همان آش و همان کاسه
آیا سیاست ارزی ظرفیت به هم ریختن دوباره اقتصاد ایران را دارد؟
هر زمانیکه به وضعیت بازار ارز ایران فکر میکنم، توجهم به این موضوع جلب میشود که در هیچ کشور توسعهیافتهای سیاست ارزی، سیاستی نیست که جلو چشم سیاستمدار یا سیاستگذار اقتصادی باشد. یا مثلاً اگر اینترنت را جستوجو کنید با این سوال که در کدام کشور توسعهیافتهای جرائم گسترده مربوط به مبادله ارز وجود دارد، به موردهای متعدد و جنجالبرانگیز برنمیخورید. اصلاً در نوسانات ارزی به گستردگی و عمق نوسانات ارزی در ایران است؟ و چرا داستان ارز در ایران اینقدر تکراری است؟
هر زمانیکه به وضعیت بازار ارز ایران فکر میکنم، توجهم به این موضوع جلب میشود که در هیچ کشور توسعهیافتهای سیاست ارزی، سیاستی نیست که جلو چشم سیاستمدار یا سیاستگذار اقتصادی باشد. یا مثلاً اگر اینترنت را جستوجو کنید با این سوال که در کدام کشور توسعهیافتهای جرائم گسترده مربوط به مبادله ارز وجود دارد، به موردهای متعدد و جنجالبرانگیز برنمیخورید. اصلاً در نوسانات ارزی به گستردگی و عمق نوسانات ارزی در ایران است؟ و چرا داستان ارز در ایران اینقدر تکراری است؟ داستان هم خیلی ساده است: چند سال سیاست تثبیت قیمت ارز و ناگهان شوک ارزی دیگری که مانند سونامی میآید و از بانک مرکزی تا دولت و کل اقتصاد را تسلیم قدرت خود میکند. اصلاً چرا از خود این سوال را نمیکنیم که اگر سیاست تثبیت نرخ ارز موفق میبود نرخ فعلی ارز میبایست 70 ریال باشد. آیا چنین چیزی ممکن هست؟ و اگر ممکن نیست چرا عدهای طرفدار سیاست تثبیت نرخ ارزند؟ چرا تکراری بودن داستان ما را به این نتیجه نمیرساند که آنچه در گذشته کردهایم حتماً ایرادی داشته که مجبور به تکراریم. یا شاید هم اینگونه باشد که افراد میدانند که جایی از کار میلنگد اما مکانیسمهایی در کارند که قویتر از اراده افراد و موسساتی هستند که دستاندرکار کنترل بازار ارزند و تا آن مکانیسمها را نشناسیم، آش همان آش و کاسه همان کاسه خواهد بود. اگر مکانیسمی در کار است، آن مکانیسم چیست؟
قبل از ادامه اصل بحث اجازه بدهید چند نکته را ذکر کنم.
