شناسه خبر : 32984 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

روشنگری در برابر مغالطه

مواجهه با نظریات انحرافی حوزه اقتصاد در گفت‌وگو با حسین عباسی

بازار مغلطه‌ها و گفته‌های انحرافی و گمراه‌کننده در حوزه اقتصاد، در زمان سختی و صعوبت داغ‌تر از همیشه می‌شود، تحلیل‌هایی که عموماً با تکیه بر مولفه‌هایی چون منابع زیرزمینی و خدادادی، می‌خواهد به مردم بگوید که بدون اینکه نیاز باشد کار و فعالیتی بکنند، نوآوری داشته باشند یا سختی بکشند، ثروتمند هستند و دولت اگر بخواهد می‌تواند نیازهای آنها را تامین کند، مغلطه‌هایی که نرخ بنزین را با حداقل دستمزد می‌سنجد، تورم را گران‌فروشی بازاری تلقی می‌کند و دائم بر طبل نظارت و دستور و امریه برای کنترل قیمت‌ها می‌کوبد.

روشنگری در برابر مغالطه

بازار مغلطه‌ها و گفته‌های انحرافی و گمراه‌کننده در حوزه اقتصاد، در زمان سختی و صعوبت داغ‌تر از همیشه می‌شود، تحلیل‌هایی که عموماً با تکیه بر مولفه‌هایی چون منابع زیرزمینی و خدادادی، می‌خواهد به مردم بگوید که بدون اینکه نیاز باشد کار و فعالیتی بکنند، نوآوری داشته باشند یا سختی بکشند، ثروتمند هستند و دولت اگر بخواهد می‌تواند نیازهای آنها را تامین کند، مغلطه‌هایی که نرخ بنزین را با حداقل دستمزد می‌سنجد، تورم را گران‌فروشی بازاری تلقی می‌کند و دائم بر طبل نظارت و دستور و امریه برای کنترل قیمت‌ها می‌کوبد. تحلیل‌هایی که برای هر شنونده‌ای دلپذیر است و جذاب، با این همه نه مبتنی بر واقعیت است و نه علم آن را تایید می‌کند. حسین عباسی، اقتصاددان، با تاکید بر مدارا با نظریه‌پردازان سفسطه‌گر، می‌گوید باید با زبان مجهز علم روز در مورد این مغلطه‌ها روشنگری کرد. او اظهارات گمراه‌کننده را منحصر به علم نوپای اقتصاد نمی‌داند و در مورد سایر علوم حتی پزشکی و فیزیک هم این مساله را رایج می‌داند و البته خوش‌بین است که با گسترش دانش و به‌روز شدن دانشکده‌ها و مراکز علمی، اثرگذاری این مغلطه‌ها کمتر و کمتر شود.

♦♦♦

جدا از اینکه به‌طور کل علم اقتصاد در کشور ما علم نوپایی است و تا حدودی هم مهجور مانده، به نظر می‌رسد همواره در معرض تحلیل‌های نادرست و مغالطه‌های عوام‌گرایانه بوده؛ به نحوی که بخش زیادی از تحلیل‌ها در نهایت به خروجی «ناهار مجانی» می‌رسد که می‌دانیم وجود ندارد. مغالطه‌ها نه فقط از زبان سیاستمداران پوپولیست و روشنفکران ناآگاه به اقتصاد که اخیراً از زبان برخی اقتصادخوانده‌ها نیز بیان می‌شود. انگار ولع ارائه این مغالطه‌ها تشدید شده و احتمالاً این عرضه نشان از فزونی تقاضا در جامعه برای پذیرش و قبول این تفاسیر غلط دارد. به نظر شما می‌توان چنین تصویری برای این روزهای علم اقتصاد در ایران ترسیم کرد؟

اینکه اقتصاد بین مردم و جامعه علم مهجوری است، دیدن یک وجه از مساله است. از وجه دیگر من معتقدم هم‌اکنون تعداد بسیار بیشتری نسبت به مثلاً یک یا دو دهه قبل در جامعه ایران وجود دارند که خود را به علم عمومی اقتصاد، چه در دانشکده‌های اقتصاد و چه بیرون از دانشکده‌ها، مجهز کرده‌اند و نسبت به اصول این دانش آگاهی دارند؛ در نتیجه تصویری که در بالا ترسیم شد در مورد آنها صدق نمی‌کند.

