تابآوری بدون آرمان ممکن نیست
بررسی پیششرطهای تابآوری در شرایط بحران در گفتوگو با سعید معیدفر
سعید معیدفر، دانشیار بازنشسته دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، درباره مفهوم تابآوری اجتماعی میگوید: تابآوری در اصل به این معناست که شما سرمایههایی داشته باشید و بر اساس این سرمایهها و با اتکا به این سرمایهها بتوانید به صورت پیوسته یک گام به جلو بردارید، یک مرحله به پیش بروید و هر بار تعالی بیشتری پیدا کنید. او معتقد است انتظاری که مسوولان امروز برای تابآوری و تحمل کردن از مردم دارند در این شرایط مضحک است و مفهوم «تابآوری» هیچ نسبتی با این توقع ندارد. این جامعهشناس با یادآوری این اصل که یک فرد یا جامعه باید آرمانی داشته باشد که بر اساس آن تاب بیاورد، این پرسش را مطرح میکند که آرمان جامعه ما چیست که بخواهیم به خاطر آن تاب بیاوریم؟ او میگوید: استفاده از واژه تابآوری را به این شکل راه انداختهاند برای اینکه سوءمدیریت و بیعرضگی خود را توجیه کنند. کاستیهای خود را با این ادعا میپوشانند که ما همه کار کردهایم برای رسیدن به اهدافمان. کدام هدف؟ ما به کجا میخواهیم برویم؟ چه دستاوردی داشتهایم؟ چه بنیان اساسی و چه آرمان و هدف متعالی را برای ما باقی گذاشتهاید که برای آن تاب بیاوریم؟
♦♦♦
مردم ایران طی چند دهه اخیر با مشکلات متعدد اقتصادی و اجتماعی درگیر بودهاند. مطالبات محققنشده اجتماعی و اقتصادی و همچنین تنشهای سیاسی و مسائل مرتبط با تحریم باعث ایجاد بحرانهای متعددی در جامعه شده است. زیست مستمر در شرایط تجمیع بحرانها چه تبعاتی برای جامعه ایران داشته و دارد؟
میتوانیم جامعه را به یک بدن زنده تشبیه کنیم. یک بدن سالم را در نظر بگیرید که به یکباره با یک بیماری مواجه شده است. در چنین شرایطی طبیعتاً تمامی ذخایر و انرژی بدن به کار میافتند تا با آن بیماری مبارزه و آن را کنترل کنند. اگر این بدن مشکل دیگری نداشته باشد، ممکن است با استفاده از همه توان و انرژی تجمیعشده خود در مجموع بتواند بر آن بیماری فائق آید و بعد از مدتی به حالت عادی بازگردد. اما اگر این بدن مدتها بر اثر مشکلات متعدد و بیماریهای پیاپی ضعیف شده و مقدار زیادی از انرژیاش تخلیه شده باشد و در شرایط ضعف و نقص سیستم ایمنی، با هجوم بیماری روبهرو شود، طبیعی است شرایط برایش خطرناک خواهد بود. اگر به تحلیل اجتماعی بازگردیم، ما کشوری هستیم که مسوولان طی دهها سال دائماً شرایط آن را ویژه و اضطراری اعلام کردهاند. هر چقدر هم جلو آمدهایم شرایط کشور بحرانیتر شده است. ما طی 11 سال گذشته مشکلات تجمیعشده و متراکمی پیدا کردهایم و اعتماد اجتماعی که سرمایه بزرگ جامعه است، خصوصاً بعد از انتخابات سال 1388 تا حد زیادی فروکاسته شده است. گویی گلبولهای قرمز خون بهشدت کاهش یافتهاند و ما دچار کمخونی شدید شدهایم. از سوی دیگر ما با مسالهای به نام دشمن مواجهایم که مسوولان مدام بر آن تاکید میکنند؛ دشمنانی مثل آمریکا و اسرائیل که ما را تهدید میکنند و ما در مواجهه با آنها متاسفانه درگیر نوعی حصر اقتصادی تمامعیار شدهایم. خود مسوولان بیان کردهاند که ما در 40 سال اخیر تاکنون گرفتار حصر اقتصادی به این شدت نبودهایم. به عبارتی میتوان گفت دشمن ما را محاصره بزرگ اقتصادی کرده است. میتوان گفت گلبولهای سفید خون ما هم به دلیل تحریمهای اقتصادی، بهشدت کاهش پیدا کردهاند و با فشارهای اقتصادی بسیار شدیدی که بر اقتصاد کشور ما وارد شده، امروز دیگر جامعه تاب تحمل و استقامت در مقابل مشکلات و تهدیدها را ندارد. سال گذشته دیدیم که به خاطر گران شدن بنزین چه اتفاقی افتاد و در دهها شهر کشور کسانی که میدیدند دارند حداقلها را از دست میدهند به چه شکل واکنش نشان دادند. طی 11 ماه پس از آن دوره تا امروز، وضعیت اقتصادی کشور بدتر شده است یا بهتر؟ حصر اقتصادی شدت گرفته یا کاهش یافته است؟ در این مدت دلار حدوداً سه برابر شده و قیمتها چند برابر شده است. به عبارتی میتوان گفت همه توان و تحمل دفاعی کشور از بین رفته است. در نظر بگیرید یک بدن گلبولهای قرمز و سفید خود را از دست داده باشد. آیا چنین بدنی میتواند دوام بیاورد و به حیات خود ادامه دهد. پاسخ من منفی است. میتوان گفت جامعه ما امروز به شرایط دشواری رسیده است. به لحاظ اجتماعی شرایط کشور بسیار دشوار شده است.
