شناسه خبر : 47689 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

پارادوکس ثروت

پولدارها چرا خودکشی می‌کنند؟

 

آزاده چیذری / نویسنده نشریه 

پیوند مشترک میان افرادی که خود را می‌کشند، این باور است که خودکشی تنها راه حل برای مجموعه‌ای از احساسات طاقت‌فرساست. برای آنها خودکشی راهی است که در نهایت به این احساسات غیر قابل تحمل پایان می‌دهد. فاجعه خودکشی این است که پریشانی شدید عاطفی، اغلب افراد را نسبت به راه حل‌های جایگزین کور می‌کند؛ با وجود اینکه راه حل‌هایی دیگر تقریباً همیشه در دسترس هستند. همه ما هرازگاهی احساس تنهایی، افسردگی، درماندگی و ناامیدی را تجربه می‌کنیم. مرگ یکی از اعضای خانواده، ازهم‌پاشیدگی یک رابطه، ضربه‌هایی به عزت نفس، احساس بی‌ارزشی و /یا مشکلات مالی بزرگ، سخت هستند و ممکن است همه ما در مقطعی از زندگی با آن مواجه شویم. از آنجا که آرایش احساسی (خلق‌وخوی) هر کسی منحصربه‌فرد است، هر یک از ما به طور متفاوتی به موقعیت‌ها واکنش نشان می‌دهیم. در بررسی اینکه آیا ممکن است یک فرد خودکشی کند، ضروری است که بحران از دیدگاه آن شخص ارزیابی شود. چیزی که ممکن است برای شخص دیگری کم‌اهمیت به نظر برسد، می‌تواند برای دیگری بسیار ناراحت‌کننده باشد. صرف نظر از ماهیت بحران، اگر فردی احساس غرق شدن کند، این خطر وجود دارد که خودکشی راه حلی جذاب برای او به نظر برسد.

سیگنال‌های خطر

حداقل 70 درصد از تمام افرادی که دست به خودکشی می‌زنند، قبل از اقدام به نیت خود سرنخی می‌دهند. آگاهی از این سرنخ‌ها و شدت مشکلات فرد می‌تواند به جلوگیری از چنین فاجعه‌ای کمک کند. بسیاری از افراد قصد خود را مستقیم با جملاتی مانند «احساس می‌کنم باید خودکشی کنم» یا «نمی‌دانم چقدر دیگر می‌توانم این کار را تحمل کنم» بیان می‌کنند. به طور کلی، عباراتی که احساسات افسردگی، درماندگی، تنهایی شدید یا ناامیدی را توصیف می‌کنند ممکن است حاکی از افکار خودکشی باشد. گوش دادن به این «فریادهای کمک» بسیار مهم است، زیرا آنها معمولاً تلاش‌هایی ناامیدانه برای برقراری ارتباط با دیگران در مورد نیاز به درک و کمک هستند.

اغلب افرادی که به خودکشی فکر می‌کنند، تغییرات ظاهری در رفتار خود نشان می‌دهند. آنها ممکن است با بخشش دارایی‌های گرانبها، تنظیم وصیت‌نامه، یا سامان دادن به امور دیگر، برای مرگ آماده شوند. آنها ممکن است از اطرافیان خود کناره‌گیری کنند، الگوهای غذا خوردن یا خواب را تغییر دهند یا علاقه خود را به فعالیت‌ها یا روابط قبلی از دست بدهند. افزایش ناگهانی و شدید روحیه نیز ممکن است یک سیگنال خطر باشد، زیرا ممکن است نشان دهد که فرد از قبل احساس آرامش می‌کند، زیرا می‌داند مشکلات «به زودی پایان خواهند یافت».