بیسوادی اقتصادی
اول اینکه موسسات تصمیمگیر اقتصادی در ایران از نظر اقتصادی هم کمسوادند و هم در مواقع بحران سردرگم. (اشتباه نشود. منظور من افراد نیست. منظور من نهادهای تصمیمگیر است. شکی نیست که اقتصاددانان بسیار خوبی در ایران هستند که خوشبختانه در سالهای اخیر به عدد آنها افزوده شده است.) میخواهم از این سخن این نتیجه را بگیرم که اگرچه افرادی هستند که بحران ارزی کشور را میفهمند، موسسات تصمیمگیر مکانیسمهایی را که به بحرانهای ارزی منجر میشده نمیفهمند و از اینرو قادر به اتخاذ سیاستهای لازم برای پیشگیری از بحران بعدی نیستند. کافی است مثلاً نحوه سخن گفتن و سلسله تصمیمات بانک مرکزی ایران را با فدرالرزرو و بانک مرکزی اروپا مقایسه کنید تا متوجه منظورم بشوید. به این مشکل اضافه کنید این واقعیت را که اقتصادخواندههایی در ایران هستند که خود بر بیسوادی اقتصادی میافزایند. داخل پرانتز: مشکل اقتصادخواندههای بیسواد منحصر به ایران نیست. مثلاً در آمریکا، یکی از همین بیسوادها به نام پیتر ناوارو، مشغول مشاوره دادن در کاخ سفید است. ناوارو کسی است که از پاول کروگمن طرفدار اقتصاد آب شور تا رابرت برو طرفدار اقتصاد آب شیرین سوادش را مسخره میکنند. (جبهه طرفدار مداخله بیشتر دولت در بازار یا همان چپیهای اقتصادی را اقتصاددانهای طرفدار اقتصاد آب شور مینامند. دلیل این نامگذاری هم این است که این اقتصاددانها بیشتر از هاروارد و امآیتی میآیند که دانشگاههایی در بوستون هستند و نزدیک به اقیانوس. جبهه مخالف مداخله دولت در بازار یا همان راستیهای اقتصادی را اقتصاددانهای طرفدار اقتصاد آب شیرین مینامند. دلیل این نامگذاری هم این است که این اقتصاددانان بیشتر از دانشگاه شیکاگو میآیند که نزدیک به دریاچه میشیگان است و دارای آب شیرین.) اقتصاددانهای بیسواد داخلی آنهایی هستند که همیشه از تثبیت نرخ ارز حمایت میکردهاند. خواه وقتی که ارز از 4200 تومان به 12000 تومان میرسید یا وقتی که ارز از 1000 تومان به 4000 تومان افزایش پیدا میکرد یا قبل از آن وقتی نرخ ارز از 300 تومان به 1000 تومان رسید. همیشه هم دولتها را متهم میکردهاند که عمداً قیمت ارز را افزایش میداده است. گرچه در واقع دولتها در عمل توصیه این بیسوادها به حفظ به اصطلاح ارزش پول ملی را اصل سیاست خود قرار دادهاند و هر بار هم این سیاست شکست خورده است.
بحران بعدی در راه است
دوم اینکه میتوان از جهاتی ادعا کرد مشکل اقتصادی بازار ارز، به کیفیتی که در ایران آن را مشاهده میکنیم، پدیدهای است که منحصر به ایران است. کمتر کشوری را میتوان یافت که سیاست ارزی آن کشور کانون سیاستهای اقتصادی آن باشد. تثبیت نرخ ارز سیاست نانوشته اما در عمل کانونی تمام دولتهای چهار دهه گذشته بوده است. به شکلی که نهتنها مرکز توجه را از ریشه مشکلات اقتصادی منحرف میکند، که منجر به اتخاذ سیاستهای غلط بسیار میشوند. به عنوان مثال، بحران اخیر را در نظر بگیرید. برای مدتی سیاست عملی دولت ثابت نگه داشتن نرخ ارز (اصرار بر ارز 4200تومانی) بود. هر تصمیم اقتصادی که در این دوره بحرانی گرفته شد در همین راستا بود. بگیر و ببند در بازار ارز و طلا، فروش دلار 4200تومانی به افراد و موسسات ترجیحی، ایجاد موانع در برابر واردات و تبلیغات علیه نگه داشتن ارز خانگی از جمله این سیاستهای غلط بودهاند. اگر سوالتان این است که چرا همین سیاستهای غلط را در هر دوره بحران ارزی تکرار کردهایم، بهجای جواب، آنچه میتوانم با اطمینان بگویم این است که در بحران بعدی هم همین سیاستهای غلط را اتخاذ خواهیم کرد. جهتگیری خرد جمعی اقتصادی ما و موسسات و افراد کلیدی تصمیمگیر به سمت و سویی است که اتخاذ سیاستهایی غیر از سیاستهای پیشین را غیرمحتمل میکند. که این ما را به نکته سوم میرساند که بحران بعدی در راه است.
