نارضایتی طبیعی
محمد درویش از احتمال و دلایل اعتراض نسل آینده به تاراج منابع طبیعی میگوید
تاراج منابع طبیعی چگونه نسلهای آینده را معترض میکند؟ این پرسشی اساسی است که محمد درویش پژوهشگر و فعال محیط زیست با مصادیقی به آن پاسخ میدهد. او در این گفتوگو معتقد است؛ عدم توجه حاکمیت به حفظ ملاحظات محیط زیستی در چیدمان توسعه مسلماً باعث افزایش نارضایتی میشود و چهبسا این افزایش نارضایتی پایدارتر از اعتراضها و نادرایتیهایی است که در حوزههای اجتماعی و سیاسی اتفاق میافتد. مدیران در ایران طبیعت را عرصهای برای سلطه آن هم در دورهای کوتاهمدت میبینند که عمدتاً هم از این شرایط سیلیهای سخت میخورند. متاسفانه چه در خشکسالیها و چه در ترسالیها خسارتهای سنگینی را پرداخت میکنیم. ما همیشه چشممان به آسمان است. توسعهای در ایران ترسیم شده که نگاهش به آسمان بوده و به این ترتیب مشخص است که بحرانهای جدی گریبان ما را میگیرد. او بر این باور است؛ عدم توجه به ملاحظات محیط زیستی میتواند به شورشهای اجتماعی گسترده و غیرقابل پیشبینی منتهی شود. راهی که ما داریم این است که دولت به دانش و خواست عمومی احترام بگذارد و منافع درازمدت سرزمینی را بر منافع کوتاهمدت گروهی و شخصی و جناحی و ایدئولوژیک ترجیح دهد.
♦♦♦
نسل آینده به نظر میرسد با روند مصرف منابع طبیعی ایران چیزی در آینده نصیبش نمیشود. تاراج منابع طبیعی چگونه میتواند نسل آینده را معترض کند؟
محیط زیست و تخریب آن چیزی که به آن مایملک محیط زیستی گفته میشود، در همه جوامع یکی از عوامل ایجاد نارضایتی بوده و در آینده نیز خواهد بود. کمبود آب، آلودگی هوا، گرد و خاک و... در بسیاری از کشورها باعث ایجاد نارضایتی شده است. در عربستان سعودی کمبود آب شرب همیشه باعث نارضایتی بوده است. در ایران در چند دهه اخیر شاهد مشکلاتی در حوزه آب، گرد و غبار و... بودهایم. کمبود آب باعث نزاع بین مردمان دو روستا، دو شهر و دو استان در کشور ما هم شده است. نمونه این اتفاق را در استانهای چهارمحال و بختیاری و اصفهان و یزد و خوزستان شاهد بودهایم. این تنشهای اجتماعی و اعتراضی بعد از طرحهای انتقال آب که اجرا شد، شدت یافتند. بحث شور شدن آبهای زیرزمینی نیز یکی از مخاطرات آینده است. شورتر شدن آب دریاچه ارومیه در اثر برداشت آبهای شیرین در اطراف از سوی کشاورزان، سبب نابودی دریاچه و در نهایت مهاجرتهای اقلیمی در اطراف این دریاچه شده و خواهد شد. در نهایت همین مهاجرتهای اقلیمی عمدتاً سبب شیوع اعتراضهای خیابانی و نارضایتیهای جدی در منطقه شده است. ما در منطقه جیرفت در جنوب کرمان نیز شاهد این مشکلات بودیم. درگیریهایی بین مردم در شهر میناب و بندرعباس بر سر سد استقلال و انتقال آب از میناب به بندرعباس رخ داد. در علیآباد کتول گلستان و شاهرود سمنان نیز این دست درگیریها وجود داشته است. بنابراین عدم توجه حاکمیت به حفظ ملاحظات محیط زیستی در چیدمان توسعه مسلماً باعث افزایش نارضایتی میشود و چهبسا که این افزایش نارضایتی پایدارتر از اعتراضها و نادرایتیهایی است که در حوزههای اجتماعی و سیاسی اتفاق میافتد. چراکه این نارضایتیها بعضاً با تغییر یک مدیر یا ابلاغ یک بخشنامه درست، حل میشود ولی وقتی دریاچه بختگان و ارومیه و پریشان و گاوخونی و... را از دست میدهید دیگر به این راحتی نمیتوان تنش بعد از آن را مدیریت کرد و خسارت آن قابل جبران نیست. وقتی منطقهای مثل دشت فامنین در همدان دچار فرونشست زمین میشود و مردم مجبور به مهاجرت میشوند، دیگر نمیتوان این خسارت را جبران کرد. بنابراین مثل یک زخم یا کینه در دل مردم باقی میماند؛ مردمی که مجبور به ترک ناگزیر جایی میشوند که سرزمین مادری و خانه پدری آنهاست.