با شرایطی که آن را توصیف کردید، وضعیت جامعه ایران را به لحاظ تابآوری اجتماعی چگونه ارزیابی میکنید؟
معنی تابآوری اجتماعی چیست؟ تابآوری یعنی یک بدن، یک فرد یا یک جامعه بتواند در مقابل مشکلات از خود واکنش مناسب نشان دهد و بر مشکلات فائق آید. وقتی یک بدن تمام قدرت دفاعی و انرژی خود را با کاهش شدید سطح گلبولهای قرمز و سفید خون از دست داده، نمیتوان از آن انتظار تحمل بیماری، فائق آمدن بر بیماری و بازگشت به حالت عادی را داشت. انتظار تابآوری اجتماعی از جامعه امروز ایران هم مثل انتظار تابآوری از بدنی است که توصیف کردم.
زیست مستمر در شرایط بحرانی چه تاثیری بر ساختارها و نهادهای اجتماعی مثل خانواده و نهادهای آموزشی، بهداشتی، درمانی و... میگذارد؟
مهمترین بخش حیات یک جامعه بعد مادی آن است. وقتی یک جامعه از بعد مادی از تامین نیازهای حداقلی هم محروم باشد، تقریباً میتوان گفت مجموعه ارکان دیگر هم نخواهند توانست وظایف خود را انجام دهند و کارکرد درستی داشته باشند. من جامعه را به یک بدن تشبیه کردم. حال اگر نهادهای اجتماعی را مثل اعضا و جوارح بدن در نظر بگیریم، مثلاً یکی از نهادهای جامعه را قلب، دیگری را مغز، نهاد دیگر را سیستم اعصاب و به همین ترتیب هر نهاد را یک عضو در نظر بگیریم، بدنی را تصور کنید که سلولهای سرطانی همه اعضای آن را فراگرفته است. آیا اعضا و جوارح چنین بدنی میتوانند اهداف و وظایف دیگری را دنبال کنند؟ مطلقاً. طبیعی است که یک بدن در چنین شرایطی همه توان و انرژی و ذخایر خود را صرف مقابله با سلولهای سرطانی و بیماری سرطان میکند. من معتقدم جامعه ما متاسفانه امروز دیگر ویژگیهای یک جامعه را از دست داده است، اما آیا چنین جامعه یا کشوری در مقابل این همه گرفتاری میتواند به هدف دیگری معطوف شود؟ یک جامعه نهادهایی دارد که باید کارکردهایی برای جامعه داشته باشند. آیا سازمانهای اداری ما که باید برای خدمترسانی به مردم انجام وظیفه کنند، میتوانند این کار را انجام دهند؟ واقعیت این است که هر کدام از این سازمانها به اندازهای درگیر خودشان و مسائل درون خود شدهاند که نمیتوانند هدفگذاری دیگری داشته باشند و کارکرد مورد انتظار را در جامعه داشته باشند. وقتی یک خانواده درگیر بدیهیات اولیه زندگی خود باشد، مثلاً درگیر این موضوع باشد که امشب نان برای خوردن خواهیم داشت یا گرسنه میمانیم، امشب سرپناهی داریم که زیر سقف آن زندگی کنیم یا خانهای نداریم، آیا آن خانواده میتواند به دیگر وظایف خود عمل کند و نقش موثری در پیشبرد جامعه داشته باشد؟ اگر نهاد خانواده، نهادهای بهداشتی، نهادهای درمانی، نهادهای آموزشی، نهادهای فرهنگی و سایر نهادهای اجتماعی ما درگیر مسائل بدیهی و امکانات اولیه باشند و از اولین امکانات بیبهره باشند، آیا میتوانند کارکردهای متعالی و اصلی خود را داشته باشند؟ طبیعی است که نخواهند توانست. هر چه زمان گذشته است و ما جلوتر آمدهایم به جای اینکه از سطح بدیهیات اولیه و ابعاد مادی زیست فراتر رویم تا نهادها و سازمانهای اجتماعی ما بتوانند وظایف متعالیتر خود را بر عهده بگیرند و کارکردهایی در سطوح بالاتر نیازها داشته باشند، متاسفانه روندی معکوس را طی کردهایم. ما هر روز درگیر نیازهای اولیه تامیننشده هستیم، در سطح بدیهیات و مسائل اولیه مادی باقی ماندهایم و هنوز نتوانستهایم یک جامعه متعالی با پیوندهای منسجم، ارتباطات خوب، تعاملات اجتماعی، متکی بر بنیانهای اخلاقی استوار و مبتنی بر پیشرفت و توسعه داشته باشیم. بنابراین امروز آرمانها، ایدهآلها و اهداف مشترک متعالی اجتماعی از ذهن جوانها و مردم کشور ما بیرون رفته است یعنی درگیری ذهنی مردم آنقدر به