ابربهانه
تحریم چگونه به توجیهی برای سیاستگذاری اقتضایی تبدیل شد؟
هادی چاوشی: حالا دیگر برای اهل فن کمتر تردیدی باقی مانده که تحریم و جنگ اقتصادی به بهانهای برای توجیه خطاهای سیاستگذاری تبدیل شده است.1 این حکایت البته حکایت امروز و دیروز نیست؛ اغلب تصمیمات و سیاستهای بد و اقتضایی در کشور در یک دهه گذشته به بهانه تحریم گرفته شده است. آن هم در حالی که به اعتقاد صاحبنظران، در دوران تحریم ضرورت توجه به علم اقتصاد و نگاه بلندمدت نهتنها از دوران عادی کمتر نیست که بیشتر و حیاتیتر است. اما به نظر میرسد سیاستمداران روزبهروز از بهکارگیری علم اقتصاد رویگردانتر میشوند. پرونده ویژه هفته گذشته «تجارت فردا» (شماره 333، شنبه 13 مهر 1398)، به این مساله میپرداخت که تبعات حرکت اقتصاد ایران از سمت قاعدهمندی به سمت مصلحتگرایی چیست و اقتضایی و کوتاهمدت شدن سیاستها، اقتصاد ما را به کدام سو میبرد؟ مهدی فیضی، عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد در آن مجموعه از سه نوع مواجهه سیاستمداران ایرانی با علم اقتصاد یاد کرد: «در نخستین سطح، انکار میشود که مدلهای اقتصادی که در دانشگاهها روی آنها کار میشود اساساً بتوانند در عمل جواب بدهند... دومین سطح، نه انکار کارآمدی علم اقتصاد در معنای کلی و در گستره جهانی آن بلکه تاکید بر خاصبودگی وضع اقتصاد ایران است که استفاده از یافتههای علم اقتصاد را برای آن دشوار یا حتی ناممکن میکند... سومین سطح انکار در ایران که بیش از هر دو سطح پیشین روی میدهد نه انکار کارآمدی علم اقتصاد بهطور کلی یا حتی در چارچوب جبر جغرافیایی بلکه انکار پاسخدهی آن در این زمانه خاص و به اصطلاح برهه حساس کنونی است که ظاهراً پایانی بر آن نمیتوان متصور بود»؛ و برای توصیف «برهه حساس کنونی» چه بهانهای بهتر از رویارویی و جنگ اقتصادی با بزرگترین ابرقدرت جهان؟
با این حال، دنیا بر اساس بهانههای ما نمیچرخد. چارچوبها، اصول و قوانین علم اقتصاد نیز در زمان صلح و جنگ تفاوتی ندارند و بنابر شرایط محیطی دستخوش تغییر و تحول نمیشوند. ضرورت تغییر روشها در واکنش به تحولات مختلف را البته کسی انکار نمیکند. در پرونده پیش رو به دنبال پاسخی برای این سوال خواهیم رفت که چرا تحریم، بهانه سیاستگذاری بد و اقتضایی شده و چرا سیاستمداران اهمیت مضاعف سیاستگذاری در شرایط تحریم را درک نمیکنند؟