شرافت از دسترفته
چرا سالم ماندن در جامعه امروز ایران سخت شده است؟
فاطمه شیرزادی: سال 1397 اقتصاد ایران گرفتار تورم فزاینده، رشد منفی اقتصادی، نوسانهای شدید ارزی و تحریمهای سنگین شد؛ ورطهای که جامعه هنوز با تبعات آن دستبهگریبان است. بسیاری از سیاستهای تجاری و ارزی وضعشده در این سال به جای کاستن از مشکلات خانوادهها و بنگاههای اقتصادی، نهتنها به محدود شدن دامنه بحران اقتصادی پیش آمده نینجامید، بلکه در عمل زمینههای توزیع رانتهای ارزی و تعمیق فساد را فراهم کرد و در نتیجه جامعه ایران علاوه بر دست و پنجه نرم کردن با انواع مشکلات ناشی از تورم و بیکاری، هر روز شاهد گسترش فساد و شنوای اخبار باورنکردنی از توزیع رانت بود. مجموعه نمایشی «هیولا» انعکاسی است از مواجهه خانوادهها و افراد جامعه ایرانی با دشواریهای اقتصادی و البته تعمیق فساد در سال 1397. مهران مدیری در این مجموعه روایتی طنزآمیز ارائه میکند از آنچه جامعه ایران این روزها با آن روبهرو شده است؛ فقر فزاینده و فساد خزنده که هر روز راههای سالم بودن، سالم ماندن، سالم زندگی کردن و امرارمعاش از راههای قانونی و اخلاقی را محدود و محدودتر میکند. این مجموعه روایتی طنزآمیز ارائه میکند از آنچه این روزها در جامعه و اقتصاد ایران رخ میدهد و بدون هیچ تلاش طنازانهای خودبهخود به طنز و هجوی تمامعیار شبیه است.
«هیولا» نمایشگر سقوط اخلاق در جامعهای است که سیاستگذاریهای نادرست اقتصادی راه پایبندی به اخلاق را سخت دشوار و باریک کرده است و از ارزشهای متعالی پیشین مانند شرافت، صداقت، پاکدستی، وطنپرستی، فداکاری، نوعدوستی و حمایت از اقشار آسیبپذیر و فقیر تنها کاریکاتوری باقی مانده و همهچیز به ضد خود تبدیل شده است. مهران مدیری زندگی معلمی را به تصویر کشیده است به نام هوشنگ شرافت که «شرافت» مهمترین دغدغه همه عمر او بوده و خاندان او از دوران قاجار که شرافت جد بزرگشان چون کورسویی در دل ظلمات درخشیده تا سال 1397 جز شرافت به چیزی نیندیشیده است، اما در این سال دست روزگار چاه ویلی پیش پای او حفر میکند و انتظارات خانواده و اطرافیان راهی جز سقوط به اعماق این چاه پیش پای او نمیگشاید. ندای وجدان هوشنگ شرافت در مقابل صدای اطرافیانش بهتدریج خاموش میشود و همهچیز دستبهدست هم میدهد تا این شخصیت شریف و معصوم به هیولایی تبدیل شود که هیچکدام از اعمال مطلقاً شری که او و خاندان شرافت نسلاندرنسل به پرهیز از آنها افتخار کردهاند، از او بعید نیست. معلم ساده و پایبند به اخلاق سابق گامبهگام وارد مجموعهای از فعالیتهایی میشود که با سوء تدبیر و سیاستهای نادرست در سالهای اخیر گسترش یافته و پررونق شده است؛ کلاهبرداری در موسسات اعتباری، دریافت رانتهای ارزی و تجاری به نام دور زدن تحریمها و حمایت از مردم و مافیای کنکور و کتابهای کمکآموزشی.
آنچه در مجموعه «هیولا» میگذرد نشان میدهد که دست سیاستگذار چگونه راه فعالیت سالم را چنان تنگ میکند که سالمترین اقشار و افراد نیز با اشاره و تلنگری به پرتگاه بیاخلاقی و فساد سقوط میکنند. چرا هیولا نشدن در جامعه ما تا این اندازه دشوار شده است؟