تولد یک پروانه
مجید مخدوم از محدود نماندن تبعات آفت برگخوار بلوط به زاگرس میگوید
تخریب اکوسیستم جنگلی زاگرس با طغیان شدید و حیرتآور آفت پروانه برگخوار که اکنون جنگلهای زیادی را در کهگیلویه و بویراحمد و فارس درگیر کرده، بار دیگر زنگ خطر نابودی کامل منطقه زاگرس و تبعات اجتماعی و امنیتی بیابانیشدن این منطقه و جابهجایی جمعیت آن را گوشزد کرد. دکتر مجید مخدوم، استاد محیط زیست دانشگاه تهران، معتقد است؛ تخریب زاگرس نهتنها تخریب اکوسیستم طبیعی و جنگلی این منطقه است بلکه تخریب تمدن چندهزارساله در این منطقه را به دنبال دارد. او بر این باور است که مردم زاگرس با طبیعت عجین هستند و عامل بقای سرزمینی در ایران محسوب میشوند. از بین رفتن زاگرس با نادیدهانگاری تاریخی و فهم نازک از سیاستگذاری ناپایدار رقم خورده است و تبعات این تخریب را همه ایران پرداخت خواهد کرد. او بر این باور است که روند دستاندازی در اکوسیستم زاگرس طی 50 سال اخیر رشد داشته است و این تخریب باعث شده زاگرس از اکوسیستمی جنگلی به سمت مرتع کشتزار پیش برود. این فعالیت و دخالت اکوسیستم زاگرس را ضعیف کرده و سبب حملات متعدد به این جنگل شده است.
♦♦♦
ما در جنگلهای زاگرس بهخصوص در مناطقی از کهگیلویه و بویراحمد و فارس شاهد طغیان شدید پروانههای جوانهخوار بلوط هستیم. حدود 80 هزار هکتار. اگرچه این آفت بومی ایران است اما به نظر میرسد این روزها به شکل غیرقابل کنترلی در حال تکثیر و نابودی جنگلهای بلوط است. اگر بخواهیم علل تاریخی این شدت از طغیان در جنگلهای زاگرس را بررسی کنیم باید به چه مولفههایی توجه کنیم؟
هر اکوسیستمی یک تابآوری و توان مخصوص به خود را دارد. وقتی تابآوری و توان یک اکوسیستم پایین میآید، آن اکوسیستم دچار ضعف میشود و آماده هر نوع حملهای از جمله آفات و بیماریها و باکتریها و ویروسهاست. اگر اکوسیستم جنگل را به جامعه انسانی تشبیه کنیم، آفاتی مثل پروانهجوانهخوار شبیه ویروس کروناست. اگر انسانی دچار ضعف در سیستم ایمنی بدن خود شود به سرعت درگیر بیماری کرونا میشود و حتی خطر مرگ او را تهدید میکند. در نظر بگیرید خیلی از پزشکان ابتدای شیوع کرونا از مردم میخواستند ویتامین D و C مصرف کنند تا سیستم ایمنیشان تقویت شود. در مورد جنگل زاگرس نیز باید به همین شکل نگاه کرد. این وضعیت در 50 سال قبل در زاگرس شروع شده است. همزمان با نادیدهانگاری سیاستگذاران و دولتمردان به دلیل فهم غلط از توسعه، دستاندازی مردم محلی و شهرنشینها به زاگرس شروع شد، به نوعی روند ضعیف شدن این اکوسیستم نیز آغاز شد. اکوسیستم زاگرس در 50 سال اخیر به سه بخش تقسیم شد. جنگل، مرتع وکشتزار. مراتع وسعت بیشتری از زاگرس را شامل شدند. بعد جنگل وسعت بیشتری داشت و در نهایت کشتزارها بودند که مردم در آنها فعالیت میکردند. بعد از یک مدتی آرامآرام کشتزارها بیشتر و بیشتر شد و در نهایت مقداری مرتع و جنگل باقی ماند. سرانجام جنگل و مرتع و کشتزار یکی شدند. روند دستاندازی در اکوسیستم زاگرس طی 50 سال اخیر رشد داشته است و این تخریب باعث شده زاگرس از اکوسیستمی جنگلی به سمت مرتع کشتزار پیش برود. این فعالیت و دخالت اکوسیستم زاگرس را ضعیف کرده و سبب حملات متعدد به این جنگل شده است. در نظر بگیرید بیست سال قبل سوسک چوبخوار به بلوطها حمله میکرد و بعد درختان را خشک میکرد. اکنون نیز وضعیت مشابهی را شاهد هستیم و این پروانه سفید بلوطخوار به دلیل ناتوانی اکوسیستم در پالایش خود رشد پیدا کرده و وسعت زیادی از جنگل را درگیر کرده است و این روند به سمت تخریب و درگیری بیشتر زاگرس در مناطق و استانهای دیگر است.