69

ثروت و خودکشی

به طور عمومی باور بر این است که افراد فقیر در برابر خودکشی آسیب‌پذیرتر هستند، زیرا فشار فقر به شدت، احتمال ابتلای فرد را به بیماری‌های روانی افزایش می‌دهد. وضعیت ضعیف اجتماعی، اقتصادی باعث تقریباً نیمی از بیماری‌های روانی می‌شود. زمانی که افراد پول کافی برای رفع نیازهای مادی خود نداشته باشند، احتمال ابتلا به بیماری‌هایی مانند افسردگی، اختلال دوقطبی و حتی اسکیزوفرنی بسیار بیشتر می‌شود. پژوهشگران مدت‌هاست دریافته‌اند که در پی افزایش بیکاری، میزان خودکشی و بستری شدن در بیمارستان‌های روان‌پزشکی به طور مشهودی افزایش می‌یابد.

اما در اینجا با یک پارادوکس میزان ثروت و سلامت روان مواجه هستیم. به‌رغم موفقیت مالی، فشارها و عوامل استرس‌زای منحصربه‌فردی که ثروتمندان با آن مواجه هستند، می‌تواند برخی از افراد را به خودکشی، به عنوان راهی برای فرار از بار سنگین حفظ سبک زندگی خاص و برآورده کردن انتظارات اجتماعی سوق دهد.

به طور حیرت‌آوری، آمارهای اخیر روندی نگران‌کننده را نشان می‌دهند که بر اساس این آمار، درصد قابل توجهی از افراد مرفه با افکار خودکشی و مسائل مربوط به سلامت روان دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

ما اغلب تصور می‌کنیم که ثروت مترادف با شادی و آرامش ذهنی است. اما در کمال تعجب، واقعیت به مراتب چندوجهی‌تر است. ثروت، در حالی که امنیت و آسایش مالی به ارمغان می‌آورد، می‌تواند مجموعه‌ای منحصربه‌فرد از استرس‌های روانی را نیز به همراه داشته باشد که به طور قابل توجهی بر سلامت روان فرد تاثیر می‌گذارد.

داده‌های آماری از مطالعات مختلف جهانی، یک واقعیت شگفت‌انگیز را نشان می‌دهند: مسائل مربوط به سلامت روان منحصر به هیچ گروه درآمدی خاصی نیست.

برخلاف این فرض رایج که ثروت برابر با رفاه عاطفی است، پژوهش‌ها نشان می‌دهد که افراد در همه گروه‌های درآمدی، از جمله افراد مرفه، با طیفی از چالش‌های سلامت روان دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

با وجود ثبات مالی، ثروتمندان از تاثیر غم‌انگیز خودکشی در امان نیستند. تحلیل‌های آماری، روند نگران‌کننده نرخ بالای خودکشی در جوامع مرفه را نشان می‌دهد، که این تصور غلط را که رفاه مالی به عنوان محافظی در برابر مبارزه‌های سلامت روان عمل می‌کند، به چالش می‌کشد.

داده‌ها بر نیاز فوری به پرداختن به عوامل استرس‌زای روان‌شناختی زیربنایی مختص فرد ثروتمند که در این پدیده نگران‌کننده نقش دارند، تاکید می‌کنند.

در این گزارش سعی می‌کنیم درباره پارادوکس جذاب ثروت و سلامت روان بحث کرده و فشارهای متمایزی را که افراد مرفه اغلب با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند، بررسی کنیم.

چالش حفظ ظاهر

پژوهش‌های جدید نشان می‌دهد که هر چه ثروتمندتر شویم، کمتر شادمان خواهیم بود. مطالعه‌ای که سال 2018 در ژورنال Nature Human Behavior منتشر شد، نشان داد که وقتی به درآمد معینی از خانواده رسیدیم -105 هزار دلار در ایالات‌متحده، 95 هزار دلار در سطح جهان-، درآمد بیشتر «با کاهش رضایت از زندگی و سطح پایین‌تر از رفاه مرتبط است».

و این فقط بزرگسالان نیستند که تحت تاثیر این پدیده قرار می‌گیرند. پژوهش‌ها نشان می‌دهد کودکانی که از خانواده‌های مرفه می‌آیند، بیشتر از کودکانی که از خانواده‌های کمترمرفه هستند، از افسردگی، اضطراب و سوءمصرف مواد رنج می‌برند.