یعنی خلاف آنچه ممکن است از فضای عمومی احساس شود، می‌دانیم که تعداد فارغ‌التحصیلان دانشکده‌های اقتصاد و علاقه‌مندان و آگاهان به این علم در خارج از فضای دانشگاهی نسبت به گذشته بسیار زیادتر شده است. ما در مورد فضای عمومی جامعه آمار دقیقی نداریم و نمی‌توانیم بر اساس داده‌های مستند نظر بدهیم که فرآیندهای عمومی در حال حرکت در چه جهتی است و تقریباً همه بر اساس یکسری تجربیات شخصی صحبت می‌کنیم. تجربه شخصی من نشان می‌دهد که درست است که با آن تصویری که شما ترسیم کردید بیشتر مواجه می‌شویم؛ اما از آن طرف خوشبختانه می‌دانیم تعداد قابل‌توجهی از جوان‌ها در رشته اقتصاد تحصیل کرده‌اند و عده زیاد دیگری در رشته‌های دیگر تحصیل کرده و صادقانه به دنبال این هستند که بدانند اصول و مبانی پایه‌ای اقتصاد چیست. من نمونه‌هایی بین دوستان و هم‌کلاسی‌های خودم در دوره مهندسی می‌بینم که به این درک رسیده‌اند که مثلاً قیمت به مردم علامت مصرف می‌دهد و اگر کالایی با قیمت پایین عرضه شود، مصرف زیاد می‌شود و مصرف زیاد کالایی مانند بنزین یا سایر حامل‌های انرژی، اثرات جانبی منفی هم دارد. در واقع عقل سلیم و دوری جستن از احساس‌گرایی، با مقداری آموزش به این استدلال‌های اولیه اقتصادی می‌رسد و لزوماً نیازی به تحصیل در رشته اقتصاد ندارد. مردم امروز درک می‌کنند که برای حفظ سلامت خود و فرزندانشان و برای حفظ ثروت ملی برای نسل‌های آینده باید از منابع، درست‌تر استفاده کنند، هرچند برای مدتی از رفاهشان کاسته شود. در واقع من به اندازه آن تصویر اولیه که شما ترسیم کردید ناامید نیستم.

در واقع این سخنان و مغالطه‌ها را یک جریان اثرگذار نمی‌دانید.

خیر اما متاسفانه یک جریان علم‌گریز در ایران وجود دارد که فقط منحصر به اقتصاد نیست. متداول‌تر از آن در علم پزشکی است که حتی در میان تحصیل‌کرده‌ها هم اصول علم پزشکی زیر سوال می‌رود. می‌بینیم افراد به روش‌هایی متوسل می‌شوند که جز رمل و اسطرلاب توصیف بهتری برایشان پیدا نمی‌کنم و در عین حال معتقدند که این راه درمان همه دردهاست. همه می‌دانیم که بعضی گیاهان خواص خوب و بعضی گیاهان خواص بد دارند؛ اما دائم در معرض پیام‌ها و توصیه‌ها و پیشنهاداتی هستیم که به ما می‌گوید اگر فلان گیاه را به فلان شیوه میل کنید، چند ده مریضی سخت و بیماری صعب‌العلاج درمان می‌شود. و واقعاً دیگر این علم‌گریزی وجود دارد. مقاله‌هایی در حوزه‌های عمومی، در حوزه اقتصاد، پزشکی و حتی علوم دقیق مانند فیزیک چاپ می‌شود که خلاف علم است. در وجود این جریان شکی نیست. جریانی که حتی در برخی موارد فراگیر هم می‌شود، موارد تاسف‌برانگیزی مثل آب‌سوز کردن ماشین‌ها که اگر کسی اطلاعات اندکی از علم فیزیک یا شیمی یا خودروسازی بداند، به‌نظرش بدیهی خواهد آمد که چنین داستانی مشکل اساسی دارد اما بابت همین داستان تبلیغ می‌کنند و پول خرج می‌شود.

