شکستخوردهها
چرا کشورهایی که به دنبال «عدالت اجتماعی» رفتند موفق نشدند؟
فاطمه شیرزادی: با انقلاب اکتبر 1917 اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت که تا سالها قبله آمال نیروهای چپ و انقلابی در سراسر جهان بود؛ انقلابیونی که در سراسر جهان با سودای «عدالت اجتماعی» به نبرد با «نابرابری» برخاستند، اما بهمحض دست یافتن به قدرت بهسرعت فجایعی هزار بار نامطلوبتر از «نابرابری» را برای جوامع بشری به ارمغان آوردند. امروز بیش از 100 سال از انقلاب اکتبر میگذرد و قصه فجایعی که در پی این انقلاب و انقلابهای مشابه در جهان رخ داده، در هر سر بازار به گوش میرسد، اما شگفت آنکه «عدالت اجتماعی» هنوز در بسیاری از جوامع، متاع یا سرابی است پرطرفدار. آرمان عدالت اجتماعی برای مبارزان انقلابی به معنای تحقق جامعهای برابر بود که هرچند در مقام رویاپردازی و آرمانخواهی بسیار جذاب به نظر میرسید، اما در عمل جز فجایع انسانی نتیجهای نداشت. در شوروی تلاش برای ایجاد مزارع اشتراکی با مخالفت کولاکها (دهقانان مرفه) روبهرو شد و دولت بیرحمانه به کشتار و سرکوب آنان پرداخت. نتیجه سیاستهای کشاورزی حزب کمونیست اتحاد شوروی وقوع قحطیهای بزرگ بود آن هم در کشوری که پیش از آن از نظر تولید محصولات کشاورزی بسیار غنی بود. در تجربهای مشابه اما به مراتب مرگبارتر، در چین دوره مائو، پس از مصادره و تقسیم کلیه زمینهای کشاورزی به ۲۶ هزار واحد اشتراکی، حدود 38 میلیون نفر از مردم بر اثر قحطی و کمبود مواد غذایی جان خود را از دست دادند. اینها فجایعی جدا از سرکوب، شکنجه و اعدام گسترده مخالفان در زمان حکمرانی عدالتخواهان در این کشورها و سرزمینهای دنبالهرو آنها بود. اما چرا این مسیر با چنان شعارهای فریبندهای نتایجی تا این اندازه ناامیدکننده در پی داشت؟ «عدالت اجتماعی» به عنوان مهمترین آرمان انقلابی یک قرن گذشته، چه معنایی دارد؟ «عدالت اجتماعی که بعضاً آن را عدالت اقتصادی نیز مینامند، عبارت است از کنترل نظم اقتصادی و تنظیم ارادی توزیع ثروت به منظور فائق آمدن بر نابرابری اقتصادی ناشی از نظم بازار. مفهوم عدالت اجتماعی بر اساس این تصور به وجود آمده است که با شناخت کامل قوانین اقتصادی میتوان آنها را به منظور تحقق اهداف اجتماعی معینی (توزیع عادلانه درآمد) به خدمت گرفت. غافل از اینکه چنین اقدامی به معنی تبدیل جامعه به سازمان یا به عبارت دیگر از میان برداشتن نظمی (خودجوش) است که قوانین اقتصادی خود بیانگر عملکرد آن است.» این جملاتی است که موسی غنینژاد، اقتصاددان، در مقاله «سراب عدالت اجتماعی از دیدگاه هایک» درباره مفهوم عدالت اجتماعی نوشته است. او همچنین درباره منظور از عدالت اجتماعی در جامعه ما مینویسد: «آنچه در جامعه ما پذیرفته شده، تصور مبهمی از توزیع اجتماعی «عادلانه» یا «مناسب» امکانات و ثروتهاست، بدون اینکه به این امر توجه شود که در چه شرایطی میتوان مفهوم عدالت را متصف به صفت اجتماعی کرد یا با چه معیاری توزیع را میتوان عادلانه تلقی کرد.» یک قرن پس از انقلاب اکتبر و با وجود تجربه شکستها و از دست دادن منابع در تله عدالت اجتماعی، چرا همچنان روشنفکران و دانشجویان بسیاری در جستوجوی سراب عدالت اجتماعی به چپ میروند؟