تراژدی منبع مشترک
محمد وصال از مسیر احیای دریاچه ارومیه میگوید
تصاویر منتشرشده از دریاچه ارومیه در روزهای اخیر بهانهای برای گفتوگو و بررسی روند احیای دریاچه در طول یک دهه گذشته است. روندی که بهرغم هزینههای بسیار زیاد و تشکیل ستاد احیا با حضور متخصصان آب و محیط زیست توفیقی نداشت و دریاچه امروز تقریباً 95 درصد ظرفیت آب خود را از دست داده است. محمد وصال، اقتصاددان و عضو هیات علمی دانشگاه شریف معتقد است: «ستاد احیا در روند پروژههای طراحیشده برای نجات دریاچه توفیقاتی داشت اما در نهایت به دلیل آنچه کاهش نیافتن مصرف آب در کشاورزی حاشیه دریاچه ارومیه عنوان میشود و همچنین ناکافی بودن آب انتقال بینحوضهای دریاچه نتوانست به تراز استاندارد خود برسد.»
♦♦♦
در دو دهه گذشته به مرور تراز آب دریاچه کاهش پیدا کرد و در یک مقطعی روند خشکی دریاچه مورد توجه جدی قرار گرفت و دولت با بودجه بسیار زیادی به سمت احیای آن رفت و ستاد احیای دریاچه ارومیه تشکیل شد. اما دریاچه احیا نشد و بهرغم تلاشها اکنون نزدیک به 95 درصد آن خشک شده است. چه شد که دریاچه ارومیه به این روز افتاد؟
افول دریاچه از اوایل دهه 80 شروع شد. قبل از آن در یک چرخه پرآبی در دهه 70 قرار داشت. در دهه 90 سطح آب دریاچه نسبت به آن رقم که قرار داشت، حدود چهار متر پایینتر است. دریاچه ارومیه کمعمق است و به همین دلیل عملاً با کاهش شدید مساحت مواجه میشود. در سال 1394-1393 کمترین تراز آب دریاچه را حدود 1270 متر از سطح دریا شاهد بودیم. این تراز عمدتاً در میانگذر شهید کلانتری اندازهگیری میشد. همین موقعیت مکانی یعنی اینکه عملاً آب قابل توجهی در دریاچه وجود نداشته و آب کمی موجود است. در نتیجه کمتر از این تراز نمیتواند باشد چون آبی دیگر نیست. در یک بازه 10ساله ما دریاچه را از دست دادهایم. اگر بخواهیم بلندمدتتر نگاه کنیم شاید بگوییم از آن پیک دهه 70 تا 75 حدود هشت متر افول داشته است، که خیلی افت شدیدی محسوب میشود.
چه عواملی باعث این افت شدید تراز آب دریاچه ارومیه شده است؟
مهمترین عامل افت شدید تراز آب دریاچه ارومیه توسعه کشاورزی و برداشت آب در حوضه آبریز این دریاچه است. ارومیه در اطرافش رودخانههای زیادی دارد. هم در شرق، هم در غرب و هم جنوب دریاچه منابع آبی زیادی وجود دارد. جنوب دریاچه منطقه میاندوآب است. شرق تبریز و مناطق بستانآباد و عجبشیر و... غرب دریاچه نیز ارومیه و مهاباد و... است که کشاورزی پررونقی هم در این منطقه وجود دارد. در این چند دهه دائماً توسعه کشاورزی از چند جهت وجود داشته است. هم سطح زیر کشت توسعه پیدا کرده است و هم تغییر در کشت اتفاق افتاده است. مثلاً زراعتی که انجام میشد بعداً تبدیل به باغ شده است. از گندم و جو مثلاً به سمت تولید محصولات باغی مثل سیب و محصولات هستهدار مثل شلیل و زردآلو و هلو رفته است. میزان آببری این محصولات بیشتر از زراعت است. این دو عامل که میتواند در توسعه کشت خلاصه شود، عامل اصلی بود. بعضی از اقلیمشناسان البته معتقد هستند که در میزان بارشها در بلندمدت افت وجود داشته است. حقیقتاً سنجش این مساله خیلی کار راحتی نیست. میزان افتی که در بارشها بوده نمیتواند این شدت کاهش سطح تراز دریاچه را موجب شده باشد. ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا توسعه کشت اتفاق افتاد؟ در واقع دولت عامل اصلی است. دولت با ساخت سدهای زیاد آبها را مهار کرد و طبیعی است که کشاورزی هم توسعه پیدا میکند. بنابراین کشاورزی هم میشود شغل و معیشت تعدادی از کشاورزان و آنها طبیعتاً از این درآمد منتفع میشدند. بحث بیقانونی نیز مساله دیگر است. اینکه هر کس از هر منبعی هر میزان آبی توانست برداشت و مصرف کند مشکل و مزید بر علت است. از سویی یکسری کانالها و انهاری از دههها قبل وجود داشته که به صورت سنتی آب برداشت میکردند. در بالادست این انهار نیز توسعه کشت اتفاق افتاده است. افراد با پمپ و وسایل دیگر شروع به برداشت آب کردهاند. بنابراین برداشت و مهار آب اتفاق افتاده است.
تعداد زیادی هم چاه در حاشیه دریاچه ارومیه حفر شده که به این توسعه دامن زده است.
بله، ماجرای چاهها را باید در سیستم آبهای سطحی ارزیابی کرد. چون خیلی از چاههای حوضه آبریز ارومیه در فاصلههای خیلی نزدیک به رودخانهها حفر شدهاند. عملاً این چاهها آب رودخانه را زهکشی میکنند. یعنی این چاهها پیکره آبی متصل به رودخانه هستند. چون این آب در واقع همان سفره آب زیرزمینی است که به رودخانه وصل است. وقتی در شعاع یککیلومتری رودخانه چاهی حفر میشود، در 10 تا 15 متری به آب میرسند. بنابراین میتوان گفت این همان آب رودخانه است که عملاً به کاهش آب ورودی به دریاچه ارومیه منجر میشود.
تجربه شخص من در چند مورد سفر برای بررسی روند احیای دریاچه تجربه عجیبی است. چند سال پیش با تعدادی از دانشمندان استرالیایی به ارومیه رفتیم. در تمامی حوضههای ورودی آب ما شاهد تخلف و تقلب و حتی دزدی آب بودیم. از کشاورز گرفته تا مقامات محلی و... همه به نوعی برخلاف برنامهریزی ستاد احیا آب مصرف میکردند و عملاً حقآبه دریاچه را نمیدادند. یکی آب را رهاسازی نمیکرد. یکی در ساحل دریاچه چاه زده بود و کشت پیاز و یونجه داشت و... همه دانشمندان استرالیایی بهتزده بودند و این پرسش را مطرح میکردند که مگر قرار نیست دریاچه احیا شود، چرا هیچ کسی چنین چیزی نمیخواهد؟ پاسخ شما به این پرسش چیست؟ آیا فقط دولت مقصر این حجم از بیتفاوتی نسبت به احیای دریاچه ارومیه است؟
مشاهدات جنابعالی خیلی جذاب و هوشمندانه است. من اگر بخواهم مقصر قضیه را پیدا کنم باز هم انگشت اتهام به سمت دولت دراز میکنم. مساله این است که ما وقتی یک منبع مشترک داریم مثل یک رودخانه یا یک دریاچه همه میخواهند از آن بهرهبرداری کنند و تعداد افراد بهرهبردار زیاد است اینها همدیگر را نمیشناسند و نمیتوانند با همدیگر هماهنگ باشند، اعضای یک فامیل نیستند و ناشناس هستند. برداشت آنها در هر کجای این منبع مشترک بر میزان آب دریاچه و بر افراد دیگر ذینفع اثر میگذارد. با این توصیف این منبع مشترک تمام میشود. هر کسی آب بیشتری بردارد و زودتر این کار را انجام دهد بیشتر منتفع میشود تا این منبع آب از دست برود و تمام شود. آن موقع البته همه متضرر میشوند. اگر این وضعیت رها شده باشد و هیچ نظم و منطقی برای بهرهبرداری وجود نداشته باشد در این صورت تراژدی منبع مشترک اتفاق میافتد. در گذشته جوامع کوچک بودند، برداشتها محدود بود و به شکل سنتی یک نظام بهرهبرداری وجود داشته که نوعی سازگاری و پایداری ایجاد میکرده است. هر چه ما مدرن شدیم و تکنولوژیها توسعه پیدا کرد، مثلاً تکنولوژی موتورپمپها ایجاد شد و در کنار اینها دولت مداخلاتی مثل سدسازی انجام داد که نظام سنتی را از بین برد و چیزی جای آن را نگرفت، نوعی هرجومرج جای آن را گرفت. عملاً اینطور شد که از هر کسی بپرسی که آیا دریاچه برای شما مهم است میگوید بله، مهم است. اما همان فرد که معتقد است دریاچه برای او مهم است از آب برداشت غیرمجاز یا مجاز میکند! اگر از او بخواهید که برداشت آب را متوقف کند میگوید مگر چقدر این برداشت آب من مهم است! بقیه دارند برمیدارند. استدلال درستی هم هست چون هیچ توافقی وجود ندارد که ما ذیل آن توافق آب را مدیریت کنیم و دریاچه را احیا کنیم. نهایتاً در جوامع مدرن این مسوولیت دولت است که دریاچه را احیا و حفظ و مردم را در احیا درگیر و شریک کند. دولت وظیفه دارد این سازماندهی را انجام دهد و افراد را به شکل قانونمند و مسالمتآمیز کنار هم قرار دهد که آنها بتوانند منافع بلندمدت و پایداری برای خودشان ایجاد کنند. هدف این نیست که کسی محروم شود بلکه هدف این است که همه به صورت بلندمدت از این منابع استفاده کنند.
