مطالبه کرامت
بررسی دلایل نارضایتی طبقه متوسط در گفتوگو با محمد قوچانی
از اعتراضهای اخیر صدای طبقه متوسط شنیده میشود. اعتراضهایی که گرچه بیشتر رنگ و بوی اجتماعی و فرهنگی دارد، اما آثار مسائل اقتصادی هم در آن مشهود است. طبقه متوسطی که در یک دهه قبل از بعد اقتصادی تضعیف شده و امیدی به بهبود وضعیت ندارد. حالا که نه اثری از به نتیجه رسیدن برجام مشهود است و نه نشانههایی برای بهبود میبیند. در این میان ماجرای مهسا امینی هم جرقهای شده تا به خیابان آمده تا ترکیبی از مطالبات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را فریاد کند. در این زمینه با محمد قوچانی، تحلیلگر مسائل سیاسی گفتوگو کردیم که در ادامه مشروح آن را میخوانید.
♦♦♦
بررسی شعارهایی که در جریان اعتراضهای اخیر مطرح میشود، نشان از پررنگ بودن مطالبات اجتماعی دارد. این در حالی است که برخی معتقدند ریشه اعتراضها به هر حال اقتصادی است و ما به نوعی با تبعات سیاسیِ کوچک شدن طبقه متوسط مواجهیم. به نظر شما ریشه اصلی اعتراضهای اخیر کجاست؟
به گمانم این جریان یک ماهیت ترکیبی دارد، یعنی اینطور نیست که آن را صرفاً به صورت تکاملی بتوان تحلیل و قضاوت کرد. در واقع در طول 40 سال گذشته جامعه ایران به دلایل متعددی دچار حوادثی شده است که ترکیب اجتماعی و به تعبیر مارکسیستی، ماهیت طبقاتی جامعه ایران را به هم زده است. اولین مساله خود انقلاب 57 است. این انقلاب به ظاهر فراطبقاتی و با محوریت طبقه متوسط بوده است. برخلاف اینکه مارکسیستها پیشبینی میکردند؛ انقلابی که قرار است در ایران رخ دهد باید یک انقلاب طبقاتی باشد ولی در نهایت در جریان انقلاب 57 حداقل رهبری و هدایت، با طبقه متوسط بوده است. وقوع جنگ تحمیلی ایران با عراق هم باعث شد که طبقه متوسط در جامعه ایران ضعیف شود و این خود یک آسیب جدی بر توان اقتصادی و اجتماعی و حتی سیاسی طبقه متوسط وارد آورد. البته در دهه 70 این طبقه تقویت شد. این تقویت، عمدتاً به دلیل فعالیتهای اقتصادی در دولت آقای هاشمی رخ داد. با همه معایب و ایرادهایی که وجود داشت، در آن دوران طبقه متوسطی شکل گرفت که مطالبات سیاسی و فرهنگی خود را در دوم خرداد 1376 نشان داد. میتوانیم آنچه در این دوران رخ داد را نوعی خیزش اجتماعی تلقی کنیم. اگر چه ابزار آن انتخاباتی بود ولی در نهایت یک حرکت اجتماعی بود و شباهتهای زیادی هم با تحولات بعد از خود داشت. در واقع واکنشی به وضعیت طبقه متوسط در دهه 60 بود. در دهه 60 جنگ تحمیلی رخ داد و علایق بورژوازی منفی تلقی میشد. علایقی مانند فردگرایی، لذت بردن و زندگی نسبتاً خوب داشتن. در دهه 70 اما رجعتی صورت میگیرد و نمیخواهند برایشان تصمیم گرفته شود که رئیسجمهورشان چه کسی است. این پویش و این جریان به عنوان جریان غالب در ایران تا همین زمان اخیر حضور داشته است. در همان سال 88 -فارغ از اینکه چه داوری درباره آن داشته باشیم- آنچه مردم در خیابان بروز دادند برای صیانت از حق رای خودشان بود. صیانت از حق رای ویژگی بورژوازی است. مورد موثر دیگر بر طبقه متوسط تحریمها بوده است. در واقع تحریمها و ناکامی دولتها. در زمان تحریمها دولتها فقط میتوانستند مقاومت کنند. به این ترتیب طبقه متوسط در دهه 