 «پول بیشتر، خواسته‌های بیشتر است.» پژوهشگران دانشگاه پردو بر این باور هستند که «هنگامی که پول کافی برای رفع نیازهای اولیه دارید و قادر به خرید وسایل کوچک یا بازپرداخت بدهی هستید، پول اضافی ممکن است به سادگی به امیالی مانند دنبال کردن منافع مادی بیشتر و مقایسه‌های اجتماعی دامن بزند، که از قضا می‌تواند رفاه را کاهش دهد».

الیزابت لومباردو، روان‌شناس -که خانواده‌های با ارزش خالص را برای کتاب جدید خود، «از استحقاق تا قصد: تربیت کودکان هدفمند» مورد مطالعه قرار داد-، این تلاش برای هر چه بیشتر و بیشتر را «اثر تردمیل» می‌نامد. او توضیح می‌دهد: ما فکر می‌کنیم چیزهای خارجی که می‌خریم برای ما خوشبختی می‌آورند، اما بعد آنها را به دست می‌آوریم و از خود می‌پرسیم «بعدش چیست؟». او می‌افزاید: «این [چیز بعدی] باید بزرگ‌تر و بهتر از آنچه قبلاً داشتیم و از آنچه دیگر افراد اطراف ما دارند، باشد.»

مشکل این پدیده این است که پژوهش‌های فراوان نشان می‌دهد که اغلب دارایی‌های مادی ما را شادتر نمی‌کند؛ در عوض، چیزهایی مانند تجربیات و داشتن زمان بیشتر برای انجام کارهایی که علاقه داریم، و همچنین گذراندن وقت با افرادی که دوستشان داریم است که باعث شادی می‌شود. فران والفیش، روان‌درمانگر خانواده و روابط بورلی هیلز و نویسنده کتاب «والدین خودآگاه» توضیح می‌دهد: «عمیق‌ترین لذت‌ها از عشق بین‌فردی، روابط گرم، بخشش، قدردانی و سپاسگزاری ناشی می‌شود.»

پول بیشتر، مساوی است با انزوای بیشتر. با بالا رفتن از نردبان درآمد، اغلب منزوی‌تر می‌شویم. در واقع، پژوهش‌های خلاصه‌شده از سوی هاروارد بیزینس ریویو به این نتیجه رسید که «ثروت باعث انزوا می‌شود... از نظر روان‌شناختی، کسب ثروت -و به طور کلی‌تر، دارایی‌هایی که نشان‌دهنده موقعیت بالا هستند-، باعث می‌شود بخواهیم از دیگران فاصله بگیریم. این ممکن است به دلیل احساس رقابت و خودخواهی باشد... همچنین ممکن است به این دلیل باشد که، به سادگی، ما برای زنده ماندن مانند زمانی که فقیرتر بودیم، به دیگران نیاز نداریم». دلایل هرچه  باشد، هر چه ثروتمندتر شویم، ارزش کمتری برای ارتباط اجتماعی قائل خواهیم بود.

پول بیشتر، همچنین مترادف با کار بیشتر است. ثروتمندان قبلاً به عنوان «طبقه اوقات فراغت» شناخته می‌شدند. اما دیگر این‌طور نیست. اکتشاف The Atlantic در این موضوع، نشان می‌دهد که «مردان نخبه در ایالات‌متحده، معتادان به کار اصلی جهان هستند. آنها نسبت به مردان فقیرتر در ایالات‌متحده و مردان ثروتمند در سایر کشورهای پیشرفته، ساعات بیشتری کار می‌کنند. آنها در نسل گذشته بیش از هر جمعیت دیگری اوقات فراغت خود را کاهش داده‌اند».

مسئله در اینجا این است که در حالی که کار، رضایت از زندگی ایجاد می‌کند، کار کردن طولانی به طور دیوانه‌وار، مانع از انجام کارهایی مانند گذراندن زمان بیشتر با خانواده می‌شود ما را خوشحال می‌کنند. کریستال لی، روان‌شناس مستقر در لس‌آنجلس، می‌گوید: «معمولاً مشاغل و ترفیع‌های پردرآمد با مسئولیت‌پذیری و استرس بیشتری همراه است.»

