لبه پرتگاه
بررسی اثرات فشارهای اقتصادی بر روان افراد در گفتوگو با رضا شیرالی
هرم سلسلهمراتب نیازهای مازلو که در میان بینشهای حاصل از جنبش روابط انسانی در مدیریت مقارن با دوران رکود اقتصادی بزرگ غرب از اهمیت ویژه برخوردار است و نظریهای بنیادین محسوب میشود، نیازهای زیستی را اولین سازندگان سلسلهمراتب میداند و اینطور مطرح میکند که زمانی که این نیازها ارضا شوند، بیشترین تاثیر را بر رفتار فرد دارند. این نیازها شامل ابتداییترین نیازهای هر فرد برای ادامه زندگی هستند و شامل خوراک، پوشاک، مسکن، نیازهای جنسی و خواب میشوند. آنچه دکتر رضا شیرالیمحمدپور به عنوان روانپزشک و روانکاو نیز به آن اشاره میکند این است که تا زمانی که فرد در تامین نیازهای اولیه خود با مشکل مواجه باشد، وقتی احساس کند برای ادامه حیات نیاز است تقلای زیادی داشته باشد و نسبت به تامین نیازهای اولیه خود اطمینان خاطر نداشته باشد طبیعتاً سلامت روان و احساس امنیت روانی اجتماعی وی به عنوان مرحله بعدی این هرم در معرض خطر قرار میگیرد. وی که در خصوص تاثیر بحرانهای اقتصادی بر مشکلات روانی افراد مطالعات و پژوهشهای زیادی داشته معتقد است وضعیت نابسامان اقتصادی فعلی نهتنها به تشدید بیماری بیماران روانپزشکی میانجامد بلکه شمار مبتلایان به این بیماریها را نیز افزایش میدهد و نرخ خودکشی را مانند آنچه در پاندمی کرونا شاهد آن بودیم افزایش میدهد.
♦♦♦
اقتصاد ایران در حال حاضر در شرایطی فوق بحرانی است، به باور برخی از اقتصاددانان اقتصاد کشور در شرایط ایستایی به سر میبرد و اگر آن را به یک انسان تشبیه کنیم، فرد پیری شده که هرچند با کمک عصا راه میرود اما حرکتش بسیار کند و آرام است. ما در کشوری زندگی میکنیم که تورم مزمن و فزاینده، بیکاری مزمن، عادی شدن مساله کسری بودجه و افزایش مستمر نقدینگی از ویژگیهای خاص اقتصاد آن است، آنچه امروز در حال تجربه آن هستیم در دنیا بینظیر است و همین موضوع این وضعیت را پیشبینیناپذیر و ناامن کرده است. در این میان آنچه کمتر به آن پرداخته شده آثار روانی این شرایط دلهرهآور است. اقتصاد چطور روان افراد جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد؟
سلامت روان افراد به شدت متاثر از عوامل کلان اقتصادی و اجتماعی است. البته که خود این شرایط اقتصادی و اجتماعی نیز عمدتاً تحت تاثیر سیاستگذاریهایی است که از سوی مدیران و مسوولان هر جامعهای اتخاذ، تنظیم و اعمال میشود، این افراد عملاً سکان هدایت جامعه را در دست دارند و آنچه در جامعه میبینیم و به صورت شکوفایی یا بحران حس میکنیم ماحصل سیاستگذاری این افراد است. در کشور خودمان و در چند سال اخیر به ویژه در چندماهی که گذشت (فصول پاییز و زمستان) دچار بحران بودیم و همچنان نیز هستیم. امروز شاهد این هستیم که شرایط اقتصادی به شدت نامطلوب شده، رشد اقتصادی در چند سال اخیر منفی بوده و اینها مسائلی است که در آمارهایی که از سوی نهادهای آماری و اقتصادی رسمی کشور اعلام شده نیز به وضوح قابل مشاهده است. بر اساس این آمارها نرخ بیکاری افزایش پیدا کرده و تعداد افرادی که درآمدشان کمتر از خط فقر اعلامی است به شدت زیاد شده است. طبیعتاً در چنین شرایطی دور از انتظار نیست که ببینیم فقر، بیکاری و شکاف طبقاتی افزایش پیدا کرده و آنچه در واقع تبعیض اجتماعی و مشاهده تفاوت سطح برخورداری اعضای جامعه از امکانات و فرصتهاست، به شدت زیاد شده و افراد هر روز در زندگی خود با نشانهها و شواهد این تبعیض روبهرو هستند و میبینند که بهرغم تمام تلاشهایی که میکنند نهتنها وضع اقتصادی آنها بهتر نمیشود بلکه مجبور میشوند هر دفعه از بخشی از آنچه دارند نیز بگذرند و حداقلهای زندگی را به سختی بتوانند تامین کنند. حداقلهایی که برای یک زندگی معمولی لازم است، مانند مسکن، خوراک، پوشاک و... .
