صنعت ترحم
جلب ترحم، چگونه به صنعتی پرسود تبدیل شده است؟
چه چیزی میتواند باعث شود پایتان در برابر یک متکدی که درخواست کمک میکند سست شود؟ یا برای خرید گل یا روزنامه از کودکی سیهچرده پشت چراغ قرمز تامل کنید؟ در چه شرایطی با دیدن یک پست غمانگیز در صفحات شبکههای اجتماعی، دست و دلتان لرزیده و بیتوجه به صحت و سقم ادعا، سخاوتمندانه مبلغی را برای کمک واریز کردهاید؟
همه ما بارها و بارها روایت متکدیان میلیاردر و خیریههای کلاهبردار را شنیدهایم و خواندهایم اما باز هم دیدن کودک یا نوجوانی که کنار ترازوی وزنکشی، روی زمین مشق مینویسد، زنی که کودک شیرخوار در بغل دارد و دستمال میفروشد، یا مردی که نسخه بهدست در حوالی یک بیمارستان برای درمان همسر یا فرزند بیمارش درخواست کمک میکند به آسانی میتواند سبب شود شنیدهها را فراموش کنیم و نیازمندان مقابل چشممان را واقعی بپنداریم. آنوقت است که حس دلسوزی، همدلی و ترحم بر عقلانیت غلبه میکند و احتمالاً در کیف و جیبمان به دنبال اسکناسی برای کمک میگردیم.
داستان به خیابانها و معابر و مقابل رستورانها ختم نمیشود. روایتهای دلخراش از بیخانمانی، فقر، بیماری یا گرفتاری دیگران شبکههای اجتماعی را هم تسخیر کردهاند. هر خانواده و گروه و نهاد غیردولتی حالا برای خودش یک شماره حساب دارد و از دانشآموزان عشایر جنوب گرفته تا بیماران سرطانی مناطق محروم را حمایت میکند. در این آشفتهبازار و در روزگاری که میدانیم جیبهای خالی و سفرههای کوچک چه بر سر قشر بیبضاعت آورده هیچ بعید نیست در پایان برای کسی کارت بکشید یا به فردی کمک کنید که احتمالاً بیش از آن که نیازمند باشد از کاسبان «صنعت ترحم» است. در کنار این احساس ترحم نهفقط در ایران که در سراسر دنیا، صنعتی میلیارددلاری شکل گرفته است. کمتر از دو سال قبل سرپرست امور مجلس سازمان بهزیستی کشور با تاکید بر اینکه کمک مستقیم به کودکان کار و متکدیان باعث افزایش تعداد آنها در فضاهای عمومی میشود، گفت: در کلانشهر تهران روزانه حدود 5 /1 میلیون تومان پول به متکدیان پرداخت میشود. سایر گزارشها و مطالعات هم نشان میداد درآمد برخی از این متکدیان روزانه از 1 تا 5 /1 میلیون تومان فراتر میرود تا آنجا که میتوان آنها را گدایان میلیونر نامید.
صنعت ترحم اما این روزها، شکل هوشمندانهتری به خود گرفته است. احتمالاً خبر کلاهبرداری ساندویچی را در رسانهها خواندهاید. ساندویچفروشیها با اجیرکردن یک زن، احساس مردم را برمیانگیزند که برای زن ساندویچ بخرند. اما بعد از کشیدن کارت خبری از ساندویچ نیست و صاحب مغازه اینگونه روزی یک میلیون تومان کاسب میشود!
اگر پشت پرده این تمناهای دلخراش و مناظر آزاردهنده را بدانید احتمالاً بعید است که به راحتی دست به جیب ببرید. متکدیان و درخواستکنندگان کمک هم به اندازه ما باهوشاند. آنها احتمالاً روانشناسان خوبی هم هستند که میدانند چه چیزی باعث میشود احساس بر عقلانیت اهداکننده غلبه کند. مثال سادهاش را بارها تجربه کردهایم؛ احتمال آن که به زنی با نوزادی در بغل کمک کنید بسیار بیشتر از آن است که به یک مرد جوان سالم که میخواهد شیشه خودروتان را بهزور پاک کند مبلغی پول بدهید.
چرا چهره فقر، تکدیگری و درخواست کمک روزبهروز ترحمبرانگیزتر میشود؟ یک پاسخ احتمالی آن است که نیازمندان تقلبی، از ما باهوشترند!