ریشه احتمالی‌اش از نظر من این است که جامعه ما بیشتر سنتی بوده و به آن صورت علم‌محور نبوده‌ایم و بنا به الزامات بقا به سمت مدرنیزه حرکت کرده‌ایم. یعنی الفبای علم مدرن را که به اصطلاح بر ابطال‌پذیر، قابل آزمون و جمع‌آوری اطلاعات برای ابطال کردن یا پذیرفتن فرضیه‌ها استوار است، از غرب آموختیم. این علم تا به پختگی کافی برسد، زمان زیادی نیاز دارد و هیچ‌وقت هم نباید انتظار داشته باشیم که پختگی علمی مشمول عموم مردم بشود. بیشتر انتظار داریم عرصه تخصصی علم‌محور شود. همان‌طور که در کشورهای توسعه‌یافته هم نمی‌بینید که عموم مردم در مسائل روزمره زندگی کاملاً منطبق با آموزه‌های علمی فکر و رفتار کنند. اما قطع به یقین اگر فردی در جامعه متخصصان، به روش علمی فکر و رفتار نکند، طرد خواهد شد. بدون به کار بردن روش علمی (نتیجه به اندازه روش مهم نیست)، مقاله‌ای در نشریات معتبر علمی چاپ نمی‌شود.

این روزها شبکه‌های اجتماعی این فرصت را برای افراد ایجاد می‌کند که یک حلقه بسته از طرفداران یک نظریه نادرست را دور هم جمع کند که رفتار و نظریات نادرست هم را تشدید کنند که می‌تواند حتی تا اندازه‌ای هم مشکل‌زا شود. نمونه بارز آن مشاهده مجدد مواردی از ابتلا به برخی بیماری‌های واگیردار در نیویورک و شمال شرق آمریکاست که به دلیل انجام ندادن واکسیناسیون رخ داده است. فرد در اطراف خود نهایتاً چند نفر به اندازه انگشتان یک دست پیدا می‌کند که معتقد به یک خرافه باشند اما در یک شبکه اجتماعی گسترده و با ضریب نفوذ بالا، این افراد می‌توانند از گوشه و کنار دیگر نقاط به‌طور مجازی دور هم جمع شوند و با تشکیل یک حلقه بسته، یکدیگر را تایید کنند و از هم قوت بگیرند و به این نتیجه برسند که این گروه چند هزارنفری که دارند، حرف درستی می‌زند و خرافه‌ای که به آن اعتقاد دارند صحیح است. نتیجه‌اش هم این می‌شود که یک گروه، خلاف آنچه علم پزشکی عنوان کرده است، واکسیناسیون را کنار می‌گذارند و بیماری‌های واگیرداری که دهه‌هاست ریشه‌کن شده دوباره در برخی مناطق بروز می‌کند. طبیعی است که چنین پدیده‌هایی در جایی مانند ایران که خودش تولیدکننده قوی علم نیست و بنیان علمی موجودش هم چندان قوی نیست، بیشتر به چشم بخورد.

شاید جدیدترش مغالطه‌هایی باشد که از زبان برخی اقتصادخوانده‌ها می‌شنویم؛ مثلاً اینکه یک مدرس اقتصاد می‌گوید قیمت بنزین پراید باید به مراتب ارزان‌تر از قیمت بنزین بنز و پورشه باشد و الگوی تبعیضی-ترجیحی بدهد.

اینکه اقتصادخوانده‌ها در ایران حرف نامربوط بزنند هم دلایل خودش را دارد، از جمله اینکه علم اقتصاد در ایران کلاً ضعیف و از علم روز عقب است. واقعیت این است که دانشکده‌های مهندسی و پزشکی به علم روز نزدیک‌تر هستند تا دانشکده‌های علوم انسانی مانند اقتصاد. جامعه علمی خودش را تقویت می‌کند و از خودش نیرو می‌گیرد، اگر در دانشکده‌ای تعداد افرادی که علم روز را می‌دانند نسبت به کسانی که در فضای سه یا چهار دهه قبل مانده‌اند خیلی کم باشد، کار سخت می‌شود. به نظر من اوضاع علم اقتصاد بهتر شده و به تدریج دانشکده‌ها تقویت می‌شود.