80 و دهه 90 بسیار فقیر شده و توان ملی ما هم کاهش پیدا کرده است. در واقع اقتصاد ایران کوچک شده است. مجموعه همین عوامل باعث شد که اعتراضاتی در سال 1396 و 1398 رخ دهد. اگر سال 1396 را بخواهیم بررسی کنیم میبینیم که در آن سال ماجرای صندوقهای مالی و اعتباری و اصلاحاتی که قرار بود در بودجه رخ دهد از عوامل موثر بر این جریان بود و سال 1398 هم موضوع اصلاح قیمت حاملهای انرژی مطرح بود. هر دو تحولی که رخ داد فارغ از عوامل سیاسی و حاکمیتی به لحاظ اقتصادی و اجتماعی، طبقه متوسط پای کار آن نبود. آن اتفاقات بیشتر در شهرهای کوچک، حاشیههای شهرها و توسط حاشیهنشینها و محرومان رقم خورد. در آن دوران طبقه متوسط به نوعی تماشاگر این صحنه بود.
به نظر شما چرا در آن دوران طبقه متوسط به میدان نیامد؟
ابتدا به این دلیل که آن زمان طبقه متوسط تصور میکرد نمایندگانی در قدرت دارد، رئیسجمهوری هنوز وجود داشت که با رای بالایی به قدرت رسیده باشد هرچند که اعتماد به او تضعیف شده بود. با این حال اعتماد کاملاً از بین نرفته بود. دوم اینکه به آلترناتیو و جایگزین اطمینان وجود نداشت. نتیجه آن شد که اعتراضهای 96 و 98 در حد حاشیه شهرها و شهرهای کوچک باقی ماند. اما اتفاقاتی که در سال 1400 رخ داد، شرایط را تغییر داد. این اتفاقات چه در قالب ردصلاحیتهای گستردهای که رخ داد و چه نوع برخوردی که توسط مردم صورت گرفت که قهر با انتخابات را به دنبال داشت، باعث شد که طبقه متوسط دیگر در دولت نمایندهای نداشته باشد. این طبقه هم دیگر خود را موظف به حمایت از وضعیت موجود نمیدید. آغاز این رخداد اخیر به لحاظ ماهیت، شبیه به اتفاقات دهه 70 بود و آن تلاش برای به دست آوردن کرامت است. به هر حال اتفاقی که رخ داده، غیرقابل دفاع است. مرگ مهسا امینی دردناک و مظلومانه است. افراد اینچنین حس کردهاند که ظلمی رخ داده. در این زمینه مصلحان اجتماعی بارها هشدار داده بودند که سیاستهای غلطی نظیر گشت ارشاد میتواند هزینههای سنگینی به ساختار سیاسی تحمیل کند اما متاسفانه به این هشدارها توجه نشد و در نهایت هم این اتفاق ناراحتکننده افتاد. البته حرکت اخیر هم اگرچه از این نقطه آغاز شده ولی در این نقطه متوقف نمانده است. مرکزیت این تحولات این بار در رشت، تبریز و در اصفهان و حتی در قم و مشهد بوده است و بعد از مدتی هم به حاشیه شهرها کشیده شد. یعنی مطالبات معیشتی هم از طبقات فرودست جامعه به آن اضافه میشود و متاسفانه اتفاق سوم رخ میدهد. یعنی این مطالبات با مطالبات سیاسی ادغام میشود و تبدیل به یک حرکت ترکیبی میشود. حرکتی که قشرهای مختلف جامعه را شامل میشود از اصلاحطلب و اصولگرا گرفته تا کرد و ترک و گیلک و فارس و از طبقه متوسط و محروم گرفته تا نخبگان و مردم عامی که ابراز نارضایتی میکنند. البته بعضی جریانها همان دو سه روز اول متوقف میشوند ولی بعضی فراتر میروند و بعضی ممکن است تداوم پیدا کنند. به این ترتیب اکنون شاهد ائتلاف طبقاتی در جامعه هستیم. شاید اینجا که تحلیلها به طبقات ارتباط پیدا میکند، بد نباشد به این موضوع اشاره کنم که دولت خود را به عنوان دولت محرومان و مردم تلقی میکند ولی نه محرومان و نه طبقه متوسط، نمایندگی خود را در این ساختار نمیبینند.
در توضیحاتتان اشاره کردید قشر متوسط که بعد از انتخابات 88 نزدیک به یک دهه سکوت کرده بود، در واقع دیگر به جز تجمعات پراکنده درباره موضوع هواپیمای اوکراینی اثر جدی از حضور خیابانی طبقه متوسط نداشتیم. حالا ولی یک سال بعد از دولت سیزدهم با حرارت در میدان ظاهر شده است. علاوه بر مطالبات اجتماعی و فرهنگی درباره موضوع اقتصاد توضیح دهید. تضعیف طبقه متوسط در یک دهه گذشته چگونه بر اعتراضهای اخیر موثر بوده است؟
اکنون دیگر مطالبات، صرفاً اقتصادی و معیشتی نیست. مطالبه در خصوص کرامت افراد است. البته در بدنه معترضان میتوانیم بهتدریج افرادی را ببینیم که جانشان از نظر معیشت به لب رسیده و چیزی برای از دست دادن ندارند. ولی این افراد در نوک پیکان این تحولات و حتی در بدنه آن هم قرار ندارند و بیشتر شبیه یاران و هواداران این جریان تلقی میشوند. اما ریشه اصلی را باید بررسی کرد که واقعاً ریشه اقتصادی است. ابتدا توجه کنیم که طبقه متوسط فقط یک مفهوم اقتصادی نیست، یک مفهوم سبک زندگی و یک مفهوم فرهنگی هم هست. حدود 40 سال پیش و قبل از انقلاب سکولاریسم دولتی در ایران برقرار بود که مردم را به بیحجابی دعوت میکرد، با این حال بخشی از جامعه آگاهانه و بر اثر علاقه حجاب را رعایت میکرد. در ادامه هم تحتتاثیر سفارش برخی چهرههای مذهبی و سیاسی، حجاب گذاشت. بنابراین همبستگی اجتماعی منجر به آن میشود که گاهی جامعه از حقوق فردی خود صرفنظر کرده، ارزشهای اجتماعی را بپذیرد و ولو برای مصالحی، آنها را رعایت کند. اما وقتی نظام اداری ناکارآمد است و نظام اجرایی و اقتصادی ناکارآمدی وجود دارد که نمیتواند امور مردم را تمشیت کند، چه انگیزهای برای پذیرش افراد وجود دارد؟ از سوی دیگر در ایران ناکارآمدیها به فساد هم منتهی شده است. فسادی که همه ما بارها درباره آن صحبت کردهایم. در شبکههای داخلی هم هر روز که اخبار را ملاحظه میکنیم با موجی از اخبار مربوط به فساد و ناکارآمدی مواجه میشویم. البته راهحلهای مشخصی برای این مسائل در کشور وجود دارد که همگی هم سیاسی هستند. همین پدیده برجام را ملاحظه کنید. اکنون هیچ توضیحی به مردم ارائه نمیشود که چرا با وجود گذشت 15 ماه از مذاکرات دور جدید برجام، نتیجهای حاصل نمیشود؟ جامعه احساس میکند با پدیدهای مواجه شده که نزدیک به دو دهه زندگی اجتماعی و اقتصادی آن را کاملاً تحتتاثیر قرار داده در حالی که هیچ توضیحی هم درباره آن ارائه نمیشود. وقتی از کرامت طبقه متوسط صحبت میکنیم، باید بدانیم که این کرامت هم بعد سیاسی دارد، هم بعد اجتماعی و فرهنگی دارد و هم زیربنای اقتصادی دارد. در آن زیربنا کیفیت زندگی افراد جامعه بهشدت نزول کرده است. بنابراین اگر افراد بخواهند برای رعایت حال مذهبیون جامعه یا آنهایی که قائل به آن هستند که شریعت باید در جامعه اجرا شود، از حدود فردی خود بگذرند باید در مقابل آن امتیازاتی هم به دست بیاورند. به وضعیت حزب عدالت و توسعه در ترکیه بنگرید. این حزب مدافع حجاب است و از حجاب دفاع میکند. در زمان حاکمیت این حزب، حجاب در ترکیه رشد کرده است. چرا؟ چون کشور را درست اداره میکنند. در واقع در مقابل این بده بستان اجتماعی بهتدریج ارزشهای فرهنگی و مذهبی هم گسترش پیدا میکند و به افراد نشان داده میشود که انسان مسلمان با رعایت شریعت و حجاب میتواند مدرن و مترقی باشد و رفاه هم ایجاد کند. با این حال در مقابل این رعایتها در ایران، ما نهتنها با رفاه مواجه نشدهایم بلکه با برخوردهایی مواجه میشویم که به موجب آن افراد زده شده و در نهایت تجمیع مطالبات رخداده و از بعد اقتصادی به بعد فرهنگی و اجتماعی رسیدهایم.
چهرههای شناختهشده که دارای سرمایههای نمادین هستند در موج اعتراضات اخیر به مسیرهایی رفتهاند که به نظر میرسد برای نظام سیاسی بیبازگشت است. اگر فرض را بر این بگذاریم که ارادهای برای حل و فصل مسائل وجود دارد، ساختار سیاسی چطور میتواند با انتقادات و اعتراضات روبهرو شود؟
من فکر میکنم که باید با این حرکات اخیر به صورت مرحلهای روبهرو شد. متاسفانه تا اینجای کار سرعت عمل در حاکمیت وجود نداشته که نسبت به موضوع واکنش مناسب نشان دهد. واکنش مناسب میتوانست شامل عذرخواهی، عزل و برکناری افرادی باشد که در این ماجرا دخالت داشتهاند. در عین حال پیگیری سریع و فوری ماجرا هم اهمیت داشت که متاسفانه زمان برای آن از دست رفته است. هرچند هر زمانی که چنین اتفاقی رخ دهد باید از آن استقبال کرد. ایکاش در همان سه چهار روز اول این اقدامات رخ میداد. مساله دوم ضعف اساسی رسانهها در کشور ماست. بهطور مشخص صدا و سیما. صدا و سیما در این مدت به فکر این افتاده که مناظرههایی برگزار کند آن هم با حضور جامعه محدود اصلاحطلب و اصولگرا. اکنون خیلی دیر است و این مناظرهها هم بد برگزار میشود. هرچند دارد حرفهای تندی مطرح میشود ولی زنان در این مناظرهها غایب هستند. نمیشود مردها بنشینند و درباره مسائل مربوط به زنها سخن بگویند. از سوی دیگر باید خانواده مهسا امینی به آغوش کشیده میشدند و به آنها تریبون داده میشد که صحبت کنند. به نظرم ما باید درباره بحث حجاب زودتر گفتوگو را آغاز میکردیم. در مقابل این وضعیت رسانههای داخلی، رسانههای خارجی وجود دارند که رسانه نبوده و به ستادهای عملیاتی تبدیل شدهاند. این ستادهای عملیاتی فضا را رادیکالتر و مطالبهمحور میکنند. نمیخواهم از پایگاه اصلاحطلبی بگویم ولی از پایگاه عقل مطالبات باید مرحلهمحور باشد. باید بدانیم که اتفاقی که رخ داده، محصول سیاستگذاری غلط، اجرای غلط و قانون غلط است ولی این به این معنی نیست که باید مشکلاتی به صورت سیستماتیک ایجاد شود. در ماجرای حاضر دیدیم که انحرافی با قومیتی کردن مساله اتفاق افتاد. در حالی که میتوانست یک ترک یا یک لر به جای آن دختر کرد باشد. در این شرایط قطعی اینترنت هم رخ داده و به این ترتیب حتی حداقل کوششهای افراد معتدل و میانهرو از بین رفته است. طبیعی است که فضای رسانهای کشور دست رسانههای تحت نظر وزارت خارجه انگلیس، دولت سعودی و دیگران میافتد که فضایی ایجاد میکنند که قابل گفتوگو نیست.