خوب و بد ترحم
حس ترحم ناشی از ارزیابی منفی ما از وضعیت دیگران است. اما آیا فضیلت به شمار میرود؟ یک سنت دیرینه فلسفی وجود دارد که استدلال میکند ترحم از دیدگاه اخلاقی بیارزش است یا حتی ارزش اخلاقی منفی دارد. برای مثال اسپینوزا میگوید: ترحم، برای انسانی که بر اساس راهنمایی خرد زندگی میکند، شر و بیفایده است. دلیل اصلی انتقاد از ترحم آن است که تاثیری در بهبودی اوضاع ندارد.
نگرش بیشتر مردم نسبت به متکدیان یا افراد بیخانمان نمونه بارزی از ترحم است. شفقت و دلسوزی البته با ترحم متفاوت است؛ ما این احساس را بیشتر در قبال عزیزانمان که درگیر مشکلاتی هستند یا افرادی که معلولیت دارند تجربه میکنیم. نه ترحم و نه شفقت، فینفسه احساسات بدی نیستند اما زمانی نامطلوب به شمار میروند که سبب شوند تحت تاثیر آنها تصمیمات بدی بگیریم. اگر تحتتاثیر احساسات نباشید، با حفظ فاصله عاطفی تصمیمات درستتری میگیرید تا مشکل فرد مقابل را حل کنید.
از سوی دیگر، ترحم نابجاست اگر بدانید توانایی کاهش رنج دیگران را به درستی دارید. برای مثال پزشکان نسبت به بیماران احساس ترحم نمیکنند زیرا قادرند بیماری آنها را درمان کنند. به علاوه نابجاست اگر مطمئن نباشید نشانههایی که از گرفتاری و رنج دیگران میبینید واقعیت دارد یا خیر. احساس گناه هم بخشی از حالت عاطفی پیچیدهتر ترحم است. وقتی احساس ترحم میکنید و کاری از دستتان ساخته نیست احساس گناه میکنید. این همان تلهای است که اغلب ما را گیر میاندازد. یک کودک متکدی را میبینیم که برای خرید نان به ما التماس میکند، به خاطر سرووضع نامرتبش، احساس ترحم میکنیم و اگر برایش غذا نخریم دچار احساس گناه میشویم. اغلب ما برای رهایی از همین احساس گناه، درگیر کمککردن به کسانی میشویم که الزاماً شایسته دریافت آن نیستند.
علاوه بر ترحم، احساساتی نظیر همدلی (sympathy) هم میتوانند ما را به کمک به دیگران وادارند. همدلی توانایی احساسِ احساسات دیگران است و از آن به عنوان یکی از مهمترین مهارتهای انسانی یاد میشود. همدلی به شما کمک میکند تا دیدگاه دیگران را ببینید، شرایط آنها را درک کنید و روابطی قوی با سایرین داشته باشید. با این حال حتی حس همدلی هم جنبههای تاریکی دارد. پل بلوم روانشناس، در کتاب خود «در برابر همدلی» به ضعفهای بزرگ این احساس اشاره کرده که میتواند به تصمیمات اشتباه منجر شود. او مینویسد همدلی تابع عدد نیست. یعنی بیشتر احتمال دارد که شما با «یک» فرد رنجدیده همدردی کنید تا با یک گروه بزرگ و ناشناس. مثلاً موسسات خیریه معمولاً بر داستانهای فردی تمرکز میکنند؛ این برای آن است که میخواهند شما با آنها همدلی کنید. از سوی دیگر همدلی میتواند با سوگیری همراه باشد. شما به احتمال زیاد با افرادی همدلی میکنید که شبیه به خودتان هستند. یعنی احتمال کمککردن شما به همشهری، همکار، یا همملیت خودتان بیشتر است تا سایرین. و در آخر معتقد است همدلی میتواند به سلاحی علیه خود شما تبدیل شود. حتی یک کلمه برای آن وجود دارد؛ «بازاریابی». خیلیها میتوانند با دستکاری حس همدلی شما را به کمککردن وادارند؛ حتی سیاستمداران!
