ظهور وندالیسم
معترضان چرا به تخریب اموال عمومی رو آوردند؟
اعتراضات و ناآرامیهای رخداده برای افزایش قیمت بنزین بسیار فراتر از آن چیزی بود که بسیاری انتظار داشتند. البته خطای دولت در چند سال به تاخیر انداختن این تصمیم و اجرای ناگهانی آن را نمیتوان نادیده گرفت. در سالهای 94 به بعد که شرایط سیاسی و اقتصادی باثباتتر و امیدوارانه بود دولت اگر دستکم به قدر نرخ تورم قیمت حاملهای انرژی را افزایش میداد حالا مجبور نبود قیمت بنزین آزاد را ناگهان سه برابر کند و به نظام سهمیهبندی برگردد. دقیقاً همین اشتباه را دولت در قیمت ارز انجام داد و سال گذشته با تبعاتش روبهرو شد.
اعتراضات و ناآرامیهای رخداده برای افزایش قیمت بنزین بسیار فراتر از آن چیزی بود که بسیاری انتظار داشتند. البته خطای دولت در چند سال به تاخیر انداختن این تصمیم و اجرای ناگهانی آن را نمیتوان نادیده گرفت. در سالهای 94 به بعد که شرایط سیاسی و اقتصادی باثباتتر و امیدوارانه بود دولت اگر دستکم به قدر نرخ تورم قیمت حاملهای انرژی را افزایش میداد حالا مجبور نبود قیمت بنزین آزاد را ناگهان سه برابر کند و به نظام سهمیهبندی برگردد. دقیقاً همین اشتباه را دولت در قیمت ارز انجام داد و سال گذشته با تبعاتش روبهرو شد.
تاثیر این تصمیم را در زندگی مردم نباید دست کم گرفت. یک محاسبه سرانگشتی نشان میدهد که یک خودرو سواری معمولی در هر صد کیلومتر حدود 10 لیتر بنزین مصرف میکند. فرض کنید یک کارگر ساده که مثلاً در مسکن مهر پردیس زندگی میکند روزانه باید حداقل 80 کیلومتر را با پراید خود به تهران بیاید و برود که به کارش برسد. یعنی این راننده در هفته حداقل 400 کیلومتر رانندگی میکند و در عرض 10 روز سهمیه 60لیتری او تمام میشود. طبیعی است رانندگی در 20 روز باقیمانده ماه حدود 250 هزار تومان هزینه جدید برای او ایجاد میکند. برای کسی که ماهانه دو میلیون تومان درآمد دارد چنین تغییری تاثیر معنادار در دخل و خرج او دارد.
اما بهرغم اشتباهات و ناکارآمدی دولت در اجرای این تصمیم، باز هم حجم و شکل اعتراضات تا حدی غیرمنتظره بود. بهخصوص تخریب و سوزاندن و شکستن و خشونتی که رخ داد فراتر از انتظار خیلیها بود. حتی در شورشهای سال 96 هم این حجم تخریب رخ نداد. در یادداشتی که برای شماره 254 هفتهنامه تجارت فردا درباره شورشهای زمستان 96 نوشته بودم آن اعتراضات را نه یک جنبش سیاسی بلکه شورش حاشیه علیه مرکز تعبیر کردم. در آن یادداشت شرح داده بودم که: «جنبش مطالبه مشخص دارد، ساختار رهبری دارد و مبتنی بر همگرایی جریانهای با خاستگاه اجتماعی و سیاسی نسبتاً مشخص است که درک نسبتاً مشابهی از یک وضعیت مطلوب دارند. اما شورش از سر استیصال و بیچارگی و نداشتن حق انتخاب است. جنبشها تصوری از وضعیت مطلوب دارند اما شورشها صرفاً علیه وضعیت موجود هستند. اعضای یک جنبش چون مطالبه و تصوری هرچند مبهم از آینده دارند طبعاً وارد تعامل و مذاکره و مصالحه میشوند اما شورشیها صرفاً دنبال تخریب وضعیت موجود و دیده شدن هستند.»