در همین زمینه، عواملی که بر تصمیم فرد ثروتمند برای اقدام به خودکشی موثر هستند، عبارت‌اند از:

1- فشار برای حفظ یک سبک زندگی خاص

زندگی در سطح بالا ممکن است جذاب به نظر برسد، اما می‌تواند عوارض روانی سنگینی به همراه داشته باشد. افراد مرفه اغلب خود را در یک چرخه حفظ سبک زندگی خاص گرفتار می‌بینند که می‌تواند به استرس و اضطراب دائمی منجر شود.

نیاز به حفظ ظاهر، شرکت در رویدادهای منحصربه‌فرد و چشم و هم‌چشمی با همتایان، می‌تواند باعث ایجاد حس بی‌کفایتی و ترس بی‌امان از کم آوردن نزد دیگران شود.

2- نظارت عمومی شدید

ثروت بیشتر مواقع افراد را در معرض نگاه بی‌امان عموم قرار می‌دهد. هر حرکت، هر تصمیم و هر خریدی می‌تواند در معرض نظارت عمومی قرار گیرد.

این توجه بی‌وقفه می‌تواند موجب افزایش حس خودآگاهی شود و باعث شود افراد احساس کنند که دائم در معرض ارزیابی هستند. ترس از انجام یک اشتباه و خدشه‌دار کردن وجهه عمومی آنها می‌تواند بر ذهن ثروتمندان سنگینی کند و به افزایش سطح استرس و اضطراب دامن بزند.

3- ترس از دست دادن ثروت و موقعیت

در حالی که ثروت می‌تواند احساس امنیت را به ارمغان بیاورد، ترس از دست دادن آن می‌تواند وسواس‌گونه شود. افراد با ارزش خالص اغلب با ترس از رکود مالی، سقوط بازار یا تغییرات اقتصادی ناگهانی دست‌وپنجه نرم می‌کنند که ‌می‌تواند ثروت و موقعیت آنها را از بین ببرد.

این ترس می‌تواند باعث تلاش بی‌وقفه برای جمع‌آوری ثروت بیشتر به عنوان یک اقدام محافظتی شود که به پیگیری بی‌پایان امنیت مالی و ناتوانی در یافتن آرامش در رفاه فعلی آنها می‌انجامد.

4- انزوا و مسائل مربوط به اعتماد

ثروت همچنین می‌تواند باعث انزوا شود. برخی از افراد مرفه، ایجاد ارتباطات واقعی را چالش‌برانگیز می‌دانند و اغلب مطمئن نیستند که مردم به خود آنها علاقه دارند یا به ثروتشان. این بی‌اعتمادی می‌تواند برقرار کردن ارتباط‌های قابل اعتماد را برای آنها دشوار کند و به احساس عمیق تنهایی و عدم حمایت عاطفی منتهی شود. مسائل مربوط به اعتماد می‌تواند احساس انزوا را تشدید کند و در نهایت به بدتر شدن رفاه روانی آنها کمک کند.

5- مبارزه با هدف‌ها و تحقق آنها

در کمال تعجب، ثروت می‌تواند خلأ ایجاد کند؛ جایی که در آن هدف و تحقق آن باید وجود داشته باشد. هنگامی که نیازهای مالی فرد برآورده می‌شود، جست‌وجو برای دارایی‌های مادی اغلب به جایگزینی توخالی برای معنا و هدف عمیق‌تر تبدیل می‌شود. افراد مرفه ممکن است برای یافتن فعالیت‌هایی که شادی و رضایت واقعی را برایشان به ارمغان می‌آورند، با وجود فراوانی مادی -که به احساس پوچی منجر می‌شود-، مبارزه کنند.

6- تلاش برای تعادل و رفاه

پیمایش در پیچیدگی‌های ثروت و سلامت روان، نیازمند تلاشی هماهنگ برای اولویت دادن به رفاه بر اعتبارسنجی‌های خارجی است. ایجاد یک شبکه حمایتی مبتنی بر اعتماد و تقویت حس هدف فراتر از دارایی‌های مادی می‌تواند به کاهش استرس‌های روانی منحصربه‌فرد ناشی از ثروت کمک کند.

