه تزریق نقدینگی به یک استارتآپ چگونه است و هم صبوری کافی داشتند. اغلب این سرمایه هم از منابع خارج از کشور میآمد و به همین دلیل محدودیتهای زمانی و سیاسی و مالی کمتری داشتند. باید توجه داشت بسیاری از همین استارتآپهای معروف نسل اول هنوز هم از نظر شاخصهای متعارف مالی، سودده تلقی نمیشوند اما سرمایهگذار آنها به درستی میداند که عملکرد استارتآپها را (برخلاف کسبوکارهای کلاسیک) نباید تنها با صورتهای مالی آنها ارزیابی کرد. اما در سالهای اخیر این نوع سرمایهگذاران عموماً یا ایران را ترک کردهاند یا دیگر سرمایهگذاری جدید نمیکنند. به همین دلیل اغلب سرمایهگذارانی که در سالهای اخیر وارد این فضا شدهاند یا تجربه و دانش این کار را ندارند یا اساساً انگیزه آنها برای سرمایهگذاری در استارتآپها چیزی غیر از رشد و سود است. بهخصوص انگیزههای سیاسی و تبلیغاتی در بسیاری سرمایهگذاران متکی به پول نفت اهمیت زیادی دارد. در عین حال با رونق این فضا برخی سرمایهگذاران سنتی هم که تجربه این حوزه را نداشته و شناخت مناسبی از سرمایهگذاری جسورانه ندارند، شتابزده وارد این فضا شدهاند و به شکلگیری نوعی حباب کمک کردهاند. مجموعه این عوامل باعث شده که بهرغم ورود سرمایه قابل توجه به این حوزه، هوشمندی این سرمایه به شدت کاهش یافته و به همین دلیل آزمون و خطا و اتلاف منابع در این حوزه بالا رفته است.
2- یک تفاوت بسیار مهم استارتآپهای نسل اول و نسل دوم در نسبت آنها با نهادهای ناظر و رگولاتورهای دولتی است. استارتآپهای نسل اول عمدتاً در حوزههایی شکل گرفتند که دولت مداخله مستقیم نداشت. مثلاً خردهفروشی، حملونقل درونشهری، واسطهگری کالاهای دستدوم و... حوزههایی هستند که رگولاتوری قوی در آنها وجود ندارد. ضمن اینکه در سالهای قبل، دولتیها هم این استارتآپها را جدی نمیگرفتند و فکر نمیکردند به این سرعت بزرگ شوند و بر حوزه تحت نظارت آنها تاثیر بگذارند. اما استارتآپهای نسل دوم عمدتاً در صنایعی هستند که رگولاتوری سفت و سختی دارند. مثلاً در حوزههایی نظیر بانک، بورس، سلامت، گردشگری و... که استارتآپهای نسل دوم در آنها فعال شدهاند رگولاتوری دولت سختگیرانهتر است و البته حالا دیگر دولتیها هم استارتآپها را جدی گرفتهاند. این را اگر کنار ماهیت محافظهکار و بوروکراتیک و انحصارطلب نهاد دولت بگذارید طبیعی است که مانع دولت بلندتر میشود. نسل اول استارتآپهای ایرانی با دیوار کوتاهتری در رگولاتوری و نظارت دولتی روبهرو بودند اما این دیوار برای نسل دوم استارتآپها بلندتر و ستبرتر شده است.
3- با رونق یافتن فضاهای استارتآپی انتظارات غیرطبیعی هم در این فضا شکل گرفته است. رشد استارتآپها به طور بالقوه سریع و گسترده است. یعنی محصول نوآورانه و مدل مخاطرهآمیز این کسبوکارها اگر با واکنش مثبت بازار روبهرو شود به فوریت گسترش یافته و استارتآپ به یک کسبوکار بزرگ بدل میشود. اما در عین حال همانقدر که سرعت رشد استارتآپها بالاست احتمال شکستشان هم زیاد است. آمارهای مختلف در دنیا نشان میدهند که بیش از 90 درصد استارتآپهایی که موفق به جذب سرمایه میشوند حداکثر در پنج سال شکست میخورند پس طبیعی است اخبار شکست در این صنعت بیشتر از موفقیت باشد. این اصلاً چیز عجیبی نیست. مشکل آنجا ایجاد میشود که عدهای در موفقیت استارتآپها و تاثیر آنها بر اشتغالزایی و رشد اقتصادی اغراق میکنند. این روزها رقابتی میان مدیران دولتی و خصولتی هم شکل گرفته که خود را در قامت یک مدیر نوگرا و حامی تکنولوژی نشان دهند و با عکس یادگاری گرفتن با استارتآپها برای خود کارنامه درست کنند. طبیعی است چنین رفتاری بار روانی اضافی بر دوش استارتآپها میگذارد. مثلاً مدتی پیش یکی از معاونان رئیسجمهور هدف خود را ایجاد چند یونیکورن ایرانی عنوان کرده بود. یونیکورن به استارتآپی گفته میشود که ارزش آن از یک میلیارد دلار فراتر رفته باشد. فارغ از اینکه با گران شدن دلار، آرزوی این مدیر دود شد و به هوا رفت اما واقعاً چنین موضوعی چه ارتباطی به مدیری دارد که مسوولیتش توسعه زیرساختهای فناوری در کشور است؟ چرا باید چنین انتظار بیجایی را در جامعه ایجاد کرد وقتی میدانیم متناسب با سیر رشد منطقی این صنعت، چنین انتظاری معقول نیست؟ البته این مساله خاص ایران نیست. در کشورهای دیگر هم فشار رسانهها که به سلبریتیسازی از مدیران استارتآپها علاقه دارند و رفتار برخی سرمایهگذاران و مدیران دولتی که به استارتآپها فشار میآوردند تا سریعتر بزرگ شوند (Get Big Fast) و در این راه از ارزشگذاریهای اغراقآمیز هم ابایی ندارند وجود دارد.