کاهش احتمالی تحریمها یا افزایش قیمت نفت و محصولات آن ممکن است بحران را به عقب بیندازد، اما با به جا ماندن نیروهایی که عامل اصلی بحرانهای قبلی بودهاند گریز و گزیری از شوک ارزی بعدی وجود ندارد و تا آن نیروهایی را که عامل اصلی بحران هستند نشناسیم و در رفع آن نکوشیم پیشگیری از بحران بعدی ممکن نمیشود.
نفت مقصر نیست
نکته سوم اینکه نوسانات قیمت نفت، به خودی خود نمیتواند عامل بحران ارزی، حداقل به آن شدتی که در ایران آن را مشاهده میکنیم، باشد. کشورهای متعددی نفت میفروشند و بیشتر آنها بازارهای ارز باثباتتری از ایران دارند. تحریم اقتصادی موضوع دیگری است و تجربه ایران را نمیتوان با کشورهای دیگر مقایسه کرد. علاوه بر آن، نمیتوان فقط سیاستهای داخلی (به ویژه سیاست پولی را) تنها عامل شوکهای ارزی دانست. به این دلیل که تمامی شوکهای ارزی چند دهه گذشته همزمان با شوک منفی به درآمد ارزی ایران رخ دادهاند. این شوکهای منفی، یا همزمان با کاهش قیمت نفت بودهاند یا نتیجه تحریم.
سیاست بسیار غلط
نکته چهارم جواب به این سوال است که چرا تثبیت نرخ ارز سیاست بسیار غلطی است. در بالا به این نکته اشاره کردم که تثبیت نرخ ارز منجر به اتخاذ سیاستهای غلط بسیار میشوند. یکی از سیاستهای غلط ایجاد موانع بر سر واردات است. (این موضوع به نظر شما عجیب نیست که وقتی عاملی خارجی میخواهد بر سر تجارت خارجی ایران مانع ایجاد کند، در نتیجه ارز گران میشود، نتیجه این میشود که دولت هم موانعی بر سر واردات بگذارد؟ آیا سیاست طبیعیتر این نیست که اگر موانع خارجی بر سر تجارت ایجاد شد، از موانع داخلی حداقل کاسته شود؟) چرا ایجاد مانع در برابر واردات غلط است؟ به چندین دلیل. یک دلیلش این است که ایران موقعیت جغرافیایی بسیار عالی دارد. میتواند مرکز تجارت منطقه و مخصوصاً مرکز صادرات مجدد باشد (مرکز تجارت منطقه بودن اثر تحریمها را بسیار کم میکند). برای تبدیل به منطقه مهم تجاری، باید تجارت آزاد باشد. مساله به همین سادگی است. دلیل واضح دیگر این است که ایجاد موانع بر سر واردات، خواه تعرفه باشد و خواه موانع غیرتعرفهای، باعث ایجاد فساد میشود. فساد مربوط به دور زدن تعرفه و موانع غیرتعرفهای هم در ایران همیشه زیاد بوده است. آزاد کردن تجارت، بهترین راه مبارزه با فساد مربوط به قاچاق کالاست.
تضاد تثبیت قیمت ارز با منافع ملی
حال که به اینجا رسیدهایم اجازه بدهید نقدی به سیاست تعرفهای کشور هم داشته باشیم. تعرفه بر سر واردات سیاستی است که کمتر در کشور نقد شده است. اگر نیمنگاهی به وقایع مربوط به جنگ تجاری آمریکا و چین داشتهاید متوجه این قضیه شدهاید که هر گاه تهدید افزایش تعرفه بر کالای چینی وجود داشته، بازار سهام واکنشی منفی نشان داده است. آیا میشود تعرفه برای جایی مانند آمریکا و چین بد باشد و برای ایران خوب؟ از نظر من جواب منفی است. ممکن است ادعا شود که کاهش تعرفه باعث افزایش بیرویه واردات میشود. جواب من این است که دو حالت را متصور شوید. حالت اول اینکه صادرات کشور ثابت باشد و تغییر نکند. در نتیجه ارز حاصل از صادرات همانی خواهد بود که قبل از کاهش تعرفه بوده است. در این حالت است که واردات کشور هم تغییری نمیکند به این علت ساده که مجموع ارزی که میتوانید خرج کنید همان است که قبلاً هم بود. اما حالت واقعیتر آن است که اگر موانع تعرفهای برداشته شوند، اولاً صادرات مجدد جانی میگیرد و ثانیاً تولید کالاهایی که صادراتی هستند و نیاز به کالاهای واسطهای وارداتی دارند، تسهیل میشود. نتیجه این میشود که صادرات کشور بیشتر میشود.
درست است که تعرفه برای دولت درآمد ایجاد میکند اما به صورت همزمان، هم از رفاه جامعه میکاهد و هم کل اقتصاد را کوچکتر میکند که این مطلب ما را به ارتباط تعرفه و سیاست ارزی میرساند. کاستن از تعرفه باعث افزایش قیمت ارز میشود اما به نفع اقتصاد ملی است. اینجاست که سیاست تثبیت قیمت ارز در تضاد با منافع اقتصادی ملی میشود.
تفاوت دو ایران
یک بازی ساده ذهنی مساله را واضحتر میکند. دو کشور را در نظر بگیرید و فرض کنید که صادرات و واردات در دو کشور برابر است. ایران «الف» کشوری است که بر همه کالاها و خدمات وارداتی 20 درصد تعرفه وضع میکند. ایران «ب» کشوری است که (با فرض شرایط دیگر کاملاً یکسان) تصمیم میگیرد تعرفه را صفر کند. تفاوت این دو کشور چیست؟ در عالم ایدهآل، نرخ ارز در ایران «ب» 20 درصد افزایش خواهد یافت و قیمت کالاهای خارجی به همان جایی میرسند که قبلاً هم بودهاند و واردات و صادرات همان هستند که در ایران «الف» بودند. در عالم واقع اما، کشور ایران «ب» کمفسادتر است. قاچاقچی ترجیحی و غیرترجیحی کمتری دارد. کشور ایران «الف» نمیتواند بر همه کالاها و خدمات تعرفه یکسان اعمال کند. نتیجه این میشود که بعضی از کالاها و خدمات شامل تعرفه میشوند و بعضی نه. مثلاً، سفر خارجی در ایران «الف» شامل تعرفه نیست. در مقایسه با ایران «ب»، اگر ایران «الف» نتواند بر روی سفر خارجی تعرفه اعمال کند، مانند این است که به این سفرهای خارجی سوبسید میدهد.
سیاست عجیب و غریب
سیاست غلط دیگری که اتخاذ میشود تبلیغ علیه نگه داشتن ارز به اصطلاح خانگی است، به این بهانه که باید تقاضا برای ارز را کنترل کرد. سوال مجدد اینکه آیا برای شما عجیب و غریب نیست که دولت مخالف خرید مثلاً 1000 دلار توسط فردی است که این 1000 دلار را در زیر بالش خود پنهان خواهد کرد، اما همزمان در پی تامین مثلاً 1000 دلار برای کسی است که برای تفریح میخواهد مثلاً به آنتالیا برود؟ اینکه پول در خارج نفله شود بهتر است یا در داخل در جایی پنهان شود و بعداً به بازار برگردد؟
سه عامل شوک
اجازه بدهید به مساله اصلی برگردیم. اینکه آیا سیاست ارزی ظرفیت به هم ریختن دوباره اقتصاد ایران را دارد؟ و سوال مهمتر اینکه آیا سیاستگذاران اقتصادی قادر خواهند بود جلو شوک بعدی ارزی را بگیرند؟ که اگر ما بعد از این همه شوک اقتصادی نفهمیده باشیم که چگونه جلو شوک بعدی را بگیریم، به احتمال بسیار قوی نخواهیم توانست جلو سیاست ارزی و اقتصادی ویرانگری را که همزمان با شوکها ظاهر میشوند بگیریم. به نظر من دست به دست هم دادن سه عامل باعث ایجاد شوکهای اقتصادی در گذشته شدهاند.
