خطاهای رایج در برداشت از ذخایر ارزی
تورم چگونه از سمت صندوق توسعه خلق میشود؟
موضوع صندوق ذخیره ارزی کشور بیش از اینکه پیچیده باشد موضوع عجیبوغریبی است. به همین دلیل اجازه دهید قبل از صحبت درباره صندوق ذخیره ارزی، در عالم خیال صندوق ذخیره ارزی ایدهآل را تعریف و تبیین کنیم. منظور من از ایدهآل در اینجا، ایدهآل از نظر شخص بنده است نه اینکه تئوری اقتصادی محکمی پشت مفهوم ایدهآل ذکرشده در این نوشته باشد.
اجازه بدهید که بحث را با یک پیشفرض آغاز کنیم و آن اینکه کشور با شوکهای خارجی مواجه است. منظور من از شوک خارجی آن دسته از شوکهایی است که خارج از حیطه اختیار سیاستگذار اقتصادی است. برای مثال آن قسمت از شوکهایی مانند نوسانات در سرمایهگذاری خارجی، نوسانات قیمت نفت، تحریم، خشکسالی و... که سیاستگذار بر آن تاثیر ندارد.
اگر به تاریخچه ذخایر ارزی کشورها نگاه کنید میبینید که ذخایر ارزی کشورها بعد از بحران مالی و ارزی کشورهای شرق آسیا در سال ۱۹۹۷ شروع به گسترش شدید میکند. بحران مالی آسیا در حقیقت شوکی برونزا بر اقتصادهای شرق آسیایی بود. این بحران بسیاری کشورها را متقاعد کرد که اگر ذخیره ارزی داشتند میتوانستند پیامدهای منفی شوک را تا حدی مدیریت کنند.
دوباره تاکید میکنم که بدون وجود شوک خارجی، فلسفه وجودی ذخایر ارزی از بین میرود. مثلاً برای من موضوع ذخایر ارزی برای چین در سال ۲۰۰۰ موضوعی کاملاً قابل فهم است اما موضوع وجود ذخایر ارزی بسیار در چین ۲۰۲۰ قابل درک نیست. چرا؟ به این دلیل که اقتصاد چین آنقدر بزرگ و متنوع است که شوکهایی مانند تغییر در قیمت نفت، خشکسالی، یا تغییر در خالص سرمایهگذاری خارجی که معمولاً شوک بزرگی برای کشوری مانند ایران به حساب میآیند بر اقتصاد آن کشور کمتاثیرند. علاوه بر این، خالص بهره بر روی قسمت عمده ذخایر ارزی چین، مخصوصاً آن قسمتی که اوراق قرضه دولت آمریکاست منفی است.
به اصل موضوع برگردیم. صندوق ذخیره ارزی ایدهآل چه ویژگیای دارد؟ موضوع به نظر من بسیار ساده است: فرض کنیم از گذشته و آینده تمام نوسانات ارزی آگاهیم. در اینصورت برداشت و ذخیره در صندوق باید به گونهای باشد که کشور به یک منبع ارزی بسیار کمنوسان دسترسی داشته باشد. مثلاً اگر درآمد ارزی کشور در سال جاری ۴۰ میلیارد دلار و در سال آینده ۲۰ میلیارد دلار است یک راه آن خواهد بود که ۱۰ میلیارد دلار درآمد ارزی به صندوقی برود تا سال آینده از آن استفاده شود.
به چند دلیل این هدف ساده در ایران محقق نمیشود. یکی اینکه آینده درآمد ارزی مشخص نیست. اما آیا همین نباید انگیزه بیشتری برای فراهم کردن ذخیره ارزی بزرگتر ایجاد کند؟ چرا نروژ صندوق ذخیره بزرگی دارد و ایران نه؟ چرا قسمت بزرگی از آن تقریباً هزار میلیارد دلار درآمد ارزی در دهه 80 ذخیره نشده است؟ دلیلش به نظر من این است که دولت در ایران حرص عجیبی به مصرف در زمان حال دارد. مثلاً دولت احمدینژاد تا میتوانست از درآمد ارزی مصرف کرد و وقتی هم درآمد ارزی کاهش نسبی داشت دست به استقراض از بانک مرکزی و چاپ پول زد تا بتواند بیشتر خرج کند.... که این ما را به دومین نکته درباره صندوق ایدهآل میرساند و آن اینکه: کنترل ورودی و مخصوصاً خروجی صندوق باید به دست یکسری آدمهای کاملاً بوروکرات و غیرسیاسی باشد. ورودی صندوق میتواند مثلاً 20 یا 30 درصددرآمد ارزی دولت (و نه بخش خصوصی) باشد؛ تصمیم بر خروجی اما به وسیله بوروکراتهایی گرفته شود که هدفی جز کاهش نوسانات ارز در دسترس کشور نداشته باشند.