ایجاد یک رابطه سالم با ثروت، رابطه‌ای که رفاه روانی را در کنار ثبات مالی در اولویت قرار می‌دهد، برای دستیابی به تعادل هماهنگ در زندگی بسیار مهم است.

ثروتمند اما بدبخت: درون زندگی تنهایی افراد ثروتمند

70چهره موفقیت، اغلب حقیقت را می‌پوشاند، اما واقعیت این است که حتی برجسته‌ترین چهره‌ها، از جمله میلیاردرها، افراد مشهور و تاجران خودکشی کرده‌اند و از مراحل شدید سلامت روان در امان نبوده‌اند.

وب‌سایت خبری مشهور TMZ در سال 2018، در مقاله‌ای کوتاه و در عین حال گرافیکی که انتقادهای آنلاین گسترده‌ای را برانگیخت، با جزئیات بی‌رحمانه‌ای، مرگ تهیه‌کننده و دیجی سوئدی، «آویچی» را توصیف کرد.

با مقاله‌ای که توضیح می‌داد آویچی با بریدن بدن خود با بطری شراب شکسته خودکشی کرده، TMZ بیانیه خانواده او را تایید کرد که به نظر می‌رسید مرگ این دیجی را یک خودکشی می‌دانست. در این بیانیه، خانواده وی اظهار داشتند: «او واقعاً با افکاری در مورد معنا، زندگی و شادی دست‌وپنجه نرم می‌کرد و دیگر نمی‌توانست ادامه دهد. او می‌خواست آرامش پیدا کند.»

در حالی که افشاگری‌های زندگی غم‌انگیز و پردردسر آویچی همچنان آشکار می‌شد، طرفداران این افسانه موسیقی در تلاش بودند تا بفهمند چرا او تمایل به ادامه زندگی را از دست داده است.

تیم برگلینگ که با نام هنری آویچی شناخته می‌شد، در فقط 28سالگی، به چیزی دست یافته بود که خیلی‌ها فقط می‌توانند رویای آن را داشته باشند. او جوایز و افتخارات متعددی به دست آورده بود؛ از شرکت در رتبه‌بندی سالانه فوربس از پردرآمدترین دیجی‌ها، تا کسب شهرت جهانی به‌ عنوان هنرمند شناخته‌شده در ژانر موسیقی الکترونیک و کسب چندین آهنگ برتر بیلبورد. آویچی در تمام سال‌های فعالیتش چیزی نزدیک به هزار اجرا در سرتاسر دنیا داشت.

آویچی در زمان مرگش بیش از 85 میلیون دلار ثروت داشت و در طول زندگی حرفه‌ای خود کمک‌های خیریه‌ای زیادی انجام داده بود. بنابراین قابل درک است که چرا بسیاری نمی‌دانند چرا این مرد جوان جان خود را گرفت. هر سال، هزاران، شاید حتی میلیون‌ها نفر در سراسر جهان در آزمون‌های استعدادیابی مانند American Idol و The Voice شرکت می‌کنند و امیدوارند که روزی به موفقیت و جایگاه ستاره‌هایی مانند آویچی برسند.

ظهور اینترنت، جذابیت زندگی افراد مشهور را بدتر کرده است. سلبریتی‌ها زندگی بی‌نقص خود را به نمایش می‌گذارند و افراد بیشتری را با این زرق‌وبرق به اشتباه می‌اندازند. فیس‌بوک و اینستاگرام پر از مدل‌ها، نوازندگان، هنرمندان و افراد دیگری هستند که استعداد مشکوک / سوال‌برانگیز دارند اما می‌خواهند مشهور باشند.

با این حال، در میان وسواس به فرهنگ سلبریتی و میل بیش از حد برای مشهور شدن، نسبت به دشواری این نوع زندگی، ناآگاهی وجود دارد.

