عامهگرایی و نخبهگریزی
چرا سطح نطق نمایندگان مجلس پایین است؟
معمولاً در ایام رای اعتماد به هیات دولت، رفتار نمایندگان مجلس زیر ذرهبین میرود چون دوربینها همه روی مجلس زوم میشود و چند روز همه ایران به این نمایندگان نگاه میکنند و گوش میدهند. جالب اینکه معمولاً بخش مهمی از جامعه از نوع سلوک و برخورد و رفتار بسیاری از نمایندگان متعجب میشود.
معمولاً در ایام رای اعتماد به هیات دولت، رفتار نمایندگان مجلس زیر ذرهبین میرود چون دوربینها همه روی مجلس زوم میشود و چند روز همه ایران به این نمایندگان نگاه میکنند و گوش میدهند. جالب اینکه معمولاً بخش مهمی از جامعه از نوع سلوک و برخورد و رفتار بسیاری از نمایندگان متعجب میشود. در مواردی یک نماینده به قدری از حداقلهای ضروری برای تکیه بر کرسی گرانقدر پارلمان دور است که جامعه حیرت میکند چنین فردی چگونه رای آورده و نماینده شده است. البته این مختص ایام رای اعتماد نیست. اگر پیگیر موضوعات کمیسیونها و صحن علنی باشید مصادیقی از دور بودن برخی نمایندگان از استانداردهای نمایندگی و گاهی فقدان قابلیتهای فنی و تحلیلی را مشاهده خواهید کرد. رفتار برخی نمایندگان در سلفی گرفتن با خانم موگرینی هم هنوز فراموش نشده است.
چرا چنین است؟
دلیل اول این است که انتخابات مجلس در ایران یک انتخابات حزبی و ملی نیست و کاملاً شخصی و محلی است. یعنی اینکه چه کسی کاندیدای انتخابات مجلس خواهد شد تقریباً هیچ ربطی به احزاب ندارد. اتفاقاً بسیاری از جریانهای سیاسی به جای اینکه از اعضای خود بخواهند در حوزههای انتخابیه نامزد شوند ترجیح میدهند از میان نامزدهای تاییدصلاحیتشده هر کس را که به خود نزدیکتر میبینند و شانس رایآوری بیشتری هم دارد در فهرست انتخاباتی خود قرار دهند. نهاد مجلس در ایران بنا به تعریف نهادی محلی است که نماینده بافتهای قومی و محلی متکثر است نه ضرورتاً تفکرات و نگرشهای متکثر.
به غیر از سه یا چهار شهر بزرگ (تهران، مشهد، اصفهان و تا حدی تبریز) که مردم عمدتاً سیاسی بوده و بر اساس شهرت ملی افراد به آنها رای میدهند در اغلب دیگر شهرها برای اینکه یک فرد به عنوان نماینده مجلس انتخاب شود باید حتماً شهرت محلی داشته باشد. مثلاً معلم شناختهشدهای باشد یا از ریشسفیدان و بزرگان اقوام باشد یا پزشک معروفی باشد، البته اشتهار سیاسی ملی هم شهرت محلی میآورد ولی ممکن است یک معلم خوشنام در یک شهر کوچک رای بیشتری از مثلاً یک وزیر سابق داشته باشد که آن شهر زادگاهش است. توجه داشته باشید که تقریباً در دوسوم حوزههای انتخابیه با کمتر از 50 هزار رای میشود پیروز انتخابات بود و در نیمی از حوزهها این عدد کمتر از 25 هزار رای است. یعنی تقریباً دوسوم نمایندگان مجلس با رای تعدادی کمتر از مثلاً تعداد تماشاچیان یک مسابقه معمولی فوتبال در استادیوم آزادی وارد مجلس شدهاند.
البته این شهرت شرط لازم برای رایآوری است اما شرط کافی نیست. مردمداری، شرط کافی است. مردمداری یعنی اینکه با بزرگان محل مناسبات خوبی داشته باشد و مردم او را به حسن خلق و مشکلگشایی بشناسند. طبعاً مصادیق چنین ویژگیهایی در شهرهای کوچک و روستاها به شیوههای سادهای از حسن معاشرت در روابط رودررو تقلیل مییابد. مثلاً خودمانی بودن، خوشمشرب بودن، گشادهدستی، راه انداختن کار مردم، همدلی و همراهی زبانی و اینگونه ویژگیها بسیار در وقت انتخابات مفید است. حال اگر کسی که شهرت محلی دارد مردمدار هم باشد احتمال رای آوردن او بالاست. اگر این فرد متخصص و صاحبنظر جدی در ابعاد ملی باشد طبعاً نماینده خوبی خواهد بود اما معمولاً این اتفاق رخ نمیدهد چون جمع این صفات در افراد بسیار کم پیش میآید. بهخصوص که برخی ویژگیهای ذکرشده برای مردمداری در ذات خود با سطحی از عامهگرایی و نخبهگریزی گره خورده است.
مدتی پیش فیلم سخنرانی توهینآمیز و عجیب نماینده یکی از استانهای شمال غربی کشور در اینترنت پخش شد و بسیاری از خود میپرسیدند چگونه مردم آن شهر (که اتفاقاً مرکز یک استان ثروتمند و با شاخصهای توسعه انسانی مطلوب است) به چنین کسی رای دادهاند. اما واقعیت آن است که آن سبک گفتار و آن شیوه سلوک اتفاقاً در بسیاری از نقاط کشور نشانه مردمداری و خودمانی بودن است و رای هم جلب میکند. به همین دلیل است که نماینده مذکور اکنون سه دوره است که نماینده مجلس است.