با فاصله بسیار کم روزانه یا هفتگی شاهد این هستیم که افراد نمیتوانند آنچه ماه قبل یا هفته قبل میتوانستند تامین کنند را مجدد بخرند. در این میان افراد مجبور به تغییر محل سکونت (کوچک کردن یا انتقال به مناطق پایینتر یا حتی حاشیهای) میشوند. الگوی غذایی خود را تغییر میدهند و در این میان ابتدا مواد غذایی گرانتر مانند گوشت و مرغ و... حذف میشود، بعد سبزیجات و لبنیات از سبد غذایی رخت برمیبندد و رفتهرفته حتی حبوبات به عنوان تنها منبع تامین پروتئین مورد نیاز بدن افراد نیز جای خود را به مواد ارزانتری که فقط گرسنگی را برطرف کند میدهد. طبیعتاً چنین شرایطی تاثیر بسیار زیادی بر سلامت روان مردم بهخصوص آنها که در حال مشاهده و تحمل این سطح از فشار و افت سطح کیفیت زندگی خود هستند، میگذارد. در کنار این مساله سرعت این تحول نیز مهم است، به این معنا که همانطور که به آن اشاره شد این تحولات مخصوصاً در یکیدوماه اخیر با سرعت بسیار زیادی پیش میرود و تورم به صورت نگرانکنندهای در حال افزایش است. آمارهای رسمی 40 تا 50 درصد تورم را نشان میدهند، تورم بر اساس آمارهای غیررسمی مخصوصاً در خوراک عدد 80 درصد را نشان میدهد و چنین افزایش زیادی در نرخ تورم با این سرعت که نشاندهنده تشدید بحران اقتصادی است طبیعتاً استرس زیادی به مردمی که تحت فشار هستند وارد میکند. نتیجه این افزایش سطح استرس، افزایش میزان اضطراب و افسردگی در افرادی است که در جامعه ایران در حال گذران زندگی هستند.
بدیهی است که نقش اقتصاد در سلامت انسانها را نمیتوان نادیده گرفت؛ امروز به گواه آنچه متخصصان امر اعلام میکنند مشکلات در بخش سلامت روان در گروه سنی جوانان نگرانکننده است و به نظر میرسد افزایش ناامنی اقتصادی و مالی بهخصوص در قشرهای متوسط میتواند دلیل اصلی این مشکلات باشد. از نظر شما اهمیت مسائل اقتصادی در تامین امنیت روانی افراد جامعه چطور توجیه میشود و سهم آن چه میزان است؟
در مورد امنیت روانی فردی و امنیت روانی اجتماعی و احساس ناامنی باید پیش از آنکه به مساله امنیت روانی بپردازیم به اهمیت و ضرورت امنیت اقتصادی توجه کنیم. مساله تامین نیازهای اساسی مانند نیاز به محل خواب و سکونت، نیاز به خوراک، نیاز به سلامت و تامین بدون دغدغه چنین نیازهایی حتماً اساس و پایه امنیت را در فرد ایجاد میکند. بنابراین زمانی که چنین نیازهای پایه، بدیهی، اساسی و اولیه مورد خطر قرار میگیرد و تامین آنها با مشکل مواجه میشود و افراد جامعه هر روز در زندگی خود با این ابهام مواجهاند که آیا میتوانند نیازهای اولیه خود را برای خود و خانوادهشان تامین کنند، یا خیر، در چنین شرایطی بحث در مورد مسائل روانپزشکی و روانشناختی در مرحله بعدی قرار میگیرد. شما برای اینکه بتوانید آرامش روانی داشته باشید و احساس امنیت بکنید قاعدتاً باید بدانید که میتوانید حیات خود را حفظ کنید و به آن ادامه دهید و این امر با کیفیت حداقلی محقق میشود. این باعث میشود در قدمهای بعدی در خانواده آرامش داشته باشید، به همکارانتان در محیط کار یا افرادی که در جامعه با آنها مواجه هستید احساس تعلق داشته باشید و بتوانید با افرادی که با آنها در رابطه روزانه قرار دارید تعامل خوبی داشته باشید. تا زمانی که این شرایط برقرار نباشد و وقتی احساس کنید برای ادامه حیاتتان نیاز است تقلای زیادی بکنید و اطمینان خاطری وجود نداشته باشد از اینکه حداقلها قابل تامین است، طبیعتاً سلامت روان و احساس امنیت روانی اجتماعی نیز در معرض خطر قرار میگیرد.