نکته دیگر اینکه اصولاً علم اقتصاد در همه جای دنیا هنوز به آن درجه از اتقان علمی نرسیده که گزاره‌های پرچالش خودش را بتواند حل‌وفصل بکند. برای نمونه مساله تورم در دنیای اقتصاد حل شده و مناقشه‌ای که در دهه‌های 70 و 80 میلادی برای چگونگی مقابله با تورم وجود داشت، از بین رفته است. اما مساله نابرابری محل مناقشه است و هنوز روی مسائلی مانند اینکه منشأ نابرابری چیست، چگونه روی متغیرهای رشد اثر می‌گذارد و آیا دخالت دولت نابرابری را بهتر یا وخیم‌تر می‌کند، بحث وجود دارد. در همین شرایط متاسفانه ایران عقب‌تر است و حتی در مورد مسائل حل‌شده اقتصاد هم اساتید و اقتصاددان‌هایی در کشور وجود دارند که راه تجربه‌شده و ثابت‌شده را نمی‌پذیرند. به کرات از برخی اقتصاددان‌ها می‌شنوید که راهکارشان برای مبارزه با تورم این است که دولت چند نفر از گران‌فروش‌ها را بگیرد و به سختی مجازات کند تا برای بقیه درس عبرت شود و مساله حل شود. باید زمان بگذرد تا چنین افکار نادرستی از بین برود. البته می‌بینیم که به یمن ورود دانش‌آموختگان جوان، فعال و خوش‌فکر، دانشکده‌های اقتصاد ایران هم در حال به‌روز شدن هستند. این پیشرفت به بقیه اقتصاددان‌ها و اقتصادخوان‌ها هم این علامت را می‌دهد که باید خود را تقویت کنند و بیشتر به تفکر و زبان علم مجهز شوند.

ضمن اینکه معتقدم بهتر است از مناقشه و مباحثه با افرادی که زبان غیرعلمی به کار می‌برند و می‌خواهند به این وسیله اعتباری کسب کنند یا از عصبانیت مردم برای نشان دادن و چهره کردن خودشان سوءاستفاده کنند، پرهیز کرد و چندان اهمیتی به نظرا‌تشان نداد. بیان مطالب صحیح بهتر است به‌طور علمی و دقیق باشد. من به عنوان نمونه می‌توانم به آقای غنی‌نژاد اشاره کنم که به درستی وارد عرصه عمومی شد و به‌خوبی از اصول اقتصاد آزاد دفاع می‌کند. از اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 که من با نوشته‌های ایشان آشنا شدم، نقدهای دقیق و درستی به همکاران خودش با زبان علمی و بدون هیچ تعارفی وارد می‌کرد.

 به‌طور مشخص به خاطر دارم که جریان اصلاحات اقتصادی در ایران را از همان ابتدا مورد نقد قرار داد که خصوصی‌سازی بدون کاهش دخالت دولت و آزادسازی راه به جایی نمی‌برد و به مشکل می‌خورد. این بینش درست و بسیار خوبی بود که مطرح و به تجربه هم به دیگران ثابت شد.

ما نمی‌توانیم و نباید جلوی سخن گفتن اقتصادخوانده‌ها یا دیگر نظریه‌پردازان را بگیریم اما به عنوان کسانی که معتقد به اصول و مبانی علم اقتصاد هستیم باید بتوانیم به زبان علمی، مسائل را به‌گونه‌ای تشریح کنیم که برای مردم راهگشا باشد.

گذار از این ضعف بنیادی علم اقتصاد و خروج از سرگردانی موجود، حداقل در مورد مسائل حل‌شده، چگونه حاصل می‌شود و چقدر طول می‌کشد؟ می‌توان به آن شتاب بخشید؟

این فرآیند تنها یک راه‌حل دارد؛ اینکه با دیدن این روش‌های غیرعلمی وسوسه نشویم که خودمان به روش‌های غیرعلمی متوسل شویم؛ باید فکر و زبانمان را علمی‌تر و مجهزتر کنیم و بتوانیم به زبان ساده‌تر، در عین اینکه از اصول علمی تخطی نکنیم، مفاهیم را تشریح کنیم. بهبود در امر پزشکی به سادگی رخ نداده است. در تاریخ خوانده‌ایم که در دوره امیرکبیر و ورود واکسیناسیون، مردم چه مخالفت‌های عجیبی با آن داشتند.