4- راهاندازی یک استارتآپ کاری جسورانه است. یعنی فردی که تصمیم میگیرد زندگی خود را وقف کسبوکاری کند که مشابهش قبلاً وجود نداشته طبعاً آدم ریسکپذیری است. ضمن اینکه این فرد باید متخصص هم باشد، یعنی دانش و تخصص قابل توجهی در یکی از حوزههای فناوری داشته باشد. طبیعی است چنین فردی امکان این را دارد که در شرکتهای بزرگ کار کند و حقوق خوب بگیرد یا مهاجرت کند و در دانشگاهها و شرکتهای معتبر خارجی مشغول به کار یا تحصیل و تحقیق شود. دلیل اصلی اینکه چنین فردی در ایران میماند و ریسک میکند و استارتآپ راه میاندازد «امید» است. یعنی این فرد امید دارد که موفق میشود، چون چشمانداز جامعه را خوب میبیند، چون دسترسی به منابع را ممکن میبیند چون احساس میکند اوضاع بر وفق مراد است. طبیعی است اگر به هر دلیل، امید در جامعه کم شود چنین آدمهای امیدواری هم تعدادشان کم میشود. یعنی آدمهای برجسته و ریسکپذیر کمتری وارد این وادی میشوند در نتیجه کیفیت فنی مدیران و موسسات استارتآپها هم افت میکند. چون آدمهای قوی و توانای کمتری ریسک راهاندازی استارتآپ را میپذیرند و ترجیح میدهند یا بروند یا اگر ماندند کار کمریسکتری را انتخاب کنند. همین موضوع باعث شده تا حدی کیفیت استارتآپهای نسل دوم افت کند اگرچه کمیت آنها نسبت به نسل اول افزایش داشته است.
5 استارتآپهای نسل دوم عمدتاً در دوران تحریم شکل گرفتهاند. به همین دلیل دسترسی آنها به منابع خارجی، تکنولوژی، لیسانسهای فنی، دانش و متخصصان غیرایرانی با محدودیت زیادی روبهرو شده است. استارتآپها به شدت به فناوریهای نرمافزاری، زیرساختهای ارتباطی، لیسانسها و مجوزهای فنی و دیگر مولفههایی وابسته هستند که در یک شبکه جهانی به هم پیوسته به صورت باز عرضه میشوند. استارتآپها اساساً محصول نوآوری باز - یعنی نوآوری به اتکای منابع بیرونی و شراکت و شبکهسازی- هستند. تحریم اساساً علیه نوآوری باز است. استارتآپهای نسل دوم در دسترسی به همین مولفههای پیشپاافتاده محدودیتهای جدی دارند. ضمن اینکه این محدودیت باعث شده بازار این استارتآپها هم محدود شود. در بسیاری از حوزههای کسبوکار فناورانه بهخصوص در کسبوکارهای اشتراکی و پلتفورمهای چندسویه، باید در سطح بازارهای بینالمللی فعال بود تا صرفه اقتصادی حاصل شود. تحریم همه اینها را غیرممکن کرده است. نسل اولیها آنقدر بزرگ شدهاند که از پس هزینهها و دردسرهای دور زدن تحریم یا تولید به اتکای صرفاً منابع و بازار داخلی برآیند اما استارتآپهای نسل دوم هنوز نحیفتر و شکنندهتر از آن هستند که بتوانند چنین محدودیتهایی را تاب بیاورند. استارتآپهای نسل دوم با موانع جدیتری در رشد روبهرو هستند ضمن اینکه شرایط و فضا هم به گونهای است که شکست و ناکامیابی آنها بیشتر به چشم میآید.