مسائل ابتدایی و اولیه زندگی محدود شده و در آن گیر افتاده و نمیتواند خارج شود که دیگر برای کسی آرمانی باقی نمانده است، کسی به فکر توسعه و پیشرفت جامعه و کشور نیست، حتی خانواده هم دیگر به فکر توسعه امور و پیشرفت آینده و مسائل متعالی نیست. خانوادهای که یک روز درگیر دغدغه ایجاد بهترین زمینههای رشد برای فرزندان خود بود، امروز درگیر این مساله اولیه شده است که آیا میتواند نان شب فرزندانش را تامین کند یا نه. در این شرایط کمکم خانواده به حالت تعلیق درمیآید به این معنی که تعداد زیادی از افراد به این علت که میدانند توان اداره یک خانواده را ندارند، مجرد باقی میمانند یا به این علت که نمیتوانند خانواده بزرگتری را اداره و آینده آن را تامین کنند، از بچهدار شدن صرف نظر میکنند. بنابراین عملاً حتی نهاد خانواده نیز که از اولیهترین و بدیهیترین نهادهای اجتماعی است در حال فروپاشی و اضمحلال است، چه برسد به دیگر نهادهای اجتماعی که ماهیت و کارکرد پیچیدهتری دارند.
اشاره شما به از بین رفتن آرمانها و اهداف مشترک بین مردم جامعه هشدار مهمی است. چنین وضعیتی چه تبعاتی در پی دارد؟
میتوان گفت جامعه یک ترکیب متعالی از افرادی است که در یکجا با هم زندگی میکنند، اهداف مشترکی دارند و سعی میکنند در چارچوب آن اهداف، با یکدیگر ارتباط داشته باشند، گفتوگو کنند، دانش و علم تولید کنند، در عرصه هنر و ادبیات آثاری تولید کنند و در واقع به سمت پیشرفت و توسعه حرکت کنند. امروز ما از محصولاتی که در زندگی اجتماعی پیشینیان تولید شده و دستاوردهایی که در ذهن اجتماعی نسلهای گذشته تولید شدهاند بهرهبرداری میکنیم. همچنین در حال بهره گرفتن از محصولات تمدنی و تولیدات جوامع دیگر هستیم که دارای انسجام اجتماعی و پایداری هستند و از عناصر دانش، فرهنگ، هنر، دین و اخلاقیاتی که جوامع دیگر به ما عرضه میکنند استفاده میکنیم. ولی آیا واقعاً جامعه ما اگر اسم آن را جامعه بگذاریم، در حدی هست که دستاوردی برای آیندگان و دیگر جوامع داشته باشد؟ حقیقتاً امروز ما چه چیزی داریم که به نسلهای آینده انتقال دهیم؟ جامعه ما چه محصول و دستاوردی دارد که بتواند آیندگان را یک گام جلوتر ببرد؟ ما دهها سال است که نهتنها درجا زدهایم بلکه عقبگرد کردهایم. در حوزه اخلاقیات، علم و دانش، فرهنگ و هنر و در هر حوزهای نهتنها جلو نرفتهایم بلکه پسرفت کردهایم. همه اینها ناشی از این است که ما درگیر روزمرگی شدهایم و درگیر این موضوع ماندهایم که نیازهای بدیهی و اولیه خود را تامین کنیم. در نتیجه جامعه ما نتوانسته در معنای متعالی و واقعی خود کارکرد داشته باشد، نتوانسته نهادهای اجتماعی خود را توسعه و رشد بدهد، بر میراثی که از گذشتگان گرفته است چیزی بیفزاید و حاصل آن را به آیندگان انتقال دهد. آیا نسلهای آینده این کشور میتوانند به ما افتخار کنند و بگویند نسلی که در آن چند دهه زندگی میکرد، گامی به جلو برداشت یا اینکه جز بدبختی و فلاکت و گرفتاری در تامین بدیهیات زندگی چیز دیگری نداشت. اخلاقیات جامعه در این سالها رشد داشته یا سقوط کرده است؟ امروز میزان پروندههای قضایی در تاریخ کشور بیسابقه است. میزان طلاق، آسیبهای اجتماعی و گرفتاریهای اقتصادی در تاریخ مملکت بینظیر است. به لحاظ علمی ما چه دستاوردی داشتهایم؟ آیا توانستهایم جز تولید مدرک کاری بکنیم؟ در روابط خارجی آیا نسبت ما با دنیا یک نسبت رو به توسعه و رو به جلو بوده است یا نسبتی رو به مناقشه و اختلاف؟ همه اینها نشان میدهد که ما نتوانستهایم درست زندگی کنیم و دستاوردی برای انتقال به نسل بعدی داشته باشیم. نسل بعدی قطعاً ما را محکوم خواهد کرد و ما بدون چون و چرا محکوم هستیم.