تعداد کمی از افراد به درون زندگی برخی از افراد مشهور نگاه می‌کنند تا آنها را همان‌طور که واقعاً هستند ببینند- تنها، شکست‌خورده در نبرد با مواد مخدر، الکل، و سلامت روحی و جسمی.

بسیاری از سلبریتی‌های مشهور و موفق خودکشی کرده‌اند و به نظر می‌رسد این روند همچنان ادامه دارد. در سال 2014، رابین ویلیامز، بازیگر و کمدین که مدت‌ها از افسردگی رنج می‌برد، خود را حلق‌آویز کرد. او هنگام مرگ 63ساله بود. سال‌ها قبل از او، کرت کوبین، ستاره راک، خواننده گروه نیروانا، خود را به ضرب گلوله کشت. این جوان 27ساله چند ماه قبل نیز اقدام به خودکشی کرده بود. او یک دختر یک‌ساله به جا گذاشت.

در فوریه 2010، الکساندر مک کوئین، طراح مد بریتانیایی 40ساله، خود را در شب قبل از تشییع جنازه مادرش حلق‌آویز کرد. درست پس از مرگ مادرش، مک کوئین توئیتی درباره گذراندن یک هفته وحشتناک منتشر کرده بود. ظاهراً طراحی لباس برای نمادهایی مانند میشل اوباما، بانوی اول (سابق) ایالات‌متحده و چهار بار انتخاب شدن به عنوان طراح سال بریتانیا، برای ایجاد انگیزه در زندگی مک کوئین کافی نبود.

در جولای 1961، ارنست همینگوی، نویسنده افسانه‌ای، با شلیک گلوله به سر خود، به زندگی پردردسر خود پایان داد. او برای رمان «پیرمرد و دریا» برنده جایزه پولیتزر و جایزه نوبل ادبیات شده بود.

کمتر از یک سال پس از خودکشی همینگوی، مرلین مونرو، هنرپیشه معروف، بر اثر مصرف بیش از حد داروهای آرامبخش درگذشت. علت مرگ احتمالی خودکشی اعلام شد. در ماه‌های قبل از مرگ مونرو، حرفه او دچار تلاطم شده بود که باعث طلاق او شد و به مشکلات روحی و جسمی مانند اختلال دوقطبی، افسردگی و اندومتریوز دامن زد.

مرگ اسطوره‌های پاپ، ویتنی هیوستون، پرینس و مایکل جکسون به شدت عمومی شده است. پس از مرگ آنها، جهان شوکه شد و فهمید که افسانه‌ها فقط با مواد مخدر قادر به زنده ماندن هستند. هیوستون که صدای خارق‌العاده‌اش مظهر استعداد موسیقی بود، نتوانست خود را از زندگی پرفرازو‌نشیب و دلخراشش نجات دهد. شب قبل از جوایز گرمی 2012، بزرگ‌ترین شب موسیقی، هیوستون مرده در وان حمام هتل بورلی هیلتون پیدا شد.

در همه این موارد، یک روند نگران‌کننده مشابه وجود دارد. در بیشتر موارد، سلبریتی‌ها زندگی‌های تنها و افسرده‌ای با مواد مخدر داشتند که در پشت چهره‌ای از لبخندهای ساختگی و زندگی پرزرق‌وبرق آن را پنهان می‌کردند.

چندین سلبریتی به این فشارها گواهی داده و تایید کرده‌اند که زندگی آنها با آن چیزی که تصویر کاملی از آن را به مردم نشان می‌دهند، فاصله زیادی دارد. اد شیران، خواننده انگلیسی، در مصاحبه‌ای با مجری برنامه تاک شو، الن دی جنرس، اعتراف کرد که گوشی هوشمند نداشته است. شیران در توضیح تصمیم خود برای دی جنرس خاطرنشان کرد: «من صبح‌ها از خواب بیدار نمی‌شوم و باید به 50 پیام از افرادی که درخواست‌هایی از من دارند، پاسخ دهم.»