به نظر شما مسیر خیابان که پیش گرفته شده است، چه سرنوشتی پیدا میکند؟ آیا سرخوردگی جمعی در این باره به این معنی است که حاکمیت برنده شده است؟ اگر قوه عاقله در میان باشد چه تصمیمی باید گرفت؟
نظر من این است که مسیر خیابان به این شکل نمیتواند ادامهدار باشد حتی اگر خود را در دانشگاه هم نشان دهد. به دلیل نداشتن رهبری مشخص، مطالبه روشن و رادیکال شدن مطالبات، دیر یا زود ممکن است دچار سرخوردگی شود. اما این به این معنی نیست که ساختار سیاسی برنده این داستان است. حتماً مقداری از وحدت ملی ما، امید ما، تلاشهای داخل کشور و حجیت حاکمیت در اعمال قدرت تضعیف شده است. حاکمیت باید آسیبشناسی کند. باید به این سوال پاسخ دهد که چرا رسانههای داخلی مرجعیت خود را از دست دادهاند؟ جدای از ضعف رسانهها، آیا نوع برخوردی که ما در 10 سال گذشته داشتهایم ما را به اینجا رسانده است؟ اکنون سیاستمداران از جامعه حذف و روشنفکران از رسانههای عمومی حذف شدهاند. اکنون وقت آن است که یک فیلسوف سیاسی توضیح دهد که چرا حرکت انقلابی نمیتواند مردم را به نتیجه برساند؟ حتی اگر عدهای به دنبال تغییراتی مانند تغییر قانون اساسی هم باشند، راهحلش این نیست. به یاد داریم که در دوره اصلاحات نشریات و کتابهای متعددی درباره عدم خشونت منتشر شد، گفته شد که مرز اصلاحات و انقلاب خشونت است (اگرچه انقلاب 57 خشونتآمیز نبود). به بیان دیگر مطالبات میتواند خیلی رادیکال باشد و افراد بگویند که کل سیستم سیاسی را قبول ندارند اما خشونت نورزند. اکنون اتفاقی که در حال رخ دادن است، تئوریزه کردن خشونت است. در جریان دوم خرداد به دلایل متعددی رسانههای مکتوب رواج داشت، رسانهها و کتابهای متعدد مطالعه میشد. این مباحث مورد بحث قرار میگرفت. اکنون شبکههای اجتماعی رایج شده است. شبکههای اجتماعی برای اطلاعرسانی و سرگرمی مفید است ولی برای گفتمانسازی و طرز تفکر نمیتوان از شبکههای اجتماعی استفاده کرد. در نهایت به نظر من اگر حاکمیت این مرحله را از سر بگذراند که برای کشور لازم است این مرحله را از سر بگذرانیم، نباید فکر کند پیروز شده است، باید بنشیند و حرفهای مردم را گوش کند و چشم بر رفتارهای ناپخته افرادی که احساسی و هیجانی شدهاند ببندد و با آنها هم گفتوگو کند و بپرسد و بررسی کند که چرا این وقایع رخ داده است.