ما در خاورمیانهای واقع شدهایم که کشورهای پیرامون ما وضعیت منابع آبی به مراتب بدتری از ایران دارند. اما آنچه آنها را از ما متمایز میکند، نحوه مدیریت و سیاستگذاری است که دولتها برای جلوگیری از تخریب طبیعت و محیط زیستشان اعمال میکنند. تفاوت سیاستگذاری در ایران و کشورهای منطقه خاورمیانه و برخی از مناطق دیگر جهان که وضعیت منابع طبیعی شکنندهتری از ایران دارند در چیست؟
نکته بسیار مهمی را عنوان کردید. ما نسبت به عربستان قطعاً وضعیت منابع آبی بهتری داریم ولی متاسفانه چون با همه دنیا قهر کردهایم و فکر میکنیم باید همه نیازهای خود را در کشور تامین کنیم، همچنان چیدمان توسعه ما بر مبنای تشدید وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک است. در صورتی که در کشوری مثل ایران که کهنزادبومهای تاریخی و فرهنگی بسیار جذاب و ارزشمندی دارد -از نظر چشماندازهای طبیعی و تاریخی جزو 5 تا 10 کشور اول دنیا هستیم- لازم نیست از طریق تاراج منابع طبیعی و تاراج سفرههای آب زیرزمینی پول تولید کنیم. ما میتوانیم با بهبود زیرساختها و ارائه جذابیتهای سرزمینی پول تولید کنیم. ارائه جذابیتهای سرزمینی یعنی اینکه شما با دنیا تعامل داشته باشید. باید با دنیا دوست شوید و گردشگر وارد کشور شود و این تعامل و تبادل اتفاق بیفتد. تفکری در حاکمیت ماست که با این مسائل زاویه دارد. در نتیجه سیاستگذاری در ایران نیز مبتنی بر توان و ظرفیت سرزمینی نیست. به عنوان مثال اصفهان شهری است که بالاترین میزان جذابیت تاریخی را دارد ولی تنها کلانشهر ایران است که بعد از انقلاب حتی یک هتل پنج ستاره جدید در آن ساخته نشده است. چرا؟ چون تفکری بر اصفهان و ایران حاکم است که با ورود گردشگر زاویه دارد و فکر میکند این به معنی به خطر افتادن دین و ارزشهای جامعه است! این تفکر ترجیح داده با اصرار بر طرحهای انتقال آب و استقرار صنایع سنگین آببر و آلاینده و توسعه کشاورزی پول تولید کند. به این ترتیب اصفهان را به فلاکتی انداخت که زایندهرودش خشک شده و گاوخونی را از بین برد و نارضایتی شدیدی بین مردم اصفهان ایجاد کرد. همین رویه کدورتهای جدی بین استانهای همجوار به وجود آورد چرا که برای تامین آب این صنایع باید از جاهای دیگر آب وارد میشد. در یزد نیز چنین اتفاقی افتاد. یزد میتوانست پایتخت خشت جهان باشد. چرا باید در یزد 35 کارخانه گندلهسازی ساخته شود و مردم در فاصله بین یزد و میبد و اردکان از شدت آلودگی هوا نتوانند بخوابند. واقعاً یزد چه نیازی داشت که 40 درصد نیروی کار را از خارج از استان جمع کند و آنقدر صنایع مستقر کند که با کمبود نیروی کار مواجه شود. این حادثه در کشوری رخ داده که نرخ بیکاری بالای 30 درصد است. واقعیت این است که چنین نگرشی در بسیاری از کشورهای خاورمیانه با این سطح شکنندگی وجود ندارد. بلکه آنها به واسطه روابط بینالمللی مناسب و دوستی با جهان مرکز سرمایهگذاریهای بزرگ در حوزه انرژیهای نو و پایدار شده و با ورود دانش و تکنولوژی در حال بهبود وضعیت شکننده خود هستند. در واقع فهم حاکم بر طبقهای که دارد بر جامعه ما مدیریت میکند، نسبت به موضوعات محیط زیستی بسیار الکن، ناقص و پیشپاافتاده است. مدیران در ایران طبیعت را عرصهای برای سلطه آن هم در دورهای کوتاهمدت میبینند که عمدتاً هم از این شرایط سیلیهای سخت میخورند. متاسفانه چه در خشکسالیها و چه در ترسالیها خسارتهای سنگینی را پرداخت میکنیم. ما همیشه چشممان به آسمان است. توسعهای در ایران ترسیم شده که نگاهش به آسمان بوده و به این ترتیب مشخص است که بحرانهای جدی گریبان ما را میگیرد و حتی آن بحرانهای جدیتر هنوز نیامده است. ما در آستانه ورود به مرحلهای هستیم که به آن فروپاشی یا ورشکستگی اکولوژیک میگویند.