عامل اول سیاست غیرمنضبط مالی و بودجهای دولت است که منجر به سیاست منبسطانه پولی منظم در ایران میشود. این سیاست غیرمنضبط پولی نتیجهای جز رشد دورقمی سالانه نقدینگی و حجم پول ندارد. عامل دوم وجود ذاتی شوکهای منفی بر درآمد نفتی ایران است. عامل سوم عدم ظرفیت کشور در استفاده از موسسات مالی بینالمللی است. تخفیف اثر هر یک از این سه عامل میتواند به کاهش شدت شوک بعدی ارزی منجر شود. توجه به این نکته ضروری است که بزرگی هر شوک ارزی به اندازه شوک بر درآمد ارزی در زمان وقوع آن و به اندازه تورم انباشته از زمان شوک ارزی قبلی بستگی مستقیم دارد و با اندازه ذخیره ارزی کشور (یا توانایی در استقراض) بستگی معکوس خواهد داشت. نکته مهمتر اینکه تغییر این عوامل در زمان کوتاهمدت (مثلاً در زمان وقوع شوک ارزی) امکانپذیر نیست. سالها تلاش لازم است تا تورم کنترل و از اندازه تورم انباشته کاسته شود. سالها سعی و ممارست لازم است تا ذخیره قابل توجه ارزی به دست آید و ارتباطی با جهان سرمایه مهیا شود تا امکان دسترسی به ذخایر ارزی در دوره سختی فراهم شود. تجارب قبلی نشان میدهد که اراده دولتها به تخفیف این عوامل بسیار ضعیف بوده و هنوز هم هست. تخفیف این عوامل در زمان وقوع شوک امکانپذیر نیست. به همین دلیل است که دولتها، در زمان وقوع شوک ارزی، تقریباً تسلیم وقایعاند و بیشتر مشغول تصمیمات غلط.
راهحل بهتر
راهحل بهتر چیست؟ تا زمانیکه تورم کنترل نشده است و برای مدتی طولانی به محدودهای زیر چهار درصد نرسیده است، (به عبارتی در کوتاهمدت) دولت باید از قیمتگذاری ارزی و سیاست چندقیمتی ارز شدیداً پرهیز کند و در مقابل تغییرات نرخ ارز در بازار مقاومت نشان ندهد. وقتی قیمت ارز تکانی میخورد، چوب مجازات را برندارد تا بر سر هر صراف سر کوچهای بزند. با کم کردن موانع تجارت خارجی، اجازه دهد که بخش خصوصی، خود، راهی برای مبادلات خارجی بیابد. بهبود روابط با همسایگان و کشورهای دیگر دنیا هم کمک بزرگی است.
در درازمدت، ایران باید راهی برای دور زدن وابستگی به نفت بیابد. منظورم این نیست که نفت صادر نشود. اما درآمد ارزی قابل خرج کردن در یکسال نباید مستقیماً از تغییرات در صادرات نفتی تاثیر عمیق بگیرد. «نفت» نعمت است اما «وابستگی به آن» نکبت. برای رهایی از وابستگی به نفت راههای مشخصی وجود دارد. از جمله ذخیرهسازی ارزی که لازمهاش ارتباط بهتر بانکی با دنیاست. افزایش سهم کالاهای غیرنفتی در سبد صادراتی هم راهحلی دیگر است. دسترسی داشتن به دانشهایی که صادرات صنعتی، خدمات پیشرفته و تکنولوژی را پیشرفت دهد هم، از وابستگی کشور به نفت خواهد کاست. البته لازمه آن، مطمئن کردن شرکتهای دارای تکنولوژی به بازاری خوب و کارگرانی ماهر و سرمایهگذاری امن است. همزمان با سیاستهای صادراتی مناسب، بایستی نرخ تورم را کاهش داد. اگر همه سیاستهای درست را از همین امروز شروع کنیم، جلو شوک بعدی ارزی و اشتباهات آن را خواهیم گرفت. اگر بتوانیم توجه سیاستگذار داخلی را از مقابله با شوک ارزی اخیر به مقابله با شوک ارزی بعدی منحرف کنیم موفقیت بزرگی به دست آوردهایم.