در دهه 40 که اراضی ملی میشود و دولت به نوعی صاحب منابع طبیعی میشود، رویکرد سادهانگارانهای در پیش گرفته شد و ارزش اقتصادی برای جنگل و اکوسیستم زاگرس در نظر گرفته نشد. به نظر میرسد آن زمان نگرش بهرهبرداری از چوب اولویت طراحان چنین سیاستگذاریای بود. آن روند متاسفانه تا همین امروز ادامه یافته و ارزش اکولوژیک زاگرس نادیده گرفته شد. حال آنکه زاگرس مهد تمدن ایران باستان و منبع نیمی از آب شیرین ایران بوده و از سویی این سپر مخملین در برابر جریانهای هوا و گردوغبار و حتی سیل حافظ ایران بوده است. چرا چنین نگرش خردستیزانه و ناپایداری در مورد زاگرس تصمیمگیری و سیاستگذاری کرده است؟
کاملاً درست میگویید. این نگرش در مورد زاگرس به اشتباه وجود دارد. بهطور کلی در اکوسیستمی که شاداب است و دارد کار میکند باید مساله اصلی حفاظت از این اکوسیستم باشد. بهطور کلی به خاطر اینکه زاگرس از سوی سیاستگذاران نادیده گرفته شد، دستاندازی به این اکوسیستم شروع شد و تخریب رفتهرفته به جایی رسید که با هر آفتی مثل بیماری است که نیاز به بستری شدن دارد. مطمئن باشید وضعیت زاگرس از آن چیزی که اکنون هست بدتر خواهد شد. جنگلی که آب شیرین کشور را میدهد باید حفاظت و حمایت میشد. اما اینطور نشده است. در چند دهه اخیر وضعیت رهاشدگی زاگرس بیشتر شد و هر کاری متخصصان و کارشناسان کردند که زاگرس در زمره مناطق تحت حمایت و حفاظت دربیاید، اتفاقی نیفتاد و این اکوسیستم با ارزش شش میلیونهکتاری از جنگلهای تاریخی و بومی ایران، به سمت نابودی پیش رفت. تمام گرفتاریای که اکنون در اکوسیستم و کوهستان زاگرس شاهد هستیم، ناشی از سهلانگاری و نادیده گرفتن ارزش اکوسیستمی و اکولوژیک است که نهادهای سیاستگذاری در ایران مرتکب شدهاند. وقتی ارزش واقعی اقتصادی زاگرس درک نشده و دولتها بودجه و اعتبار کافی برای حفاظت و حمایت از این اکوسیستم خرج نکردند، مرگ این جنگل و اکوسیستم را رقم زدند و ما اکنون شاهد احتضار آن هستیم. من البته چنین وضعیتی را برای جنگلهای شمال ایران در گلستان و مازندران و گیلان نیز پیشبینی میکنم. به دلیل نادیدهانگاری ارزش اکولوژیک سرزمین و ارزش واقعی و اقتصادی منابع، سرزمین ایران را به سمت فرسودگی و تخریب بیشتر پیش بردهایم. در زاگرس کورههای زغالگیری وجود دارد که نشان میدهد سوداگران برای درآمد سرمایه ملی ایرانیان را میسوزانند و البته مردم آنجا فقیر و فقیرتر شده و استمرار این روند در آینده تبعات بیشتری به دنبال دارد.
تبعات تخریب زاگرس و از بین رفتن اکوسیستم جنگلی این کوهستان چه از نظر سرزمین، چه از نظر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برای ایران چه خواهد بود؟ آیا ما با روند تخلیه زاگرس و مهاجرت مردم به شهرهای دیگر مواجه خواهیم بود و در نهایت این کوهستان زیبا و زندگیبخش تبدیل به بیابان خواهد شد؟
طرحهای انتقال آب و سدسازی که در منطقه زاگرس دیده میشود اثراتش را در کنار تغییر اقلیم و کاهش بارش نشان میدهد. برداشت آب در زاگرس چنان گسترده است که میتوان گفت بخشی از مشکلات این روزهای زاگرس همین مساله آب است. این روند مردود است. به خاطر سهلانگاری که پیشتر توضیح داده شد و طرحهای غلط توسعهای که مبتنی بر مصرف آب بوده، زاگرس به چنین وضعیتی دچار شده است. در کنار اینها باید به دستاندازی مردم نیز اشاره کرد که زمینههای آن را باید در اقتصاد و معیشت مردم جستوجو کرد. اگر روند به همین شکل ادامه داشته باشد قطعاً زاگرس از بین میرود و مردم مجبور به مهاجرت خواهند شد. از بین رفتن زاگرس خطری جدی است که ایران را تهدید میکند. ما در آینده متاسفانه وضعیتی را داریم که پیشتر در استان تهران شاهد آن بودیم. در تهران حوالی آبعلی جنگلی از پسته و بنه و زرشک بود. جنگلی خودرو و طبیعی که در طول زمان آن را از دست دادیم. چون ابتدا به خاطر دستاندازی و تخریب آنقدر ضعیف شد که ابتدا آفات به آن حمله میکرد و بعد از آن آفت انسانی به آن حمله کرد و ما اکنون چیزی به نام جنگل طبیعی در این منطقه از استان تهران نداریم. زاگرس نیز چنین وضعیتی پیدا خواهد کرد. اکنون زغالگیری که در زاگرس در حال انجام است ریشه درختان زاگرس را خواهد سوزاند. زغال چوب ارژن (بادام وحشی) در زاگرس به خاطر کیفیتی که دارد با مصرف معتادان و سوداگران به جایی رسیده که ما گونه باارزش ارژن را داریم از دست میدهیم. این اتفاق برای بلوطهای زاگرس و دیگر گونههای وحشی و بومی این منطقه از ایران هم افتاده است. آنچه در زاگرس در حال اتفاق افتادن است و دخالتها و دستاندازیها به خاطر آز است، نه نیاز. اگر نیاز بود کمی قابل فهمتر بود ولی بیشتر سوداگری است که دارد زاگرس را از پا درمیآورد. اگر خداینکرده این روند ادامه پیدا کند ما بیتردید اکوسیستم باارزش زاگرس را که منبع اصلی آب شیرین ایران است، از دست میدهیم و ایران خشکتر و کمآبتر و شکنندهتر خواهد شد. در نتیجه جابهجایی جمعیت را در این مناطق شاهد خواهیم بود که این جابهجایی تبعات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و حتی امنیتی خواهد داشت. وقتی زاگرس یا هر منطقه دیگری به شکلی دربیاید که دیگر برای حیات وحش، گیاهان و انسانها غیرقابل زیست باشد، متروکه میشود. وقتی اکوسیستمی از حیات تهی شود طبیعی است که زوال آغاز شده است. امروز هم شاهد هستیم که مردم در زاگرس دارند آرامآرام مناطق را تهی میکنند. حتی مطالعه جمعیتشناسی شهرهای ایران این را نشان میدهد. پیش از انقلاب، جمعیت شهرنشین کشور 45 درصد بود اما اکنون 78 درصد جمعیت شهرنشین هستند. یعنی روستاها و مناطق عشایرنشین تخلیه شده است. با یک مطالعه ساده میتوان فهمید که تخلیه انسانها از این مناطق به خاطر کاهش کیفیت زیستی و تخریب و کاهش جمعیت حیات وحش و درختان و آب و کیفیت خاک و... است. تبعات این مهاجرت البته بسیار است. به قول دوست خوب من پرویز پیران بسیاری از این مهاجران شهرنشین شدهاند اما شهروند نیستند و مشاغل بسیار پیشپاافتادهای دارند و آسیبهای اجتماعی زیادی متوجه آنهاست. این گرفتاری کمی نیست.
به سوال ابتدایی برگردیم. در استان کهگیلویه و بویراحمد و بخشهایی از فارس شاهد طغیان شدید پروانه سفید هستیم. آیا این طغیان به این مناطق محدود میماند یا بقیه زاگرس را نیز با همین شدت درگیر میکند؟
بیتردید به مناطق دیگر سرایت خواهد کرد. این آفت خیلی راحت پرواز میکند. پرواز این پروانه به نحوی است که راحت و سبک جابهجا میشود. آفت مرزهای انسانساخت را برنمیتابد و هر جایی که برای تغذیه و تولیدمثل مناسب باشد حرکت خواهد کرد. هر جایی از ایران که درخت و درختچههای بلوط وجود داشته باشد این آفت خود را به آنجا خواهد رساند. من میترسم این جنگل که از شمال فارس تا غرب مهاباد ادامه دارد همه درگیر آفت شود و کنترل این حجم از آفت خیلی مشکلتر از چیزی است که اکنون در دو یا چند استان در حال پیشروی است.
اگر مبارزه به شکل بیولوژیک بخواهد اتفاق بیفتد، باید در بهار اتفاق میافتاد. اکنون فرصت از دست رفته و با گرمتر شدن هوا و کاهش گونههای طبیعی که دشمن این آفت هستند، آفت گسترش خواهد یافت. آیا شما روشهای شیمیایی را پیشنهاد میدهید؟
متاسفانه همینطور است که شما عنوان کردید. در بهار دشمنان طبیعی این پروانه رشد و نمو دارند و اگر در آن زمان مدیریت درستی صورت میگرفت میشد کنترل کرد. اکنون دیر شده است و دشمنان طبیعی نمیتوانند مقابله کنند. اما من بهطور کلی با سمپاشی مخالف هستم. در بعضی جاها سمپاشی هم نتوانسته این پروانه را از بین ببرد و این آفت مقاومت کرده است. بنابراین راهحلهای جدید طبیعی باید مورد مطالعه و برنامهریزی قرار گیرد.
حالا که فرصت مبارزه بیولوژیک از بین رفته، احتمالاً راهحلهایی در دنیا برای مقابله با این نوع از آفات وجود دارد. البته مسوولان ما دائماً از تحریم و تبعات آن حتی در ابعاد محیطزیستی هم میگویند. اما آیا شما راهحلی را پیشنهاد میدهید یا نوعی از کمک و حمایت را سراغ دارید که در این شرایط بتواند زاگرس را نجات دهد؟
واقعیت این است که ما باید به کارشناسان خودمان اعتماد کنیم. ایران یکی از غنیترین کشورها از نظر سرمایه دانش و کارشناس در مدیریت سرزمین و محیط زیست و منابع طبیعی است. ما کارشناسان بسیار خوبی داریم. در مرکز تحقیقات و دیگر مراکز دانشگاهی ما علم و تخصص این مبارزه وجود دارد. اما حقیقت تلخی نیز وجود دارد که به خاطر فساد گسترده و رانتخواری و... که در نهادها و سازمانها وجود دارد و به خاطر یکسری منافعی که برخی افراد دارند، با دانشمندان و متخصصان ما برخورد مناسبی صورت نمیگیرد. تعداد زیادی از دانشمندان ما یا از ایران رفتهاند یا منزوی شدهاند. کسانی هم که سر کار هستند قدرت اجرایی و بودجهای در اختیار ندارند. این فاجعه بزرگتر از تخریبی است که در طبیعت رخ میدهد. اگر نیروی انسانی ما بتواند با حمایت و بودجه کافی کار کند، مشکلات کشور به حداقل میرسد. من معتقد هستم اگر درخواستی هم داشته باشیم ممکن است خارجیها هم کمک کنند اما آن چیزی که من ایرانی میدانم آنها آن فوت کوزهگری را نمیدانند. اگر به کارشناسان فرهیخته ایرانی اعتماد شود، این مشکلات برطرف خواهد شد.
چرا دولتی شدن مدیریت محیط زیست، منابع طبیعی و جنگلها نهتنها به کمک حفاظت و بهبود وضعیت طبیعت ایران نیامد بلکه مدیریت سرزمین را به بدترین شکل ممکن به آستانه ویرانی کشانده است؟ آیا میتوان گفت مدیریت دولتی سبب تخریب منابع طبیعی شده است؟
جنگلها و منابع طبیعی در ایران پیش از انقلاب ملی شدند اما این ملی شدن به معنای دیگری بود. یعنی جنگلها و منابع طبیعی دولتی شدند. دولتی شدن همیشه تبعاتی دارد. ملی شدن به معنی این بود که جنگلها و منابع متعلق به همه مردم و یک سرمایه ملی است. اما دولتها به واسطه بزرگی و سوءمدیریتی که در ذات خود دارند، در مدیریت این منابع موفق نبودند. حتی میتوان گفت یکی از دلایل رهاشدگی منابع طبیعی و جنگلها همین دولتی شدن آنها بود. دولتی شدن همیشه با خودش آفاتی دارد. ملی شدن اما اینجا دولتی شدن معنی نمیدهد.