در پرسش اول تا حدی پاسخ این پرسش را گرفتیم که عواقب پیشخور کردن منابع طبیعی چیست. اما پیشبینی و تحلیل شرایط روز نشان میدهد نسلی که اکنون کودکی و نوجوانی خود را میگذراند به سادگی از این تاراج گذر نخواهد کرد. چرا که این نسل در آینده چیزی برای از دست دادن ندارد بنابراین ممکن است نارضایتی غیرقابل کنترلی از خود نشان دهد. شما عواقب این وضعیت را چطور میبینید؟
نکته درستی است. همین آماری که وزیر نیرو در حضور آقای رئیسی در شورای عالی آب ارائه کرده نشاندهنده چنین وضعیتی است که شما در پرسش خود مطرح کردهاید. او گفته که از ابتدای پیروزی انقلاب تا سال 1399 بیش از 130 میلیارد مترمکعب بیشتر از آن چیزی که وارد سفرههای آب زیرزمینی شده، برداشت کردهایم. اخیراً نیز دکتر هدایت فهمی گفته است که این عدد به حدود 160 میلیارد مترمکعب در سال 1401 رسیده است. یعنی ایرانیان شش دریاچه به بزرگی دریاچه ارومیه و بیشتر از آن چیزی که وارد سفرههای آب زیرزمینی شده است برداشت کردهاند. این باعث شده که اغلب تالابها و دریاچهها و رودخانههایی که مردم با آنها خاطره داشتند، خشک شدهاند و در فهرست مونترو قرار گرفته است. اینها فقط پدیدههای طبیعی نیستند. این تخریبها بخشی از هویت فرهنگی یک ملت را از بین میبرد. این ملت دوست دارد که برود کنار زایندهرود و روان زایندهرود را ببیند و آرامش پیدا کند. دوست دارد برود کنار بختگان، طشت، ارژن، کمجان، پریشان، زریبار، ارومیه، هامون، جازموریان و... زندگی کند. ما همه این منابع را از ایران و مردمش گرفتهایم و در عوض کانونهای شدید ایجاد گرد و خاک به وجود آوردهایم. که همین کانونها به افزایش شاخصهای منتهی به بیماری، افسردگی و در نهایت مهاجرت و مرگ ایرانیان منجر شده است. ما متاسفانه در پای نیازهای کوتاهمدت خود نیازهای درازمدت سرزمینی و بیننسلی را قربانی و ذبح کردهایم. ما بیشترین میزان تخریب رویشگاههای جنگلی را داشتیم. یادم نمیرود آقای کلانتری رئیس پیشین محیط زیست اعلام کرد ما دو میلیون هکتار جنگل را در طول این چند دهه از بین بردهایم. این رقم تاسفباری است برای کشوری که در سرانه جنگل جزو فقیرترین کشورهای جهان است. به جنگلی که به خاطر ارزشهای بینظیر به عنوان میراث جهانی در یونسکو ثبت شده است، اجازه معدنخواری داده شده است. ما به بهانه جادههایی که هیچ توجیه اصولی ندارد، به بهانه ساخت سدهایی که هیچ توجیه ندارد صدها هزار از ارزشمندترین گونههای درختی را در گیلان و مازندران و گلستان از دست دادیم و داریم از دست میدهیم. ما با بزرگترین رشد جنگلخواری در جهان روبهرو هستیم و از وسعت طبیعی رویشگاههای جنگلی ایران که در یک قرن پیش دستکم 20 میلیون هکتار بوده اکنون به 12 میلیون هکتار رسیدهایم. این یعنی کاهش تولید اکسیژن و کاهش توان زیستپذیری سرزمین. حتماً نسلهای آینده یقه ما را خواهد گرفت و ما را نخواهد بخشید به خاطر سکوت در برابر تهاجم و تخریب و به خاطر آزمندی که انجام دادهایم.
با شرایطی که جامعه ملتهب ایران دارد، دائم در کنش و واکنش قهری و اعتراضی بوده است. در یک دهه اخیر صدها تجمع اعتراضی برگزار شده که بسیاری از آنها شدید و خسارتبار بوده است. در این میان طی یکی دو سه سال اخیر شاهد بروز تنشهای اجتماعی و اعتراضی مردم برای آب و محیط زیست و هوا بودهایم. یکی از بزرگترین تجمعهای محیط زیستی در ایران در بستر خشک زایندهرود رخ داد. آیا با شرایط جنبشی که در ایران وجود دارد این پیشبینی وجود دارد که ایران در آینده صحنه درگیری بیشتر بر سر تاراج منابع طبیعی و محیط زیست باشد؟
یکی از دلایلی که داعش در عراق و سوریه اوج گرفت و توانست این دو کشور را درگیر آن جنگ کشنده و مرگبار کند، تنشهای محیط زیستی بود. وقتی میزان آب دجله و فرات و کشاورزی کاهش پیدا کرد و حاشیهنشینی در اطراف شهرهای بزرگ در عراق و سوریه افزایش پیدا کرد و مردم چیزی برای از دست دادن نداشتند، طغیان رخ داد و مردم خود تبدیل به دینامیتهای متحرک شدند که جریانهای تکفیری میتوانستند مردم را با روزی سه چهار دلار بخرند. چنین بحرانی که به مرگ و آوارگی چند میلیون عراقی و سوری منجر شد، محصول کاهش کارایی سرزمین و تنشهای شدید محیط زیستی و آب بود. این مساله اثبات شده است که عدم توجه به ملاحظات محیط زیستی میتواند به شورشهای اجتماعی گسترده و غیرقابل پیشبینی منتهی شود. راهی که ما داریم این است که دولت به دانش و خواست عمومی احترام بگذارد و منافع درازمدت سرزمینی را بر منافع کوتاهمدت گروهی و شخصی و جناحی و ایدئولوژیک ترجیح دهد. کشور را متعلق به همه ایرانیان فارغ از جنسیت، طبقه و مذهب و قومیت بداند. اجازه بدهد هر ایرانی در هر کجای این جهان که زندگی میکند، بتواند آزادانه به میهنش برگردد و از سرمایه مادی و معنوی و دانش آنها استفاده کند تا بتواند تابآوری را به سرزمین ایران بازگرداند. دولت باید در ماجراهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بیطرف باشد. وظیفه هر حکومتی حفظ امنیت مردم است و در ایران نیز اولویت دولتها باید حفظ امنیت مردم و در نتیجه حفظ تمامیت و منافع کشور باشد، تا مردم بتوانند به حداکثر توانایی و کارایی خود برسند. دولت باید از دخالت در امور خصوصی و اجتماعی مردم خودداری کند تا به این ترتیب یک فضای همدلانه ایجاد کنیم و به نوعی آشتی ملی به وجود بیاید و دموکراسی واقعی به ایران بیاید و سرمایه اجتماعی دوباره بازگردد و اعتماد میان مردم و دولت و حاکمیت احیا شود. وقتی اعتماد احیا شود، میتوان دست به جراحیهای بزرگ زد. ایران نیاز به جراحیهای بزرگ دارد. وسعت اراضی کشاورزی در ایران بیدلیل چندین برابر حد مجاز افزایش پیدا کرده است. آنها برای خود حقوقی قائل هستند. این جراحی نیاز دارد دولتی بر سر کار باشد که مردم بتوانند برای تحمل این جراحیها به آن اعتماد بکنند.