مسوولان به صورت مکرر از مردم میخواهند شرایط را تحمل کنند و صبر و تحمل در برابر فشارهای موجود را به عنوان هدفی مشترک مطرح میکنند. آیا تاب آوردن و تحمل کردن میتواند هدف مشترک اجتماعی باشد؟ پیششرط تابآوری در شرایط تجمیع بحرانها چیست؟
سوال شما با بحثهایی که من کردم در تضاد است. شما وقتی میتوانید از تابآوری سخن بگویید که با فرد، نهاد یا جامعهای مواجه باشید که دارای ثبات شخصیتی، ثبات فکری و ثبات مادی یا جسمی باشد. وقتی با فرد یا جامعهای مواجه باشید که اساساً هیچکدام از این ارکان را ندارد، چگونه میتوانید مساله تابآوری را مطرح کنید؟ این از همان تخیلاتی است که سیاستمداران دارند. توقع تابآوری مسوولان از مردم مثل این است که به فردی بگوییم نفس نکش ولی تاب بیاور. وقتی فردی نفس نکشد، چگونه میتواند تاب بیاورد در حالی که اصلاً در حال خفه شدن و مردن است؟ منظور از تابآوری چنین چیز غیرممکنی است. در حالی که منظور از اصطلاح «تابآوری» به چنین وضعیتی مربوط نیست. تابآوری در اصل به این معناست که شما سرمایههایی داشته باشید و بر اساس این سرمایهها و با اتکا به این سرمایهها بتوانید به صورت پیوسته یک گام به جلو بردارید، یک مرحله به پیش بروید و هر بار تعالی بیشتری پیدا کنید. اینکه راه نفس کسی را ببندید و بگویید تاب بیاور، چه معنایی دارد؟ درست مثل ماجرای همان پلیس آمریکایی است که پایش را روی گردن یک سیاهپوست گذاشته، فشار میدهد و میگوید تاب بیاور! بدیهی است که در این شرایط آن سیاهپوست زیر فشار پای پلیس بر گردنش میمیرد. الان انتظاری که سیاستمداران دارند مشابه همین است. این چه تاب آوردنی است؟ این زجر دادن است. مثل این است که بگویند تورم را تحمل کنید ولی صدایتان درنیاید، نان شما را میبریم، شما نان شب و شغل و سرپناه ندارید ولی صدایتان بلند نشود، آینده بچه شما را مبهم میکنیم، ولی صدایتان درنیاید. همینطور تحمل کنید. توقع تحمل کردن و تابآوری در این شرایط مضحک است. مفهوم «تابآوری» هیچ نسبتی با این توقع ندارد. استفاده از واژه تابآوری را به این شکل راه انداختهاند برای اینکه سوءمدیریت خود را توجیه کنند. کاستیهای خود را با این ادعا میپوشانند که ما همه کار کردهایم برای رسیدن به اهدافمان. کدام هدف؟ ما به کجا میخواهیم برویم؟ چه دستاوردی داشتهایم؟ چه بنیان اساسی و چه آرمان و هدف متعالی را برای ما باقی گذاشتهاید که برای آن تاب بیاوریم؟ یک فرد یا جامعه باید آرمانی داشته باشد که بر اساس آن تاب بیاورد. آرمان ما چیست؟ آرمان جوان ما چیست؟ آرمان جامعه ما چیست که بخواهیم به خاطر آن تاب بیاوریم؟ کدام هدف؟ کدام ارزشهای والا؟ آیا ما یک جامعه پیشرو در دنیا هستیم که بخواهیم برای ادامه پیشروی و ارتقای وضعیت خود تاب بیاوریم؟ در این شرایط وقتی سیاستمداران از تابآوری سخن میگویند تنها معنایی که از به کار بردن این مفهوم میتوان برداشت کرد این است که ما راه نفس شما را بستهایم، ولی شما تاب بیاورید.