اعتراضات اخیر هم کماکان از همین جنس است یعنی شورش حاشیه علیه مرکز، حاشیه آنجاست که قدرت نیست و مرکز آنجاست که قدرت هست. قدرت سیاسی یعنی توانایی اثرگذاری رسمی و غیررسمی بر شیوه اداره کشور، قدرت مالی یعنی داشتن ثروت و قدرت فرهنگی یعنی توانایی تولید محتوا (Content) که منجر به شکلدهی ارزشها و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی میشود. در یادداشت فوقالذکر شرح داده بودم که بخش عمده قدرت سیاسی و قدرت قانونی چگونه در یک بخش کوچک جامعه متمرکز شده است. قدرت مالی و فرهنگی هم در دستان قشر کوچکی از جامعه است. شما حتی اگر محصولات فرهنگی و رسانههای جامعه را هم بررسی کنید تنها منافع و ارزشهای بخش کوچکی از جامعه را نمایندگی میکنند. حتی اعتراضات سال 88 هم به نوعی درگیری مرکز با مرکز بود. معترضان آن زمان، بیقدرت نبودند قدرت فرهنگی داشتند، رسانه داشتند، توان تاثیرگذاری بر جامعه داشتند، از قدرت مالی هم بیبهره نبودند اگرچه قدرت سیاسی محدودی داشتند. اما آن چالش از مرکز فراتر نرفت و به مساله حاشیهنشینان بدل نشد. اگر نشستگان در مرکز را فرادست و حاشیهنشینان را فرودست بدانیم اعتراضات 88 دعوای داخلی فرادستان بود اما شورش 96 و شورش اخیر، نزاع میان فرادستان و فرودستان است.
اتفاقی که در شورش پاییز 98 رخ داده اما یک تفاوت بارز با شورش زمستان 96 دارد. به نظر میرسد وندالیسم (Vandalism) یا تخریبگرایی در حال پیدا کردن هویت سیاسی و دست بالا پیدا کردن در اعتراضات سیاسی و اجتماعی است. وندالیسم در جامعهشناسی به تخریب آگاهانه و عامدانه اماکن عمومی گفته میشود که ماهیت بزهکارانه دارد و عاملان آن را وندال میخوانند.
به نظر میرسد وندالهای ایرانی (فرودستان حاشیهنشین) خود را بازندگان ناگزیر وضعیت موجود میدانند. یعنی تصور میکنند وضعیت موجود جامعه به گونهای نیست که در هیچ حالتی آنها از شرایط رضایت داشته باشند. مابقی اقشار جامعه (فرادستان مرکزنشین) از نظر آنها همگی برندگان وضعیت موجود در سطوح مختلف هستند و این باعث بیاعتمادی مطلق آنها به مناسبات سیاسی و اقتصادی موجود شده و حتی یک مغازهدار ساده که ممکن است فروشگاهی کنار یک خیابان پررفت و آمد داشته باشد از نظر آنها منتفع از وضع موجود است و از این جهت فرقی با صاحبان قدرت اصلی ندارد پس میشود مغازهاش را تخریب کرد.
وندالیسم بهخصوص در جوانان به شدت متکی به غلیان عقدههای فروخورده است. جوان بیکار و مستاصلی که از همهجا وامانده و به هیچ روشی نمیتواند درآمدی در حد یک زندگی حداقلی معمولی ایجاد کند کمپلکسی از عقدههای سرکوب شده است. از نظر او هر کس دیگری که به قدر او مستاصل نیست بیتردید سزاوار عقدهگشایی است. آنکه شعبه بانک را آتش میزند، آنکه شیشه ماشین دیگری را میشکند یا آنکه طلافروشیها را تخریب میکند، به دنبال کنش سیاسی اعتراضی نیست بلکه محرومیت خود از دسترسی به نمادهای زندگی طبقات مرفه و حتی متوسط را در قالب تخریب هر آنچه در مالکیت آن طبقات است نمایش میدهد. به قول معروف «دیگی که برای من نجوشد بگذار...».