تاریخ دوره قاجار را که می‌خوانیم، می‌بینیم مردم تا چه اندازه در برابر پذیرش علم خرافی بودند و حتی با آموزش کودکان خود مخالف بودند. حسن رشدیه مدرسه ایجاد کرد که بچه‌ها را به شیوه علمی‌تر آموزش دهد اما مدرسه‌اش را آتش زدند؛ راه‌حل فقط این است که ما خودمان را تقویت و گفته‌هایمان را علمی‌تر، و نه الزاماً پیچیده‌تر، کنیم.

در مورد همین مساله افزایش قیمت بنزین ما باید بپذیریم که این رخداد، رفاه را کم می‌کند. در این تردیدی نیست که رفاه خانوار در کوتاه‌مدت متاثر می‌شود. اشتباه بزرگی خواهد بود اگر بخواهیم این اثر را نفی کنیم و بگوییم این اصلاح همه مشکلات را حل می‌کند. اقتصاد به ما هزینه و فایده هر عملی را نشان می‌دهد. ممکن است در کوتاه‌مدت لازم باشد بیشتر هزینه بدهیم تا در بلندمدت فایده بیشتری نصیبمان شود. اینها را باید به‌طور علمی تشریح کرد.

کار علم، ساده کردن پیچیدگی‌های دنیاست. مساله علم بدیهیات و واضحات نیست. وگرنه هنوز فکر می‌کردیم که خورشید دور زمین می‌چرخد. یک ذهن پیچیده لازم است تا آنچه ما، یعنی همگان، می‌توانیم ببینیم را تحلیل کند و نتیجه بگیرد که این خورشید نیست که دور زمین می‌چرخد، هرچند شما این‌گونه می‌بینید؛ این زمین است که دور خورشید دارد می‌چرخد. هرچند به تریج قبای بسیاری از مردم و بزرگان بر بخورد که دیگر در مرکز عالم قرار ندارند اما این داستان علم است. علم اقتصاد هم همین است. کاهش رفاه کوتاه‌مدت مردم را علم اقتصاد هم می‌بیند اما اگر توصیه‌ای به اصلاح دارد از سر شکم‌سیری نیست؛ عواقبی برای این کار وجود دارد که در وهله اول دیده نمی‌شود. کار ما به عنوان یک اقتصادخوانده این است که عواقب نادیده را تشریح کنیم. طبیعی است که مردم دوست نداشته باشند، من هم به عنوان یک اقتصاددان ترجیح می‌دهم بنزین هزارتومانی بزنم تا سه هزارتومانی. من هم به رفاه خودم علاقه‌مند هستم. اما به‌عنوان کسی که قرار است این مساله را تحلیل و عواقب بلندمدت این چیزها را بازگو کند، باید با ابزارهای علم اقتصاد مساله را واکاوی کنیم که این اصلاحات در بلندمدت چه اثراتی خواهد گذاشت.

رخدادی که در جریان جهش نرخ ارز اتفاق افتاد تایید سخنی بود که مدت‌ها اقتصاددانان و طرفداران اقتصاد بازار آزاد رقابتی بیان می‌کردند. باید این تجربه‌ها را به‌طور مدام به طرفداران اقتصاد دولتی کنترل‌شده یادآوری کنیم که سال‌ها تاکید داشتیم باید اجازه داده شود روند بلندمدت نرخ ارز همگام با تورم تعیین شود. اصرار داشتیم که سرکوب قیمت ممکن است رفاه مقطعی ایجاد بکند، ممکن است نفت صددلاری این امکان را به سیاستگذار بدهد که حتی یک دهه سرکوب قیمت را ادامه دهد؛ اما رها شدن فنر و جهش قیمت، شوک شدیدی به جامعه و اقتصاد وارد می‌کند و برای چندین سال همه را به دردسر و سختی می‌اندازد، چنان ضربه سختی به رفاه خانوار و تولید وارد می‌کند که چند سال طول می‌کشد تا آثارش جبران شود. این داستان علم اقتصاد است و ما به‌عنوان اقتصاددان و اقتصادخوانده باید این روش را در پیش بگیریم که با اصول علمی و با گفتار و تفکر مبتنی بر علم هشدار بدهیم و توصیه کنیم. باید توان مدارا و تحملمان را در برابر شارلاتان‌های همیشه‌حاضر در میدان بالا ببریم، در برابر کسانی که مغلطه را به‌عنوان تحلیل اقتصادی به خورد مردم می‌دهند، صرفاً باید با زبان علم روشنگری کرد.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها