ایستاده در غبار
مشکلات اقتصادی با روان ما چه میکند؟
عاطفه چوپان: زمانی بود که ناامنی اقتصادی کمی دورتر ایستاده بود و آرامتر نزدیک میشد. دورتر یعنی افراد نسبت به تمدید رهن و اجاره خانهای که در آن زندگی میکردند امیدی نداشتند و زمان هم همین یکی دو سال گذشته بود. امروز این ناامنی به سفره مردم رسیده و سرعت آن به اندازه هر روز حذف یکی از نیازهای ابتدایی است. یعنی امروز بسیاری از مردم دیگر نمیتوانند میوه بخرند و فردا حبوبات از سفره آنها حذف میشود. گوشت و مرغ اما همان زمان که مردم نمیتوانستند رهن و اجاره خانه سال گذشته خود را در سال جدید بپردازند حذف شده بود. ناامنی اقتصادی امروز گریبانگیر زندگی روزمره اکثر ماست. اکثر ما که ظاهراً ناممان قشر متوسط است، حقوقمان به گرد پای تورم هم نمیرسد و هر روز بیش از روز قبل دغدغه نان داریم، این نان در گذشته اگر استعاره بود اما امروز به معنای واقعی کلمه دغدغه نان است. اما چه بر سر ما میآید؟ بر سر ما که سالهاست شغل رویاهایمان را به فراموشی سپردهایم، کمتر پیش میآید که تفریح کنیم، با دوستان یا حتی خانوادههایمان وقت بگذرانیم یا وسط قسمتی از سریال مورد علاقهمان که با اینترنت گازوئیلی و به زحمت آن را دانلود کردهایم از خستگی بیهوش نشویم. راستی کدام یک از شما هر روز صبح اولین کاری که بعد از باز کردن چشمهایتان میکنید چک کردن قیمت لحظهای دلار و سکه و محاسبه دستمزد آن روزتان با دلار همان روز نیست؟ زندگی در ایران این روزها برای بسیاری از ما به مثابه راه رفتن روی یک طناب باریک است. طنابی که در میانه آن ایستادهایم و مسیری که نه میتوان از آن بازگشت و نه امید و توانی برای ادامه دادن آن مانده است. با کوچکترین لغزشی به قهقرایی پرت میشویم که انتهای آن نیز دیده نمیشود، البته اگر تا امروز نشده باشیم. اما سوی دیگر این ماجرا چیست؟ در سوی دیگر با دولتی مواجهیم که گویی به هیچ عنوان این شرایط زیست هولناک را نمیبیند و نهتنها به نظر نمیرسد اقدامی در راستای بهتر شدن اوضاع انجام بدهد بلکه با هر تصمیم غلط لگدی بر طنابی میزند که زیر پای ما لرزان است. این حد از استرس و ناامنی اقتصادی با روان ما چه خواهد کرد؟ برخی از روانشناسان و جامعهشناسان معتقدند شرایط اقتصادی نامطلوب، مانند فقر، بیکاری، شکاف طبقاتی، و تبعیض در برخورداری از امکانات و فرصتهای کشور، بسترساز مشکلات روانی-اجتماعی مختلف است. شرایط اقتصادی سالهای اخیر کشور باعث شده بخش بزرگی از مردم در تامین معاش خود احساس استیصال و درماندگی کنند، و بخشهایی دیگر احساس خُسران و پسرفت داشته و درباره آینده خود چشمانداز روشنی نداشته باشند. در این میان اطلاع مکرر از اخبار سوءاستفادهها و فسادهای مالی کلان، و ایجاد ادراکِ عدم پیگیری شفاف این موارد و تکرار آنها و شواهد حاکی از برخورداری نامتناسب گروههایی خاص از فرصتها و مواهب کشور، علاوه بر احساس درماندگی فردی، احساس تعلق و انسجام اجتماعی را تضعیف کرده و تبعاتی جدی بر سلامت روان افراد و ارتباطشان با جامعه خواهد داشت.