صحبت‌های شیران از سوی بسیاری از افراد مشهور دیگر تکرار شده است. آنها اعتراف می‌کنند که «ستاره شدن»، با دوستان و اعضای خانواده‌ای همراه است که دیگر به خود این افراد مشهور اهمیت نمی‌دهند و شروع به استفاده از آنها برای شهرت و ثروت مادی‌شان می‌کنند.

نمونه‌های مشهور

یک روان‌شناس که سلبریتی‌های هنگ کنگ و چین را معالجه کرده است، می‌گوید خودکشی آنتونی بوردین و کیت اسپید نشان می‌دهد که افراد مشهور و موفق بیشتر از بقیه ما از مشکلات روانی رنج می‌برند. کندیس لام یو تونگ می‌گوید، در حالی که هویت بیمارانش را محرمانه نگه می‌دارد، اما نیمی از آنها یا افراد مشهور و مدیران عامل بانک‌ها، یا افراد تکان‌دهنده‌ دنیای سیاسی هستند.

برای بسیاری، به جای اینکه ثروت برایشان شادی و آزادی به ارمغان بیاورد، جست‌وجوگر بودن و در راس بازی قرار داشتن به بحران هویت و نشخوار فکری در مورد ارزش خود منجر می‌شود.

در همین زمینه، بیایید به برخی از مطالعات موردی قانع‌کننده بپردازیم که تاثیر عمیق مسائل بهداشت روانی را بر زندگی این شخصیت‌های معروف نشان می‌دهد؛

 ایلان ماسک: به‌رغم موفقیت قابل توجه در کارآفرینی، ایلان ماسک، رویاپرداز پشت تسلا و اسپیس ایکس، علناً به نبرد مداوم خود با مشکلات سلامت روان اذعان کرده است. افشاگری‌های صریح او در مورد مبارزه با استرس شدید ناشی از کار و سنگینی مسئولیت‌های عظیم، فشارهایی را که افراد در نقش‌های پرمخاطب و پرریسک با آن مواجه هستند، روشن می‌کند.

 اپرا وینفری: غول رسانه‌ای بانفوذ، اپرا وینفری، در مورد تجربیات خود از افسردگی و تجربیات آسیب‌زا در گذشته صحبت کرده است. تمایل او برای به اشتراک گذاشتن داستان زندگی‌اش، نه‌تنها مبارزه‌ها برای بهداشت روانی را عادی جلوه داد، بلکه تاکید کرد که حتی چهره‌های به ظاهر شکست‌ناپذیر نیز با نبردهای درونی روبه‌رو هستند.

 مایکل فلپس: شناگر افسانه‌ای المپیک، مایکل فلپس، به‌رغم رکوردشکنی‌هایش در استخر، شجاعانه داستان دست‌وپنجه نرم کردن با افسردگی و افکار خودکشی را به اشتراک گذاشت. داستان او به عنوان یک یادآوری قدرتمند عمل می‌کند که مسائل مربوط به سلامت روان می‌تواند بر هر کسی، صرف نظر از موفقیت و دستاوردهای بیرونی او، تاثیر بگذارد.

 کیت اسپید و آنتونی بوردین: مرگ غم‌انگیز طراح مشهور، کیت اسپید و سرآشپز مشهور، آنتونی بوردین، نبردهای خاموشی را که بسیاری از افراد موفق با آن روبه‌رو هستند، به منصه ظهور رساند. خودکشی آنها بر نیاز حیاتی به وجود بحث‌های باز در مورد سلامت روان و اهمیت کمک و حمایت، هنگام مبارزه با پریشانی عاطفی، تاکید می‌کند.

71

پول دردسرساز

آدولف مرکل، کارآفرین و میلیاردر آلمانی بود. او در 74سالگی به دلیل ضرر و زیان در طول بحران مالی 2008-2007 خودکشی کرد. مرکل با کشتن خود، به آخرین قربانی بحران مالی جهانی تبدیل شد. مرکل که طبق مجله فوربس در سال 2008، نودوچهارمین فرد ثروتمند جهان بود، عمر خود را صرف ساخت یک شرکت تجاری با حدود 100 هزار کارمند کرده بود.