در عین حال وندالیسم محصول فقدان امید اجتماعی است. آنچه تودهای از آدمهای منفرد را به یک ملت بدل میکند تصور مشترکی است که از آینده ایدهآل دارند. آیندهای که تحقق آن منوط به در کنار هم بودن فرد فرد آحاد جامعه است. امید اجتماعی یعنی داشتن همین تصور مشترک جمعی از آینده ایدهآل و اطمینان افراد جامعه به قابل تحقق بودن آن. جامعهای که درک مشترکی از آینده ایدهآل ندارد امید هم ندارد. این آینده ایدهآل همان رویای جمعی است. رویایی که همه اجزای یک جامعه روایت شخصیشدهای از آن را در ذهن خود دارند. وندالیسم ریشه در فقدان رویا و ناامیدی مطلق از توان جامعه و نهادهای حاکم بر آن از خلق آینده خوشایند دارد.
آنچه در شورش اخیر مایه نگرانی است همین اوجگیری وندالیسم در کف جامعه و شکلگیری جریانهایی از جوانان تخریبگر است که ضرورتاً انگیزه سیاسی ندارند. اینها تخریب میکنند و آتش میزنند چون تنها اینگونه است که دیده میشوند. آنها از وضعیت موجود چنان مستاصل شدهاند که هیچ ضرری در به هم زدن وضعیت موجود نمیبینند. بسیاری از این جوانها احساس میکنند دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند و به همین دلیل میل به تخریب هم عقده آنها را تخلیه میکند و هم باعث میشود آنها حداقل یکبار هم که شده از سوی جامعه و حکومت دیده شوند. گران شدن بنزین اگرچه برای اینها مهم است اما از آن مهمتر این حس بیقدرتی و نادیده گرفته شدن مطلقی است که این جوانها احساس میکنند. اینکه شب بخوابی و صبح بیدار شوی و به طرز محسوسی فقیرتر شده باشی بیش از آنکه ضعیفکننده باشد ناامیدکننده و تحقیرکننده است. انبوهی نادیدهانگاری و محرومیت فرهنگی و اجتماعی را هم که کنار این محرومیت اقتصادی بگذارید آن وقت این حجم خشم مخرب وندالیستی را میتوان درک کرد.
بدی ماجرا این است که انگار فرادستان هم توجهی به این شکاف عمیق حاشیه و مرکز ندارند و صرفاً گمان میکنند این حرکات انگیزه سیاسی و اوباشیگری دارند. بهخصوص نیروهای سیاسی عمدتاً میخواهند این فرودستان و به حاشیه راندهشدگان را یاری کنند و به همین دلیل مدام در آتش نارضایتی آنها میدمند. مثلاً در همین انتخابات ریاستجمهوری قبل میشد دید سران فعلی دو قوه کشور و برخی سیاسیون قدرتمند دیگر چقدر دوست دارند خود را حامی فرودستان نشان دهند. یکی از کاندیداها که جامعه را به چهار درصد بهرهمند علیه 96 درصد محروم تقسیم میکرد فکر میکرد آن 96 درصد (به محاسبه او) آدمهای حرفگوشکنی هستند که فقط نیازمند کمی تحریک شدن هستند تا به جریان سیاسی او بپیوندند. حتی سلطنتطلبها و اپوزیسیون برانداز هم همین تصور را دارند. اما شواهد مختلف نشان میدهد که این شورشها اگرچه تبعات سیاسی جدی دارند اما خاستگاه و دینامیسم درونی آنها سیاسی نیست و اگر به شورش وندالها بدل شوند جز تخریب حاصل دیگری نخواهند داشت.