این گزاره که ما نمیتوانیم از آدم گرسنه، توقع رفتاری معقولانه داشته باشیم، گزاره مستدلی است. نمیتوان از فردی که زندگی روزمرهاش در خطر است انتظار سلامت روان یا احساس امنیت داشت، چنین فردی احتمالاً رفتهرفته ابتدا برای خود و بعد خانواده و جامعه نیز مفید نخواهد بود. اما این اتفاق چطور میافتد؟
من به عنوان یک نمونه خوب از چیزی که سطح نیازهای افراد را تعیین میکند و در واقع دستهبندی میکند، میتوانم شما را به پنج سطحی که به عنوان هرم مازلو شناخته میشود ارجاع دهم. آقای مازلو که یک نظریهپرداز مدیریت است این مساله را از دیدگاه روانشناختی بررسی کرده است. او در اولین سطح نیازهای انسان، نیازهای زیستی را قرار داده است. اگر این نیازها به حد کافی ارضا نشود طبیعتاً برای دسترسی به سطح بعدی افراد انگیزه و آمادگی کافی نخواهند داشت. نیازهای زیستی در درجه اول در پایه هرم قرار دارد و بعد از آن نیازهای امنیتی مطرح میشود که نیاز به رهایی از ترس و وحشت، نیاز به تامین امنیت جانی و اطمینان به امکان حفاظت از خود در زمان حال و آینده است. بعد از آن نیازهای اجتماعی مطرح میشود که احساس تعلق و محبت مهمترین بخش آن است. در قدم بعدی احترام مطرح میشود و در مرحله آخر فرد به خودشکوفایی میرسد. اگر به این هرم توجه کنیم میبینیم که در پایه آن نیازهای زیستی، بیولوژیک و پایهای قرار دارد. به این صورت اگر بخواهیم به سطوح بعدی برسیم باید اطمینان داشته باشیم از اینکه پایه قبلی هرم به اندازه کافی مستحکم است. به عبارت دیگر اگر فرد این اطمینان را نداشته باشد که بتواند با اطمینان در حال حاضر و در آینده مسکن مناسب، خورد و خوراک و پوشاک خوبی داشته باشد یا به عبارت سادهتر بتواند نیازهای ابتدایی و اساسی خود را تامین کند، در آن صورت به مراحل بعدی که آرامش و روابط اجتماعی خوب و احساس امنیت است نخواهد رسید.