روانشناسان از جنبههای دیگری هم تاثیر احساسات بر رفتار کمککردن را تحلیل میکنند. آنها میگویند مهم نیست که چه کسی هستید یا با چه کسی روبهرو شدهاید. اگر احساس انزوا یا تنهایی میکنید به ویژه، در برابر صحنههای دلخراش، آسیبپذیر هستید. به همین نحو اگر در آستانه از دست دادن شغل، جدایی یا تغییرات جدی در زندگی خود هستید، وضعیت مالیتان با بحران روبهرو شده یا نگرانیهای دیگری دارید هم زودتر و بیشتر در معرض احساساتی نظیر همدلی یا ترحم قرار میگیرید. همه این شرایط نهتنها باعث نمیشود دست به عصا عمل کنید، که شما را در برابر شیادان و کلاهبرداران و متکدیان حرفهای آسیبپذیرتر میکند.
آنها میگویند متکدیان و کلاهبرداران حرفهای یک روانشناس بالفطره هستند. طبیعت انسان و رفتارهایش را میشناسند و توانایی عجیبی در خواندن زبان بدن، تشخیص نقطه ضعف افراد و انتخاب بهترین استراتژی دارند. در کمتر از چند دقیقه رگ خوابتان را به دست میآورند. و پس از شناسایی ضعفها، آسیبپذیریها و دیدن احساس همدلی گناه یا ترحم در چشمانتان سناریوی متقاعدسازی خود را آغاز میکنند!
متکدیان زیرک و عابران دلسوخته
از منظر جامعهشناسی برخی معتقدند مردمی که ما آنها را گدا مینامیم راه آسانی برای کسب درآمد پیدا کردهاند. در حالی که اغلب آنها از سلامت جسمی برخوردارند ترجیح میدهند هیچ کاری نکنند و سهمی از پولی را که دیگران به دست آوردهاند به راحتی صاحب شوند. از این دید، اغلب موارد گدایی یک کلاهبرداری است. گدایان بخشی از باندهای سازمانیافته هستند و بسیاری عمداً ظاهر خود را مخدوش میکنند. کودکان بهرغم تواناییهایشان در کسب درآمد از طریق سختکوشی مجبور به گدایی میشوند.
البته تکدی برای برخی یک انتخاب نیست. شرایط آنها را وادار به این کار میکند. برای مثال معلولان جسمی به ندرت قادرند معیشت خود را تامین کنند. اما آیا مطمئن هستید که هر کس روی ویلچر نشسته، عینک دودی به چشم دارد و دست یا پایش را گچ گرفته معلول واقعی است؟
گرچه مطالعات و گزارشهای زیادی روی رفتار تکدیگری انجام شده اما واکنش مردم و رهگذران نسبت به آنها به ندرت مورد مطالعه قرار گرفته است. احتمالاً برخی از ما هم وقتی یک متکدی را در کنار پیادهرو یا سر چهارراه میبینیم متاثر میشویم اما ممکن است راهمان را کج کنیم، چشممان را به نقطه دیگری بدوزیم و با وجود احساس ترحم، تمایلی به کمک نشان ندهیم. در مطالعهای که محققان دانشگاه استرلینگ روی کارکنان فروشگاههای ادینبورگ اسکاتلند –خیابانی که تکدیگری در آن رایج است- انجام دادهاند، اغلب کارکنانی که با آنها مصاحبه شد میگفتند وقتی از کنار این متکدیان میگذرند احساس ناراحتی میکنند. ترحم، احساس گناه و خجالت واکنشهای رایج آنان به دیدن متکدیان بود. و همانگونه که تیم پژوهشگران دریافتند مردم اغلب ترجیح میدادند چنین حس ناراحتکنندهای را تحمل کنند به جای آن که با دادن مبلغی پول، حس بد خود را بهبود ببخشند! این در واقع منعکسکننده دوگانگی در برخورد با نیازمندان است که در تمام اعصار وجود داشته است. و البته یک پاسخ اقتصادی دارد. محققان میگویند پاسخ در ماهیت یکطرفه گدایی نهفته است. در مواجهه با یک متکدی مردم احساس میکنند مجبور به معاملهای هستند که «معادل» (equivalent) ندارد. آنها به تبادل عادت دارند بنابراین از معاملهای که متقابل نیست میپرهیزند.
جالب آنکه در مطالعه بالا، کارکنان فروشگاهها توضیح میدادند که چگونه بین متکدیان واقعی و کلاهبرداران تمایز قائل میشوند. برخی نگاه متکدی، برخی دیگر توان بدنی و سایرین حتی خمیدگی بدن را نشانههای تشخیص خود اعلام کردند.