مشکل عمده دیگری هم در اینجا موجود است و آن اینکه کشور دسترسی درستی به بازارهای مالی جهانی ندارد. نه برای استقراض و نه برای حتی ذخیره ارزی. تحریم یک دلیل این مساله است. اما به فرض رفع تحریم هم نمیتوان گفت ایران جزو کشورهایی است که به اعتبار رسمی خود در بازارهای مالی اهمیتی بدهد. به فرض رفع تحریم، کار کردن روی اعتبار رسمی کشور در بازارهای مالی بینالمللی از امور بسیار مهم است. بدون دسترسی به بازارهای مالی تقریباً بههمپیوسته جهانی، داشتن و مدیریت صندوق عمده ذخیره ارزی آسان نخواهد بود.
اجازه بدهید به این بحث بپردازیم که چرا نوسانات اقتصادی، مخصوصاً برای اقتصادی مثل اقتصاد ایران، اثری ویرانگر دارد. دوره ترسالی ارزی را در نظر بگیرید. دهه 80 در ایران چنین دورهای است. قیمت نفت در حال افزایش است و درآمد ارزی با سرعت خوبی بالا میرود. سه شاخص عمده اقتصادی (رشد، تورم، و بیکاری) را هم در نظر بیاورید. رشد درآمد ارزی، تاثیر مستقیمی بر قدرت خرید اکثر مردم دارد و قدرت خرید را بالا میبرد. اما این افزایش قدرت خرید لزوماً از رشد صنایع داخلی به دست نمیآید. رشد تولید داخلی بیشتر به دلیل حرکت منابع انسانی و مادی به سمت کالاهای غیرتجارتپذیر است که میتوان آن را رشدی نامتوازن نامید. این حرکت منابع انسانی و مادی به سمت کالاهای تجارتناپذیر، مثل مسکن و خدمات، باعث کاهش وزنه قسمت تجارتپذیر در اقتصاد میشود. این همان قصهای است که در داستان بیماری هلندی هم آن را ذکر میکنیم. اثر رشد ارز بر تورم همان است که میدانیم. دولت میخواهد ارز اضافی را به ریال قابل خرج کردن تبدیل کند. معمولاً هم این کار را در زمانی انجام میدهد که به نرخ ثابت ارز پایبند است. نتیجه این است که برای ایجاد تقاضا برای این ارز، عملاً دولت و بانک مرکزی به چاپ پول دست میزنند که این تورم کالاهای تجارت ناپذیر را به همراه دارد که خود باعث افزایش تورم میشود. به عبارتی، افزایش ورودی ارز به اقتصاد به معنای کنترل تورم نیست. مردم البته به این افزایش تورم اعتراض چندانی نمیکنند به این دلیل که این افزایش تورم به معنای افزایش درآمد (ناشی از ارائه خدمات) و ثروت (ناشی از افزایش قیمت مسکن و امثالهم) در اقتصاد نیز هست.
اثر افزایش درآمد ارزی بر بیکاری بسیار کم است. بیکاری در ایران از نوع ساختاری آن است و تجربه نشان داده است که افزایش درآمد ارزی و بالطبع افزایش مخارج دولت تاثیر کمی بر نرخ بیکاری میگذارد.
اگر از دوره ترسالی به دوره خشکسالی ارزی برویم و دوباره به شاخصهای اقتصادی نگاه کنیم مشاهده میکنیم که کاهش شدید درآمد ارزی اثری مستقیم بر قدرت خرید مردم دارد و رشد اقتصادی را بهشدت کاهش میدهد. اثر کاهش درآمد ارزی بر تورم بسیار واضح است. درد تورم در این دوره اما بسیار بیشتر است به این دلیل که تورم همزمان با کاهش قدرت خرید مردم رخ میدهد. نرخ بیکاری در این میان خیلی از این کاهش تاثیر نمیپذیرد.
چیزهایی که در این میان عبور از دوره ترسالی به خشکسالی ارزی و برعکس را سخت میکند یکی همین تورم مزمن است که هم در دوره ترسالی و هم خشکسالی افزایش مییابد. دیگری، سیاستهای دولت است که عمدتاً به اصطلاح پروسیکلیکال میشود. اینکه دولت در دوره ترسالی مالیاتها را کاهش میدهد و تجارت را آسان میکند و در دوره خشکسالی ارزی مالیاتها را افزایش میدهد فقط یکی از نشانههای سیاستهای اقتصادی است که پروسیکلیکالاند و بسیار زیانبار. اگر نوسانات ارزی کم شوند این سیاستها هم کمرنگتر میشوند.
علاوه بر همه اینها، روش تبدیل ارز به ریال در ایران مشکلزاست. دلیل این امر هم ساده است: اینکه بانک مرکزی نهاد مستقلی در تصمیمگیری برای سیاست پولی نیست. بانک مرکزی، برای آنکه مستقل باشد، باید بتواند درباره میزان عرضه پول و ترکیب داراییهایش به صورت مستقل تصمیم بگیرد. اگر بخواهد به ترکیب داراییهایش ارز اضافه کند، اگر بخواهد به ترکیب داراییهایش بدهی دولت را بیفزاید، یا به صورت دیگری عمل کند. در هر صورت، به ازای هر ریالی که بانک مرکزی چاپ میکند، لازم است که به داراییهای واقعیاش نیز بیفزاید تا در صورت لزوم و برای کاهش عرضه پول بتواند از این داراییها استفاده ابزاری کند. بحث در این زمینه مفصل است و حوصله جدیدی میطلبد.