سرزمین بحران
چرا بحرانها میآیند اما نمیروند؟
مریم شکرانی: فقط سه درصد مساحت ایران مشکل کمآبی ندارد. این خلاصهای از گزارش مرکز ملی خشکسالی و مدیریت بحران سازمان هواشناسی است اما ابعاد این فاجعه زمانی روشن شد که خوزستان، پرآبترین جلگه ایران صحنه مرگومیر گاومیشها، ماهیها و نخلها شد. زمانی که شهر صحنه خشونت و درگیری مردم تشنه را به خود دید. ابعاد این فاجعه زمانی روشن شد که شهر باران خشکید و قزلاوزن، خروشانترین رودخانه ایران به گورستان متعفن ماهیها بدل شد. زمانی که سریال مرگ تالابها به انزلی رسید. اما این تمام ماجرا نیست. دوزخ سوزان خشکسالی حالا غرق در بیماری و مرگ است و هر روز نوار سیاه بر عکس کسی مینشاند. در جهان خارج از اینجا، زندگی نرمنرمک عادی میشود و اینجا برعکس مرض افسارگسیخته میتازد و هر روز رکوردهای تازه به جا میگذارد. این گوشه جغرافیا، گوشه متروک جهان است. اقتصادش تحریم شده و نفت با کالا مبادله میشود. پول نیست و نرخ تورم، ترمزبریده اقتصاد را به سمت دره میبرد. اینجا گاهی گاز نیست و کارخانهها مجبور به سوزاندن مازوت میشوند و شهر را پشت لایههای کدر آلایندگی مدفون میکنند و گاهی برق میرود و شهر تاریک جولانگاه زورگیران میشود. اینجا لقب چهارراه ترانزیت مواد مخدر را دارد و آمار اعتیاد بیداد میکند و اقتصاد زمینگیر مدام در حال تولید بیکاران جدید است. اینجا هر روز رکوردی تازه و بحرانی تازه را به ثبت میرساند و در این میان گاهی سیل یا زلزلهای بیخبر میرسد و زندگی را بیشازپیش فلج میکند. حالا هرکس که دستش به دهانش میرسد و خرده هوشی دارد سرزمین بحرانها را ترک میکند و به جغرافیای دیگری میرود و همین مهاجرت سرمایه و ذخیره هوشی بحران دیگری خلق میکند. بحران فقر سرمایه و کاهش ذخیره هوشی که از ماندگاری این سیکل باطل خبر میدهد. خلاصه اینکه این روزها بحرانهای تازه ایران در حالی خلق میشوند که انباشتی از مصائب و بحرانهای قبلی را به یدک میکشد و این چشمانداز وطن را در موجی از نگرانی فرو برده است. هیچکس دقیقا نمیداند که انباشت بحرانها در ایران و تولید بحرانهای جدید چه سرنوشتی برای جمع بزرگی از ایرانیان رقم میزند؟ بخشی از متخصصان از قحطی آب و مرگ تمدن در بسیاری از شهرهای ایران میگویند. پدیدهای که منجر به آوارگی میلیونها ایرانی در جهان میشود و بخشی دیگر از طوفان خشم فقرا و تخریب ساختارهای اجتماعی میگویند. برخی از احتمال جنگ و درگیری گمانهزنی میکنند و دیگری نگران رشد افراطیگری است. با تمام این نگرانیها اما، چند پرسش مهم وجود دارد: آیا سکانداران کشتی در جریان گردابهای پیش رو هستند؟ یا ارادهای برای حل زنجیره در هم تنیده بحرانها وجود دارد؟ آیا برنامهریزی و ساختاری برای عبور از این بحرانها تعریف شده است؟ آیا مسیری که برای ایران ترسیم شده است، مسیری است که در جهت حل بحرانها قرار گرفته است؟ احتمالا پاسخ بسیاری از شهروندان ایرانی در لابهلای سطور روزنامهها و اخبار روزمره به چشم میخورد. اخباری که مدتهاست هر روز هولناکتر میشود و تولید فاجعهای دیگر را به تصویر میکشد و در این پرونده به دنبال آن هستیم که راز ماندگاری بحرانها را ریشهیابی کنیم.