سخاوت مسری
ترحم البته تنها دلیل افراد برای کمککردن به دیگران نیست. اهداکنندگان خود از کمک احساس لذت میکنند. مطالعهای که در سال 2008 به وسیله استاد دانشکده بازرگانی هاروارد، مایکل نورتون و همکارانش انجام شد نشان داد که دادن پول به شخص دیگری بیشتر از خرج کردن آن برای خود شادی افراد را افزایش میدهد. در مطالعه دیگری، زمانی که از مردم خواسته شد تا به مدت شش هفته، هر هفته عملی محبتآمیز انجام دهند، نتایج مشابهی مشاهده شد. این احساسات خوب در بیولوژی ما هم منعکس میشود. در پژوهشی که در سال 2006 در موسسه ملی بهداشت آمریکا انجام گرفت محققان دریافتند که وقتی مردم به خیریهها کمک میکنند بخشهایی از مغز که مرتبط با لذت، ارتباط اجتماعی و اعتماد است فعال میشود و اثر «درخشش گرم» (warm glow) ایجاد میکند. آنها همچنین بر این باورند که رفتار نوعدوستانه باعث ترشح اندومورفین میشود؛ این ماده احساس مثبتی را ایجاد میکند که آن را «هیجان در فرد کمککننده» (helper’s high) مینامند.
بخشش مسری است. وقتی به کسی هدیه میدهید فقط به گیرنده فوری هدیه کمک نمیکنید. در واقع سبب تحریک شکلگیری موجی از سخاوت میشوید. مطالعهای که به طور مشترک در دانشگاه کالیفرنیا و هاروارد انجامشده نشان میدهد وقتی یک فرد سخاوتمندانه رفتار میکند ناظران را برمیانگیزد که آنها هم با دیگران سخاوتمندانه رفتار کنند. در واقع محققان دریافتند که نوعدوستی میتواند از فردی به فرد دیگر گسترش یابد. در نتیجه هر فرد در شبکه میتواند دهها یا حتی صدها نفر را تحتتاثیر قرار دهد که برخی از آنها را اصلاً نمیشناسد یا ملاقات نکرده است. این پدیده به همان اندازه که در رفتارهای نوعدوستانه مهم حیاتی و ارزشمند است اما میتواند منشأ تصمیمات نادرست شود. در جریان بلایای طبیعی و اتفاقات ناگوار وقتی موجی از همدلی با آسیبدیدگان به راه میافتد رفتارهای جوگیرانه و گلهای برای کمک از طریق گروهها یا موسسات غیرقابل اطمینان یکی از پیامدهای سرایت سخاوت است.
خیریههای فریبکار
در آبانماه 96 وقتی کرمانشاه لرزید و پویشهای مردمی برای کمکرسانی به زلزلهزدگان به راه افتاد پدیدهای چهره خود را نشان داد که احتمالاً هیچکدام از ما فکر نمیکردیم چند سال بعد به معضلی در دنیای کمکرسانی و امور خیریه تبدیل شود. در حالی که سمنها و سلبریتیها هر کدام وارد میدان شده بودند و کمکهای مردمی را به حسابهای خود جذب میکردند هلالاحمر دائم خود را تنها مرجع معتبر رسیدگی و توزیع کمکها اعلام میکرد و ستاد مدیریت بحران نیز از بینظمی و نابسامانی در توزیع کمکها به دلیل هجوم مردم به منطقه و ناهماهنگی افراد و نهادهای مردمی با مراجع دولتی و مسوول شکوه و گلایه داشت. همان زمان تحلیلگران هشدار دادند که این ناشی از کاهش اعتماد مردم به نهادهای دولتی است و میتواند پیامدهای نامناسبی داشته باشد. جمله رایج آن زمان «مطمئن هستید به دست زلزلهزدهها میرسد؟»، چنان در اذهان مردم رخنه کرده که ترجیح میدهند به هر گروه و سازمان و نهادی کمک کنند جز آنها که رسمیاند و پسوند دولتی را با خود یدک میکشند.
این بیاعتمادی معضلات بسیاری به همراه دارد. حالا در هر گوشه و کنار، گروه و انجمن و موسسه و نهاد غیردولتی شکل گرفته که به هر دستاویزی متمسک میشود تا کمکهای مردمی را به خود جلب کند. برخی در کانالهای تلگرامی و صفحات اینستاگرامی به انتشار پستهای سوزناک مشغولاند و برخی دیگر در بحرانها و بلایا، کمپینهایی برای جمعآوری کمک راه میاندازند. اما چقدر اطمینان داریم کمکهایی که به همین گروههای غیردولتی میشود الزاماً به دست نیازمندان میرسد؟ چند نفر از شما هنگام کمک به این گروهها مدارک بستری بیمار، رسید پول پیش خانه یک بیخانمان یا قبض خرید مایحتاج چند خانوار را درخواست کردهاید؟
کلاهبرداری در امور خیریه هم البته پدیدهای جهانی است آنقدر که با عبارت charity fraud از آن یاد میشود. این نوع کلاهبرداری زمانی رخ میدهد که سازمانهای خیریه برای اهداف بشردوستانه مانند درمان بیماریها یا کمک به خانوادههای بیسرپرست به روشهای فریبنده از مردم پول میگیرند اما این پولها در نهایت صرف اهدافی میشود که مد نظر اهداکنندگان نبوده است. موسسات خیریه –کوچک یا بزرگ، رسمی یا غیررسمی- در معرض انواع کلاهبرداریهایی هستند که میتواند دیگر سازمانهای تجاری را درگیر کند؛ از پولشویی و اختلاس گرفته تا سوءمدیریت در هزینهها.
این کلاهبرداری نوع ناپسندی از تجارت فریبکارانه تلقی میشود زیرا از اعتماد افراد و حس نوع دوستی کسانی سوءاستفاده میکند که در ذهن خود تصور میکنند به نیازمندان کمک مالی کردهاند. بدتر آنکه این شکل کلاهبرداری میتواند به واکنشی پایدار منجر شود زیرا افراد مسوول، احساسات و سخاوت اهداکنندگان را به منظور جلب کمک مالی دستکاری کردهاند و اگر فاش شود که این وعدهها حقیقت نداشته خشم و سرخوردگی در اهداکنندگان ایجاد میشود. سرخوردگی و سوءظن ناشی از سوءاستفاده از کمکهای خیریه عارضه جانبی دیگری هم دارد. مردم اعتماد خود را به درخواستهای خیریههای قانونی و درستکار از دست میدهند و در نهایت، این چرخه کمک و همیاری است که از بیاعتمادی آسیب میبیند. این خیریههای جعلی -حال در قالب یک موسسه یا گروهها و کانالهای مختلف در شبکههای اجتماعی- همگی یک ترفند مشترک دارند. حس ترحم شما را تحریک میکنند و در نهایت با ایجاد تهییج میکوشند فرصت اندیشیدن را از شما بگیرند. به همان اندازه که تحریک انساندوستی و همدلی میتواند افراد را در اهدای کمک دستپاچه کند تلاش این گروهها برای واریزکردن وجه در کوتاهترین زمان ممکن هم سبب میشود کسی وقتی برای پیگیری صحت و سقم ادعاها نداشته باشد. اگر از کلاهبرداریهای میلیاردی این موسسات بگذریم، بازار گروههای خیریه کوچک هم در شبکههای اجتماعی بسیار داغ است. کارشناسان توصیه میکنند بهترین راه برای آنکه در دام این شیوه جمعآوری کمک نیفتید آن است که به افرادی که میشناسید کمک کنید و تصور نکنید درخواست کمک صرفاً به دلیل آنکه یک دوست آن را پست کرده مشروع و واقعی است. دوستان شما هم ممکن است تحت تاثیر پیامهای غیرواقعی قرار بگیرند.
همه ما به خوبی میدانیم که ارتباط آشکاری بین کمکخواهیهای فریبکارانه و باندهایی وجود دارد که نهتنها از احساسات مردم عادی برای بیرون آوردن پول از جیب استفاده میکنند که عامل سوءاستفاده از افراد بیگناهی هستند که لیاقت زندگی بهتری دارند. بنابراین بهترین کار ترویج فرهنگی است که در آن همه، در جستوجوی کسانی باشند که کمترین مسوولیت را در قبال وضعیت نامطلوب خود دارند، و با هر کمکی میتوان بیشترین یاری را به آنها رساند. برای رسیدن به این هدف، باید آگاهانه تصمیم بگیریم که میخواهیم چقدر از پول خود را برای کمک به دیگران خرج کنیم، کارآمدترین موسسات خیریه را پیدا کنیم، و به خاطر بسپاریم ملاک کمک به دیگران ظاهر دلخراش و ترحمبرانگیز نیست. این میتواند اولین گام برای پایان دادن به «صنعت ترحم» باشد.