به طور خلاصه ساختار انتخابات مجلس در بخش مهمی از حوزههای انتخاباتی به گونهای است که یک فرد بیتجربه به صرف داشتن شهرت محلی و خلقوخوی عامهپسند میتواند به راحتی نماینده آن شهر شود. توجه داشته باشید که تقریباً یکسوم جمعیت کشور در روستاها و بخشها زندگی میکنند، یکسوم دیگر در 9 کلانشهر ساکن هستند و یکسوم مابقی هم در حدود 450 شهر کوچک و متوسط سکونت دارند یعنی حدود دوسوم جمعیت کشور در انتخاب نماینده خود احتمالاً به همین معیارهای ساده اکتفا میکنند.
نکته دیگری که باید در نظر داشت، تاثیر مکانیسمهای بررسی صلاحیت است. روال فعلی بررسی و تاییدصلاحیت نامزدهای انتخابات مجلس، فارغ از اینکه از نظر حقوقی و سیاسی چه قضاوتی در مورد آن داشته باشیم، عملاً موجب کاهش گزینههای جدی در انتخابات میشود چون طبیعی است کسی که سابقه ملی دارد، صاحبنظر است و حرف و کارنامهای دارد، احتمال اینکه سوژهای برای ردصلاحیت داشته باشد خیلی بیشتر از کسی است که تا پیش از نمایندگی کار خاصی نکرده و یک معلم، پزشک، ورزشکار، روحانی یا استاد دانشگاه در شهر کوچک محل اقامت خود بوده است. ضمن اینکه افراد باسابقه چون نگران تبعات ردصلاحیت احتمالی هستند احتیاط هم میکنند و اساساً در انتخابات مجلس ثبتنام نمیکنند. کرسیهای مدیریت در حاکمیت هم آنقدر زیاد هست که اینگونه افراد میتوانند در جایی مدیر انتصابی باشند و اساساً خود را گرفتار چالش با هیات نظارت نکنند.
آخرین موضوعی که در بررسی دلایل کیفیت تخصصی مجلس باید به آن توجه کرد، وضعیت عمومی سواد در جامعه است. به هر حال نمایندگان مجلس بازتابی از جامعه هستند و سطح رشدیافتگی جامعه تاثیر مستقیمی در سطح رشدیافتگی مجلس دارد. چندی پیش رئیس سازمان نهضت سوادآموزی اعلام کرد حدود 10 میلیون نفر از جمعیت کشور بیسواد مطلق هستند. همچنین حدود 11 میلیون نفر هم افراد کمسواد هستند که تحصیلات آنها معادل دوره ابتدایی است و حدود 9 میلیون نفر هم افرادی هستند که در حد مقطع راهنمایی سواد دارند یعنی تقریباً 30 میلیون نفر از جمعیت کشور توانایی ارتباط برقرار کردن با منابع دانشی را ندارند. مطالعات دیگری نشان داده از هر چهار ایرانی بالای شش سال یک نفر فاقد مهارت خواندن و نوشتن است یعنی بخش مهمی از همانها که مدرک ابتدایی یا راهنمایی دارند هم به مرور به وضعیت بیسواد تغییر کردهاند. جالب اینکه همین نسبت در مردان از هر شش مرد، یک نفر فاقد مهارت خواندن و نوشتن است اما در زنها از هر سه زن یک نفر فاقد این مهارت است. این آمارها نشان میدهد به همان میزان که در گسترش نظام آموزش عالی شتاب و جدیت داشتهایم، در توسعه نظام آموزشهای پایهای ضعیف و ناکارآمد بودهایم. آمارهای فارغالتحصیلان دانشگاهها نباید این اشتباه را ایجاد کند که سطح عمومی سواد در جامعه ضرورتاً بالا رفته است. میشود گفت با نوعی شکاف در توزیع دانش در جامعه مواجهایم.
جمعیت 30 میلیونی بیسوادان و کمسوادان بیشتر از نیمی از رایدهندگان را تشکیل میدهد. بگذریم از اینکه آمارها نشان میدهد میزان مشارکت در انتخابات مجلس با سطح تحصیلات رابطه معکوس دارد. این افراد نه به منابع دانشی جدی دسترسی دارند که معیارهای انتخاب و شناخت آنها از کاندیداها و وعدههایشان دقیق باشد و نه احتمالاً برای دانش و تخصص کاندیداها، اعتبار و مزیت خاصی قائلند که کاندیداهای بادانش را ارجح بدانند. اتفاقاً افراد متخصص و خوشفکر معمولاً زبان پیچیدهتری دارند که برای عامه مردم جذاب نیست. بسیاری از آنها که در کسوت نمایندگی مایه حیرت و افسوس میشوند، نمایندگان این بخش از جامعه هستند.
البته اینها به معنای زیرسوال بردن قاعده دموکراسی نیست. اما دموکراسی وقتی کارآمد عمل میکند که جامعه در سطح دانش عمومی بالاتری باشد و از این طریق کیفیت آرای عمومی افزایش یابد و از سوی دیگر کاندیداها با حمایت احزاب وارد رقابت شوند تا پلتفورم سیاسی قوی و قابل قضاوتی را نمایندگی کنند. وجود رسانههای مستقل و قوی که توان نقد تخصصی و اثربخش داشته باشند و نیز احزاب معتبر و موثر، دو بال دموکراسی هستند. حزب سالم و قوی و رسانه آزاد و مستقل اگر نباشند، صندوقهای رای به تنهایی نمیتوانند خروجی مناسبی ایجاد کنند. مشکل انتخابات در ایران این است که اجزای آن کامل و هماهنگ با هم نیستند. پس طبیعتاً نباید انتظار خروجی مناسب و کاملی از آن داشت.