خانواده‌اش گفتند که او در تلاش برای نجات امپراتوری تجاری‌شان شکست خورده است. امپراتوری آماده سقوط بود، زیرا خانواده او شرط‌بندی اشتباهی برای افزایش سرسام‌آور سهام فولکس واگن داشتند. این خانواده برای فروش برخی از دارایی‌ها یا درخواست وام‌های کوتاه‌مدت زیر فشار بوده و هفته‌ها با بانک‌ها مذاکره کرده بودند.

در بیانیه خانواده آمده بود: «وضعیت ناامیدکننده شرکت‌های وی ناشی از بحران مالی، بلاتکلیفی چند هفته اخیر و ناتوانی او در اقدام، کارآفرین خانواده پرشور را در هم شکسته و او جان خود را از دست داده است.»

او در سال 2005 به دلیل دستاوردهایش در تقویت رشد اقتصاد در ایالت بادن-وورتمبرگ، نشان صلیب لیاقت فدرال آلمان را دریافت کرده بود. او شناخته‌شده‌ترین قربانی فشردگی بازار سهام شد که برای مدت کوتاهی خودروساز فولکس واگن را در اواخر اکتبر به ارزشمندترین شرکت جهان تبدیل کرد.

اما آدولف مرکل تنها فرد ثروتمندی نیست که به دلیل فشارهای مالی جان خود را گرفته است. توماس اچ. لی که پیشگام سرمایه‌گذاری سهام خصوصی و خریدهای اهرمی بود، در 78سالگی به حیات خود خاتمه داد. معاینات پزشکی میلیاردر، علت مرگ او را شلیک گلوله به سر اعلام کردند. توماس لی با دارایی خالص حدود دو میلیارد دلار، بیشتر به دلیل بازدهی 334درصدی از خرید نوشیدنی اسنپل (Snapple Beverage) در سال 1992 شناخته شد.

لی در واشنگتن متولد شد و تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی در رشته اقتصاد به پایان رساند و در سال 1965 از کالج هاروارد فارغ‌التحصیل شد. او قبل از فعالیت در سهام خصوصی، به مدت هشت سال در اولین بانک ملی بوستون کار کرد، جایی که در سال 1973 به سمت معاون رئیس‌جمهور رسید و متخصص در وام دادن به شرکت‌های فناوری بود.

او شروعی متواضعانه داشت و در سال 1974 شرکت توماس اچ. لی پارتنر، مستقر در بوستون را با استفاده از 150 هزار دلاری که از ارث و وام برادرش دریافت کرده بود، راه‌اندازی کرد. او تا سال 2006 به عنوان رئیس هیات مدیره و مدیرعامل شرکت مستقر در بوستون کار می‌کرد. تا سال 2020، او حدود 15 میلیارد دلار از طریق هر دو شرکت خود سرمایه‌گذاری کرد. 

شرکت او، اسنپل را در سال 1992 به قیمت 135 میلیون دلار خرید و تنها 28 میلیون دلار از پول خود را سرمایه‌گذاری کرد. در گزارش بلومبرگ آمده است که لی پس از افزایش درآمد سالانه از 95 میلیون دلار به 750 میلیون دلار، دو سال بعد آن را به قیمت 7 /1 میلیارد دلار به شرکت Quaker Oats Co واگذار کرد.

یکی از جملات مورد علاقه لی این بود: «بهتر است برای یک شرکت بزرگ بهای گزافی بپردازید تا اینکه شرکتی متوسط را با قیمتی مقرون‌به‌صرفه بخرید.»

او به هدف قرار دادن شرکت‌های با سرمایه متوسط ​​با پتانسیل رشد که درآمدی بین 300 میلیون تا 3 میلیارد دلار داشتند، شهرت داشت. لی همچنین یک مجموعه‌دار مشتاق هنر بود و صاحب آثار جادویی ویلم دی کونینگ و جکسون پولاک بود. به گفته فوربس، او همچنین به عنوان متولی مرکز لینکلن و موزه هنر مدرن نیز خدمت کرده است.  

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها