عمل بزرگان
چرا باید اقتصاد را به اقتصاددانها سپرد؟
رضا طهماسبی: تاریخ کشورها در جایجای دنیا مملو از گرفتاری دولتها و ملتها در بحرانهای ریز و درشت اقتصادی است؛ بحرانهایی که موجب خسرانهای جانی و مالی زیادی شدهاند، دولتهایی را به فروپاشی رسانده و معیشت مردم را به مخاطره انداختهاند. بحرانهای اقتصادی بسته به ریشههای متفاوتی که داشتهاند از عوامل غیراقتصادی مانند جنگ، منازعات سیاسی و درگیریهای داخلی تا عوامل اقتصادی مانند پرداخت بیحسابوکتاب وامهای رهنی مسکن بدون توجه به ریسک بازار. گذار از این بحرانها برای جوامع هزینههای زیادی دربر داشته است. گاهی به قیمت جان هزاران انسان تمام شده و گاهی همراه با از دست دادن شغل، خانه، خودرو یا کاهش شدید ارزش درآمد و داراییها بوده است. شاید یکی از مختصات مشترک همه این دورانها، تمرکز روی «اقتصاددانها» برای ارائه راهحل پایان دادن به بحرانها باشد. در دوره بحران اقتصادی، هم سیاستمداران و سیاستگذاران و هم عموم جامعه از اقتصاددانان انتظار دارند که راهی پیشنهاد کنند و فرمولی بدهند تا بحران به سرعت و با کمترین هزینه تمام شود و دوران رشد و رونق بازگردد. انتظاری که نفس وجودش نابجا نیست و اساساً اقتصاددانان باید توانایی حل مشکلات اقتصادی را داشته باشند اما مسلم این است که این راهها نه بدون هزینه است و نه کوتاهمدت و یکشبه. اقتصاددانان همواره به این موضوع اشاره دارند که سیاستمداران فقط در زمان بحران از آنها یاد میکنند و در زمان رونق، نسبت به هشدارها و انذارهایشان بیتفاوت هستند.
اقتصاددانان چه میکنند؟
نقلقول معروفی وجود دارد که میگوید: «جنگ مهمتر از آن است که به دست ژنرالها سپرده شود.» احتمالاً منظور این بوده که این سیاستمداران هستند که باید جنگ را هدایت کنند و ژنرالها کارشان در میدان عمل است. یانیس واروفاکیس، وزیر اسبق اقتصاد یونان، هم در آغاز کتاب حرفهایی با دخترم درباره اقتصاد مینویسد: «اقتصاد بسیار مهمتر از آن است که به دست اقتصاددانها سپرده شود.» او این جمله را برای نشان دادن تفاوت اقتصاد به عنوان علم دانشگاهی با آنچه در عرصه عمل اجرایی میشود، گفته است اما این نقلقولی به سیاق «سخن بزرگان» مطبوع سیاستمداران و سیاستگذاران است؛ کسانی که همواره این داعیه را دارند که اقتصاددانان در کلاسهای درس دانشگاه و پشت میزهای مطالعه، اطلاعی از واقعیت کف بازار ندارند؛ مغالطهای دلپذیر که به آنها اجازه هرگونه مداخله را در اقتصاد میدهد و کارایی سازوکارهای معمول اقتصاد را به هم میریزد و زنجیروار به مشکلات متعددی منجر میشود که در درازمدت میتواند بحرانآفرین باشد. البته این نقد میان خود اقتصاددانان نیز وجود دارد که در فضایی متفاوت بیان میشود. رونالد کوز، اقتصاددان برنده نوبل، در یادداشت کوتاهی با عنوان «نجات اقتصاد از دست اقتصاددانان» به تفاوت فضای ذهنی اقتصاددانانی که تماموقت مشغول تدریس و مطالعه هستند با اقتصاد روزمره و کسبوکارها میپردازد. او مینویسد در قرن بیستم اقتصاددانی تبدیل به شغل شده و اقتصاددانان آنقدر زیاد شدند که دیگر برای یکدیگر مینویسند و نیازی به مخاطبان دیگر ندارند و به همین دلیل از دنیای واقعیتها فاصله گرفته و تا حدودی انتزاعی و مبتنی بر نظریه شده است. نقدی که به نظر میرسد تا حدودی موثر واقع شد و در یک دههای که از انتشار آن یادداشت میگذرد، توجه اقتصاددانان و نهادهای بزرگ بینالمللی به بازارها و تغییر و تحولات اقتصادی بیشتر شده است. این نکته مهمی است که ترجیح میدهم در پایان این نوشته دوباره به آن رجوع کنم.
با این حال توماس مایر در توضیح آنچه اقتصاددانان چه میکنند، مفهوم گستردهتری را بیان میکند و مینویسد: «تئوری اقتصادی یک شیوه اندیشیدن است که برای بسیاری از حوزههای متفاوت مفید فایده است؛ بنابراین اقتصاددانان نه فقط اقتصاد را آنطور که معمولاً تعریف میشود بررسی میکنند، بلکه دامنه گستردهای از دیگر موضوعات از قبیل انقلاب نوسنگی که کشاورزی را به بشر عرضه داشت، مجازات بهینه به خاطر جنایت، رفتار احزاب سیاسی، ازدواج و طلاق، زمان اختصاصیافته به خواب، رقابت بین ادیان گوناگون و غیر آن را مورد بررسی قرار میدهند... .» مطالعات و پژوهشهای اقتصاددانان با محوریت تخصیص بهینه منابع کمیاب به خواستههای متفاوت و بیانتها در تمام حوزهها به کار آمده و بررسی اثرات جانبی هر سیاست و تصمیم خرد و کلان در همه حوزههای اجتماعی و سیاسی برای سیاستگذاران کاربردی بوده است. علاوه بر این حوزههای جدید این علم مانند طراحی بازار، طراحی مکانیسم و نظریه بازی حتی در حوزههایی چون سیاست خارجی و تقابل و تنازعهای بینالمللی کاربرد دارند. با این همه این حجم بزرگ از اثرگذاری معمولاً نادیده گرفته میشود تا زمانی که بحرانی رخ میدهد و آنگاه همه در پی اقتصاددانان برای شماتت از ناتوانی در پیشبینی و دیرکرد و تاخیر در ارائه راهحل هستند؛ فارغ از اینکه چنین رخدادهایی به مرور شکل گرفته و معمولاً نیز باید زمان زیادی برای حلشان صرف شود. این زمان البته بسته به نوع مشکل و بحرانی است که در اقتصاد رخ داده است. اما آیا اقتصاددانان توانستهاند مشکلات و بحرانهای اقتصادی بزرگ را حل کنند و مردم را از گرفتاری و کشورها را از فروپاشی نجات دهند؟ آیا اقتصاددانان توانستهاند زمینهساز تغییر و تحول بزرگی در کشورها شوند؟
معمار و منجی اقتصاد ترکیه
ترکیه (در همسایگی ما) بحرانهای متعدد و زیادی را از سر گذرانده که اغلب ناشی از بیثباتیهای شدید سیاسی و کودتاهای متعدد و مکرر نظامی در این کشور بوده است. اقتصاد ترکیه در سالهای نهچندان دور، تجربه کاهش شدید ارزش پول ملی، دلاریزه شدن، بدهی بالا و عدم اعتماد دیگر کشورها و نهادهای بینالمللی را دارد اما افرادی هستند که در این دورهها توانستند با سیاستگذاری درست و ریلگذاری صحیح اقتصاد ترکیه را به مسیر درست بازگردانند. برای مثال تورگوت اوزال را معمار اصلاحات اقتصادی ترکیه میدانند. او زمانی به قدرت رسید که ترکیه بیش از یک و نیم دهه درگیر بحران بود. اوزال اقتصاددان نبود و فارغالتحصیل دانشگاه فنی استانبول بود اما تجربه حضور در سازمان برنامه ترکیه و کار در بانک جهانی به او علاوه بر اعتبار، آگاهی و درک بالایی از سازوکارهای اقتصادی داد. به شکلی که توانست در بحران جدی سالهای 1978 و 1979 اقتصاد ترکیه را نجات دهد. او که کارش را با معاونت نخستوزیر وقت (سلیمان دمیرل) آغاز کرد بعدها خود به نخستوزیری و ریاستجمهوری رسید و توانست برنامه اصلاحی خودش را پیش ببرد. بخشی از برنامه او برداشتن کنترل دولت از روی ارز و حذف نرخهای چندگانه بود. با این حال تورگوت اوزال که جواد شیرازی، اقتصاددان ایرانی و از مدیران ارشد سابق بانک جهانی، از او با عنوان «اقتصاددانی که اقتصاددان نبود» یاد میکند، در حل معضل کسری بودجه بالای دولت توفیقی حاصل نکرد که نتیجه آن تورم بالا و کاهش مدام ارزش لیر ترکیه بود؛ معضلی که تا اوایل دهه 2000 ادامه داشت و اینجا بود که ترکیه از یک اقتصاددان بنام برای کمک به حل این بحران استمداد گرفت. کمال درویش قبل از اینکه نقش «منجی اقتصاد ترکیه» را ایفا کند 22 سال در بانک جهانی کار کرده بود. او در دوران مدرسه در سوئیس درس خواند و برای تحصیلات عالی در رشته اقتصاد به مدرسه اقتصاد لندن (LSE) رفت و دکترایش را در دانشگاه پرینستون آمریکا گرفت. گفته میشود مساله بدهیهای ترکیه به نهادهای بینالمللی به ویژه صندوق بینالمللی پول و تعدادی از کشورهای دوست ترکیه در اتحادیه اروپا بحرانی شده بود تا جایی که بستانکارها در پشت پرده مذاکراتشان به ترکها توصیه کردند که یک آدم غیرسیاسی و اقتصاددان شناختهشده و برجسته را بهکار بگیرند که بتواند برنامههای اصلاحی تعهدشده را پیاده کند. اعتبار درویش به ترکیه کمک کرد تا بتواند 20 میلیارد دلار وام بگیرد و پرداخت بدهیهایش را به تعویق بیندازد. درویش بهطور جدی مساله کاهش کسری بودجه دولت را دنبال کرد و توانست تورم ترکیه را از متوسط 70 درصد در دهه 1990 به 12 درصد در سال 2003 برساند. اگرچه درویش بعد از یک سال و نیم از وزارت اقتصاد ترکیه استعفا کرد اما همگی رشد و توسعه اقتصاد این کشور را مرهون اقدامات زیربنایی درویش میدانند.
اصلاح زیر چکمه دیکتاتور
ژنرال سوهارتو قدرت را در اندونزی با یک کودتای نظامی به دست گرفت و در دو سال نخست قدرت، در حالی که هنوز سوکارنو رئیسجمهور بود؛ خونهای زیادی ریخت و بعد از استعفای سوکارنو، به ریاستجمهوری رسید. البته تردیدی نیست که اوضاع بسیار بد اقتصادی مردم به سوهارتو در انجام کودتا علیه دولت مستقر بسیار کمک کرد. سوهارتو اگرچه مستبد بود و با کودتا به قدرت رسید اما در حوزه اقتصاد، کار را به دست گروهی از اقتصاددانان به رهبری ویجوجو نیتیساسترو سپرد. گروهی که اگرچه به «مافیای برکلی» شهرت یافتند اما توانستند اندونزی را از اقتصادی فقیر به یکی از ببرهای اقتصادی آسیا تبدیل کنند.
اندونزی در سال 1966 بیش از درآمد صادراتیاش بدهی خارجی داشت؛ نرخ تورم حدود 630 درصد و درآمد سرانه حدود 50 دلار بود. با برنامه اقتصادی ویجوجو که در امور اقتصادی اختیار نسبتاً تام داشت اندونزی به یک الگوی توسعه برای کشورهای آسیایی تبدیل شد. ویجوجو و دیگر همکارانش، برنامههای توسعهای متعددی نوشتند و به اجرا درآوردند. او از سال 1971 تا 1983 وزارت برنامهریزی توسعه و از سال 1973 تا 1983 وزارت اقتصاد و دارایی را هم در اختیار داشت. او به نوعی معاون ارشد اقتصادی سوهارتو بود و در این دوران پایهگذار تحولات اقتصادی اندونزی شد. بر پایه همین برنامهها بود که طی یک دوره 30ساله نرخ تورم تکرقمی شد و به 9 درصد رسید، درآمد سرانه به 1300 دلار در سال 1997 بالغ شد، نرخ سواد از 43 درصد به 90 درصد افزایش یافت و درآمدهای نفتی این عضو اوپک جهش بسیار بزرگی را تجربه کرد.
در کنار درویش و ویجوجو، اقتصاددانان زیاد دیگری هستند که با نظرات، مطالعات و اقداماتشان در مناصبی که قرار گرفتهاند، توانستهاند مستقیم یا غیرمستقیم از بروز بحرانها جلوگیری کنند یا به بحرانها خاتمه دهند. یالمار شاخت و لودویگ ارهارد، اقتصاددانان آلمانی، کسانی بودند که توانستند اقتصاد جنگزده آلمان را در دوره زمانی پس از جنگ جهانی اول و دوم از زمین بلند کنند و از فقر و فلاکت نجات دهند. آلمان در حالی که پس از هر جنگ جهانی اقتصادش با خاک یکسان شده بود، به مدد برنامههای ارهارد از بحران نجات یافت و اکنون به قدرت اول اقتصاد اروپا تبدیل شده است. جان مینارد کینز و هری دکستر وایت نقش بیبدیلی در کنفرانس برتون وودز داشتند که به تشکیل بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان تجارت جهانی منجر شد که منشأ تغییر و تحولات زیادی در جهت توسعه کشورها و پیشرفت اقتصادی ملل مختلف شدند. میلتون فریدمن کمک شایانی به نجات اقتصادها از تورم کرد و امروز اقتصاددانان پیشنهادهای زیادی برای سیاستمداران در عرصه داخلی و خارجی و سیاستگذاران در طراحی سیستمها، کنترل بازارها و بهبود وضعیت رفاهی مردم دارند.
نجات اقتصاد از دست سیاستمداران
اگرچه زمانی رونالد کوز در نقد اقتصاددانان یادداشت نجات اقتصاد از اقتصاددانان را نوشت اما به نظر میرسد آنچه ضروریتر به نظر میرسد نجات اقتصاددانان از دست سیاستمداران و سیاستگذاران کلان است. هرگاه سیاستمداران به اقتصاددانان اعتماد کرده و توصیهها و آموزههای آنها را پیاده کرده یا مجال اجرا به آنها دادهاند، نتیجه گرفتهاند و هرگاه در باد دوران رونق خوابیدهاند، با مشکلات جدی مواجه شدهاند. در تاریخ اقتصاد کشورمان نیز دهه 1340 که کار به دست اقتصاددانانی مانند علینقی عالیخانی سپرده شد نتیجه، بروز یک عصر طلایی در اقتصاد ایران بود و زمانی که سیاستمداران با اتکا بر درآمدهای هنگفت نفتی، اقتصاددانان را به حاشیه بردند و منویات شخصی خود را دنبال کردند، نتیجه، بحران پشت بحران بود و تورمی که هنوز هم گریبان ما را رها نکرده است. اقتصاد سخن بزرگان نیست، عمل بزرگان است و آنچه اقتصادها را نجات میدهد، سپردن کار به متخصص است.
منابع:
1- اقتصاددانان چهکار میکنند؟، توماس مایر، مترجم: جعفر خیرخواهان، روزنامه دنیای اقتصاد، شماره ۲۳۱۱، تاریخ چاپ 12 / 12 / 1389
2- اندونزی در دوران سوهارتو، بهاره فلاحی، 19 اسفند 1379، موسسه آیندهپژوهی دوران اسلام
3- نسبت توسعه و رهبران کاریزماتیک، گفتوگو با جواد شیرازی، هفتهنامه تجارت فردا، شماره 137، تاریخ چاپ: 13 /04 /1394
4- اقتصاددانی که اقتصاددان نبود، گفتوگو با جواد شیرازی، هفتهنامه تجارت فردا، شماره 265، تاریخ چاپ: 01 /02 /1397