پرسشی که ذهن خیلیها را درگیر کرده این است که ما کجای کار را اشتباه رفتیم که دریاچه به چنین روزی افتاد و آیا دریاچه دیگر امکان احیا ندارد؟
در ابتدای صحبت شما اشاره کردید که ستاد احیا تشکیل شد. تجربه ستاد احیا تجربه آموزنده خوبی بود. اول اینکه تصمیمی ملی برای احیای دریاچه ارومیه گرفته شد که ما برای نجات این دریاچه تلاش کنیم. این نکته مهمی است. موضوع دستگاههایی که بعضاً منافع متضادی با هم دارند در این پروژه خود را نشان داد. سه دستگاه مهمی که در احیای دریاچه ارومیه درگیر بودند سازمان محیطزیست بود که هدف آن حفظ محیط طبیعی دریاچه است. وزارت نیرو که هدف آن مهار آبها و فروش آب برای مصارف شهری، کشاورزی و صنعتی و در نهایت کسب درآمد است. این رسالت این وزارتخانه است. سومین وزارتخانه وزارت جهاد کشاورزی است که هدف اصلی آن امنیت و تامین غذاست. هدف آنها توسعه کشت و توسعه محصول کشاورزی و باغی است. اگر یک بررسی صورت بگیرد این وزارتخانهها سالانه که گزارشی ارائه میدهند افتخاراتشان این است که مثلاً این تعداد سد ساخته شده، این تعداد کانال آب ساخته شده، این میزان سطح زیرکشت وجود دارد و این میزان تولید محصول فلان بوده و... کنار هم گذاشتن این افتخارات نشان میدهد این دستگاهها اهداف متضادی دارند. ضعیفترین موضع اما متعلق به سازمان حفاظت از محیط زیست است که هدف و وظیفهاش نجات طبیعت دریاچه ارومیه است. عملاً پیش از تشکیل ستاد احیای دریاچه ارومیه ما به سرعت در حال تخریب آن منبع مشترک بودیم. در بقیه جاهای کشور این تخریب نیز انجام و کامل شد. مثالهای زیادی از رودخانهها و دریاچهها در کشور داریم که کامل خشک شدند و در بستر این دریاچهها اکنون دارد زراعت میشود و آن حداقل آب زیرزمینی را هم که مانده بود دارند مصرف میکنند که بعد ببینند چه اتفاقی افتاده است. سال 1393 بعد از اینکه دولت جدید سر کار آمد گفتند دریاچه ارومیه دچار یک بحران ملی است. ستاد احیا آن زمان با هدف ایجاد تعامل و هماهنگی بین این سه دستگاه تشکیل شد. این ستاد ذیل معاونت اول ریاستجمهوری تشکیل شد. ستاد قرار بود برنامهریزی و بین دستگاهها هماهنگی ایجاد کند. خیلی از آن بودجهای که در مورد ستاد مطرح است به ستاد داده نشد، بلکه بودجه دستگاههایی از جمله وزارت جهاد کشاورزی و وزارت نیرو بود که ستاد باید امضا میکرد که برای احیای دریاچه ارومیه این بودجه به صورت هماهنگ تخصیص پیدا کند. بنابراین ستاد احیای دریاچه ارومیه لزوماً باید برای خودش بودجهای داشته باشد. اصل بودجه کارهایی بود که وزارتخانهها باید انجام میدادند. ستاد احیا رویکردی مهندسی-عمرانی داشت. یعنی کارهایی از جنس انتقال آب، لایروبی کانالها، توسعه آبیاری تحتفشار و... را انجام میداد. دو پروژه انتقال آب از رودخانه کانیسیب /زاب و حفاریهای زیرزمینی داشت (تونل) هزینه بسیار زیادی داشت. مسوولیت این حفاری با وزارت نیرو شرکتهای آب منطقهای بود. اتصال رودخانههای زرینهرود و سیمینهرود در دهانه رودخانه برای انتقال بهتر آب به پیکره دریاچه و جلوگیری از پخش آب در مناطق دیگر از جمله تالابهای پیرامون مسیر از دیگر کارهای صورت گرفته است و... کمکم ستاد احیای دریاچه ارومیه متوجه شد که به این صورت کار درست پیش نمیرود. پروژههای انتقال آب هزینههای زیادی دارد در حالی که آب بسیار کمی را منتقل میکند. دریاچه ارومیه 14 میلیارد مترمکعب آب نیاز دارد. درحالیکه مجموعه آبی که از انتقال آب به دریاچه میرسد کمتر از یک میلیارد مترمکعب است. نکته دیگر اینکه اکنون حداکثر 5 /1 میلیارد تا دو میلیارد مترمکعب آب در دریاچه باشد. در بهترین وضعیت آب دریاچه نهایتاً به چهار میلیارد مترمکعب میرسید. این نشان میدهد با شرایط استاندارد فاصله بسیاری داریم و حجم آب بسیار زیادی لازم است تا دریاچه احیا شود. بنابراین با پروژه انتقال آب و لایروبی و کارهای پرهزینه از این دست دریاچه احیا نمیشود. به همین خاطر ستاد احیا تصمیم گرفت به بحث کاهش مصرف آب بیش از بقیه پروژهها اهمیت دهد. بنابراین تمرکز ستاد به کاهش مصرف آب کشاورزی معطوف شد. قرار شد ظرف پنج سال سالی هشت درصد آب کشاورزی را کاهش دهیم. در کنار این کار سیاست دیگری شروع شد که سیاست رهاسازی آب به عنوان حقآبه دریاچه بود. ستاد سیاست رهاسازی آب و حقآبه را راه انداخت و البته باید در زمان مناسب این اتفاق میافتاد که تبخیر کمتر باشد و برداشت کشاورزی در آن اتفاق نیفتد. بنابراین زمان رهاسازی آب در زمستان و ماههای بهمن و اسفند تعیین شد که دو سال توانستند به شکل موفقیتآمیزی حدود 600 میلیون مترمکعب آب رهاسازی کنند که عمدتاً از سد بوکان اتفاق افتاد. همه این کارها عملیات فنی داشت و مثلاً رهاسازی آب از پشت سد نیازمند راضی کردن وزارتخانهای مثل وزارت نیرو بود که انجام شد. اما بحث کاهش مصرف آب پیچیدگی بیشتری داشت و عملاً تا جایی که متوجه شدیم (شاید دادههای من دقیق نباشد) توفیق آنچنانی نداشت و این کار با مقاومتهای جدی مواجه شد. دلایل این مقاومت این بود که همه کشاورزها به یک میزان از آب سود نمیبرند. یکی دارد سود خیلی زیادی از آب میبرد و استفاده دارد و دیگری به خاطر کیفیت زمین یا نداشتن مهارت سود کمتری میبرد. اگر ما همه کشاورزان را وادار کنیم که به صورت یکنواخت 40 درصد مصرف آب کشاورزیشان را کاهش دهند، ممکن است به یک فرد ضرر هنگفتی را تحمیل کنیم و به دیگری هیچ ضرری نرسد. عملاً ما کارایی تولید کشاورزی را به خاطر تبعات کاهش یکنواخت آب از دست میدهیم. نظام حکمرانی آب نظام منسجمی نیست که ذیل آن بتوان کاهش مصرف را رقم زد. البته بهرغم اینکه مصرف آب در بخش کشاورزی کم نشد اما با یکسری سیاستهایی توانستند تغییر کشت بدهند و مثلاً کشت چغندرقند را که مصرف آب بالایی دارد جایگزین کنند و تا حدی توانستند شدت سطح زیر کشت را کم کنند ولی کامل متوقف نشد. نمودارهای تراز آب دریاچه نشان میدهد یکسری توفیقات در این زمینه اتفاق افتاده است.