بر اساس آمارهای موجود از هر سه ایرانی یک نفر اختلال روانی دارد. برخی از پزشکانی که طرح غربالگری سلامت روان را انجام میدهند، میگویند ریشه مشکلات بسیاری از بیماران، اقتصادی است. وضعیت مالی و مشکلات ناشی از آن، موجب تشدید اختلالات روانی آنها شده است. در شرایطی که مشکلات اقتصادی به سفره مردم رسیده و سطح استرس اقتصادی در جامعه بالاست چه بر سر افرادی که با اختلالات روانی دستبهگریباناند، میآید؟
در چنین شرایطی ما با دو مساله مواجه هستیم. یک مساله بیمارانی است که از مسائل روانپزشکی رنج میبرند و دچار انواع مختلفی از بیماریهای روانپزشکی هستند، افرادی که برای مثال دچار اختلالات اضطرابی یا اختلالات خلقی مانند افسردگی، دوقطبی و سایر اختلالات روانپزشکی هستند. چنین افرادی به شدت به استرس حساس هستند و استرسهای اجتماعی میتواند آنها را به شدت از حالت ثباتی که با درمان برای آنها فراهم شده بود و موفق شده بودند بیماری را تا حدودی کنترل کنند خارج کند و این یک عود در بیماری آنها ایجاد میکند که میتواند شرایط را برای آنها بسیار حاد کند. در این میان لازم است به این نکته اشاره کنیم که بخش عمدهای از ماجرا برای بیماران روانپزشکی مساله تامین داروهاست. به مشکلات اقتصادی و نااطمینانیهای افراد برای تهیه نیازهای ابتدایی خود اشاره کردیم و در این بخش نیز متاسفانه شاهدیم که نرخ تورمی که هر روز مشاهده میکنیم، باعث شده افراد دارای بیماریهای روانپزشکی نیز برای تامین نیازهای دارویی خود با مشکل مواجه شوند. این در حالی است که محرکهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که بیماری این افراد را شدت میبخشد نیز در حال افزایش است. فارغ از مساله قیمت، این داروها اصلاً در داروخانهها وجود ندارند. بنابراین این مساله میتواند باعث عود چشمگیری در بیماریهای روانپزشکی باشد که قبلاً مبتلا بودند و بیماری آنها شدت بگیرد.
فقر با بروز اختلالات روانپزشکی نیز ارتباط تنگاتنگی دارد و بر اساس آنچه متخصصان امر اعلام میکنند با افزایش فقر، شکی نیست که اختلالات روان هم افزایش مییابد و مجدداً با بروز اختلال روانپزشکی، عملکرد و کارایی افراد تحت تاثیر قرار گرفته و فقر مضاعف ایجاد میشود. در حال حاضر وضعیت افرادی که پیش از این سابقه بیماریهای روانپزشکی نیز نداشتند به چه صورت است؟
بیماریهای جسمی بهطور موقت توانایی افراد را تحت تاثیر قرار میدهند، اما بیماریهای روان میتوانند هم به شکل موقت و هم به شکل دائمی عملکرد افراد را تحتالشعاع قرار دهند و در نهایت با گرفتن عملکرد فرد بروز فقر مطلق دور از انتظار نیست. در این میان افرادی که سابقه بیماری روانپزشکی ندارند، بر اثر استرس و افزایش سطح اضطراب میتوانند دچار بیماریهای روانپزشکی شوند. زمانی که سلامت روان افراد تحت تاثیر مشکلات معیشتی و اقتصادی قرار میگیرد باعث میشود افراد دچار اضطراب شدید و به دنبال آن اختلال در خواب و خوراک شوند و در صورت تداوم شرایط این افراد که طیف وسیعی از افراد جامعه را نیز شامل میشوند کاملاً مستعد افسردگی خواهند بود. این مسالهای است که در کشورهای مختلف و در بحرانهای مختلف مورد مطالعه قرار گرفته و بررسی شده و ثابت شده که نرخ بیماریهای روانپزشکی در بحرانهای اقتصادی افزایش پیدا میکند.
در این میان نکته مهم دیگری که لازم است به آن اشاره شود افزایش نرخ خودکشی است. به دنبال بحرانهای اقتصادی، بر هم خوردن ثبات اجتماعی و طبیعتاً افزایش استرس افراد، نرخ خودکشی نیز افزایش پیدا میکند. این مساله بسیار جدی است. در چند سال اخیر و در دوران پاندمی کرونا نیز شاهد افزایش نرخ خودکشی بودیم. در آن زمان در میان تمام اقشار افرادی که تحت استرس قرار داشتند این اتفاق افتاد و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی نیز چنین تاثیری دارند. در این میان افزایش نرخ بزهکاری نیز یکی از تبعات بحرانهای اقتصادی و اجتماعی است.